یکی میگوید: «سرعت اینترنت را بیشتر و فیلترینگ را رفع کنید» دیگری میگوید:«موسوی و کروبی را آزاد کنید.» آن یکی میگوید:«برای بهبود وضعیت معیشتی مردم تلاش کنید».زنان میگویند: «ما هم حقوق برابر میخواهیم». عده ای هنوز بر سر شرکت یا عدم شرکت مردم اینجا و آنجا دارند دعوا میکنند؛ و من با تک تک این خواستهها هم ذات پنداری و همراهی میکنم. در این چند روز فقط جای چند خواسته خالی بوده. منتظر بودم یکی بگوید. جایی بخوانم. کسی نگفت. جایی نخواندم.
من به «محمد صدیق کبودوند» فکر میکنم. به اویی که فقط به جرم «تاسیس نهاد حقوق بشری» به ۱۱ سال زندان محکوم شد. اویی که میخواست فضای امنیتی کردستان تبدیل به فضای مدنی و آرامی شود. فضای امنیتی او را بلعید…
من به «مسعود» و «خسرو کردپور» فکر میکنم. دو برادری که نماد مسالمت جویی و فعالیت انسان دوستانه و میانه روانه در کردستان هستند. فضای امنیتی صدایشان را خفه کرد…
من به «عدنان حسن پور» فکر میکنم. به روزنامه نگار جوانی که جوانیاش در زندان گذشت. بدون یک روز مرخصی. فضای امنیتی جوانیاش را گرفت…
من به دهها جوانی فکر میکنم که هر لحظه احتمال دارد اعدام شوند. فضای امنیتی، بیرحمانه میخواهد دارشان بزند…
از خودم میپرسم: آقای روحانی قول داده فضای امنیتی کردستان را تعدیل کند. بدون آزادی این نازنینان مگر میشود؟ مگر بدون «عدنان» و بدون «مسعود» و «خسرو» و «کبودوند»، میتوان از کردستانِ آرام حرف زد؟ بدون یادداشتهای عدنان، بدون بیانیه های کبودوند، بدون مصاحبه های مسعود و خسرو، بدون انیمیشنهای «فاروق سامانی»، بغض و اندوه آسمان کردستان را رها نمیکند…
هیچ روزی نیست یک کاسبکار و کولبر کُرد توسط نهادهای امنیتی و نظامی کشته نشود. یعنی شعارهای جذاب و پر زرق و برق آقای روحانی، شامل آنها هم می شود؟
آقای روحانی از زبان کردی میگوید. از اینکه مردم حق دارند در مدرسه و دانشگاه به این زبان تحصیل کنند. یعنی دیگر انجمن «سوما» و دهها انجمن آموزش زبان کردی که تعطیل شدند و مسئولانشان گاهی زندانی، میتوانند دوباره نفس بکشند؟ یعنی ممکن است «شمال رسول مروت» که تنها به جرم مطالبه حق تحصیل به زبان مادری ماههاست زندانی ست، آزاد شود؟
یعنی باز هم نشریه های «پیام مردم» و «پیام کردستان» و «آشتی»، «روژهلات» و نشریه های دوزبانه دیگر را روی پیشخوان روزنامه فروشیها خواهیم دید؟
یعنی ممکن است «سازمان حقوق بشر کردستان» مجوز فعالیت بگیرد؟ ممکن است نهادهای مدنی دوباره جان بگیرند؟ ممکن است!؟
سرکوفت نزنید! نمیخواهم این آرزوها را در لابلای تحلیلهای خشک و خشن گم کنم. نمیخواهم بگویید نمیشود. نمیخواهم گذشته را به یادم بیاورید. بگذارید در لحظه ای که آرزوهای کوچک همه فوران کرده منم از آرزوهایم بگویم. بگذارید آرزوها و مطالبات حداقلی من نیز در رنگین کمانی که این روزها بالای آسمان ایران است دیده شوند. آرزوهایی که بیشترشان منافاتی با وعده های خود آقای روحانی ندارند. آرزوهایی که بخشی کوچک ازخواسته های مردم کردستان هستند.
آقای روحانی! بدون کبودوند و مسعود و خسرو، بدون بچههایی که در صف اعدام اند، بدون روزنامه های که جوانمرگ شدهاند، بدون جوانانی که بالقوه قرار است در مرزها کشته شوند، کردستان، کردستان نمیشود! بگذارید به این دلخوش باشیم که دولت شما تیغ را کمی از گلوی کردستان دورتر میکند. حتی بعد از پیروزیتان گفته اید به وعده هایتان وفادار خواهید ماند. اینها حداقلهایی است که اگر انجام نشود، بغض و خشم و اندوه آسمان کردستان را رها نخواهد کرد. رهایشان کنید! قفل های کردستان را باز کنید!
برگرفتە از صفحە فیسبوک کاک سامان