در این مدت همراه با انواع و اقسام مشکلات پیری و دوران (80) سالگی، کتاب {(تلاش در پرتو امید) به قلم (فوزیه نصرتپور) چاپ دوم سال(2025) } را از یکی از دوستان گرفته و مطالعه نمودم، لازم به یادآوریست که نویسنده کتاب در (کومهله سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران} و (حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن حزب) فعالیت میکردند.

مطالب تعجبآوری در کتاب درج گشته، در حد توان (فعلی) در چند قسمت به طور (کوتاه) به بعضی از آنها میپردازم. در راستای این کار خود مطالب کتاب را بازنویسی نمودهام، امیدوارم در بازنویسی اشتباهی نکرده باشم، حال به مطالب زیر بنگریم، که چنین شروع میشود:
{نویسنده: (اینجا، من، یک سرگذشت واقعی را، با هدف ارزیابی خود از یک دوره از روزهای پیش از خیزش انقلابی 57 تا شکست این خیزش در 1360 را بیان میکنم، از رنج سپردن فرزندان دلبندم به پدربزرگ و مادربزرگ، بنا به ضرورت امنیتی آنان؛ از ادامه انقلاب در عرصههای مقاومتهای کردستان؛ خاطراتی پر ملاط از دورانهای گوناگون به یادمانددنی دارم که با فاصلههای دراماتیک و غالبا” دردناک! لذا از (طاقهائی) برای وصل بخشهائی که نتوانستهام به روشنی به یاد بیآورم، استفاده کردهام؛ طاقهای برای وصل که الزاما هموارهه فاکتوئل نیستند گرچه تلاش کردام به دام رویا پردازی هم نیفتند!) – نقل از جلد کتاب.
رفقای اتحاد مبارزان کمونیست در اردوگاه کومله
کومهله در کنگره دوم خود اعلام کرد که به لحاظ نظری خود را به (ا.م.ک) نزدیک می بیند و ملاقات های بعدی، مقدمات همکاری و فعالیت، در جهت تشکیل حزب کمونیست ایران را فراهم کرد. اواخر سال 61 بود که رفیق منصور حکمت با نام مستعار نادر، همراه جمعی دیگر از رفقای (اتحاد مبارزان کمونیست به کردستان، منطقهی بوکان (اردوگاه تشکیلات علنی کومهله) در روستای خانقاه آمدند. دلیل آمدن این رفقا، به کردستان، وجود و حضور کستردهی نیروی فعال و انقلابی کومهله بود. حضور وسیع و عظیم این جریان تاریخی کمونیستی بین تودههای مردم کردستان برای تودهای شدن (اتحاد مبارزان) بسیار ضروری می نمود. امکانی که در تهران، به هیچوجه در دسترسشان نبود. این گروه قبلا با کومهله ارتباط زنده و نزدیکی برقرار کرده بود. توانایی های این رفقا در شریط بحرانی تهران، تحت فشار بود و اصلا آنگونه شکوفا نمی شد که در کردستان درخشید. (اتحاد مبارزان کمونیست (به اختصار: ا.م.ک.) یا نام پیشین (سهند) یک محفل کمونیستی بود که توسط منصور حکمت (ژوبین رازانی)، حمید تقوایی، رضا مقدم و خسرو داور (شاهین رازانی) در آذر 1357 پایه گذاری شد. ا.م.ک . مجموعه بحث های خود را با ترم مارکسیسم انقلابی معرفی می کردند. ویکی پدیا، دانشنامه آزاد. ص 264 و 265)}.
به مسائلی که در چند سطر فوق وجود دارد، مپپردازم:
1 – (کنگره دوم کومهله و مقدمات همکاری و فعالیت در جهت تشکیل (حزب کمونیست ایران) ؟!
