"an independent online kurdish website

درآمیختن ایدئولوژی دینی با مبارزەی سیاسی پیشینەی دور و درازی شاید بە اندازەی تمدن بشری دارد،golalle_kamangar

دو نهاد قدرتمند دین و حکومت هموارە در کشاکش حفظ موازنە قدرت با یکدیگر بودەاند، و در عین حالی کە حیاتشان وابستەی یکدیگر بودە اما نە حکومتها هیچگاە از جاه طلبی متولیان دین خشنود بودەاند و نە دستگاه دینی هموارە از سهم خود در قدرت راضی بودە است.

 دستگاه دین مرکزی برای مشروعیت بخشی بە سیستم سیاسی حاکم بودە و در مقابل، از مزایایی از جملە سرکوب جریانهای دینی رقیب از سوی حکومت استفادە کردە است. از اختیارات مهم این دستگاه، بازپس گرفتن مشروعیت از حاکمان بودە کە میتوانستە تودە مردم را بر حاکمیت شوراندە و حتی دودمانی سیاسی را بە تمامی برچیند. بە همین دلیل در چنان جامعەای کە نبض مردمانش در دست متولیان دین است، سیستم سیاسی حاکم، اهتمام جدی بە امر دین داشتە و آن جریان دینی کە تامین کنندەی مشروعیتش هستند را با تمام قوا راضی نگه میدارد. از سوی دیگر بسیار طبیعی است کە رقیب سیاسی حاکم (بخوانید مبارز) نیز بە دنبال جفت خود یعنی رقیب دینی متولیان دین رسمی باشد تا در هر دو جبهە مبارزە کامل شود.

 بە عبارت دیگر میتوان گفت کە دین و سیاست در جامعە پیشامدرن دو جفت جدایی ناپذیرند کە دو بە دو در برابر یکدیگر صف آرایی می کنند، زمانیکە بحث از صف آرایی دین یا مذهبهای کاملا متفاوتی باشد این قضیە پر رنگتر جلوە کردە و ضدیت و خشونت در سطح جامعە بە اوج خود میرسد و زمانیکە دو جریان دینی رقیب هر دو از یک خاستگاە باشند بحث اصالت و انحراف و بدعت و راستین و غیر راستین بە میان کشیدە میشود و هر یک سعی در اثبات حقانیت خود و تخطئەی رقیب دارد.

این کلیتی است همە گیر در تاریخ کە اگر چە بسیار بە اختصار بیان شد اما اصل و بنیان رابطەی دین با امر سیاسی و نیز سابقەی آمیختگی باور دینی- مذهبی با سیاست را نشان میدهد.

در اروپای پس از روشنگری با ظهور اومانیسم سیستمهای سیاسی از همسفرەی نامطلوب و بعضا زیادەخواه خود رهایی یافتە و  دین با از دست دادن اقتدارش از صحنە سیاست خارج شد. پس از آن مفاهیم مکتب نو ظهور، همچون دمکراسی، حقوق شهروندی، برابری و حقوق بشر بە عنوان ارزشهای نوین سربرآوردە و جایگزین ارزشهای دینی و آسمان محور شدند، ارزشهایی کە بندگی و فرمانبرداری انسان را همچون اصل اساسی خود بە مدت هزاران سال بە طبقات زیر دست تحمیل کردە بودند.

مفاهیم مکتب جدید بە دلیل خصلت رهایی بخشی و آزاد اندیشی و نیز بە دلیل همراە شدن با علم و تکنولوژی و تحول زندگی بشری بی گمان بخش بزرگی از دنیا را مجذوب خود کرد و تضادهای جدی با حاکمیت سنتی در سراسر جهان شکل گرفت، جهانبینی انسانی جدید کە مفهوم امت (از نوع مسیحی) را کە در گذشتە مقوم اتحاد و موجد احساس یگانگی مردم بود را بە دلیل وابستگی بە کلیسا تهی شدە میدید، متوسل بە مفهوم تازەای بە نام ملت شد تا بە وسیلە آن کیان سیاسی را از آسیبهای احتمالی حفظ کردە و خلا دین را در این زمینە پر کند.

بنابراین ناگزیر از روی آوردن بە تاریخ  و جستجوی اشتراکاتی شد کە با بە خدمت گرفتن علوم باستان شناسی، تاریخ، زبانشناسی، اسطورە شناسی و حتی ژنتیک میتوانست حقانیت یک واحد سیاسی را بر اساس تعریف ملت اثبات کند و از این رهگذربود کە ناسیونالیزم بە عنوان یکی از پایەهای هویتی انسان مدرن شکل  گرفت.

ناسیونالیزمی کە در مبدا برای پر کردن خلاء ناشی از تهی شدگی مفهوم امت بە وجود آمدە بود، خود بە یکی دیگر از جاذبەهای مدرنیسم بدل شد کە هر گروە قومی در قالب آن هویت و تشخصی برای خود میجست، هویتی کە از طریق آن  نە تنها می توانست منافع گروهی را بە نحو بهتری تامین کند بلکە از نظر روانی هم احساس رضایت خاطر و ارضاء غروری را کە بعضا در طول تاریخ پایمال شدە بود را بە همراە داشت.

در اروپا (در اینجا توسعا تمامی جوامع مدرن جهان منظور است) چون مکانیزم جایگزینی کامل صورت گرفتە بود، باور جدید با کمترین مشکل در کنار سیستم سیاسی و در خدمت پیشرفت جامعە قرار گرفت، اما ماجرا در کشورهای پیشامدرن دیگر بود. باورها و مفاهیم تازە، وارد دنیایی میشد کە بر همان سیاق کهن ادارە میشد، نقش نهاد دینی در کنار حاکمیت و گاها در کنار رقیب حاکمیت نقشی جدی و انکار ناپذیر بودە و بە همین دلیل یکی از اولین صورتهای مبارزە علیە سیستم سیاسی حاکم، در قالب جریانهای ملی-مذهبی شکل گرفت، جریانی کە میخواست دو هویت پیشامدرن و مدرن را با هم بیامیزد و از دو مفهوم امت و ملت ترکیبی بسازد کە بتوانند همپوشانی داشتە و موید یکدیگر باشند.

جریانهای ملی-مذهبی کە بیشترین نمودهای آن در جوامع اسلامی دیدە میشوند هموارە در کار ارائەی تصویری مبارز از دین بودەاند، غافل از اینکە دین(با تمام مذاهب و شاخەهایش) ماهیتا هم میتواند در کنار حاکمیت باشد و هم در برابر آن، متولی دین بر حسب سهمی کە از قدرت دارد تبدیل بە موید و یا منتقد سیستم سیاسی میشود. بنابراین هیچ دین یا مذهبی نمیتواند برای همیشە دارای کارکرد رهایی بخشی بودە و این خصلت تنها در زمان دوری از قدرت وجود دارد.

با این مقدمات قصد دارم وارد بحث نقش دین در جریان مبارزات ناسیونالیستی در شرق کردستان شوم، مبارزاتی کە همچون مشابهان خود در خاورمیانە بە کلی از حضور دین برکنار نبودە است. در مقاطع گوناگون این مبارزات کە بە طور جدی از کوملە ژ-ک و پس از آن تشکیل جمهوری کردستان آغاز شدە و با گذشت قریب بە ٧٠ سال همچنان ادامە دارد، نقش دین را در دامنەای متنوع از صفر(در کوملە زحمتکشان کردستان ایران) تا صد (در جریان وابستە بە احمد مفتیزادە و همچنین سازمان خبات کردستان ایران بە رهبری شیخ جلال حسینی) شاهد بودەایم. شخصیتهای مذهبی در مقاطع مختلف مبارزەی ملت کرد نقش داشتە و بە گونەای (بنا بە کارکرد همیشگی خود کە در بالا ذکر شد) مشروعیت جریانهای مبارز را تامین یا سلب کردەاند. در کوملە ژ-ک اعضای ملزم بە ادای سوگند بە قران بودەاند، شخصیت قاضی محمد خود شخصیتی دینی بە شمار می آمد، در دوران پس از انقلاب ایران نیز نقش شیخ عزالدین در مبارزە برجستە شدە، اینها همە گذشتە از رهبران منفرد دینی است کە سالها پیش و پس از جمهوری کردستان شخصا رهبری مبارزەای را بە عهدە گرفتەاند.

بنابراین کردستان نیز مانند دیگر نقاط خاورمیانە نقش رهبری دینی را در سابقەی مبارزاتی خود دارد، اما آنچە کلیت جنبش کردستان را بە جنبشی ملی و نە ملی-مذهبی تبدیل میکند، چارچوبهای فکری دو جریان عمدە مبارزە در کردستان یعنی کوملە و دمکرات است، کە یکی (کوملە) کاملا عاری از دین است و دیگری(دمکرات) بر پایەی جدایی دین از سیاست و پرهیز از برجستە ساختن مفاهیم دینی در جریان مبارزە بنا شدە اند، حزب دمکرات اگرچە تاریخش با شخصتهای مذهبی زیادی گرە خوردە اما مبانی خود را بر جدایی دین از سیاست استوار کردە و در پروسەی آزادی و آزادیخواهی کمترین استفادەای از مفاهیم دینی نکردە، و حتی در زمانی کە با حملە مسلحانە و فتوای جهاد از سوی خمینی روبرو شد بە حربەی دین و مذهب برای تقویت مقاومت متوسل نشدە و مبارزە را از فرم ملی بە دینی و مذهبی تغییر نداد، بە همین دلیل این حزب اساسا دین و مفاهیم دینی را دارای ماهیتی رهایی بخش و یاری رسان بە مبارزە ملی نمیداند (در این بارە رجوع شود بە برنامە و اساسنامە این حزب) . بنابراین ماهیت مبارزەی سیاسی کرد در شکل عام و غالبش ملی-مذهبی نیست. شایان ذکر است کە در اینجا نقدی جدی متوجە برخی از سیاستهای حزب دمکرات میشود، مبنی بر اینکە علی رغم ماهیت سکولارش مانند بسیاری از احزاب و سیستمهای سکولار و دمکراتیک در دنیا ، توجە خاص بە برخی مسائل و مناسبتهای دینی از خود نشان میدهد، توجهی کە  خارج از چارچوبهای سیستمی سکولار و لزوم سکوت آن در امر دین و مناسبتهای دینی است.

در عین حالی کە رفتار مشابە احزاب و سیستمهای سکولار دمکراتیک دنیا و  جهانشمولی این پدیدە، تغییری در نفس لزوم سکوت در برابر دین، ایجاد نمیکند و این موضع گیریها همچنان مصداق رفتار پوپولیستی سیاستمداران دنیا و حزب دمکرات بە شمار می آید، اما هرگز نمی تواند بە عنوان دخالت دادن دین در سیاست تفسیر شود، چراکە در سیاستهای کلی و مشی مبارزاتی این حزب و مشابهان جهانیش جایی برای دین و مفاهیم دینی در نظر گرفتە نشدە است.

بنابراین مبارزە سیاسی در کردستان هموارە با شناسنامەی ناسیونالیستی و نە دینی تا بە امروز رسیدە، و دین نە مکتب مبارزاتی بلکە تنها بە عنوان بخشی از باورهای شخصی مردم در نظر گرفتە شدە و نهایت واکنش بە آن در حد تبریکی چند سطری بە مناسبتی دینی بودە است، بدون آنکە بە تشریح مفاهیم دینی و تبدیل کردن آن بە بخشی از مبارزە بپردازد.

اما آنچە اخیرا در مورد پژاک شاهدیم گویای رویەای کاملا متفاوت است، رویەای کە در کار دخالت دادن مفاهیم مذهبی در جریان مبارزە و تبدیل کردن آن بە انگیزەی مبارزە است.

 این حزب اگرچە خود را بە عنوان حزبی ملی-مذهبی معرفی نمیکند و در بخشی از برنامە و اساسنامەاش  جدایی دین از دولت را بە عنوان یکی از هدفهای خود بر میشمارد (در بند هفت از بخش ششم برنامە و اساسنامەی پژاک آمدە است: مبارزە علیە سیاسی شدن دین و استفادە ابزاری از آن در راستای منافع قشری خاص در نظام حاکم کە سبب گسترش مطلق گرایی، عوام فریبی، عدم تحمل اقلیتها و تنوعات، تبعیضهای جنسیتی و شکافهای بزرگ اجتماعی گردیدە است.) اما با این حال نشانەهایی را از تمایل بە سمت مذهبی کردن مبارزە در کردستان از خود نشان دادە و در جای دیگر از متن همان برنامە و اساسنامە سخن از تلاش برای رفورم دینی بە میان می آورد، کە البتە آشکارا نقیض بخش پیشین است.  در بند یازدهم از بخش ششم برنامە و اساسنامە پژاک آمدە است “تلاش جهت ایجاد رفورم در ساختارهای شرعی-الهی کە تحت لوای تقدس راه را برای هرگونە ابراز وجود فکری، آزادی بیان، انتقاد و مخالفت سیاسی مسدود ساختە اند” دراینجا ایجاد رفورم در ساختارهای شرعی-الهی بە عنوان یکی از اهداف مبارزە این حزب در کردستان مطرح شدە است، ناگفتە پیداست ایجاد چنین رفورمی از توان حزبی سیاسی و بە ویژە مسلح خارج بودە و اساسا وظیفەی قشر روحانیست.

تناقضهای تئوریک این حزب در حوزەی عمل نیز متاسفانە نمود پیدا کردە، این حزب از سویی خود را داعیەدار مبارزە ملی و حتی گاهی تلاش برای تحقق کردستان بزرگ معرفی کردە، از سوی دیگر طی بیانیەای در لباس حزبی تماما مذهبی خود نمایی می کند.

در بیانیەای کە این حزب اخیرا بە مناسبت عاشورا صادر کردە نکات زیادی هست کە درخور دقت و توجە است.

در این بیانیە آمدە است کە : ” بایستی تشیع راستین را ایدئولوژي و مذهبی قلمداد کرد که هدف و آرمان اساسی‌اش را آزادی و انسان‌سازی قرار داده است. جهت‌گیری سیاسی٬ اجتماعی و اقتصادی‌ شیعه بدان رنگ و صبغه‌ای چپ‌گرا و سوسیالیستی در معنای واقعی کلمه بخشیده و همین امر سبب شده که تمامی اقشار ستمدیده و مظلوم آن را نمود و تجسم عینی طبقه‌ی خویش بدانند.” از تعمد در بکار بردن پسوند “راستین” برای تشیع کە یکی از ابزارهای رایج رقابت و صف آرایی نیروهای مذهبی در برابر یکدیگر است می گذریم و همچنین از ترکیب گنگ “انسان سازی” چشم پوشی میکنیم تا برسیم بە بخشیدن معنای “چپ” و “سوسیالیستی” بە “جهت گیریهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شیعە”. بە راستی منظور از سوسیالیستی و چپ بودن “جهتگیریهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شیعە” چیست؟ آیا مذهب شیعە (بە غیر از جمهوری اسلامی ) هیچ نمودی کە نشان دهندەی سیاستهای کلان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد، دارد؟ آیا در اینجا صبغەی سوسیالیستی و چپ جهت گیریهای شیعە، گرایش جمهوری اسلامی بە سوی کشورهای بلوک شرق و گرایش بە اقتصاد دولتی و پیوندهای محکم با روسیە و چین در این حکومت منظور است؟! اگر نیست مصداق خارجی این “جهت گیریها”ی بە گفتەی این بیانیە سوسیالیستی کدام است؟ آیا قیام اما سوم شیعیان برای تحقق سوسیالیزم بودە؟!

خوشبینانە ترین حالت آن است کە این جملە را مانند کلیت این بیانیە برگرفتە از آرمانهای دکتر علی شریعتی بدانیم کە با ترکیب تشیع و مارکسیزم بە دنبال رسیدن بە حکومتی شیعی-سوسیالیستی بود، و در حقیقت تئوریسین انقلابی بود کە پس از مرگش بە وقوع پیوست و نتایج آن ایدئولوژی امروز قابل مشاهدە است. این اندیشە در میان بخشی از نیروهایی کە آن زمان بە قدرت راه نیافتند نیز باقی ماند و مجاهدین خلق تتمەی بی نسیب ماندەی آن تئوریست. اما آیا این تئوری شکست خوردە میتواند بر و باری برای درخت بی ثمر ماندەی مبارزەی مردم کردستان بە همراە داشتە باشد؟

این بیانە در ادامە همچون بیانیەی جریانی تماما مذهبی بە دفاع تمام قد از تشیع برخاستە میگوید ” شیعه را از حقیقتش دور ساختند ” آیا وجە دیگر این جملە آن نیست کە باید شیعە را بە حقیقتش بازگرداند؟ در اینجا شیعە تبدیل بە راه نجاتی میشود کە برای رهایی از مشکلات باید بە حقیقت آن رجعت کرد، و مفهوم رجعت بە حقیقت مذهب همان شعاری است کە سلفیە و القاعدە برایش مبارزە می کنند، تنها تفاوت در مذهب است، آنان سودای احیای اسلام “راستین” دارند و اینان گویا سودای احیای تشیع “راستین”!

نویسندە این بیانیە در ادامە چنان تحت تاثیر تاخت و تاز احساسات مذهبی قرار گرفتە کە ایراد جمهوری اسلامی را نە در دخالت دادن مذهب در دولت بلکە در شباهت با نظامهای سکولار میداند ” جمهوری اسلامی به‌منزله‌ي دولت‌ـ ملتی شیعی نوعی از ملی‌گرایی شیعی را ترویج داد که نه‌تنها هیچ سنخیتی با عدالت٬ مردم‌گرایی و خلق‌گرایی شیعه‌ی علوی ندارد بلکه به شدت تک‌گرا٬ مرکزگرا و یکدست‌ساز است و از این نظر نمی‌توان تفاوت چندانی مابین آن و یک دولت‌ـ ملت سکولار و پوزیتیویست مشاهده کرد

در این عبارت ابتدا ملی گرایی شیعی مورد نقد قرار گرفتە و پژاک در چهرەی حزبی کاملا شیعی و فارق از مسائل و دغدغەهای ملی ظاهر شدە با تاسی بە مفهوم بی مصداق شیعەی علوی، این نوع از مذهب شیعە را تضمین کنندەی عدالت و مردم گرایی معرفی میکند و در پایان هم، بیزاری خود را از سیستمهای سکولار کە جمهوری اسلامی بە زعم نویسندە بیانیە هیچ تفاوتی با آنها ندارد، ابراز میدارد.

این بیانیە متاسفانە چنان شتابزدە و بدون کمترین تعقل نگاشتە شدە کە کلیە مبادی را کە همین جریان(پژاک) تا بە امروز خود را پایبند بە آنها معرفی میکرد زیر سوال بردە، و احساسات زدگی نگارندەی آن مانع از اتخاذ موضعی متین و همخوان با سیاستهای پیشین خود شدە است.

اگر منظور این حزب تسلیت گفتن عاشورا بە شیعیان بود، تنها عبارت پایانی آنهم منهای کلمە معنادار “راستین” کفایت میکرد ” در آستانه‌ی عاشورای حسینی٬ شهادت امام حسین و یارانش را به تمامی شیعیان راستین جهان تسلیت عرض می‌نماییم” چراکە تقسیم بندی مومنان بە دین و مذهبی، بە راستین و غیر راستین فی نفسە معرف موضعی ایدئولوژیک و ایستادن در جایگاه تعین حق و باطل دینی و مذهبی است.

اما متن کامل این بیانە و تاکید بر ماهیت رهایی بخش مذهب شیعە، نە تسلیتی صرف بە منظور همدردی با شیعیان، بلکە نشاندهندەی دیدگاهی است کە قصد دارد مذهب را در خدمت مبارزە سیاسی بگیرد.

 این بیانیە اگرچە بە و‌ضوح گرتەبرداری سطحی از کتابها و افکار علی شریعتی است و نکتە تازەای بر آن نمی افزاید، اما در دوران پس از تحقق و شکست تئوریهای شریعتی و در جامعە کردستان، مجددا مطرح کردن چنین ایدئولوژی، معانی زیادی دربردارد. بە اهداف و مقاصد چنین خوانشی از مذهب شیعە  نمیپردازم و گمان نمی کنم بە منظور ایجاد و تشدید شکاف مذهبی و جنگ افروزی میان مردم کردستان باشد و از صمیم قلب امیدوارم چنان نباشد چراکە در آن صورت بردندەی نهایی کسی نیست جز جمهوری اسلامی و زیان آن تنها و تنها متوجە ملت کرد میشود.

دخالت مذهب و استفادە از آن همچون مکتب مبارزاتی در هیچ جای دنیا خیر و برکتی برای مردم بە همراه نداشتە و کردستان هم از این قاعدە مستثنا نیست، چنین اقداماتی اگرچە بە صورت مقطعی عدەای را با جریانی خاص همراه می کند اما در نهایت تنها نتیجە اش بە تاخیر انداختن تحقق خواستەهای ملت کرد و پیچیدەتر شدن مشکلات و روند مبارزات آزادیخواهانەی مردمان این سرزمین است.

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی