"an independent online kurdish website

دیروز غروب فهیمیدم خسرو کوردپور بازداشت شده است! از آنموقع تا حالا یک آن هم آرام و قرار نداشته ام, یک ثانیه خواب به چشمانم نرفته و مثل دیوانه ها مدام طول و عرض اتاقم را در آمد و شد بوده ام!xusrew_kurdpur

نگرانی و تشویش من و بسیاری دیگر نه به خاطر خود ایشان بلکه دهها میلیون کولبر و کارگر و کارمند و بیکار و پیر و جوان و زن و مرد شرق کوردستان است که آژانس خبری موکریان عملا به حنجره و بلندگویی تبدیل شده برای فریاد بیداد و درد و آزارهای آنها. موکریان با اطلاع رسانی به موقع و تقسیم آزارها میان افراد جامعه کورده واری تا حد زیادی از شدت درد و آسیب شدید به بخش مشخصی از جامعه جلوگیری میکرد.
مراکز خبری و اطلاع رسانی ایرانی و غیر کورد, عدم تمایل خود به بازتاب اخبار حاوی نقض گسترده حقوق بشر در شرق کوردستان را اکثرا پشت بهانه موثق نبودن خبرها مخفی میکنند و حتی به مراکز اطلاع رسانی خوشنام و پرطرفدار میان کوردها که در خارج از مرزها فعالیت میکنند اعتماد نداشته و لینک منابعشان را پس میفرستند و باز با بهانه تراشی خواهان تصدیق خبر از سوی آژانسهای درون مرزی میشوند!

در شرایطی اینچنین زشت و تحقیرآمیز و غیرانسانی پرت شدن سه کولبر شریف و زحمت کش با دستهای بسته از بالای کوه به میان دره و جان سپردن دردناک و مظلومانه آنها و بدنبال آن بازداشت شاهدین و ماجراهای پس از آن پشت ماجرای مربوط به تشریف فرمایی دختران موسوی در خیابان و بازداشتی که بعدا معلوم شد صحت نداشته است, حتی با وجود آقای کوردپور و بازتاب گسترده خبر و داد و بیدادهایشان گم میشود!

و حال که آقای خسرو کورپور بازداشت است, احساس من از جای جای سرزمینم امواج بی کسی و مظلومیت و فریاد و هاواری را دریافت میکند که بی هدف و سرگردان در خلا رها شده و کسی نیست که آنها را رمزگشایی کرده, عصاره آزارشان را گرفته و از دیروز سهم آزار مرا “موکریان” نداده است!

احساس میکنم کول کولبران باشرف و درستکار و سرشار از انسانیت سرزمینم در جهشی ستمکارانه و بی خبر سه برابر سنگین تر شده, فشار بار و آه از نهادشان را کسی نشنیده و عزت نفسی که بخاطر آن بر تمام مال و ثروت و زرق و برق دنیا چشم پوشیدند در معرض تهدید است!

احساس میکنم همه کارگران سقز و مریوان و سنندج و مهاباد و بوکان و کرماشان و ایلام امروز را در سر میدانهای اصلی تا ظهر منتظر و آخر بیکار با خارش کف دستانشان در عطش سنگ و آجر به زیر بار بدهکاری و گرانی و آبرویی که بی کوچکترین اشتباه از خود هر لحظه در شرف ریزش و به خانه برگشته و بی هیچ سنگ صبوری هر لحظه بیم بغضشان که همراه با ته مانده امید زن و فرزاندانش بترکد و …

احساس میکنم ظرف فردا و پس فردا و پسین فردای کودکان سرزمینم از هر چه شادی و شور و خنده و هیجان و هفت رنگ رنگین کمان و سبزی و رویش و جوهر زندگی خالی و سرشار از تب و بیماری و ناله و درد و ضعف و زردی و آن گوشه با عروسک زانوانشان در بغل…

احساس میکنم تا خرخره غرقم در لجن نفرت و باتلاق خشم و عصیان در برابر زالوانی که از اعماق تاریخ روییده بر سر و رو و دست و پا و جا به جای هر دانه خاک و پیکر نحیف مردمانی پاکتر از آفتاب و اکنون در حال جویدن حنجره کورده واری تا هاوارش را دیگر کس نشنود!
نفرین بر ستم
بر ستمکار

بازیار
 {jcomments off}
   

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی