"an independent online kurdish website

دهها ميليون انسان در قلب خاور خون در معرض قمه و دشنه نژادپرستان و بنيادگرايان به حکم دنياي استعمارزده آنزمان و و اينزماني که ادعاهاي حقوق بشريش گوش عالم و آدم را کر کرده استali-bazyar

 با زغال کودکي و پيکر تيرباران شده والدينم بيست سال درد و کلاسهاي خالي دانش آموزان فعالي که تا آبها از آسياب بيفتد به کوه پنا برده و من بي هيچ علاقه اي به زرق و برق دنياي امروزين و وابستگي به هيچ حزب و گروه و دسته ايراني، عراقي، ترک يا حتي کورد، يک معلم و در پست روبرویم کوهی از تمامیت خواهی و نژاد پرستان بی شرمی که بنام فرهنگیان و فعالان ایرانی رخسار آفتاب دانایی و مدنیت و نجابت پرچم ملتم را با شیر درندگی زیاده خواهانی شکم پرست و سودجو و شمشیر توهماتی که خاورمیانه را به خون کشیده آلوده و گفته اند این پرچم توهین است به سه کشور ایران و عراق و ترکیه! 

همانهایی که براي اينکه بتوانند حقوقم را مصادره کنند با همهمه هخا و علم کردن کوروش همگام با پن عربهای نژادپرست با نرم افزارهاي اسلامي , ژنرالهای نژادپرست ترک با سرسپردگی بی چون و چرا و همجنس رضاخان و آتاتورک به تجدد و اردوغان با اسلام ليبرال و غرب با فرهنگ خوار منفعت و مصرف ,زمانه با تباهي همه سپاهي شدند علیه هویت ملی من و در یورشی ناجوانمردانه هویت انسانیم را هم همراه با آن به تارج بردند! 
همان ناآگاهان سودجو و ستمکاری که موفق شده اند در زمانی طولانی و به شیوه های مختلف سرکوب و ارعاب و جعل و دستکاری و تهدید و توحش و تجاوز تمامی دستاوردهای تمدنهای بزرگ ماد و پارس و پارت و ایلامی و آشوری و …. را که مجموعا با هم به واژه ایران معنا بخشیده و فرهنگ ایرانی و نه کشور ایران را به وجود آورده بودند به نفع خود مصادره کنند.
و برای استثمار هرچه بیشتر ملتهای دیگر زبان و ادبیات و حتی لباسهای محلی آنها را ممنوع کرده و هر گونه سعی در جهت آموزش و توسعه و بها دادن به زبانهای دیگر را در ریشه سوزانده و حتی استفاده از زبان مادری در مدارس را ممنوع کرده و من بخاطر کوردی حرف زدن با دانش آموزان کوردم در زنگ تفریح توبیخ شوم!
همانهایی که در پيمان الجزاير با عراق مرا فروختند همانهایی که پوکه هاي جنگ شونيستهاي ايران و عراق را رو سرم آوار کردند و اکنون عمق زخم حلبچه ام در دنيا دوم!

اگر هويت انساني و ملي در ظرف کالبد بشر باشند او به يک درخت ميماند که از ازل درخت بوده است و هرگز شير شمشير بدست درنده ايي نشده به جان بيچاره اي که نزد او آمده در سايه اش لختي بياسايد و اکسيژن زندگي بنوشد! و همچنین در صده بیست و یکم اگر ظرف کالبد انسان از هويت انساني و هم مليش خالي شود توهمات بال کشیده بروی خاور خون و تباهي مدرن فورا  لبريز و هم مدیونش کرده و او به یک بمب ساعتی تبدیل میشود و با  بستن بمبی به خود و بردن چندين  ظرف کالبدهای مملو از هویت انسانی و ملی تباهی را سپاس میگوید!
ظرف کالبد من از عشق و عدالت و آزادی و ارزشهای زیبایی که خون میلیونها انسان آزاده و مبارز حداقل هزینه آنها بوده و همچنین ادبیات و رسم و رسوم و موسیقی و گنجینه ملی ای که نتیجه سه هزار سال پس انداز و تلاش و کوشش ادیبان و شاعران کورد بود, خالی شد و فورا تا خرخره در لجن منفعت و سودجویی و پول پرستی و زیاده خواهی فرو رفته و باقی با بودیسم و ذنیسم و اگزستنسیالیسم و پست مدرنیسم و سوشلیسم و نشنالیسم و انترنشنالیسم و نهیلیسم و هیچی و سیگار و تریاک و پاپ و رپ و راک و پینک فلوید و متالیکا و … پرشد. 
و من که میدانستم تا موفق نشوم هويت انساني و ملي خودم را به تمامي بازپس بگيرم نميتوانم کف نيازهاي اوليه ام، نان و کار و مسکن را برآورده کنم و بيکار و گرسنه نه ميتوانم مسلمان باشم نه کمونيست و نه ایرانی و نه عراقی و نه ترک و نه حتی کورد! 

بیست سال تمام خود را ذوب در آموزش و یاددهی و شرم چیدم از چشمان کودکان سرزمینم برای خودی که میوه میلیاردها سال تکامل, انسانیتم را به این آسانی بر باد داده و آخر بازش یافتم و به محض بازیافتن خون گریه کردم به حال خود معصوم مظلومی که در چله زمستان انقلاب ایران زاده, همراه با او مصادره، ملودی زبان مادریش ممنوع, کتابهای استعدادهای نابی که از پدرانش به ارث رسیده بود سوزانده , پیکر پوکیده اش به خط مقدم جبهه جنگ دو ملت دیگر فرستاده, به زغال و خاکستر برگشته از جنگش هم حتی تجاوز شده, انسانیتش را نژادپرستانی ربوده و محکمه وجدانی که در آن به غلط خود مجرم و قاتل انسانیتش شناخته شده بود!

هویت به یغما رفتەام را با سالها تحقیق و تفکر و تعمق و عشق و عرفان و تنهایی و درویشی و آخر با کیمیای اشارات سردارانی در باکور و باشور و روژئاوا و روژهه لات سرزمینی که پیشتر موفق شده بودند هویت انسانی و ملی خود را بازیابند و تمام کوردستان آنها را میشناسند را باز یافته و به محض بازیافتن سنگینی وظیفه ای بر شانه هایم بایسته تر از نان شب و همراه با آن پیشکش آبشاری از انرژی و توان.

و اکنون من انسانم و حتی اگر احساسش نکنم با خردم به روشنی میبینم که اگر قصري از دانه دانه آجرهايش طلا بسازم  در بطن شهر و جامعه و ملتم قرار دارد. 
میدانم بچه های من در داخل قصروقتي بيرون ميايند با خواهران و برادران زير خط فقرشان درد ميکشند، آسيب ميبينند، تباه ميشوند، و همه اينها نامرئي هستند و تعداد کمی از افراد دلسوخته جامعه میتوانند آنها را احساس کرده و به حکم وظیفه انسانی خود در جهت اصلاحش اقدام کنند.

من انسانم و میدانم يک فعال حقوق بشري يک مرواريد داخل صدف جامعه و محصول ميلياردها دلار هزينه جامعه و هزاران نفر تباه شده ميباشد که استبداد براحتي تورش کرده و شهر و ملتي که مرواريدهايش صيد ميشوند بايد زمين و زمان را بهم بريزد!
میدانم زن باباي ايران مثل آب خوردن تمام يک شهري را که براي مرواريدهايش بپا خواسته ميسوزاند!
اکنون من کوردم و میدانم يک قرن تمام فعالين و مرواريدهاي ملت من به پاي فاشيسم و تماميت خواهي و يکدنگي و حماقتهاي بچگانه ملت دروغين و پوشالي ايران قرباني شده و ميشوند!
میدانم اين ترکهاي دست و شيارهاي عميق پاشنه پايم نتيجه پانصد سال کارگري و مدارک زنده ايراني نبودنم و هر ترک فرود شمشيري در دست شير ايران، و چشمانم هنوز از آفتاب سرزمينم روشن است.
میدانم ملت من در ابتدای انقلاب اسلامی همچو سایر مردم ایران عاشق سینه چاک توهماتی که تمام زندگی و انسانیت و هویت بشر را به پای بهشتی موهوم میسوزاند نشده و بجای 99 درصد فقط سه درصد به جمهوری اسلامی آری گفته اند!
با دو بار تجاوز و ضرب آزارهاي ملتم در هزار، هنوزم اراده اش در جهت خوشبختی و سرشار از انسانیت است ملت معصوم من اگر استثمار نميشد تاکنون ده بار فاشيسم و تماميت خواهي درون خودش را علاج کرده بود و به هیچ وجه شایسته این نیست که در حلقه تهوع آور خلق و تکرار و بازآفرینی تمامیت خواهی و استبداد ملت پوشالی ایران قربانی شود و ایران بدتر از یک زن بابا با او رفتار نماید!

اکنون من کوردم و میدانم تمام کوردستان من با کرماشان و سنندج و هه ولير و دياربکر و حلب و مساحتي بزرگتر از ايران با زبانی که خود چندین لهجه سورانی و کرمانجی و هه ورامی و زازایی و … داردعمدا و از جانب نژادپرستان خاورمیانه قوم و زبانش محلی و لهجه تعریف میشود تا براحتي حقوقش بالا کشيده شود.
پیشتر که بی هویت بودم از ملیت خود متنفر و از عجز و ناتوانیش در بیرون کشیدن خود از زیر اختاپوس استعمار و استثمار توسط ترک و فارس و عرب بیزار بودم اما اکنون انسانم و بجای عجز به روشنی میبینم که ملت من اگر میخواست دهها بار فرصت استعمارگری داشت ولی اصول انسانی و پایبندیش به سرشت و زندگی و دیگر هیچ به او اجازه نداده استعمارگر باشد.
میدانم اراده آهنینش و کوه کورد درونش سر او را تا صده بیست از سپردن به توهمات تاریخ و کاغذپاره های مدرن محفوظ کرده است.
ماندلا و چامسکي و وال استريت و تمام آزديخواهان خواهان دنيا يک دستم را گرفته به گرمي ميفشارند و تحسينش ميکنند، آن يکي دستم با رشته کوهي از افتخار و اقتدار قاضي و قاسملو و فواد و کمانگرش محور شرارت و و در حالیکه خود قربانی و یک قرن است که حقوق و فردای کودکانش به تاراج رفته هر جا که ميرود بايد اثر انگشت و امضا و تعهد بدهد که دزدي نميکند!
ميدانم و حتم دارم و ميخواهم بعنوان یک معلم آزاردیده کورد در يک فعاليت صرفا فرهنگي ثابت و اعلام کنم ايراني نيستم و  بعنوان يک انسان فقط ميتوانم انتقام را خط بزنم.

هیچوقت خود را لایق این نمیبینم که به نمایندگی از طرف همزبانان نجیب و بزرگوار و زنده و زیبایم حرفی بزنم و با تندی گفتار و نیش نوشتارم اولین خش را در صفحه پاک تاریخ پر افتخارشان وارد کنم. 
به عنوان یک انسان و یک کورد به زن و کودک و پير و جوان و تمام کوردهاي روژهه لات اطمینان میدهم تا زمانيکه نتوانند جبر ايراني بودن را از کول فرداي کودکان خود بردارند، همه کولبرند! همه استثمار ميشوند، همه ايزوله ميشوند، همه تباه ميشوند،  حقوق همه شهريه دانشگاههاي هاروارد و سورن پاریس و لندن و خود در جوکهای ایرانی از پشت کوه آمده و گاو و خر و گوسفندی میشوند تا هیچ کس و حتی خود به هویت خود پی نبرند و حقوقشان را مطالبه نکنند!
میخواهم به آنها بگویم که گوش جهانیان بدهکار واقعیات نیست. انسان امروز عادت کرده است به پنهان کردن حقایقی که زیادی روشن هستند زیر بوته هایی از شرم!
پنج قرن فریاد “من یک انسان کوردم” کافیست.
  آلترناتیو:
کوردهای شرق کوردستان: “من ایرانی نیستم”
کوردهای شمال کوردستان: “من ترک نیستم”
کوردهای غرب و جنوب کوردستان: “من عرب نیستم”   

به تمام هويت انساني اي که باختم و با خون دل پس گرفتم سوگند ميخورم اگر روزي بر رخسار آفتاب بيرق سرزمينم شير و شمشير ببينم، هرگز انسانيتم را به قمار خدا يا تباه شدن نگذاشته، سرزمينم را رها ميکنم. و تا زمانی که بر رخسار روشن آفتاب بیرق سرزمینم شیر و شمشیر و عقاب و خون خام ندیده ام رهایش نمیکنم.
میخواهم به نژادپرستانی که با فحاشی و ناسزا و توهین و تهدید و تحقیر شرق کوردستان را همچون سایر نقاط ایران به کما بردند بگویم هویت شغال و کفتار ته تباهی نیست! بعد از آن گیاه و جلبک و آمیب و تک سلولی و آخر هفتاد پشت خود را با خود به عدم یا همان درک خواهید برد و این یک جوک نیست!  این اساس زندگی و حیاتی است که کوههای کوردستان چون دیوارهای آهنینی آنرا از توهمات پیراسته و پاس داشته اند.
میخواهم بگویم محرومیت کوردستان فقط محرومیت از حقوق خود نبوده و خوشبختانه بجز بارانهای اسیدی از تمام تباهی دوران هم محروم مانده و سرشت بکرش هنوز با دود ارابه های مرگ خش نخورده است. هنوز هیچ کوهی از کوردستان را مدرنیسم نتوانسته جابجا کند!
میتوانی فرض کنی من ایرانی بوده و طبق قوانین بین الملل آزادانه تابعیت خود را پس گرفته و نمیخواهم دیگر ایرانی باشم و اگر دلت خواست اکوی فریاد من باشی و نوشته ام را منتشر کنی اما از نیش حقایقش ترسیدی و بی خیال شدی, از آن ایرانی و عراقی و ترک و سوریهایی هستی که انسانیتشان را فدای هویت ملیشان میکنند. میوه میلیاردها سال تکامل! و حتم بدان تمام فریاد من به خاطر زدودن رنگ تباهی تو از تاریخم و برای کودکان فردایم است.
اگر نه هر انسانی و در هر کجای دنیا که باشی کوه کورد مرا و با دوستانم رشته کوهی را ضامن رویاهایت کن!

ریز و ئامیز
بازیار
elibazyar.blogspot.com

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی