"an independent online kurdish website

خطاب به: ایرانیان راستین و وارثان خردمندی و نبوغ و تمدن و نوع دوستی ای که به درازای تاریخ تجاوزها و توحشها و کشتارهای مغولان و چنگیزان و تیموران و … را تجربه کرد،ali_bazyar

از خاطره ها زدوده شد و از محتوای انتقالات بین نسلها و دوره های تاریخی اما منطق بالا و نوعدوستی بسیار و خرد خفته در ان هر کدام پرتو رنگینی شدند برای تشکیل منشوری چنان نورانی و درخشان که استعمارگران از ترس وسعت محیط تابش پرتوهایش و رسوا شدن سرپوشش را برداشتند. و نوادگان ادیبانی از جنس بنی آدم سعدی و درد روزگار و بیقراری در دست و پا و سر و سینه بشریت..

و نه مغولانی که تحولات اخیر خاورمیانه و احتمال به زانو درآمدن استبداد در ایران را بارانی میبینند سیل آسا و شوینده و برملاکننده آثار جنایاتشان در کوردستان و سراسیمه و نگران از محاکمه ای که سه دهه پیش باید میشدند ولی با حیله و کمک استبداد کنسلش کردند، بجای حل مسئاله سعی در پاک کردن صورت مسئاله دارند و تکرار تراژدی!

از زبان خودم و دوستان دیروزم و دوستان جدیدی که تهاجمهای اخیر خاطره تلخ 28 مرداد 58 را در ذهنشان زنده کرد و دور هم گرد آورد چون صدها و هزاران چتر حمایتی دیگر در جای جای کوردستان و صاحب دیدگاه خود!

و نه ملت ستمدیده و نجیب و صلح طلب سرزمینم کوردستان:

بهانه اکثر تهاجمات غيرمسئولانه و زيانبار و پوشاننده ستم و ستمکارانه اخیر به کوردها و اساس و تم اصلیشان یک فرضیه نادرست و تماما در تضاد با واقعیات تاریخی بود و میباشد: فرضيه ای نادرست:

در کوردستان سازمانهايي نيرومند وجود دارند با افرادي مسلح و آموزش ديده و داراي جنگ افزارهاي پيشرفته اي که يک نيروي خارجي و بيگانه در اختيارشان قرار داده به طمع به قدرت رساندشان و سپس سواستفاده از قدرت آنان به قصد تصاحب منافع و منابع ابرايران!

همين به خودي خود کافيست براي برانگيختن تعصبات و عواطفي تند و زيانبار و کشنده در ميان قوميتها و افرادي بسيار و هدايتش به سمت تنها يکي از قوميتها و تکرار تهوع آور يک تراژدي تاريخي که بارها و بارها آن قوم مظلوم تجربه کرده اند! اما واعظ به اين رضايت نميدهد و به خوبي ميداند که ماشين و جنگ افزار هولناک تعصب و توحش و ناداني براي هر گام نزديکتر شدن به قربانيش به يک مثال و استدلال غلط نياز خواهد داشت و تا آخر خطابه اش تکراري میشود آزاردهنده از امثال برای خردمندان ولی برانگیزاننده برای متوهمان متاثر از دوپینگ تعصب !و نویسنده ای که روشنفکر مینامد خود را، عبای شیخ میپوشد و آهنگرانی میشود برای برانگیختن تعصبات یک ارتش برضد یک خانواده و خردش ضعیفتر از آنست که بتواند عالیجناب سرخپوش چاشنی بدستی را مشاهده کند در فرودگاه سنندج با ابرمردانی از سرزمینم بال و پر بسته در دامش و محتاج جلادانی مست و مدهوش از داروی سنتی اما صنعتی شده استبداد “تمامیت ارضی” دارویی چنان موثر که نویسنده یکی از مقالات را که سراسر محکومیت کشتار است و اسلحه مجبور میکند در ابتدای مقاله اینچنین رسوا کند خود را و کشته برجای بگذارد:

من از نوجوانی تا حالا همواره برای حفظ تمامیت ارضی کشورم جان میدادم!! (لینک خطابه اش را پیوست کرده ام)

نوشته غيرعلمي به سبک وعظ و خطابه شيخان يکي از شاخصه هاي مهمش، بيان يک فرضيه غلط و سپس بکار بردن تمام توان نویسنده در تبدیل آن فرضیه به حقیقتی علمی و روشن و برجسته است گاه يک کتاب سرتاسر محکوميت و استدلال و توهين و تهاجم ميشود و اساسش در توهم است!

فرضيه وجود هيولايي در کوردستان که از دهانش آتش ميجهد نادرست است و ساخته ذهن زورمندان و مستبدان و فاشيستها و اينکه توانسته است بسياري از نويسندگان روشنفکرنما اما شيخ مسلک را با خود همراه کند، نه از نبوغ مستبدان و فاشيستهاست که از ناآگاهي بسيار و آغشته بودن دست وپاي انديشه و استدلال شيخان و جامعه روشنفکری ایران است به تعصب و توهم و تکرار!

مسلح شدن به قصد دفاع از زنان و کودکانی که در معرض تجاوز و محاصره تعصب و توهم و سياهي هستند و از آزارشان بيمار، دنيايي تفاوت دارد با مسلح شدن به قصد تجاوز و توحش در سرزمين و مردماني که زبان و فرهنگ و ادبيات و جغرافيا و تاريخي منحصر به خود دارند و هيچوقت نه به خاک تو تجاوز کرده اند و نه هیچ جای دیگر دنیا برعکس همواره يکي از بزرگترين قربانيان فاشيسم و شونيسم و ناسیونالیسم و تمامیت خواهها و مستبدان بوده اند.

تمام ملل دنيا حتي کشتن به قصد دفاع از خود را حق هر فرد دانسته و میدانند و متهمش نمیکنند.
کوردستان از اسلحه و آتش بري بود و بيزار و صاحب کارنامه اي صاف و صادق و پاک در ميان مللي مردود در خاورميانه و کمال همنشيني تو و نوحه و عزاي تماميت خواهي تو و امثال تو کانالي شد براي هدايت گرگهاي گرسنه اي از ناکجا آبادت تا قلب زايش سرزمينش،

از دانه های توحشی که بر خاک سرزمینم پاشیدی اسلحه رویید نه از خشونت ذاتی و به قول شما ژن جنایت در نژاد کوردها!!

سال 57 کوردها بدرستي و به حکم و اجبار خرد و دانش خود و تمام دنياي پيشرفته نتوانستند خود را راضي کنند به همراهي با موج واپسگرايي و سرسپردگي به توهماتي که قرنها گره خورده بود و آخر توهمي شدند ويرانگر به نام اسلام سياسي!
در حالي دست رد بر سينه اش زد که گنجی روشنفکر تو گرم در آغوشش ميفشرد و مجنون افسونش شربت شهادت میطلبید و توهم شمشیر علی شدن در سر داشت! خودش آنزمان عالیجناب سرخپوش بود و عالیجنابان خاکستری فراوانی مرید اراده اش بودند و گوش در حلقه اش داشتند و همین تجربه به او کمک کرد که آن کتاب را بنویسد دیروز.

  امروز غافل از  چهره مات از آثار و رسوب افکاری که زمانی آتشفشانی بودند و دودشان راست سوزشی شد در چشمان ما و فرزندانمان و آتشی شد چنان ویرانبار و زندگی سوز در سرزمینم که هنوزم در ذهن سبز برگ برگ بلوطهای زاگروس آثار زخم قمه اش را بروشنی میتوان دید، تلاش میکند با زبانی علمی اما هنوز مبتلا به دسته بندی و خودی و غیر خودی و سیاه و سفید کردن افراد وجود روشنی را ثابت کند در خلال اندیشه هایش! ولی آثار جنایت را سرشت در صورت سیاهی که هنوز مات است و پاک نشده بجای میگذارد.

با نوشتن “گذار به دموکراسی آری گذر از ایران نه” دشمنان خونیش را در کوردستان از دم تیغ میگذراند برای کسب مجوز ورود به جامعه روشنفکری ناسیونالیستهای افراطی ایرانی و مشروطه خواهان و سلطنت طلبانی که سلطه استبدادشان را نه تنها شرق کوردستان، بلکه جنوب کوردستان هم در ذهنش دارد و سرطان خاورمیانه از زخمی رویید که طمع آنها بر پیکرش نشاند!و با اعدام بیشتر از سیصد نفر کارمند و معلم و مهندس و کارگر(اسامی و جزییات را با درخواست در صورت درخواست کسی تقدیم میکنم)، تنها در یک سال امروز موذیانه و احمقانه سودای قدرت و جامه

عمل پوشاندن به خاطرات بیمار کشتن با تیغ قانون و تغذیه و ارضای سگ هار شونیسم با پیکر قربانی و توسعه مافیای ترس و گسترش مرزهای ایران و کوروش شدن با خردی مفلوج و بزدلی ای که به استبدادش وامیدارد در سر میپروراند و از همین الان شیخان و مذهبیونی استخدام کرده با خطابه هایی الهام گرفته از اعماق سیاه شونیسمی فاحشه در درونش که سابقه استخدام فاحشگان را هم در پرونده اش دارد!

warisan_diroz
به نظر بنده و نه حتی دوستهایم نشست و توافق دو حزب کوردی کومله و دمکرات در شرق کوردستان دلیل اصلی تولید دارو و اعزام شیخان به مداحی در جبهه کوردستان نبود و بلکه نتایج ناشی از یک گام بسیار بلند و ناشیانه سلطنت طلبان و مواجه شدن ناگهانی ایرانیانی که بازیهای سیاسی تاریخ معاصر کشورشان آنها را به سیاسیونی باهوش تبدیل کرده و در کوردستان بعلت کانون بازیهای سیاسی شدن در زمانی نسبتا طولانی، نسبت این افراد بیشتر است، و حیرتشان از پررویی و گستاخی و حیله گری بسیار سلطنت طلبانی که اعمال سیاه خودشان باعث شد از ایران چون آشغالی پرت شوند و همان اعمال سیاه باعث شده بود دنیا به آنها پشت کند ولی آنها آن را مظلومیتی کرده بودند و دلیلی برای میهن پرستشان و فیلمی کرده بودند برای سینمای من و تو و چه بسیارانی را که فریفتند و عاشق خود

کردند با آن.
عزم جدی و میزان امکاناتی که به کار گرفته بودند از خیلی وقت پیش و درست از زمان تاسیس شبکه من و تو که اولین پروژه آنها بود در میان ایرانیان و مخصوصا کوردستان و در صفحات و سایتهای مجازی کوردی آتشی برپا کرد و خشمی که حتی شاعران متنفر از سیاست و خوانندگان مشهور و هنرمندان و محافظه کاران را به واکنش واداشت و به روشنی متوجه برآمدن قارچ شیخان و فحاشیشان شدم و حتی سفارش اینکه ابتدا فحشهایشان را متوجه صفحات نخبگان کورد کنند و صادقترین و محترم و مردمی ترینشان!(با نگاهی بسیار کوتاه به نوشته های آنزمان متوجه خواهید شد)

و موفق شدند تهاجمی سازمان دهند علیه کوردستان آنچنان که 28 مرداد 58 را در ذهن بسیاری کوردها مجسم کرد و در من جزییاتی را یادآورد که در سه دهه گذشته در اعماق ظمیر ناخوداگاهم خفته بودند.

فرماندهان تهاجمات اخیر علیه کوردستان

بنی صدری که صورت مساله ای در کوردستان و در زمان مدیریتش دارد که حداقل حکمش جنایت علیه بشریت خواهد بود.

گنجی از فرماندهان متعهد و مخلص سپاه

سلطنت طلبان و مشروطه خواهانی که با ناشیگریشان کوردها را بسیج کردند علیه نقشه های پلیدشان و با انتشار اسامی اعدامیون و برجسته کردن جنایتهایشان توسط کوردها عملا آنها را ویرانگرانی دیدند و موانعی در مسیر توطئه ای که پیش از آن به سرعت پیشرفت میکرد..

بقیه را از دم در رسته شیخان مداح دیدم حتی استبداد تی وی(اندیشه)

از هر دریچه ای و به هر زبانی مظلومیتمان را فریاد کشیدیم..
نتیجه:
سر کودک فردایمان را چون دیروز امروز هم فتوای جدایی دادید و ما هنوز دربندتان بودیم بی دانه.
چون اکثرا پیرو احساسمان بوده ایم در این سالها و هنوزم هستیم، وسعت رنجش و آزاری را که در میان همزبانانم احساس کردم با اشکهایم به زبان احساس ترجمه کردم،
زبان علم را چنان بد تعبیر کردید که به تجاوزی تاریخی و چنان شدید انجامید که برای دفعش حتی از درون دستان کودکانمان اسلحه میرویید!
از تجسم احساسمان آثار توحش بچین و سرنخش کن تا لانه وحشیان و از خفتشان مرهمی بساز برای زخم احساسمان..

تناقضات درونيم را در چاله اي از چاله هايي که افت و خيز زندگيم بر لاين سرنوشتم ايجاد کرده ميريزم، تبعيضهاي روا داشته در حق خود را تبعيضهاي کودکان سرزمينم باعث ميشوند رها کنم به اميد حذفشان و انحراف خط رشدشان به سمت آتشي که سوزاندم، يک لايه از آزارهاي تازه ام را بايد قبل از چيدن تبعيض کودکان بروي تناقضاتم ميماليدم و ميمالم،

با اندوهي بسيار، تمام فضاهاي خالي تناقضات و تبعيض کودکان را پر ميکنم، ستم ميبينم و دوستانم هم ستمديده اند و ستم ميچينم و باستم نوک تپه تناقض و تبعيض و اندوههايم را هموار ميکنم و آزار تازه براي چسباندن ستمي که رويش ميچينم، میریزم.

از خانه برادر داغديده ام داغ فرزندمردگي ميدزدم و با يکي از عقده هاي درونم گرهش ميزنم به آويز عادتهاي زشت وابسته ام،

از مادرم درد کمر و پشت و رحم ميچينم و در خانه با بند دوست بنديم آويزش ميکنم و به گردن مياويزم، با خاطرات کسانم پل ميزنم تا بيابان بي کسي مادر رفيق کشته شده ام و خار ميچينم، و به خانه برميگردم و در زير زمين آخر شيلنگي را پيدا ميکنم که زنجيري به زور در ان تپانده بود آموزگارم زمانی و یک ربع کتکم زد با آن و دلیلش له هنوز نفهمیدم اما از ترس تکرار بیهوشیم دزدکی دزدیدم سلاحش را.

پارچه اي سفید از پوشش زيباييهاي دخترانه و زنانه خواهرانم را برمیدارم و به خط سرنوشتم برمیگردم و شيلنگ را ميله میکنم و پارچه را با خار بيکسي به آن میدوزم و با آويز دردهاي مادرم و بند دوست بنديم به آن بند می اندازم و فرويش میکنم در تپه تناقضات و تبعیضات و آزارها و ستمهایم و اشک میریزم به پايش و از چندش ضعف و التماس افتادگیم به پای بانیان تمام تلخیهای زندگی خودم و دوستانم و تمام کسان تمام سرزمین سراپا در آتشم بتونی میسازم و به پایش میریزم و پرچم سفيد صلح برپاي میدارم از ترس مشاهده آنهمه تعصب و عواطف تند برانگيخته شده و هدايتشان به سمت قلب فرداي فرزندان و دختران و نوزادان و دانش آموزان برهنه پا و دریده جا و سیه فردایم.

و با خیالی آسوده به خیال خوابی عمیق و طولانی فرو میروم در دریای سرزنش عزیزترنهایی که خاک سرزمینشان را با خون خود رنگین و درخشاندند اما سر سنگینشان را چون من سبکسرانه نسپاردند  به چنگال خونین نوادگان تیمور و چنگیز و مغول و شمر به امید شفاعت و کشیدن دستی بر سر!

احساس جاشیه تی و خیانت خوابم را پراند، سراسیمه بیدار میشوم و بە دنبال سبز زندگی در مسیر سرنوشتم میگردم و نه درافق فردا می یابم و نه دیروزم تا چشم کار میکرد!

 سریع دفتر خاطراتم را پیدا میکنم و پرچم سفید صلح را پایین میکشم و مبهوت و حیران میشوم از دیدن سیاهیش و چون دقیق میشوم عقده هایی بسیار ریز و تکثیر شونده و سیاه میبینم بر تار و پودش حاصل شادی و سروری خفه شده بدست خواهری به حکم شرع و به الزام حماقت عرف و از ترس شمشیر قانون!

  اشکم را حماسه ای نوزاد در درون از ریشه میخشکاند، از سبزی رویینه ها و خلاقیتهای زندگیم و سپیدی رهایی و آزادیهایم و سرخ سروده های حماسیم و با پرتو رنگین رویاهای جوانیم سیاهی پارچه را سوزاندم و رنگینش کردم، به آفتاب زردرنگ زندگی بخش زیبا آراستمش و تپه تلخیهایم را فرو ریختم و از دفترم تمام شادیها و امیدها و رویاهایم را تکاندم و…

دم به دم گل میروید از خنده هایم و سبزه میدوید در میان خاطراتم و در نوشته هایم و آراسته میشد آرایه هایم و جوشانتر میشد جوشش درونم و همچون زایش اندیشه ای تراوشی و زایشی در درونم … هویتی شد و معنایی برای سراپای وجودم و سبز گشت خط سرنوشتم و رویاهایم تک تک معنی شدند و هر کدام کوهی میشدند و آخر همه در هم تنیدند و …شاهویی که پرچم کوردستانم در اهتزاز بود در رفعت ارتفاعش و هیبت مهیبش.

منفعت جویان خاکستری و بیگانه در جای خود بودند اما هموطنانی که با یادآوری مداوم آزارها و تبعضها و توهینها و تحقیرها و تهدیدها  به رنگ سیاه درآمده بودند از ما جدا شده بودند و آسوده کمر بستیم به ریختن طرح فردایمان…

با تمام تعصبات و توهمات و تجاوزات و تهدیدهایتان پستان میزنیم و از خود جدا میکنیم و خود نیز به جزم آلودن به سیاه رسوایتان و سلاح دفاعمان ققنوسی میشویم برای زایش کودک پس فردایمان.{jcomments off}


نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی