"an independent online kurdish website

زن کلمه ای است که یک شخصیت مهم و یک  انسان که دارای حق و حقوقی است را به وجود آورده است و به آن نقش داده.و نحوه ی برخورد با این  انسان،در بیشتر جاها تحقیر آمیز است.jn_piyaw

در هر ملّت و شهر و روستایی نقش زن تا حدودی متغییر است،و فرهنگ برخورد با آن فرق می کند.
متأسفانه در جامعه ی که اکنون در آن زندگی می کنیم ،به زن همیشه ظلم شده و حق او پایمال شده است.
با نابود شدن خدایان زن،و سرکار آمدن خدایان مرد،زن از قدرت و حاکمیت کم کم برکنار شد.ومرد به انقلاب بزرگی علیه زن دست یافت.زن را به داخل خانه کشناده تا در این چهارچوب،مشغول آشپزی،شستن،تمیز کردن،بچه بزرگ کردن باشد.
بعدها این حالت در بعضی جوامع با کمک زنان کم رنگ شد،و زن به اصلیت خود فکر کرد وبرای دست یابی به آن از خیلی چیزها گذشته اند،و موفق هم شده اند.
امّال زن در این جامعه  هنوز مثل قبل باقی مانده ،وچندان تغییر اساسی نکرده است،چون مردها هم در همان زمان مانده اند با طرز تفکر قدیمی  وسنّتی که همیشه همراهشان بوده است.ویک حالت دگماتیسمی در خود به وجود آورده اند،که همه چیز را قطعی میشمارند.
کسانی هستند که از زن به عنوان یک وسیله نگاه می کنند،در واقع همان حیوان که میخواهند با آن هوا و هوس خود را تخلیه کنند و از آن لذّت ببرنند.وبعد با بدترین لفظ به آن بگوید به درد هیچ کاری نمی خوری.وکلمه ی ضعیف بودن را به آن نسبت دهد،که تو ضیعیفی و توانایی هیچ کاری غیر از کار خونه را نداری،کلمه ای که حتی یک بچه هم دوست ندارد به آن بگویند.
آیا این وضعیت عادی است؟آیا این یعنی انسانیت؟
نه،این یکی از مشکلهای  بزرگ جامعه ی ماست که هیچ وقت رو به پیشرفت نکرده،و انسانیت  زن را زیر سؤال برده است.
جامعه ای پیشرفت می کند که زن در آن دخالت داشته باشد.
این جمله ی معروف یکی از بزرگان کُرد است که همیشه زن را به انجام امور کشورداری تشویق کرده است،و این حرف را عملی هم کرده است فقط در حد یک سخن نبوده است.بلکه بزرگترین قدم را برای زن برداشته است.
ولی در کل به نظر شخص خودم،این خود زن است که باید بیدار شود و هویّت خود را پیدا کند و از این زندگی که زندانی بیش نیست بیرون آید.
انسان خواستار خیلی از چیزهای شدنی و ناشدنی است.ودر بیشتر مواقع به آنها دست یافته است،و اینکه بگوییم این کار شدنی نیست و محال است،درغی است که به خودمان تلقین کرده ایم.چه خوشایند است اگر همه بتوانند خود را پیدا کنند و زیر ظلم و ستم نروند و حرف زور را قبول نکنند.
زنان ما در واقع موفقترین زنان هستند اگر خودشان بخواهند،و با اطمینان،بیشترین تأثیر را در موفقیت جامعه می گذارند.امّا خیلیها هستند که بیخیال این موضوع شده اند،چون طرز فکر شوهر و اطرافیان در آنها نیز تأثیر گذاشته است،و جرأت این کار را در خود پیدا نمی کنند.وخود را در چهارچوب خیالات گم کرده اند.نمی دانم با چه صدایی این را به گوش آن دسته ار زنانمان برسانم که تا کجا باید رویاها و خیال پردازیها برویم،تا کجا آن صورت و شخصیّت واقعی را پنهان کنیم و آن انسان دروغی را به جای خود به زندگی وادار کنیم.
آیا این حق یک انسان است؟حق یک زن است؟
دیده ام که خیلی از مردها خواهان این استقلال برای زنها بوده اند،و در مورد آن مطلبها نوشته اند و صحبتها کرده اند و شعارها داده اند.ولی زن باید منتظر عملکرد این دسته از افراد باشد؟
نه،متأسفانه این صحبتها و شعارها و مطلبها تنها یک دلخوشی و چیز ظاهری است.و اگر بحث به عمل کردن آنها برسد و بخواهی شاهد آن باشی،بیشتر مواقع برعکس می شود.و آن چیزی که ظاهراً ازش طرفداری می کنند،نیست.تنها حرکتی است که می خواهند جلوی خیلی از سر و صداها را بیندازند،که شاید به نفع آنها نباشد.
اگر این گونه نیست،پس چرا مرد همچنان به ظلم و زور خود علیه زنان ادامه می دهد؟آیا تا به حال به این فکر کرده اید؟
این موجود،این زن،این قدرت واین هستی بخش تنها خود می تواندبه زنانگی خود دست یابد،تنها خود می تواند حقیقت خود را بیابد.من نمی خواهم تنها حکومت زن سالاری را جستجو کنم،من نمی خواهم تنها بدی مرد را روی این کاغذ سفید بنویسم،من از اکثریت این دسته از مردان حرف میزنم.خیلی وقتها بوده اند مردانی که حرفاً و عملاً به عهد خود وفا کرده اند،و در این راه  زنان را  یاری کرده اند.
من در اینجا از حقوق فردی حرف می زنم،آن حق و حقوقی که هر کس می تواند بدون مانعی ازش برخوردار باشد.من از دنیایی یکسان و برابر حرف می زنم.نمی خواهم مرد و زن را جدا از هم تعریف کنم،من از انسان حرف می زنم.
این دنیا مثل یک سریال تلویزیونی است که هر کس نقش خود را در آن ایفا می کند واز آن خداحافظی می کند که همان مرگ است.پس اینهمه نفرت و کینه در حق یکدیگر به خاطر چیست؟
چقدر خوب می شد که روحی همانند گاندی داشت،بدون هیچ نفرت و کینه ایی،و خواهان دنیایی آزاد واسه همه.
با توجه به محیطی که در آن زندگی می کنم،خیلی از چیزها را میبینم  که باعث تأسف من و هم خیلی از هم نوعان من می شود.دیده ام که چقدر به زن بدی می شود،چقدر تحقیر می شود.زن حق تصمیم گیری برای خود را ندارد،زن باید بچه بزرگ کند،باید به من غذا بدهد،باید شهوت و هوا و هوس من را بر طرف کند،باید وباید….
در همه جای این جامعه ای مسائل قابل مشاهده است،حتی در برنامه های تلویزیونی،که مثلاً قسمتی از آموزش و یادگیری جامعه دست او است.
دیده ام که با کلّی زحمت و مشکل درس را تمام کرده و بعد به دنبال کار رفته است،امّا در جواب این را بهش گفته اند:ببخشید خانم این محیط برای زن خوب نیست،چرا؟چون چندتا مرد اینجا کار می کنند.
ببخشید خانم،شما زن هستید و توانایی این کار را ندارید.چرا؟این را دیگر من نمی دانم.
اگر توانایی ندارم،پس چرا این رشته را گذاشته اند واسه زن؟چرا واسش زحمت کشیده ام؟کسی که جواب گوی این سؤالات نیست،و نمی خواهد آن را حل کند.
اگر این ظلم نیست پس چیست؟کجای برابری و یکسانی را نشان میدهد؟
نمی دانم این مشکلات تا کجا ادامه پیدا می کند و به کجا می رسد،امّا در این میان این خود زن است که نباید تسلیم شرایط شود،بلکه باید کاری کند شرایط تسلیم او شود،باید این تصمیم را بگیرد که در خانه بماند و اسیر شود،یا بیرون و آزاد.وقتی می بینم که یک  زن از شوهرش درخواست پولی برای خرید می کند،چقدر عذاب میکشم برای این وضعیت که در آن قرار گرفته است،و بدتر از آن این است که بیسشتر وقتها مرد با لحنی تحقی آمیز جوابش را میدهد،که اگر من بودم هیچگاه درخواست یک تومانم ازش نمیکردم.
وقتی یک مرد در حال شستن ظروف است به آن می خندند،و می گویند مگر تو زنی که ظرف را می شویی.یا می گویند این خانه زن ندارد که تو این کار را میکنی.بیشتر وقتها خود زنان هم این حرفها را می زنند،و خودشان می گویند که این وظیفه ی ما زنان است.چرا؟چون از قدیم این طور بوده.
طرز فکری قدیمی که فقط باعث پس رفت می شود به جای پیش رفت.جالبتر از همه این است،وقتی برایشان توضیح می دهیم که اینگونه که تو فکر میکنی نیست،وبه مغزشان فشار می آوری،به این  حقیقت می رسند که بله درست است،درست است. بیشتر آن دسته از نسل پیر هستند که اینگونه فکر میکنند،البته تقصیری هم ندارند،چون با کوچکترین اشتباه زیر شنکنجه می رفتند.وبیشتر وقتها جانشان را می گرفتند.
امّا اگر چند بار مقاومت از خود نشان دهد و بگوید(نه)،بیشترین کمک را در حق خود کرده است،این کلمه ی نه میتواند سرنوشت را عوض کند.و بگویند این حق من نیست و این حق تو نیست که تو اینگونه مرا تحقیر می کنی و کوچک بشماری،آن وقت است که به خ.د دست میابد و می بیند چه آسایشی دارد و چقدر سبک شده است.
همیشه بیشترین خودکشیها در میان زنان بوده است.چرا؟و چگونه؟
وقتی آدم در شرایط سخت قرار می گیرد،و کسی نباشد که به آن اطمینان و امید داشته باشد،ذهنش به طرف کارهایی می رسد که می تواند هستی او را نابود کند،همانند خودکشی.در این میان زن چون بیشتر در فشار بوده،و حق تصمیم گیری نداشته دست به این کار می زند.یعنی چون حق انتخاب ندارد،مثلا ازدواج،که  یک مسئله ی رایج است  که باید بگم خوشبختانه اکنون تا حدّی کاهش یافته،و تنها چیزی که در آن تأثیر گذاشته آگاهی و علم و تحصیل و درس بوده است.به ندرت که زن حق درس خواندن را پیدا کرده است،توانسته است با فکری بازتر و در فضایی بازتر و مستقلتر  این مسائل را حل کند و راه چاره ای واسه این بیابد که من خودم انتخاب میکنم.زن در این راه قدم بزرگی برداشته،و تا حدی به حقیقت خود دست یافته است.
همیشه این مسئله ذهنم را مشغول کرده است که اگر یک مرد زنی را با تمام وجود دوست دارد،و میخواهد با او ادامه زندگی بدهد،چرا قبل ازدواج آنرا به آزمایش سالم بودن بکارت می برد.آیا این همان دوستی و اعتماد است؟اگر به او اعتماد دارد چه نیازی به آزمایش هست.و یا با سالم بودن بکارت است که زندگی یک زن تعین می شود؟
با خود عهد بسته ام هیچگاه این موضوع را قبول نخواهم کرد،وقتی ارزش من قبل از ازدواج با دکتر رفتن و سالم بودن بکارت  معلوم میشود.
ویا اینکه این مرد است که باید زن را انتخاب کند،بعد  زن نظر بدهد.مگر زن نیز انسان نیست؟پس چرا واسه هر کاری دوم نفر است؟
در جامعه ی ما اگر زن یا دختری به مردی پیشنهاد ازدواج بدهد،به یک کار زشت به چشم می آید و می گویند فلان دختر یا زن آبرو و شرم ندارد.باز باید بگویم،چرا؟
من خودم شخصاً هیچگاه نمی توانم قبول کنم که اول انتخابم کنند،بلکه می خواهم خود انتخاب کنم و هیچ زشتی  در این کار نمی بینم،و با افتخار از این موضوع حمایت میکنم.
در این دنیایی که برای زنان ساخته اند میخواهند زن آن چیزی باشد که خودشان میخواهند،یعنی یک انسان دروغی،در این گونه موارد باید چشم و ذهن باز باشد واز حقایق زندگی فرار نکنیم و زود تسلیم نشویم،بلکه محکم و استوار این را بگوییم که اگر من را میخواهی،به خاطر خودم بخواه،نه به خاطر خودت.
مستقل زندگی کردن یکی از خواسته های همیشگی من بوده است،که یا مثلا با چندتا از دوستانم زندگی کنم،ولی اطرافیانم و محیطی که اطرافیان برایمان ساخته اند اجازه ی این کار را بهم نداده اند،در حالیکه پسر یا مرد حق این نوع زندگی را دارد،و هیچ کس به او نمی گوید،چرا.اخر هم من انسان هستم،هم او.
و یا وقتی مسئله ای مهم پیش می آید و مرد در آن کوتاهی کرده باشد،و یا به خوبی انجام نداده باشد،می گویند فلانی مثل زن است که نتوانسته کارش را انجام دهد.یعنی زن یک موجود بی مصرف است،و از عهده ی کار کردن بر نمی آید.
چند سال پیش یک موضوع شرم آور به گوشم رسید که واقعاً در روح و روانم تأثیر بدی گذاشت،وباعث ناراحتی خیلیها شد.و آن این است که لباس زیر زنانه را جلوی یه اداره ی کاری گذاشته بودند،و نوشته بودند که همه ی شما زن هستیید.

واقعاَ اینها چه نوع موجوداتی هستند؟وجود دارند،یا هنوز کشف نشده اند؟
وقتی حرف از ناموس می آید،همه زبانشان دارز،وحرفای گنده گنده می زنند،که چطور فلانی حق دارد به زن یا دخترم توهین کند،در حالی که در همان لحظه ،همان حرفها را به مادر و دختر آن شخص می زند.حرفهایی که نمی توانم روی این کاغذ بیاورم،چون احساس می کنم این قلم و کاغذ که خیلی مقدّس هستند،بهشان بی احترامی می شود.
دسته ای از زنان هستند که با دیدن آزادیهایی که به مرد داده شده است،و حق انتخاب دارد،خود را به شکل مرد درمی آورند،که شاید آنها هم بتوانند مثل آنها زندگی کنند.

مشکل اساسی این مسئله چیست؟
مدتی پیش کتاب چنین گفت زرتشت را مطالعه می کردم،که نوشته بود:اینجا زنانشان خود را مردوار می آرایند،زیرا تنها آن کس زنانگی را در زن آزاد می کند که چندان باید از مردی بهره ور باشد.
در آخر تنها می توانم این را بگویم که زن،می تواند به پیروزی برسد.و انسانیت را به همه نشان دهد.
به امید پیروزیهای پی در پی در زندگی برای انسانها، و انسانیت برای همه.

5.9.1391هه تاوی
ریژنه. بوکان

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی