می گویم، روز خونباری برای زنان کارگر جهان، زیرا در چنین روزی در سال 1875 زنان کارگر و مبارز کارخانه نساجی نیویورک آمریکا برای بهبودی شرایط کارشان دست به تظاهراتی زدند که با حمله پلیس به تظاهرکنندگان دهها زن کارگر زخمی شدند و در 8 مارس سال 1911 در محلی معروف به ترای انگل درنیویورک به دلیل نبود وسایل ایمنی دریک آتش سوزی 149 زن کارگر سوختد و جان باختند.
من این مطلب، به مناسبت روز تاریخی 8 مارس را به خاک آرامگاه شلیر فرهادی یارسانی، دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی دانشگاه رازی کرماشان که مزارش دردهکده قلعه کلینه است وبخاک پای مریم شفیع پور زندانی سیاسی از هواداران گروه سبز، نثار می کنم. گر چه من، با خط سیاسی سبز های ایران که نجات جمهوری اسلامی را می خواهند، اصلا موافق نیستم و در عین حال مخالف مطلق، زندانی کردن مخالفان رژیم مذهبی در ایرانم. به همین دلیل و باتمام قوا، آزادی فوری مریم شفیع پور و همه زندانیان سیاسی زن را دراین روز خجسته خواهانم وبدون شک اگر امکان شرکت درنشست سازمان ملل بخش حقوق بشردر ژنو را دراین ماه مارس 2014 داشته باشم، حتما آزادی ایشان و همه دیگر زندانیان سیاسی را مطرح خواهم کرد و از طریق سازمان حقوق بشر، ازدولت ایران رسما این درخواست برحق راخواهم کرد. اما تراژدی مرگ شلیر فرهادی بیگناه که جانش رافقط بخاطر امضاء یک اعتراض نامه محترمانه به رهبر مملکت ازدست داد، مرا برآن داشت این مقاله راکه به مناسبت و بیاد بود آغاز 105مین سال 8 مارس و جنبش برحق زنان قهرمان می نگارم، ازجمله به آرامگاه این دختر آرام ونخبه یارسانی، تقدیم کنم. زنده یاد شلیر که به معنای گل سرخ لاله سر به پائین است ازدهات قلعه کلینه، ده کیلو متری کوزران ایران و از میان مردمان فقیر وعقب نگهداشته شده کرد یارسانی، آمده و در دانشگاه رازی کرماشان دانشجوی علوم سیاسی درمقطع کار شناسی ارشد بود. او هنگام دیدار آیت الله خامنه ای از دانشگاه در سال 1390 خورشیدی، یک نامه را به رهبراسلامی ایران امضاء کرده بود که منعکس کننده دردو رنج قاطبه مردم کرد کرماشان و وضع نابسامان این دانشگاه بود. گزمه ها و مأموران اطلاعاتی رژیم تشخیص داده بودند که این دختر با هوش از دهات کرد نشین یارسانی نامه رافرمول بندی کرده است و “آن را خطرناک برای زیرو رو شدن نظام ارز یابی کرده بودند” و بهمین دلیل از فردای آن روز پنجم دیدار رهبر از کرماشان و سخن رانی در دانشگاه رازی برای استادان و دانشجویان، به سراغ شلیر رفته بودند و این دانشجوی آرام ناگهان ناپدید شد. ناگفته نماند، همه ی 80 نفر امضاء کننده را به باز خواست کشاندند و برخی از آنها را مدتی زندانی کردند و گویا آنها را تهدید کرده بودند که دیگر این چنین نامه هائی را امضاء نکنند و رها کرده بودند. با اجازه خوانندگان من پیش از شرح این روز تاریخی زنان مبارز، داستان غم انگیز شلیر و سر به نیست شدنش را از زبان محمد نوری زاد می آورم.
به روایت محمد نوری زاد، که متأسفانه باید گفت: اعمالش، که قابل تحمل نظام جمهوری اسلامی است، برای من نوعی کمی مشکوک به نظر می رسد، اما در باره مسئله شلیر فقط به او می توان استناد کرد زیرا والدینش سکوت محض کرده اند. بهمین دلیل هر آنچه آقای نوری زاد در باره شلیر، این دختر متفکر، گفته است، در اینجا ثبت می کنم.
“آن روز، پنجمین روزازسفررهبربه کرمانشاه محسوب می شد. وی درآن روز سخنان برخی ازدانشجویان و اساتید راشنید وخود نیزمفصل سخن گفت. این سخن معروف رهبر، متعلق به آن زمان است:… یک سؤال این است که مسئله پیرى وجوانى نظام چگونه قابل تحلیل است؟ هر موجود زندهاى دوران جوانىاى دارد، دوران پیرىاى دارد. وضع نظام اسلامى در این زمینه چیست و چگونه خواهد شد؟ آیا نظام اسلامى پیر خواهد شد؟ فرسوده خواهد شد؟ از کار افتاده خواهد شد؟ براى اینکه چنین وضعى پیش نیاید، آیاراهى وجود دارد؟ اگر یک وقتى چنین حالتى پیش آمد، آیا علاجى براى آن متصور است و وجود دارد؟
اینها سؤالات مهمى است. این سؤالات باید در مراکز فکر و تصمیمگیرى و تصمیمسازى – عمدتاً درحوزه و دانشگاه – بین اصحاب فکرمطرح شود؛ بایدروى اینهافکر شود، بحث شود؛ شما جوانها هم رویش فکر کنید…
بله، این سخنِ رهبر به همان روز و به همان سفر ایشان به کرمانشاه مربوط است. اتفاقاً جمعی ازدانشجویان طوماری تهیه کرده بودندبه امضای هفتاد هشتادنفر. یکی ازآنان حتی بخش هایی ازآن را برای رهبر می خواند. نوشته ای انتقادی از وضعیت جامعه و دانشگاه. که می توانست به همین ”مشخصه های پیری و فرسودگیِ یک نظام ویک جامعه” مربوط باشد.
یکی از امضاء کنندگان این طومار، شِلِر بوده است. دختری که در ترمِ پایانیِ رشته ی علوم سیاسی دانشگاه رازی درس می خوانده و بقدر خود ازعلم سیاست و علم مملکت داری چیزهایی می دانسته. البته اماخام وآکادمیک. نه به جوریکه دراینجا –درجمهوری اسلامی – جاری است.
فردای آن روز شلر گم می شود. تماس های پدر و مادر به نگرانی می انجامد. چند روزی می گذرد. نخیر، خبری از شلر نیست. پدر همه جا را زیر پا می گذارد. برای یک طایفه، گم شدن یک دختر با کلی حرف و حدیث همراه است. شلر یعنی کجاست؟
یک ماه می گذرد. دو ماه سه ماه چهار ماه. کمی به پنج ماه مانده است که اززندان اوین به پدر زنگ می زنند. که: بیا و دخترت را ببر. سراسیمه به تهران می روند. به زندان اوین. بعد از کلی معطلی، درِ زندان گشوده می شود. بانوانی زیر بغل شلر را گرفته اند. روی پایش بند نیست. ای خدا، این که شلرما نیست. شلرما برو رویی داشت. چالاک و ورزش کار و کمی حتی تپل بود. این دختر که چهل پنجاه کیلو بیشتر وزن ندارد. شلررا تحویل می گیرند. بشرطی که هر وقت زنگ زدند و گفتند: بیاورش، بیاورندش. شلر اما مرده ای بود. لاغر و ناتوان. با پاهایی لرزان. او را لای پتویی می پیچند و به کرمانشاه و از آنجا به روستا می برند.
تا چهار ماه، شلر اگر می خواست جابجا شود، باید زیر بغلش را می گرفته اند. کارش سکوت بوده و سکوت و بُهت و بُهت. هماره به یک جا خیره می شده و با کسی سخنی نمی گفته. تا این که کم کم رمق می گیرد. سرپا می شود. اماجرأت خروج ازخانه را ندارد. چرا که در تک تک نگاه مردم باید به این پرسشِ بطئی پاسخ بدهد که: راستش را بگو در آن پنج ماه بی خبری با تو چه کرده اند؟ شلر از هوش سرشاری بهره ها داشته و سنگینیِ پرسش درونی مردم را از نگاهشان می خوانده و مدام می گفته: باور کنید به من دست نزدند یک. هشت ماهی سپری می شود. سال گذشته کمی پیش از این روزها “برادران” زنگ می زنند. که: شلر را بیاور. داستان تلفن را به شلر می گویند. که آماده شو. سه روز مهلت داده اند. شلر دو روز در خود فرو می شود. باز همان سکوت و بُهت و زانوان لرزان. در انتهای روز دوم، که فردایش باید حرکت می کرده اند، شلر را می بینند که خوابیده. این چه وقت خواب است؟
پدربزرگ، ازسال های دور، یک تفنگ شکاری داشته که در خانه ی آنها نگهداری می شده است. یک حوله ی خیس، پیچیده بر سرِ لوله ی تفنگ، انگشت بر ماشه، و: شلیک!”
این بود تراژدی شلیر یک دختر نخبه یارسانی. او مانند هم کیشش کیانوش آسا، تنبورزن و دیگر دانشجوی نخبه یارسانی به تاریج زرین جنبش حق طلانه مردمان کرد یارسان پیوست.
بله، راه حل جمهوری اسلامی نابودی نخبگان جامعه است. هر کسی حتا بطور صلح آمیز دهان باز کند و علیه گفته های رهبران این نظام چیزی بگوید یامطلبی بنویسد که به مذاق آنان خوشایند نباشد، مستقیم یا غیر مستقیم سزایش مرگ است. بدین ترتیب نظام می تواند پیر شود و عمر دراز کند. اما بدون شک نه دائم. همه دیکتاتوران کورخوانده اند نابودی نخبگان جامعه شاید وقفه ای درسر نگونی رژیم آنها ایجاد کند،اما بزباله دان تاریخ سپردن همه دیکتاتوران مذهبی و غیر مذهبی کاری است حتمی وهیچ تردیدی در آن وجود ندارد.
اکنون بر گردیم به هشت مارس روز جهانی حقوق زنان. در واقع روز هشت مارس با کنگره بین المللی سوسیالیستها كه در سال ۱۹۱۰ در كپنهاگ دانمارك برگزار شد، گره خورده است. در این کنگره كلارا زتكین بانوی سوسیالیست از حزب سوسیال دموكرات آلمان، آن گونه که اشاره شد، روز 8 مارس را که درسال 1875 روز تظاهرات زنان کارگر آمریکا بود، به عنوان روزجهانی مبارزه زنان پیشنهادكرد. کنگره کپنهاگ این پیشنهادرا بااکثریت آراءتصویب كرد.
گرچه زنان مبارز کارگر در مرکز سرمایه داری آمریکا آغازگر این مبارزه بر حق بودند، اما چون مبتکراین روز پیروز در اصل سوسیالیستها بودند و آنها بودند که نخست حقوق حقه زنان را مطرح کردند، لذا این روزجهانی زنان در کشورهای سوسیالیستی بعداز انقلاب اکتبر غلیظ تر جشن گرفته می شد. چون در اکثر کشورهای سوسیالیستی، زنان مبارز بیشتر به حقوق پای مال شده خویش واقف می بودند، لذا تأثیری هم بر دیگر کشورها می گذاشت. بنابر این جشن هشت مارس درکشورهای سرمایه داری یا باصطلاح کشورهای آزاد تقریبا مانند همه دیگر کشورها و ازجمله کشورهای سوسیالیستی ارج نهاده می شد. از 8 مارس سال 1910 به این سوی درسراسر جهان هر ساله زنان مبارز درهمه کشورها این روز راجشن می گیرند. تا کنون زنان مبارز به حق و حقوق فراوانی دست یافته اند. از جمله حق رأی، حق نگهداری کودک در خیلی از کشورها، حق طلاق و جدائی و دیگر حقوق برابر با مردان. امروزه در همه کشورهای آزاد و متمدن زنان تقریبا دارای حقوقی برابر با مردان هستند و این نتیجه مبارزه خستگی ناپذیر کلارا ثتکینها و روزا لوگزامبورگ های امروزی وهزاران زن مبارز دیگر هستند که درحد توان خود مبارزه می کنند. متأسفانه درسطح جهان غیر سیاسیون و بی طرفان فراوان داریم و اینها در میان زنان بیشتر اند. شاید تعجب آور باشد اما این یک واقعیت است، امروزه زنان مبارز و سیاسی در ایران به نسبت جمعیت و سواد بمراتب زیادتر ازآمریکا است (مرکز مبارزه زنان کارگر). یعنی بنا به تشخیص وتحقیق صاحب نظران جهان، زنان ایران در 1400 سال گذشته به اندازه این 35 سال درباره اسلام و حقوق خود مطالعه نکرده و آگاهی بدست نیاورده اند. این نکته جای خوشحالی است و آرزو دارم که در آینده نه چندان دور، پرچم آزادی و دمکراسی که بردوش زنان و دختران قهرمان ایران قرار دارد، برفراز همه عمارت های مهم کشور به احتزاز در آید. آزادیخواهان و مبارزان محترم، این پیروزی مستلزم اتحاد همه نیروهای مبارز است و این شما ئید که این اتحاد را به همه مبارزان در چارچوب احزاب سیاسی وخارج ازآنها، می توانید بقبولانید. به امید پیروزی زنان و دختران در 8 مارس وهمه روزهای خجسته.
هایدلبرگ، آلمان فدرال 5.3.2014 دکتر گلمراد مرادی