کنگره اول (کومهله) و پایگاه سیاسی و اجتماعی (کومهله) در (ایران)
کومهله، در کنگره اول خود که اسنادش توسط خانم (ملکه مصطفی سلطانی) و آقای (ساعد وطندوست) چاپ و منتشر گشته، اینرا بیان میدارد:
تمام رهبران کومهله در تابستان (1357) به مدت (37) روز در شهرهای (نغده) و (سنندج) در حال برگذاری (کنگره اول کومهله) بودند، در آن کنگره به این مسئله اشاره نمودهاند که {(کومهله) در (ایران) پایگاهی ندارند و فعالیتش در {کردستان و بخصوص (روستاهای کردستان) میباشد!
2 – پایگاه سیاسی و اجتماعی (اتحاد مبارزان) در ایران
خانم نصرتپور چنین نوشتهاند: {(دلیل آمدن این رفقا، به کردستان، وجود و حضور کستردهی نیروی فعال و انقلابی کومهله بود. حضور وسیع و عظیم این جریان تاریخی کمونیستی بین تودههای مردم کردستان برای تودهای شدن (اتحاد مبارزان) بسیار ضروری می نمود. امکانی که در تهران، به هیچوجه در دسترسشان نبود)}.
نویسنده آشکارا میگوید که (اتحاد مبارزان) در ایران فاقد پایگاه سیاسی و اجتماعی بوده است.
حال با این سئوال روبرو میشویم که تصمیم (کومهله) و (اتحاد مبارزان) برای تشکیل (حزب کمونیست ایران) ئیده و امل بیپایه و بیمایهای نه بوده است ؟؟؟
3 – تشکیلات علنی و رهبر جعلی !
نویسنده: {اواخر سال 61 بود که رفیق منصور حکمت با نام مستعار نادر، همراه جمعی دیگر از رفقای (اتحاد مبارزان کمونیست) به کردستان، منطقهی بوکان (اردوگاه تشکیلات علنی کومهله) در روستای خانقاه آمدند}.
**
آقای منصور حکمت با نام مستعار (نادر) به کردستان آمده و با کومهله، کومهلهای که آشکارا و رودررو در حد توان با {دولت ایران یا (جمهوری اسلامی)} مبارزه مینماید، افرادش از (هوادار) – (پیش عضو) – (عضو) و (پیشمهرگه) در این جنگ رودررو یا کشته یا اسیر یا زخمی میشدند، اما آقای (حکمت) با نام مستعار (نادر) در رهبری قرار میگیرد.
این عملکرد آقای (نادر – رهبر) در ذهن خانم نصرتپور نویسندهء کتاب سئوالی ایجاد نمیکند که این چه رهبری است که با نام (مستعار) در صدر یک تشکیلات علنی قرار میگیرد؟!
منصور حکمت و (ژوبین رازانی)
نویسنده: {اتحاد مبارزان کمونیست (به اختصار: ا.م.ک.) یا نام پیشین (سهند) یک محفل کمونیستی بود که توسط منصور حکمت (ژوبین رازانی)، حمید تقوایی، رضا مقدم و خسرو داور (شاهین رازانی) در آذر 1357 پایه گذاری شد.}.
**
در پراگراف فوق میبینم که آقای (منصور حکمت) که با نام (نادر) به کردستان آمده و در رهبری قرار میگیرد، حال دارای نام و شهرت دیگر(ژوبین رازانی) میباشند.
متاسفانه نویسندهء کتاب راجع به (اسامی و شهرت) جدید آقایان (نادر) و (منصور حکمت) که به (ژوبین رازانی) تغیر یافته هیچگونه توضح یا روشنگری بیان نه نمودهاند تا خوانندهگان کتاب مطلع گردند، فقط به جملهء: (ویکی پدیا، دانشنامه آزاد) قانعت نموده و خوانندهگان را در فضای فکری تاریکی قرار میدهد.
**
من به عنوان فردی که این مطلب را آماده کردهام از این مسئله اطلاع دارم که آن فرد یعنی (نادر) و (منصور حکمت) زنده نیست،چه از نزدیک یا دور او را ملاقات نه کردهام، اما در راستای نام و شهرت (ژوبین رازانی) سالها قبل چند سطر زیر را مطالعه نموده و اکنون آنرا در اختیار شما قرار میدهم تا از آن فضای فکری تاریکی که نویسنده ایجاد نموده، خارج شوید.
{نگاهی از درون به حزب کمونیست کارگری
سمینار بررسی مسائل ایران از طرف (کانون دفاع از دمکراسی در ایران) با عنوان (استراتژی سیاسی نظام و آلترناتیو مورد نظر، در شیوه و سیاست اتحاد) تدارک دیده شده بود. مدتی پیش در شهر مالمو (سوئد) با شرکت (جمهوریخواهان ملی ایران)، (حزب دمکراتیک مردم ایران)، (سازمان مشروطه خواهان ایران)، (حزب دمکرات کردستان ایران)، (فدائیان خلق ایران – اکثریت)، (راهکارگر)، (کانون سوسیال دمکراتهای ایران) برگزار شد و از آنجا که نماینده حزب کمونیست کارگری ایران بنام مجید محمدی در آن شرکت داشت و ادعاهایی را نیز مطرح نمود( که با واقعیت جامعه منطبق نبود) مقدمهای شد تا مطلبی راجع به کلیت حزب کمونیست کارگری و ادعاهای آن به رشته تحریر در آید. مطلب فوق بعضا از دوستان هم دانشکدهای ژوبین رازانی (منصور حکمت) در انگلیس و برخی دیگر از طریق رفقایش که سالیان طولانی در کومله فعالیت داشتند شنیده شده است، از آن جمله میتوان به اسامی و فاکت ها اشاره نمود که قابل توجه میباشد. آنچه که از گفتههاای منصور به یاد مانده حاکی از آن است که منصور حکمت (ژوبین رازانی) وقتی که در دانشگاه شیراز درس میخواند با کتابهای رومان نیز آشنایی پیدا کرده، و در سال 53-54 به همین علت بدون رابطه گروهی توسط ساواک فراخوانده شده. او هنوز هیچ گونه آگاهی سیاسی پیدا نکرده بود، بهمین خاطر و با توصیه پدرش (محمد حسین) و با تعهد به همکاری بی شائیبه با ساواک از مهمانی چند روزه به خانه برگشت.
بعد از آن توسط پدرش و با صلاح دید ساواک، همراه با برادرش خسرو داور(شاهین رازانی) برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و تا زمان انقلاب همراه با خواندن درس، ساواک را نیز از اطرافیان و پیرامون خود آگاه میساخت. گر چه او آدمی با هوش و با ذکاوت بود، اما نتوانست از استعداد خود استفاده شایسته ببرد و بعد به همین علت از خبر چینی برای ساواک – سرخورده و گوشه گیر شد. …. نشریه (نیمروز) شماره 420 (سال نهم) جمعه 23 خرداد ماه 1367}.
حال شما خوانندهگان گرامی میتوانید دلیل انتخاب نامهای (نادر) و (منصور حکمت) که آقای (ژوبین رازانی) برای خود به کار برده است فکر کرده و از آن مطلع شوید .
در این قسمت یعنی {(قسمت اول) (تشکیلات علنی و رهبر جعلی!)} بیشتر از این وقت گرانبهای شما را نمیگیرم و شما را به مطالعه (تشکیلات علنی و رهبر جعلی! قسمتهای (دووم) و (سوم) دعوت مینمایم.
**
خانم فوزیه نصرتپور چنین مینویسند:
{اختلافات درون تشکیلاتی و جدایی تعدادی از رفقا
اسفند 1367، شروع بحث های (گرایش کمونیسم کارگری) بود. گرایش های (چپ) و (راست) که خط و جهت گیریشان برای بدنهی تشکیلات هم تا درجهی زیادی، روشن بود در تشکیلات شکل گرفتند. جریان چپ و رادیکال با سنت هائی که داشتند، رهبریش مشخص شده بود که گرایش کمونیسم کارگری از دیگر گرایشات، فاصله گرفت. بخش بیشتری از کادرها و بدنهی تشکیلات هم انتخاب خود را کرده بودند و اکثرا، خود را متعلق به گرایش چپ می دانستند.
از آن جا که تشکیلات کومهله، محل تلاقی گرایشات متفاوت بود، خط مشی و جهت گیری های سیاسی حزب، به درستی پیش نمی رفتند. نوسانات و به ویژه چرخش به راست، با سخت جانی مقاومت می کرد! تعدادی از رفقای کمیته مرکزی، حاضر به قبول این حقیقت و مبارزه در مسیر درست حزبی نبودند! بحث های داغی در درون مرکزیت حزب با محوریت این مباحث در جریان بود! بحث ها به درون اعضا و بدنهی تشکیلات هم کشیده شده بود، این کشمکش، در واقع به اوج خود رسیده بود، جلسات بحث و گفت و گو داغ بود به طوری که سه نفر از افراد کمیته مرگزی حزب ضمن اعلام جدایی، رسما اعلام کردند که ما با دست خالی، فقط با قلمی که در دست داریم از این حزب بیرون میرویم. ما این حزب را که حاضر به قبول کردن وجود تلاقی گرایشات نیست و می خواهد خط حزب را به بیراهه بکشد، ترک می کنیم. نتیجه این شد که آن سه نفر حزب را ترک کردند.
جریان از این قرار بود که به دنبال جنگ خلیج و حضور ارتش امپریالیستی آمریکا در عراق، احزاب ارتجاعی ناسیونالیست کرد در سلمانیه و اربیل به قدرت رسیدند. همزمان گرایش ناسیونالیست موجود در صفوف کومله که تا آن زمان ضعف بود و جرات ابراز وجود نداشت، به یکباره سر برداشت. این بار از جانب عبدالله مهتدی، پیشنهاد قطعنامهائی مبنی بر پشتیبانی از ناسیونالیسم کردی در حاکمیت کردستان عراق (اقلیم)، طرح شد! گرایش ناسیونالیست خفته در حزب کمونیست ایران با تکیه بر ناسیونالیسم قدرت گرفته در کردستان عراق زمینه را برای انشعاب عبدالله و یارانش فراهم کرد و به انشعابهای بعدی هم انجامید}.
**
در مطلب فوق نویسنده چنین نوشته:
احزاب ارتجاعی ناسیونالیست کرد در سلمانیه و اربیل به قدرت رسیدند.
سلمانیه و اربیل که نویسنده به آن اشاره نموده، قبلا” تحت سلطه دکتاتوری (حزب بعث عراق به رهبری صدام حسین) بود، بعد از لشکرکشی دولت عراق به کویت و الحاق کویت به مانند استان (نوزدههم 19) عراق، ئیتلاف جهانی برای بیرون راند عراق از کویت شکل گرفت، اول از طریق شخصتهای جهانی و منطقهای از حکومت عراق و صدام حسین خواستند که از کویت بیرون برود. جواب صدام و رهبران دیگر عراق این بود:
{(هر وقت اسرائیل از فلسطین خارج شد)، (عراق هم از کویت خارج میگردد)}!
دولت عراق در آن جوابییه به زبانی ساده و دیپلماتیک میگفت:
{(فلسطین برای اسرائیل) و (کویت هم برای عراق)}.
اما قدرتمندان جهانی که جهان را در دست گرفته فقط به منافع خویش مینگرند و به کسی اجازه دخالت در کارشان نمیدهند و دخالتگر را سرکوب خواهند کرد، در راستان همان ایدئولوژی نظامی نیروهای عراق در کویت را با قدرت تمام درهم کوبیدند و کویت را آزاد نموده و تحت حاکمیت خویش قرار داده و از کلییه امکانات آن استفاده مینمایند. در این روند اشغال کویت و دوباره پسگرفتن آن نیرویهای ارتش عراق به کلی تارومار گشته بودند، در جنوب عراق در شهرها بصره و … مردم بر ضد دولت عراق به پا خواستند.
مردم کردستان هم که دهها سال بود توسط دولتهای عراق و بخصوص حزب بعث سرکوب میشد علیه دولت عراق بهپا خواست و شهرها و روستاهای خود را آزاد نمود، شهرهای سلیمانیه و اربیل هم جز مناطقی میباشد که توسط مردم آزاد گردید و به قول خانم نصرتپور (احزاب ارتجاعی ناسیونالیست کرد در سلمانیه و اربیل به قدرت رسیدند). آن جملهء (احزاب ارتجاعی ناسیونالیست کرد در سلمانیه و اربیل به قدرت رسیدند). برگرفته از سخنان آقای {منصور حکمت در انجمن مارکس میباشد که در سایت (www.rowzane.com) منتشر گشته بود.
در اینجا نویسنده کتاب و شما خوانندگان گرامی را به مطالعه مطالب زیر دعوت مینمایم، که چنین است:
1 – صدام حسین برای قتل کارمندان سازمان ملل در کردستان جایزه میدهد، دولت امریکا صدام حسین را متهم کرد که برای کشتن کارمندان سازمان ملل متحد در کردستان عراق، تا 10 هزار دولار به قاتلان آنان جایزه میدهد.)-
2 – گزارشگران سازمان ملل در یکی از نتیجه گیریهای خود مینویسد: اصولا” سازمان سیاسی و قضایی عراق ماهیتا ناقص حقوق بشر است. بر اساس یک بخشنامه که به امضای احمد حسین رئیس دفتر ریاست جمهوری رسیده است، زندانیانی که حکم اعدام آنها به حبس ابد کاهش می یابد باید همقطاران خود را که مجازات اعدام آنها تخفیف نیافته به دست خود اعدام کنند.
3 – بر اساس فرمان دیگری، کشتن بستگان درجه اول مونث مانند خواهر، مادر، عمه، خاله و دختران آنها در صورت ارتکاب اعمال منافی عفت برای مردان مجار شمرده شده است-
(کیهان لندن شماره – 501 پنجشبه 14/4/1994).
**
در رابطه با حرکت دولت عراق و الحاق (کویت) به مانند استان نوزدهم عراق، آقای (منصور حکمت) چنین مینویسند:
{ما هیچ دل خۆشی از نظام عشیرتی و قصاص اسلامی و ستمکشی زن و بی حقوقی مردم و انقیاد آنها به شیوخ میلیاردر در این کشورها ندارم. منبع نشریه کمونیست اورگان رسمی حیزب کمۆنیست ایران- شماره (59) سالی 1369} .
اگر به آن جمله آقای (حکمت) خوب بنگریم، (رهبران عراق از صدام حسین و … ناجی مردم عرب در کل و به خصوص زنان کشورهای عربی میباشند.
خانم فوزیه نصرتپور: {ناراحت و خسته جواب داد: نه! چیزی همراه ندارم تا گم کنم، میخواهم قبری برای خودم بکنم و همینجا دفن شوم! دیگر توش و توان راه رفتن ندارم! دورش جمع شدیم ؛ رفیق مسعود او را دلداری داد و کمکش کرد و به راهمان ادامه دادیم، سرانجام به (دیاربکر) رسیدیم، شب را در منزل یک خانواده کرد ترکیه، ماندیم. انسانهای بسیار مهربان که با مهمان نوازی گرمشان، کلی به ما انرژی دادند.صبح روز ششم اکبر (1991) با اتومبیل، در خاک ترکیه پیش میرفتیم و سرانجام، وارد آنکارا شدیم در خانهی یکی از رفقای حزبی که مدت زیادی بود درترکیه، کارتشکیلاتی میکرد و با خانوادهاش زندگی میکرد، موقتا مستقر شدیم}.
شرایط سخت رفتن به ترکییه را از زبان دوستان دیگر شنیدهام، مایه تاسف میباشد، چون خودم آن مسیر را ندیدهام نمیتوانم در باره آن چیزی بیان دارم. حال به قسمت زیر از زبان نویسنده کتاب بنگریم:
فرم عضویت
در یکی از همین روزها رفیق علی خدری فرمی به من داد که در صورت تمایل آن را پر کنم، فرم را نگاه کردم، فرم درخواست عضویت در حزب کمونیست کارگری بود، با تعجب پرسیدم:
منظورت چیست؟ خیلی وقت است که عضو حزب هستم، چرا باید این فرم را پر کنم!؟
جواب داد:
می دانم، اما بعد از جدایی، رفقایی که حزب کمونیست ایران را ترک کردهاند، در صورت تمایل می توانند با پرکردن این فرم و تایید دو نفر از اعضای حزب کمونیست کارگری به عضویت این حزب تازه تاسیس درآیند! در فرم نوشته شده است که دو نفر باید عضویت شما را تایید کنند!
البته فورا” اضافه کرد:
من خودم می توانم یکی از آن دو نفر باشم.
راستش یکه خوردم و خیلی به من برخورد!
گفتم:
من از همان اول، در جریان بحث های (چپ و راست)، جهت گیریم را روشن کرده بودم و خودم را متعلق به این جریان می دانستم و می دانم. حالا هم، دلیلی برای پرکردن چنین فرمی نمی بینم. تازه حالا چرا درخواست عضویتم باید مورد تاید تو رفیق دیگر قرار گیرد!؟
و ادامه دادم:
نه تنها این فرم را پر نمی کنم، بلکه به شدت به آن اعتراض هم دارم!
و ادامه دادم:
مدت زیادی از جدل های (کانون کمونیسم کارگری) می گذرد و من طی این مدت، فعال کمونیست کارگری بودهام، درست است که آن سه نفر که با قلم هایشان حزب را ترک کردند رفقای پیشرو و تأثیرگذاری بودند، اما با تکیه بر سال ها تجارب و فداکاری نیروی عظیمی از انسان های مبارز و انقلابی یعنی گرایش کمونیستی کومهله، این پیشروی ها را تحقق بخشیدند.) – ل – ص 427 و 28 و 29}.
**
در مطلب فوق دو موضوع وجود دارد
1 – (عضو) و (فرم عضویت)
خانم نصرتپور به مسئله {(پرکردن فرم عضویت) که توسط آقای (علی خدری) پیشنهاد گشته، نه آنکه آنرا قبول ندارد، بلکه به آن معترض میباشند و خود را (فعال قدیمی جریان کمونیست کارگری) معرفی مینمایند.
اعتراض ایشان نسبت به پرکردن فرم عضویت حزب کمونیست کارگری ایران که طبق گفته خودشان قبلا” عضو فعال آن بودهاند درست میباشد، اما یک مثل فارسی میگوید:
خانه از بیخ ویران است
خواجه در فکر ایوان است
در اینجا خانم نصرتپور را به مطالعه چند سطر کردی زیر که در حد توان آنرا به فارسی ترجمه نمودهام، فرا میخوانم که چنین است:
{له کاتی بهڕێوهچوونی کۆنگرهی دامهزرێنهری حیزبی کومونیستی ئێران (حکا)، قهرار بوو که ههمووان خۆیان بناسێنن و ژیاننامهی خۆیان بۆ بهشداربوونی کونگره باس بکهن، وهک ههمیشه هاوڕێیانی کۆمهله به دڵپاکی ههموو شتێکی خۆیان باس کرد، دواتر کاتێک نۆرهی ئهوان هات که باسی ژیانی سیاسی خۆیان بکهن، بڕیارێکیان دهرکرد که پیویست ناکا ئهوان باسی ناسنامهی خۆیان بکهن، بهمجوره بهشێک له دامهزرێنهرانی حکا، بێ ئهوهی به باشی بناسرێن رێبهرایهتیی حیزبهکهیان به دهستهوه گرت.
منبع: کتاب (سێبهری قهلهبهر له سهر ئهڵمانه و تاڵه سوار. نویسنده مهله مستهفاسوڵتانی. ص 279)
**
ترجمه- در زمان برگزاری کنگره تاسیس حزب کمونیست ایران (حکا) جریان بر این منوال پیش میرفت که همه خود را معرفی نمایند و زندگینانامه خویش را برای شرکت کنندگان کنگره بیان دارند، مانند همیشه رفقای کومهله صادقانه همه چیز خود را تعریف کردند، سپس که نوبت به آنها رسید که زندگینامه سیاسی خودشان را بیان دارند، قطعنامهای صادر گردید که لازم نیست آنها زندگینامه خویش بیان دارند، به این ترتیب قسمتی از بنانگذران (حکا) بدون اینکه به درستی شناسائی شوند رهبری حزب را به دست گرفتند.
کتاب (سێبهری قهلهبهر له سهر ئهڵمانه و تاڵه سوار. نویسنده مهله مستهفاسوڵتانی. ص 279}.
امیدوارم حمل بر بیادبی نباشد که میگویم: خانم نصرتپور از این مسئله اطلاع ندارند که طبق کار و سنت حزبی فرم عضویت توسط (اعضای کمیته مرکزی آن حزب صادر میگردد)، (حزب کمونیست کارگری ایران) هم از این قاعده بری نیست، آقای (علی خدری) اوامر رهبری را به شما ابلاغ نموده است!. این افراد کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران همان کسانی هستند که در تشکیل حزب کمونیست ایران در روستای میشکهپه شرکت داشتند، ولی با (اسم و شهرت جعلی)، پس سرپیچی کردن از فرم عضویت برای شما و دیگران که قبلا” هم (عضو حزب کمونیست ایران) و (حزب کمونیست کارگری ایران) بودهاید مسئلهای را حل نخواهد کرد و مثل قبل انجام وظیفه مناسبتر میباشد.
2 – آن سه نفر که با قلم هایشان حزب را ترک کردند رفقای پیشرو و تأثیرگذاری بودند.
آن سه نفر چه کسانی بودهاند؟
آنها عبارت بودند از (منصور حکمت) – (رضا موقدم) – (ایرج آذرین).
در سال (1992 یا 1993) در سوئد و در شهر ستکهولم در سالنی به اسم (ئوسویمناسیت) مراسم سالروز (کومهله) برگذار شد، آقای {(محمد امین حیسامی) یا (مینه حیسامی) عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن حزب) سخنرانی کردند، در آن سخنرانی گفتند:
آنهایی که میگویند: خود با قلم هائی که در دست دارند از (حزب کمونیست ایران) بیرون میروند.
دروغ گفتند، تمام ثروت کومهله را با خود بردند، فقط چند نشریه جا گذاشتند!
در رابطه با همان مسئله که آقای (حیسامی) مطرح نمودند، بارها در مصاحبههای رسانهای برای نمونه، فیسبوک از آقای {ابراهیم علیزاده عضو کمیته مرکزی (حزب کمونیست ایران) و (سازمان کردستان آن حزب)} سئوال شده {مبلغی که آن سه نفر با خود بردهاند، چقدر بوده؟ جواب ایشان چنین بوده: (مبلغ زیادی نبوده است).
لازم به یادآوریست پس از این رویداد (حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن حزب) در چنان وضعیت نامناسب اقتصادی (مالی) قرار گرفته بودند که طی نامهای از اعضا و هواداران و دوستان خویش تقاضای کمک مالی نمودند.
تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران و آینده آن
آقایان (منصور حکمت) – (رضا موقدم) – (ایرج آذرین) که به گفته نویسنده کتاب: (رفقای پیشرو و تأثیرگذاری بودند) با تبلیغات وسیع رسانهای (حزب کمونیست کارگری ایران) را تشکیل دادند، اما به دلیل اینکه بانیان این حزب جدید و مترقی در میان مردم فاقد پایگاه سیاسی و اجتماعی بودند، در مدت کوتاهی حزب کمونیست کارگری ایران مانند حباب روی آب محوی گردید و چند حزب کمونیست کارگری حکمتیست … از آن انشعاب نمودند. متاسفانه خانم نصرتپور از آن همه مسائل و رویدادها مانند منحل کردن {(کومهله سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران} توسط رهبران و پیشمهرگان هوشیارش و تشکیل (حزب کمونیست ایران) و (سازمان کردستان آن حزب) و تعین نام (کومهله) برای آن سازمان به دلیل اینکه نام (کومهله) در کردستان محبوب میباشد و دگر رویدادها که در { قسمتهای (تشکیلات علنی و رهبر جعلی !) بیان گردیده زیاد اطلاع ندارند.
اگر در بازنویسی مطالب اشتباهی کرده باشم، معذرت میخواهم!
سهعی سهقزی
3/11/2025
Sai.saqzi@gmail.com