"an independent online kurdish website

جنبش نضال

روز (6/5/2023) رسانه‌های فارسی نوشتند: {(حبیب چعب) از بنیانگذاران (جنبش نضال) توسط جمهوری اسلامی اعدام گردید.

(حبیب چعب یا حبیب اسیود) که‌ شهروند ایرانی – سوئدی بود در ماه‌ اکتبر(۲۰۲۰) به ترکیه سفر میکند، پس از ورد به‌ ترکییه‌ توسط آدمدزدان دولت ایران ربوده‌ میشود و به‌ زندانی در ایران انتقال مییابد و سپاس اعدام میگردد.

ربودن حبیب چعب با طرح و برنامهء‌ دولت دیکتاتور و تروریست ایران و با همکاری دولت دیکتاتور و ددمنش ترکییه‌ انجام گردیده‌ است.

با انتشار خبر ربودن (حبیب چعب) توسط دولت ایران،(جنبش نضال) در یک اطلاعیه‌ اعلام نمودند:

(حبیب چعب یا حبیب اسیود) برای انجام کار شخصی خود به‌ ترکییه‌ سفر نموده‌ و (جنبش نضال) مسئولیتی در قبال ایشان ندارد.

توجه‌: با عرض معذرت از خوانندگان گرامی، در گوگله‌ (google) خیلی گشتم که‌ خود نوشته‌ (جنبش نضال) را پیدا کنم و آنرا در این نوشته‌ پیاده‌ نمایم، متاسفانه‌ برایم پیدا نشد.  

**

ترور و آدمکشی بخشی از کارنامه‌ء دولتهای ایران و ترکیه‌ میباشد. به‌ نمونهء‌ دیگری از حرکت تروریستی دولت ایران بنگریم:

{(احمد اسکندری): گرامی باد یاد عزیز غلام کشاورز

در سی‌امین سالروز ترور او مروری بر یادداشتهایم طی بیست روز در لارناکا – قبرس تابستان ١٩٨٩
روز یکشنبه‌ ٢٧ اوت ١٩٨٩، برابر با پنجم شهریور ماه‌ ١٣٦٨ نزدیکیهای غروب بود که‌ تلفن زنگ زد. آن طرف خط کورش مدرسی از دوستان دوران دانشگاهی‌ام و از اعضای کمیته‌ مرکزی حزب کمونیست ایران خبر ترور رفیق غلام کشاورز را در لارناکای قبرس داد. وی گفت خوشبختانه‌ هنوز زنده‌است ولی شدیدا احتیاج به‌ کمک دارد و لازمست کسی فورا به‌ آنجا برود تا به‌ خانواده‌اش که‌ همگی در شوک بسرمیبرند کمک کند و ما فکر میکنیم شما میتوانید از عهده‌ اینکار برآیید.  ……

در پاسخ به‌ دوستم در کمیته‌ مرکزی گفتم صد البته‌ در رابطه‌ با غلام و خانواده‌اش آماده‌ هر نوع کمکی هستم ولی با توجه‌ به‌ کار من در نمایندگی کومه‌له‌، لازم است این وظیفه‌ از طرف کمیته‌ مرکزی کومه‌له‌ به‌ من سپرده‌ شود. ……

صبح زود روز بعد یعنی دوشنبه‌ ٢٨ اوت ١٩٨٩– ششم شهریور ١٣٦٨، از فرودگاه‌ استکهلم ابتدا به‌ فرودگاه‌ آتن و پس از چندین ساعت توقف و انتظار از آنجا به‌ قبرس پروازکردم و ساعت نه‌ و نیم شب وارد لارناکا شدم. غلام کشاورز که‌ اداره‌ مهاجرت سوئد با دادن ویزا به‌ مادرش چندین بار مخالفت کرده‌ بود، سرانجام تصمیم میگیرد بهمراه‌ برادرش علی و همسرش [رفیق فریده‌ آرمان] به‌ قبرس بروند و درآنجا با مادرش دیدار کنند. برادر و خواهر همسر غلام یعنی ‘دریا’ و ‘یعقوب’ نیز در سفر از تهران به‌ لارناکا مادر غلام را همراهی کرده‌ بودند. همگی شاد و خندان از این دیدار پس از سالها دوری از همدیگر، در هتلی در مرکز شهر لارناکا اقامت میگزینند. ……

هنگامیکه‌ سرانجام دیدار با مادرشان انجام میگیرد، علی برادر غلام که‌ بدلیل اقدامات تروریستی رژیم بشدت نگران حفظ جان برادر بزرگترش بود، چندین بار اصرار میکند هتل محل اقامت را تغییر داده‌ و از لارناکا به‌ یک شهر دیگر در قبرس بروند. متأسفانه‌ غلام توجهی نکرده‌ و میگوید نگران نباش هیچ اتفاقی نمیافتد. دیدار عزیزان پس از سالیان سال دوری و غر‌ق شدن در روابط عاطفی با مادر رنجدیده‌اش، ذهن وی را از مسائل امنیتی دورمیکند و هر روز از یک مسیر مشخص پیاده‌ از هتل به‌ ساحل میروند و برمیگردند.

مسیر رفتن به‌ ساحل از قسمت قدیمی شهر و خیابانهای باریک میگذرد. غروب روز شنبه‌ ٢٦ اوت دو موتور سوار خودشان را از پشت سر به‌ آنان که‌ پیاده‌ مشغول برگشتن به‌ هتل بودند نزدیک میکنند. یکی از آنها غلام را با نام خودش صدا میزند و به‌ محض اینکه‌ غلام روبرمیگرداند، چندین گلوله‌ بسویش شلیک میکند که‌ یکی از آنها به‌ پیشانی‌اش اصابت میکند.): قسمتی از نوشته‌ء آقا احمد اسکندری}.

**

طبق نوشتهء‌ آقای اسکندری، غلام کشاورز بهمراه‌ برادرش (علی) و همسرش (فریده‌ آرمان) به‌ قبرس میروند تا با (مادر) و (برادر و خواهر همسرش یعنی (‘دریا’ و ‘یعقوب’) دیدار نمایند. اگر به‌ این سفر بنگریم مسافرتی شخصی بوده‌ نه‌ اینکه‌ سفری برای انجامدان کار تشکیلاتی در رابطه‌ با حیزب کمونیست ایران.

{حزب کمونیست ایران و ترور (غلام کشاورز)

یک سال قبل هنگامی که‌ غلام برای تازه‌ کردن دیدار با مادرش – یکی از عزیزترینهای زندگی اش – به‌ قبرس رفته‌ بود. در مقابل چشمان مادر، برادر و همسرسش توسط جوقه‌ء آدمکشان حرفه‌ای جمهوری اسلامی به‌ گولله‌ بسته‌ شد و ساعاتی بعد جانسپرد. غلام یک انقلابی بود. عشق عمیق و عواطفی پر شور او را به‌ زندگی، به‌ مبارزه‌، به‌ انسانهای زحمتکش، و به‌ خانواده‌ای که‌ در آن زاده‌ شده‌ بود. تلخی  محرومیت و فقر مردمان زحمتکش را در آن تجربه‌ کرد بود و خود را وقف آرمان رهائی اجتماعی آنان کرده‌ بود، پیوند میداد. نقل سطوری از دفتر روزانه‌اش گویا است.

الان دقیقا” ساعت 4 است. 4 بعد از ظهر روز 28/8/62 در چادر تقریبا” بسختی مینویسم. …. اخبار مربوط به‌ اتفاقاتی اند که‌ طبعا” هیچگاه‌ هم فراموش نمیشوند مخصوصا” که‌ برخی از این وقایع گاه‌ تا مغز استخوان را میسوزاند. قلبش را میفشرد. چشمانش را از اشک مالامال میکند. و از شما چه‌ ‌پنهان او را وامیدارد تا ساعتها، دور از چشم سایرین و در زیر پتو، یعنی تنها جائی که‌ در اینجا میتوان دور از چشم دیگران زیست، به‌ گریه‌ بنشیند؛ بله‌ گرچه‌  کمی عجیب بنظر مرسد. حتی برای خودم هم، اما وقایع و اخبار این 50 روزه‌ چنین بوده‌اند. مخصوصا دو مورد از آنها، مورد اول خبر قطعی ، مسلم و دقیق اعدام رفقایم جواد قائدی و منیر هاشمی در مرداد ماه‌ 1362 بوده‌ است. مورد دوم فوت زحمتکش شریف و برای من بسیار عزیز پدرم بوده‌ است. از علت چگونگی و زمان فوت هیچگونه‌ اطلاعی ندارم، و همین بیش از همه‌ آزارم میدهد، نمیدانم چگونه‌ آیا بعلت مریضی ، تنگدستی،زد و خوردهای محلی، تصادف با ماشین در حالیکه‌ قصد داشته‌ بدیدن من بیاید …. همه‌ اینها برای یک نفر خارجی برای کسی که‌ راجع به‌ این روابط و مسائل علی العموم بشناسد، عجب و تا حدودی مسخره‌ است.

غلام در سال 1344 در روستان نارک از توابع دوگنبدان متولد شد. لمس هر روزه‌ گرسنگی و تهیدستی خانواده‌  و انسانهای هم طبقه‌اش که‌ در میان آنها بزرگ میشد و نیز میل وافرش به‌ مطالعه‌ و کتابخوانی او را خیلی زود با ادبیات معترضی و مرسوم در اواخر ده‌هه‌ چهل و اوائل سالهای 50 آشنا کرد. متأثر از اینها تشکیل محفل کوچکی برای اقدام انقلابی علیه‌ وضعیت موجود در سالهای 52 و 53 اولین کامش در راهی بود که‌ به‌ آرمانهای والای کمونیستی و مشارکتش در بنیانگذاری حزب کمونیستی ایران منجر شد.

در سال 54 و از هما روزهای وردش به‌ دانشکده‌ کشاورزی کرج جای خود را در محفل  دانشجویان انقلابی باز کرد، مجموعه‌ فعالیتهای سیاسی اش و مشارکت او در پرپائی چندین اعتراض  و اعتصاب دانشجوئی که‌ آخرین آن فراخواندن موفقیت آمیز دانشجویان به‌ پشتیبانی از خواستها و اعتصاب کارگران چیت ایران در اردیبهشت 55 بود منجر به‌ دستگی و زندانی شدن شد. غلام در زندان جانانه‌ مقاومت کرد. برای کسانی که‌ در سلولهای مجاور فریادش را میشنیدند و کشیده‌ شدن تن مجروح و دردمندش را بر کف راهروها احساس میکردند.(گفتم که‌ نمیدانم اش اعتماد بنفس، امید، ایمان، غرور انقلابی و توان مقاومت را دو چندان میکرد.

سال 57 همراه‌ با هزاران اسیر دیکر از زندان آزاد شد. شور و شوق غلام در این دوره‌ برای همه‌ دوستانش نیز زبانزد بود، سخنرانی و تبلیغ و ترویج در کارخانه‌ها و در دانشگاهها و در خیابانهای پر تب و تاب انقلاب، رفتن به‌ کارخانه‌ها، مشارکت در تسخیر پادگان عشرت آباد، تشکیل محافل و کانونهای آموزشی- ترویجی برای کارگران و جوانان… غلام پرتلاش شب و روز مشغول بود

اوائل زمستان 58 همراه‌ با گورهی از رفقا و همفکرانش به‌ اتحادد مبارزان کمونیست پیویست. در شهریور 61 در کنگره‌ اتحاد مبارزان کمونیست شرکت کرد و پس از کنگره‌ به‌ عضویت در کمیته‌ اصفهان این تشکیلات برگزیده‌ شد. بدنبال ضربه‌ به‌ تشکیلات و پیگرد پلیس در زمستان سال 61 به‌ مناطق آزاد کردستان رفت. در شهریور 62 جز اعضا  کنگره‌ موسس حزب کمونیست ایران بود. پس از کنگره‌ غلام به‌ عضویت در کمیته‌ سازمانده‌ تشکیلات مخفی حزب بر گزیده‌ شده‌.

غلام سپس به‌ تشکیلات خارج کشور منتقل شد و به‌ عضویت کمیته‌ این تشیلات درآمد. در کنگره‌ دوم و سوم حزب بعنوان نماینده‌ تشکیلات خارج کشور شرکت کرد، او در کنگره‌ سوم بعنوان عضو کمیته‌ مرکزی حزب انتخاب شد. غلام برای نشریات مختلف حزب و رادیو مینوشت و در کمیته‌ خارج کشور سردبیر نشریه‌ رسانه‌ را نیز عهده‌ دار بود.

غلام در آخرین روزهای زندگی فعال و پربارش دست در کار تلاش برای متشکل کردن تبعیدیان و پناهندگان ایرانی در خارج کشور بود. او عضو هیئت موسس فدراسیون شوراهای پناهندگان ایران بود و تا وقتی که‌ ترور شد سخنگوی این هیئت را بر عهده‌ داشت. کنگره‌ موسس فدراسیون شوراهای پناهندگان که‌ ماه‌ گذشته‌ بر گزار شد، روز مرگ غلام را بعنوان روز همبستگی پناهندگان ایرانی و روز اعتراض علیه‌ جمهوری اسلامی برگزید.

سال گذشته‌، غروب روز چهارم شهریور سر پرشور غلام هدف گلوله‌ های جنایتکاران مزدور جمهوری اسلامی قرار گرفت و قلبی که‌ با عشق رهائی انسانها میتپید از حرکت باز ایستاد. غلام از میان ما رفت، اما یاد عزیزش زنده‌ است و آرمان والایش در دل ملیونها انسان میجوشد. رژیم جنایتکار از کیفر نخواهد رست.

کمونیست شماره‌ (58) سال (1369) – کمونیست ارگان مرکزی حزب کمونیست ایران}.

در آن نوشته‌ کمونیست، چنین آمده‌ است: (در مقابل چشمان مادر، برادر و همسرسش توسط جوقه‌ء آدمکشان حرفه‌ای جمهوری اسلامی به‌ گولله‌ بسته‌ شد و ساعاتی بعد جانسپرد.)

چرا به‌ اسامی (دریا و یعقوب) که‌ خواهر و برادر خانم فریده‌ آرمان همسر غلام کشاورز که‌ به‌ قبرس رفته‌ و شاهد و ناظر ترور و مرگ غلام کشاورز بوده‌اند اشاره‌ نگشته‌ است، چرا؟

در نشریات دیگر برای نمونه‌ (پێشڕه‌و) در شماره‌های (113 و 114 سال 2000) و شماره‌ (149 – سال 2002) که‌ در رابطه‌ با ترور غلام کشاورز مطالبی منتشر نموده‌اند نه‌ آنکه‌ به‌ سفر شخصی ایشان نشده‌ بلکه‌ اسامی (دریا و یعقوب) هم سانسور نموده‌اند.    

این خود سانسوری و مخفی کردن مسائل در حزبی که‌ مدعی رهبری بوده‌ و میشاشد چرا باید اجرا گردد؟

**

آقای احمد اسکندری که‌ به‌ اسم ایشان اشاره‌ گشته‌ دوست و همشهریم میباشند.

26/5/2023

سه‌عی سه‌قزی

Sai.saqzi@gmail.com

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی