"an independent online kurdish website

زنده‌یاد (خسرو گلسرخی) یکی از انساندوستانی بودند که‌ در‌ بهمن ماه‌ 1352 شمشی برابر با 1973 توسط دولت ایران در زمان قدرتطلبی (محمد رضا پهلوی) شاه‌ ایران اعدام گردیدxusrew-ruzbeh

. هر ساله‌، در سالروز اعدام ایشان بعضی از رادیوهای فارسی سخنان ایشان را که‌ در آن قرارگاه‌ نظامی (دستگاه‌ ظالمان) را‌ زیر سئوال میبرد، پخش مینمایند. در اینجا به‌ سخنان ایشان‌ در دو قسمت که‌ یکی از (youtube) گرفته‌ شده‌ و (قسمت دوم که‌ مدت زمان آن طولانتر است از پارس وید)میباشد. امید است آنهارا مطالعه‌ نموده‌ و با هم مقایسه‌ نمائید و به‌ علل این دخالتگری فکر نماید. قسمت سوم هم که‌ اصل سخنان ایشان میباشد، در دسترس نیست.

هر دو نوشته‌ با صدای خود زنده‌یاد (خسرو گلسروخی) در فیسبوک facebook (said qayshi ) قرار دارد.

سه‌عی سه‌قزی  24/12/2012

qayshi@yahoo.com

قسمت اول

“دادگاه” ‌: متهم ردیف سوم خسرو گلسرخی.

خسرو گلسرخی :

این استعمار، این جامعه‌ ما چاه‌ معلق را چگونه‌ پیوندی است با سرزمین من. آنکس که‌ سوگوار کرد خاک مرا آیا شکست در رفت و آمد حمل این همه‌ تاراج؟

این سرزمین من چه‌ بیدریغ بود که‌ سایه‌ مطبوع خویش را بر شانه‌های ذوللاکتاف پهن کرد و با هاویان عطش سوخت و از شانه‌ها طناب گذر کرد.

این سرزمین من چه‌ بیدریغ بود! ثقل زمین کجا است، من در کجای جهان ایستاده‌ام با باری ز فریادهای خفته‌ و خونین ای سرزمین من، من در کجای جهان ایستاده‌ام؟

انما الحیات و العقیدة‌ و الجهاد:

سخنم را با با گفته‌ای از مولا حسین شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه‌ آغاز میکنم، من که‌ یک مارکسیت لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگه‌ به‌ سوسیالیزم رسیدم.

من در این دادگاه‌ برای جانم چانه‌ نمیزنم و حتی برای عمرم! من قطره‌ای ناچیز از عظمت و حرمان خلقهای مبارز ایران هستم

*************************************

آری من برای جانم چانه‌ نمیزنم! چرا که‌ من فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز کردم، اسلام حقیقی در ایران همواره‌ دین خود را به‌ جنبشهای رهایبخش ایران پرداخته‌، سید عبداله‌ بهبهانیها، شیخ محمد خیابانیها نمودار صادق این جنبشها هستند و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به‌ جنبشهای آزادیبخش *         * ایران ادا میکند.

هنگامیکه‌ مارکس میگوید: در یک جامعهء طبقاتی ثروت در سوئی انباشته‌ میشود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر، در حالیکه‌ مولد ثروت طبقه‌ محروم است و مولا علی میگوید: قصری برپا نمیشود مگر آنکه‌ هزاران نفر فقیر گردند، نزدیکیهای بسیاری وجود دارد.

*************************************

زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ما است که‌ جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه‌ محاکمه‌ میشویم. او در اقلیت بود و یزید بارگاه‌ ، قشون ، حکومت ، قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هرچند یزید گوشه‌ای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه‌ که‌ در تداوم تاریخ تکرار شد راه‌ مولا حسین و پایداری او بود، نه‌ حکومت یزید! آنچه‌ را که‌ خلقها تکرار کردند و میکنند راه‌ مولا حسین است.

*************************************

و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی و اسلام مولا علی را تائید میکنیم. اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارگی نیست. خود من نمونه‌ صادق این گونه‌ متهم سیاسی در ایران هستم. در فروردین ماه‌ چنانچه‌ در کیفرخواست آمده‌ به‌ اتهام تشکیل یک گروه‌ کمونیستی که حتی یک کتاب نخوانده‌ است، دستگیر میشوم و تحت شکنجه‌ قرار میگیرم.

حاکم دادگاه‌ ‌: دروغه‌! .

خسرو گلسرخی : و خون ادرار میکنم، بعد مرا به‌ زندان دیگری منتقل میکنند، آنگاه‌ هفت ماه‌ بعد دوباره‌ تحت بازجوی قرار میگیرم، که‌ توطه‌ کرده‌ام، دو سال پیش حرف زده‌ام و اینک بعنوان توطه‌گر در این دادگا محاکمه‌ میشوم. اتهام سیاسی در ایران اینست. در اینجا آقای دادستان اشاره‌ای به‌ رفروم اصلاحات ارضی کردند، و دهقانها و خانها که‌ ما میخواهیم بیآیم و بجای دهقانها بار دگر خانها را بگذاریم، این یک اصل بدهی و بسیار ساده‌ء تکامل اچتماعی است، که‌ نظامها غیره‌ قابل برگشتند، یعنی هنگامیکه‌ برده‌داری دورانش تمام میشود، هنگامیکه‌ فئودالیست بسر میرسد، نظام برژوازی در میرسد. اصلاحات ارضی در ایران تنها کاری که‌ کرده‌، راهگشای برای مصرفی کردن جامعه‌ و آبکردن اضافه‌ تولید بنجل امپریالیستی، در گذشته‌ اگر دهقان تنها با خان طرف بود، حالا با چند خان طرفه‌، شرکتهای زراعی، شرکتهای تعاونی.

دادستان: شما بعنوان آخرین دفاع از خودتان دفاع کنید و چیزی هم از من نپرسید! بعنوان آخرین دفاع اخطار شد که‌ مطالبی در بنفع خودتان میتوانید در مورد اتهام بفرمائید.

خسرو گلسرخی: من بنفع خودم هیچی ندارم که‌ بگویم، من فقط بنفع خلقم حرف میزنم! اگر این چنین آزادی وجود ندارد که‌ من حرف بزنم، میتوانم بنشینم و مینشینم.

دادستان: شما همان قدر اجازه‌ دارید که‌ از خودتان بعنوان آخرین دفاع، دفاع کنید.

خسرو گلسرخی: من میشینم!

دادستان‌: بفرمائید.

***

قسمت دوم

“دادگاه” ‌: متهم ردیف سوم خسرو گلسرخی.

خسرو گلسرخی :

این استعمار، این جامعه‌ چاه‌ معلق را چگونه‌ پیوندی است با سرزمین من. آنکس که‌ سوگوار کرد خاک مرا آیا شکست در رفت و آمد حمل این همه‌ تاراج؟

این سرزمین من چه‌ بیدریغ بود که‌ سایه‌ مطبوع خویش را بر شانه‌های ذوللاکتاف پهن کرد و با هاویان عطش سوخت و از شانه‌ها طناب گذر کرد.

این سرزمین من چه‌ بیدریغ بود! ثقل زمین کجا است، من در کجای جهان ایستاده‌ام با باری ز فریادهای خفته‌ و خونین ای سرزمین من، من در کجای جهان ایستاده‌ام؟

انما الحیات و العقیدة‌ و الجهاد:

سخنم را با با گفته‌ای از مولا حسین شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه‌ آغاز میکنم، من که‌ یک مارکسیت لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگه‌ به‌ سوسیالیزم رسیدم.

من در این دادگاه‌ برای جانم چانه‌ نمیزنم، حتی برای عمرم! من قطره‌ای ناچیز از عظمت و حرمان خلقهای مبارز ایران هستم،

خلقی که‌ مزدکها، مازیارها، بابکها، یعقوب لیثها، ستارخان و حیدر عمواوغلوها و میرزا کوچکها، ا‌رانی و روزبه‌ها و ….. داشته‌اند.

آری من برای جانم چانه‌ نمیزنم! چرا که‌ من فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز کردم، اسلام حقیقی در ایران همواره‌ دین خود را به‌ جنبشهای رهایبخش ایران پرداخته‌، سید عبداله‌ بهبهانیها، شیخ محمد خیابانیها نمودار صادق این جنبشها هستند و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به‌ جنبشهای آزادیبخش   ملی   ایران ادا میکند.

هنگامیکه‌ مارکس میگوید: در یک جامعهء طبقاتی ثروت در سوئی انباشته‌ میشود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر، در حالیکه‌ مولد ثروت طبقه‌ محروم است و مولا علی میگوید: قصری برپا نمیشود مگر آنکه‌ هزاران نفر فقیر گردند، نزدیکیهای بسیاری وجود دارد …

که‌ میتوان در این لحظه‌ از تاریخ از مولا علی بعنوان نخستین سوسیالیزم جهان نام برد و نیز از سلمان فارسیها و آباذر غفاریها.

زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ما است که‌ جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه‌ محاکمه‌ میشویم. او در اقلیت بود و یزید بارگاه‌ ، قشون ، حکومت ، قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هرچند یزید گوشه‌ای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه‌ که‌ در تداوم تاریخ تکرار شد راه‌ مولا حسین و پایداری او بود نه‌ حکومت یزید! آنچه‌ را که‌ خلقها تکرار کردند و میکنند راه‌ مولا حسین است.

بدین گونه‌ است که‌ در یک جامعه‌ مارکسیستی اسلام حقیقی بعنوان یک روبنا قابل توجیه‌ است

و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی و اسلام مولا علی را تائید میکنیم.

اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارگی نیست. خود من نمونه‌ صادق این گونه‌ متهم سیاسی در ایران هستم. در فروردین ماه‌ چنانچه‌ در کیفرخواست آمده‌ به‌ اتهام تشکیل یک گروه‌ کمونیستی که حتی یک کتاب نخوانده‌ است دستگیر میشوم و تحت شکنجه‌ قرار میگیرم.

حاکم دادگاه‌: دروغه‌! .

خسرو گلسرخی): و خون ادرار میکنم، بعد مرا به‌ زندان دیگری منتقل میکنند، آنگاه‌ هفت ماه‌ بعد دوباره‌ تحت بازجوی قرار میگیرم، که‌ توطه‌ کرده‌ام، دو سال پیش حرف زده‌ام و اینک بعنوان توطه‌گر در این دادگا محاکمه‌ میشوم. اتهام سیاسی در ایران اینست.

زندانهای ایران پر است از جوانان و نوجوانان که‌ به‌ اتهام اندیشیدن، فکرکردن و کتابخواندن توقیف و شکنجه‌ و زندانی میشوند. آقای رئیس دادگاه‌ همین دادگاهای شما آنهارا محکوم به‌ زندان میکنند. افرادی که‌ به‌ زندان میروند و باز میگردنند، دیگر کتاب را کنار میگذارند و مسسل دست میگرند. باید بدنبال علل اساسی گشت، معلولها فقط ما را وادار به‌ گلایه‌ میکند. آنچه‌ که‌ ما در اطراف خود میبینیم تنها گلایه‌ است.

در ایران انسان را بخاطر داشتن فکر و اندیشیدن‌ محاکمه‌ میکنند. چنانچه‌ گفتم من از خلقم جدا نیستم و نمونه‌ صادق آن هستم. این نوع برخورد با پیر و جوان کسی که‌ اندیشه‌ میکند یادآور انگیزاسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.

یک سازمان عریض بروکراسی تحت نام فرهنگ و هنر وجود دارد که‌ تنها یک بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است که‌ به‌ نام اداره‌ نگارش خوانده میشود. هر کتابی قبل از انتشار به‌ سانسور سپرده‌ میشود، در حالیکه‌ در هیچ جای دنیا چنین اصلی نیست و بدین گونه‌ است که‌ فرهنگ مومیای شده‌ ….. جلو اندیشه‌ پویا و مترقی را با سانسور شدید خود تعقیب میکند.

ولی آیا با تمام این اعمال که‌ صورت میگیرد و با تمام این خفقان میتوان جلو اندیشه‌ را گرفت؟ آیا در تاریخ شما چنین نموداری دارید؟ خلق قهرمان ویتنام نمودار صادق آنست، پیکار میکند و میجگند و پوزه‌ تمدن ( B52 ) امریکا را بر زمین میمالد.

در ایران، ما با ترور افکار و عقاید روبرو هستیم، در ایران حتی به‌ زبانهای بالنده‌ خلقهای ما، مثل خلقهای بلوچ- ترک- کرد اجازه‌ انتشار به‌ زبان اصلی نمیدهند. در اینجا واضح است آنچه‌ که‌ باید به‌ خلقهای ایران تحمیل گردد همانا فرهنگ سوقاتی امپریالیست امریکا که‌ در دستگاه‌ حاکم ایران اجرا میشود، میباشد.

نوکرهای امپریالیست هر روزی به‌ گونه‌ای ساخته‌ میشود. اگر شما در زمانیکه‌ نیروهای آزادیبخش الجزائیر مبارزه‌ میکردند آن زمان را در نظر بگیرید، خلق الجزایر با دشمن خود رو در رو بود، او فریاد … و …. میدانست دشمنش کیست.

ولی در کشورهای نظیر ایران دشمن مرئی نیست، دشمن را در لباس احمد آغای آژان طراحی میکنند …. مگر همانها نیستند که‌ بر ما حکومت میکنند؟ آن نیروهای سابق هستنند برای امپریالیست دلالی میکنند، پررژوا کمپرادور، شرکتهای مثل شرکتهای زراعی و شرکتهای تعاونی که‌ بیشر بخاطر میلیتارزه‌ کردن ایران بکار گرفته‌ شده‌.

دادستان: من خوا‌هش میکنم جواب دفاعه‌ را بده‌.

خسرو گلسرخی: …‌ کدخداها، من دارم از خلقم دفاع میکنم. قربان.

دادستان: شما بعنوان آخرین دفاع از خودتان دفاع کنید و چیزی هم از من نپرسید! بعنوان آخرین دفاع اخطار شد که‌ مطالبی در بنفع خودتان میتوانید در مورد اتهام بفرمائید.

گلسرخی: من بنفع خودم هیچی ندارم که‌ بگویم، من فقط بنفع خلقم حرف میزنم! اگر این چنین آزادی وجود ندارد که‌ من حرف بزنم، میتوانم بنشینم و مینشینم.

دادستان: شما همان قدر اجازه‌ دارید که‌ از خودتان بعنوان آخرین دفاع، دفاع کنید.

گلسرخی: من میشینم!

دادستان‌: بفرمائید.

****

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی