"an independent online kurdish website

اخیرا در سایتی به نام کردپا خبری به چاپ رسیده و متعاقب آن مصاحبه ای با دکتر سلطانی منتشر شده در رابطه با کتاب زبور حقیقت، کتاب پیروان آئین یاری.dr_golmerad_2011

در این اخبار آمده بود که کتاب زبور حقیقت دست نوشته قدیمی آیین یاری در نروژ پیدا شد . در ادامه آمده بود که این کتاب توسط خلیفه یارمراد بازنویسی شده و بعد از فوت ایشان به نوه او آقای بهروز خلیفه سپرده میشود که توسط ایشان به کتاب خانه هریم کردستان تقدیم میشود یا به کتاب خانه هریم کردستان منتقل می شود. این خبر چقدر درست باشد به جای خود ولی جای بسی تعجب است که چنین کتابی با این عظمت تاریخی بدون اطلاع وارثین اصلی این کتاب که اغلب در نروژ ساکن هستند سر از کردستان عراق در آورده است. برای روشن شدن بیشتر موضوع، مصاحبه ای با آقای دکتر مرادی، یکی از صاحب نظران در امور یاری، انجام داده ام. از این لحاظ مصاحبه با آقای مرادی حائز اهمیت است که ایشان در سالهای قبل خواستند این کتاب را به چاب برسانند و ایشان بارها به کردستان عراق سفر نموده اند، شاید بتوانند برای خوانندگان سایت و جویندگان این کتاب با ارزش، روشنگری بیشتری بنمایند.

جناب دکتر مرادی ممنون که وقت خود را در اختیار ما گذاشتی. خودتان می دانید که اخباری درسایت کردپا منتشر شده و در آن آمده بود که کتاب زبور حقیقت در نروژ پیدا شده و حالا سر از کردستان عراق بیرون آورده آیا شما می دانید چرا و چگونه؟

اولا سپاس فراوان از سایت جنبش دمکراتیک یارسان و از شما روزنامه نگار محترم که این وقت را دراختیار من می گذارید که دراین باره باخوانندگان عزیز سایت و با علاقمندان به زبور حقیقت مطالبی دست اول در میان بگذارم و اطلاعاتی در مورد این کتاب یا دفتر زبور حقیقت، در اختیار همه قرار دهم.

نخست باید هم میهنان و از جمله یارسانیان عزیز بدانند که زنده یاد خلیفه یارمراد کی بود؟ و چرا او دفاتر مقدس یاری را گردآوری کرده و در یک جلد بنام زبور حقیقت رونویس نمود؟ او فرزند ملا باوه است. آنطور که به بنده از زمان کودکی گفته شده، خلیفه رضالی (رضا علی) از ایل خلیفه های گوران سه فرزند پسر داشته است، بنامهای خلیفه نظرالی(نظرعلی) معروف به خلیفه باوه و میرزا مرادحاصل و میرزا باوه مراد و سه دختر بنامهای گلپری (معروف به قویخا یا کدخدا گلپری)، گلخنان یا گلخندان و گلنازار داشته است. دراین میان باید عرض کنم که میرزا مراد حاصل پدر بزرگ بنده است و من همیشه به زنده یاد خلیفه یار مراد عمو می گفتم و این پسر عموی پدر من مانند عمویم بوده و چون من پدرم را در سنین کودکی از دست دادم، این عموی مهربان به من زیاد محبت می کرد. او در عنفوان جوانی بین چهل تا پنجاه سالگی تارک دنیا نمود و زن و فرزندان(+) و خانه و زندگی را به عشق بابایادگار به جای گذاشت و درویش عرفانی آستان بابایادگار شد. درزمان حیات به دلیل مطالعه آئینی، شخصیت سرشناسی شده بود ومصاحبه های زیادی در همان آستان بابایادگار با معروفترین خبرنگاران زمان خود انجام داد ودرباره آئین یاری درحد توانائی خود برای بیگانگان توضیحاتی می داد. درآن زمان هر درویشی یا شخص با سوادی یکی از این دفاتر یاری را به دست می آورد، از روی آن نسخه بر داری می کرد و دراختیار علاقمندان می گذاشت که سعی کنند درمورد آئین یاری چیزی یاد بگیرند. درسالهای بین 1333 تا 1336 خورشیدی عمویم اکثر زمستانهارا درقصر شیرین منزل مرحوم درویش علی میر و مرحوم درویش نصرت می گذراند و این افکار مشغولش کرده بود که همه دفاتر مقدس یاری را جمع آوری و در یک جلد رو نویس کند. در آن ایام بود که این دفتر زبورحقیقت را گویا توسط آقای سید کاظم نیک نژاد یادرویش امیرحیاتی ویا مرحوم کاعابد خادمی در تهران که دوستان عمویم بودند ومن چندین بار درمنزل آقاسید نیک نژاد درخدمتشان بودم، به سفارش عمویم این دفتر اوراق سفید و جلد شده، تهیه گردید. خوب بخاظر دارم که همراه آقا سید جلال هم شاگرد خیاطی ام و (احمد میم سلمه) پسر درویش سلمه که دوست و هم مرام ما بود، هرشب و بویژه شبهای جمعه بعداز کار به منزل درویش علی میر می رفتیم و در خدمت عمویم بودیم. آن زمان ایشان بخشهائی از این دفتر را رو نویس می کردند ومن بانی قلم طبیعی بدون جوهر با علاقه زیاد برگهای سفید دفتر بدون خط راطوری خط کشی می کردم که خط بدون جوهر روی صفحه معلوم باشد و بهمین دلیل سروده های نوشته شده تقریبا مستقیم هستند و کج و معوج نشدند. حالا شاید بعداز 55 سال آثارش روی اوراق کتاب مانده باشد.

___________________________________________________________________________
(+): او دو فرزند پسر و دو دختر داشت که یکی از دختران در سنین جوانی فوت کردند و دختر دیگرش در دهکده بان زرده نزدیکی های آستان بابایادگار با خانواده اش زندگی می کند.

بخش اول که من آن راعهد جدید نام نهاده ام سروده های گفته شده چهل درویش دوره آسید براکه هستند و تا صفحات 1785 را در بر می گیرد. پس دفاتر چهل درویش دوره آسید براکه در سال 1335 بپایان رسید و تاصفحات فوق زبور حقیقت را دربر می گیرد. گویا هدف نیز رو نویس همین دفاتر چهل درویش در یک جلد بود. به نظر من چون بعد از پایان رونویس همه دفاتر چهل تن، اوراق سفید زیاد مانده بود و از آنجا که دفترجلد شده بود ونمی شد آن مقدار کاغذ سفید باطل بماند. لذادوره “دفتر دیوان گه وره” یاسر انجام سلطان سهاکی که من در نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق آن را عهد عتیق نامیده ام، بعدا در آن نگاشتند. دراین زبور حقیقت، دوره شاه خوشین دو بار نگاشته شده است. یک بار بخط خود مرحوم عمویم و یک بارهم گویا بخط فرزند کوچکترش یا خط خودشان که ریز تر و تکراری، نوشته شده است. خوب این خلاصه ای بود در باره نگارش زبور حقیقت و رونویسی آن، آنطور که دروصیتنامه مرحوم عمویم آمده است، اصل این زبورحقیقت بهمین سادگی از این خانواده نباید بیرون برود ایشان گفته اند و در همین دفتر زبور حقیقت ثبت است که: “این زبور حقیقت در سال هزار و سیصد و سی پنج مطابق سال هزار و سیصدو هفتادو پنج (منظور باید قمری باشد) بقلم خود این کمترین یارمراد خلیفه تحریر نمودم اولا برای اینکه یارستان از فیض زبور حقیقت بهره مند شوند و دوم آنکه اولادان خلیفه بعدا هر یک و هر نام نشانی دارند مانند شجره در این زبور حقیقت درج نمایند این زبور بعد از بنده که یارمراد خلیفه میباشم به اولادی میرسد بالای اجاق پدری مانده باشد و حق ندارد این زبور را بجای دیگر انتقال بدهد یا آنکه به هبچ وج (منظور وجه است) هدیه بنماید یا آنکه به بخشد اگربخواهد به بخشد باید هزارتومان نقد بقربان بدهد و همه نزر (منظور نذر است) کند . کسی هم بخواهد این زبور ببرد آنهم باید هزارتومان به قربان بدهد و نزر بابایادگار بکند یا آنکه اولاد حقیر بخواهد هدیه نماید همانطور نوشتم باید هزار تومان نزر بابایادگار بکند آنوقت میتواند هدیه کند و غیر این صورت مال اولاد در اولاد خلیفه می باشد مربوط به کسی نمی باشد”. (صفحه 1779 زبور حقیقت دستنویس مرحوم خلیفه یارمراد)

این کتاب آنگونه که مرحوم عمویم در وصیت نامه بالا گفته انده در واقع شامل یک شجره نامه خانوادگی نیز هست، اگر چه بعد از فوت مرحوم عمویم تاکنون فرزندان ایشان این کار را انجام نداده اند، اما بنا به این وصیتنامه، اصل کتاب باید در خانواده بماند و به اولادی برسد که جای پدر را بگیرد یعنی مطالعاتش در باره یاری و یارسان ادامه داشته باشد. به نظر من بعد از قتل مرحوم علی خلیفه و فوت برادربزرگش مرحوم الله مراد خلیفه که تا حدودی اطلاعاتی درباره آئین یاری داشت، می بایست این کتاب در منزل دختر بازمانده از عمویم لیلی خلیفه می بود، چون ایشان سواد آئینی کم دارند و دسترسی به مسایل علمی برایشان مقدور نیست، پس این زبور حقیقت که ارث همه اولادان و نوادگان مرحوم عمویم است، اکنون بنابه این وصیت نامه به حسین خلیفه فرزند مرحوم الله مراد حلیفه بایدتعلق داشته باشد، اگر چه برادر بزرگتری هم دارند و آنگونه که ذکرش رفت، عمه ای هم دارند، اما چون ایشان حد اقل اطلاعاتی در مورد یاری و یارسان دارند و دفتررا هم می توانند دقیق بخوانند و در این راه می توانند خدمتی به نوجوانان یارسانی بکنند. پس حتا اگر بقیه نوادگان مرحوم عمویم ادعائی مادی داشته باشند، بنا به ارزش حقیقی این کتاب حسین خلیفه موظف است، سهم بقیه را بپردازد و کتاب راتصاحب کند. حالا اگر بنا باشد این زبور حقیقت به جائی دگر داده شود، باید اولادان و یا وارثان مرحوم عمویم رضایت داشته باشند و معادل آن مبلغ هزار تومان آن روزی نذر شود. این مسایل قانونی است. بنا براین نمی شود و نباید یکی از وارثان حق دیگران را زیر پا بگذارد و باید طبق آن وصیت نامه عمل شود.

آقای دکتر مرادی در سالهای ۱۹۹۷ به بعد شما خواستید این کتاب را به شیوه مدرن به چاپ برسانید. من شنیده ام که در زمان حیات مرحوم الله مراد خلیفه شما این کتاب را به امانت از ایشان گرفته تا چاپ کنید، چی شد که آن را چاپ نکردی و چرا در خبر آمده بود که کتاب نزد بهروز خلیفه بوده.

بله این کتاب اولا بعد از مرگ عمویم توسط زن عمویم (مموژن خاور) نگهداری می شد و سپس توسط پسر عمویم مرحوم الله مراد خلیفه به رمادی آورده شد و از آنجا بعداز اقداماتی که بنده با راهنمائی سه نفر از اقوام که قبلا به سوئد پناهنده شده بودند از جمله ، آقایان علی عسکر خسروی، احمد خدایاری و مراد فتاحی برای نجات مردم از آن جهنم رمادی به کشورهای اروپائی انجام دادم و نامه ها به سفارتخانه هاو وزارت خارجه کشورهای اروپائی و غیره نوشتم، خانواده پسر عمویم از جمله دسته اول 152 خانواده یارسانی بودند که از رمادی آنهارا به کشورهای اروپائی آوردند. در این میان پسرعمویم مرحوم الله مراد خلیفه که فرزندان خردسال برادر کوچکتر خود مرحوم علی خلیفه را نیز که بخشی از خانواده اش بودند همراه خود به اروپا آورد. یکی از کارهی نیک این پسر عمو حفظ و آوردن این زبور حقیقت به اروپا بود. ایشان تاحد امکاناتشان از کتاب نگهداری کرده بودند. اینکه در آن روزنامه گفته شده که کتاب توسط بهروز خلیفه آورده شده زیاد درست نیست. زیرا او در آن زمان 10 یا 12سال بیشتر عمر نداشت ونمی توانست توسط ایشان به اروپا آورده شود. پس این کار فقط می توانست توسط پسر عمویم مرحوم الله مرادخلیفه و دیگر اعضای خانواده اش انجام گیرد. هنگامی که مرحوم پسر عمویم به آلمان آمد، این کتاب را همراه خود آورد و یا من در نروژه آنها را ملاقات کردم. در هر حال این کتاب حدودا دو سال نزد من بود و من درنظر داشتم آن راتایپ کنم و مقدمه ای که به زبان آلمانی، آماده دارم به زبان انگلیسی آن بیافزایم و یک واژه نامه یافرهنگ لغت با همکاری کسانی که دراین زمینه صاحب نظر اند تهیه نمائیم و اصل کتاب را برای وارثان همه نه یک نفر و دونفر و اجرای وصیت مرحوم عمویم به کتابخانه ای یا برای مثال موزه لور درپاریس بفروشیم. متأسفانه به دلایلی این کارانجام نگرفت. اکنون موزه لور احتمالا علاقه ای برای خرید این کتاب دیگر ندارد. بعد از این که بنا به در خواست مرحوم پسر عمویم و بر گرداندن کتاب به نروژ توسط بنده، آنهم به دلایل خاصی، دیگر نشد برای چاپ آن بکار ادامه داد و بعد هم پیش فروش خیلی کم بود. بعد از چند سال گویا پسر عمویم کتاب را به یکی از برادر زاده هایش، برای خواندن، امانت می دهد و او دیگر آن را بر نمی گرداند. فکر می کنم این کار درستی نیست. بنده از همان آغاز که شنیدم، گفته بودم که این کتاب نخست، متعلق به مردم یارسان است و دوم، به همه فرزندان دختر و پسر و نوادگان مرحوم عمویم تعلق دارد. اگرغیر این باشد، بی احترامی به روان پاک گرد آورنده و رو نویس کننده زبور حقیقت است. گرچه دیگر انحصار کتاب در دست یک نفر نمانده و خوش بختانه برخی از مردم و دانشگاهها کپی آن را دارند و این برای پیشبرد علم و آئین، بسیار مفید است. اما به نظر من، اگر اصل این کتاب بجائی فروخته شود، باید ضمن اجرای وصیت مرحوم عمویم بقیه مبلغ بین فرزندان و نوادگان آن مرحوم بطور مساوی تقسیم شود. یک نکته در اینجا قابل ذکر است اگرچه به این پرسش ربطی ندارد، اما برای آگاهی همه یارسانیان باید گفته شود، در آن زمان که این کتاب نزد من آورده شد، به شهادت کتابدار کتاب خانه دانشکده جنوب آسیا، بخشی از دانشگاه هایدلبرگ، بیش از 117 گرم ماسه در لای اوراق این زبور حقیقت وجود داشت که همه این ماسه از صحرای رمادی بود و اگر می ماند، چربی این ماسه اوراق کتاب را می خورد و ارزش آن ازبین می رفت. من بصلاح دید متخصصین کتاب، روزنامه های چسبانده شده برروی جلدکتاب، بگونه ای باز کردم که لطمه ای به چرم جلد وارد نیاید و ضمن در آوردن ماسه های صفحات کتاب با برس، داخل جلد را بازسازی نمودم و کتاب واقعا ارزش موزه ای یافته بود. برای چاپ این کتاب من باور داشتم ودارم که هیچ منافع مادی برای ترویج یک فرهنگ و آئین کردی نباید مانع ازدرج آن باشد. باید به مسایل فرهنگی و آئینی آن بیشتر توجه کرد نه درآمد ازآن. من آرزو داشتم این کتاب که حدودا دو سوم آن تایپ شده و واقعا زحمت فراوان داشت، در دسترس همه علاقمندان قرار گیرد. اما متأسفانه چاپ آن، به دلایل اشاره شده، مقدور نشد. من شرایطی را شرح دادم که در اروپا چاپ شود، اگر فروش آن زیاد شد بیشتر ازمخارجی که برایش انجام گرفته در ایران با آن پول در آمد تجدید چاپ بشود. این کار دو حسن داشت یکی این که کتاب برای همه قابل دسترسی و خواندن و قابل فهم بود. دوم این که صاحب نظران و معلمان آئینی می توانستند به سادگی آن را درس بدهند. من برای این کار حدود 20 جلد آن را پیش فروش کردم و بهرکسی یک رسید با مهر و امضاء برای کتاب داده ام. دو سال پیش هنگامی که به دلیل برخی اختلافات ازادامه کاربر روی کتاب چشم پوشیدم و در روزنامه ها اعلام کردم هرکسی رسید را تحویل آقای مراد فتاحی در سوئد بدهد، می تواند با کسر پول کتابم نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق(یارسان)، اگر دریافت نموده، بقیه پول خود را پس بگیرد و اکنون هم با صراحت می گویم با ارائه رسیدها حتما مبلغ دریافتی مسترد خواهد شد و من از عزیزان علاقمند عذر می خواهم که آنها را مدتی طولانی در انتظار چاپ این کتاب گذاشته ام.

با توجه به توضیحات فوق اگر درست باشد ،کتاب بایستی نزد آقای حسین خلیفه میبود، چون بعد از فوت پدر بزرگوارشان معمولا این کتاب بایستی نزد ایشان می بود، چرا و چگونه این کتاب نزد آقای بهروز خلیفه بوده است.

ببینید همانگونه که در پاسخ پرسش قبلی اشاره کردم. مرحوم پسر عمویم این کتاب را همان طور که به من قرض داده بود و بعد ازدوسال برگرداندم، به یکی از برادرزاده هایش گویا میلاد نه بهروز برای خواندن داده بوده، آنطور که من متوجه شدم، میلاد نمی خواست این کتاب را بر گرداند و آن را به صندوق بانک سپرده بود! البته درآن زمان میلاد خیلی به من ارادت نشان می داد و من بارها به او تأکیدا می گفتم که این کار درستی نیست و تو باید به عمویت احترام بگذاری و کتاب را به کسی بر گردانی که می تواند روی آن کارکند و بجز حسین خلیفه کسی دیگر از اعضای خانواده مرحوم پسر عمویم نبود که علاقه ای نشان دهد. پس معمولا می بایستی این کتاب به او داده می شد. حالا بین آنهاچه هست من این رانمی دانم. اما این کار ازنظر حقوقی غیر قانونی است. اکنون من از همینجا از بهروز خلیفه، ریش سپیدانه و به عنوان یک عضو از فامیل مسن تر، خواهش می کنم این کتاب را برای پیشبردکار فرهنگی و آئینی به پسر عموی خود حسین خلیفه بر گرداند. تو فرزند عزیزم نباید کاری بکنید که مردم یارسان از خانواده خلیفه ناراحت شوند. اگر اختلافی درگذشته وجود داشته به گذشته مربوط است و ما انتقامجو نباید باشیم. برای آن باور مندان یارسانی که عمیقا اعتقاد دارند، داود می گوید: “همت بکران وجمعی همت  + وجود پاک کرو پرت کرو کینت”، و شما پسرعموها نیز اختلافات خودرا، اگرهست، دوستانه ومتمدنانه حل و فصل کنید. خوب اکنون کتاب نزد بهروز باید باشد و میلاد خودش را کنار زده است، نمی دانم چرا؟ اگر این کتاب فروخته نشده باشد، نمی تواند در کتاب خانه کردستان باشد و باید در نروژ باشد و درسیف بانک. آنکه در روزنامه آمده فقط عکسی از کتاب است که بنده نیز چندین عکس با کتاب دارم و 14 سال پیش طی نامه ای در همه جا عکس آن برای چاپ، پخش شده.

شما بارها به کردستان عراق سفر کردید، شاید هم به کتابخانه هریم سری زده باشید، آیا  چنین چیزی را دیده ای تا به حال.؟ و آیا کسی در کردستان عراق در این رابطه با شما صحبتی کرده است.

در سفر اخیرم به هریم کردستان در عراق فدرال من این کتاب را در کتابخانه ای ندیدم البته به دو کتاب خانه بیشتر در اربیل و سلیمانی سر نزدم. اما در دعوت و ناهاری که با کاک سید فلکدین کاکه ای وزیر سابق روشنبیری داشتیم، ایشان از من پرسیدند که سرنوشت آن زبور حقیقت چه شد؟ شنیده ام که تو دیگر روی آن کار نمی کنی. در پاسخ گفتم: قبل از بیان هر مطلب، ضمن عذر خواهی، در حقیقت می خواستم یک کپی آن را برای شما بیاورم، اما من روز شنبه بعداز ظهر بلیط دریافت کردم و روزیک شنبه پرواز داشتم. بهمین دلیل عذر می خواهم که نشد و درادامه گفتم، درست است من مدتی است به دلایلی روی آن کار نمی کنم. ولی دراولین فرصت وتهیه بودجه، تایپ شده آن با تصحیحاتی و با فرهنگ لغت و مقدمه انگلیسی به صورت دیگری کوشش خواهم کرد آن را درج نمایم. گفتند انتشار هر کار علمی در مورد یارسان بسیار عالی است. چندی پیش که تلفنی باهم صحبتی داشتیم. گفتند شخصی نزد من آمده و می خواسته که زبور حقیقت را چاپ کند، پاسخ شنیده که من دیگر کاره ای (وزیر روشنبیری) نیستم و بودجه ای هم در اختیار ندارم. آیا شما اطلاع دارید؟ من گفتم تا این ساعت هیچ اطلاعی در این باره ندارم. بهر حال اگر کسی بخواهد در کردستان این کتاب را همانطور که هست چاپ کند، مطمئنا نه جنبه فرهنگی را در نظر می گیرد و نه جنبه آنینی کتاب را. تنها چیزی که برای ناشر احتمالا مهم باشد مسئله فروش کتاب و در آمد از آن است، نه چیز دیگر. چون این کتاب بدون واژه نامه، هیچ ارزش فرهنگی و آئینی نخواهد داشت و خریدن احتمالی بعد از چاپ آن بهمان صورت پرت کردن پول است.

آقای مرادی به نظر من این کتاب چه از نظر آیینی و چه از نظر تاریخی برای جامعه یارسان حائز اهمیت است و با ارزش، آیا این کتاب می تواند در جای امنی باشد به نظر شما در حال حاضرء؟

من با حرف شما کاملا موافقم، محتوای کتاب برای مردم کرد یارسان از نظر فرهنگی و تاریخی و آئینی بسیار مهم است. اکنون باید عاقلان و علاقمندان به فرهنگ و آئین کردی دست به دست هم دهند و این کار را با همت خود و مردم انجام دهند. بنظر من کتاب باید در موزه یارسانیان قرار گیرد و صاحب نظران روی محتوای آن برای مردم یارسان و فرهنگ کرد کار بکنند. اکنون فکر می کنم اگر غیر قانونی فروخته نشده باشد، این کتاب هنوز در نروژ است و اگرنزد میلاد یا بهروز عزیز است، بهترین راه سپردن آن به دست پسر عمویشان حسین می دانم، چون هیچ شکی در آن نیست، اگر روزی حسین قصد فروش این کتاب را به یک موزه داخلی یاخارجی داشته باشد، حتما به دیگر وارثان اطلاع خواهد داد و آنها را در این امر سهیم خواهد نمود. و این یک امر بسیار طبیعی است. پس بگذارید او فعلا از این گنجینه اگر در دست است استفاده معنوی بکند. من فکر می کنم اصل کتاب اگر نزد حسین خلیفه باشد محفوظ، مورد استفاده عام و در جای امنی می تواند باشد. ما باید انحصار طلب نباشیم و کوشش کنیم چیزی که بهم تعلق دارد به آنها باز گردانیم. درست است خانواده خلیفه همه از بزرگ و کوچک برای انجام این امر همگانی زحمت کشیده اند. اما می گویند گردن از مو باریکتر، باید این خدمت انجام گیرد.

همه میدانیم که در کردستان عراق بیشتر کردها از روشنفکر گرفته تا بیسواد علاقه چندانی ندارند که آیین یاری انجوری که هست ،معرفی شود یا بپذیرند، پس به نظر شما این کتاب خانه چه استفاده ای میتواند از این گنجینه ی تاریخی بکند، منظورم این است آیا آنها میتوانند یا میخواهند برای نشر و معرفی این کتاب به شکل خود به جامعه کردستان معرفی کنند؟

همانطور که در پیش اشاره کردم، اگر تازه بهمان صورت اقدام به نشر آن بکنند، فقط قصد از در آمد و سود است نه پیشبرد فرهنگ یا آئین. درواقع خرید این کتاب بهمین شکل هیچ سودی برای مردم عادی وخریدار نخواهد داشت. بنده که چندین سال شاگرد عمویم بوده ام و واقعا می توانم ادعا کنم که در خواندن هیچ مشکلی ندارم اما در فهم بعضی سروده ها اگر خود درآوردی را کنار بگذاریم و نکنیم، مشکل وجود دارد. بهمین دلیل فرهنگ لغت هورامی (کردی کردی و زبانهای دیگر نیاز مبرم است). ببخشید در اینجا اعتراف به واقعیت نکته ضعف نیست، بلکه شهامت می خواهد، اعتراف به واقعیت کردن. اما با اطمینان می گویم تا کنون کسی صاحب نظر تر در اروپا نیافته ام. آرزو دارم تعداد صاحب نظران واقعی در این زمینه زیاد و زیاد تر شوند.

ما همه میدانیم که جامعه یارسان در تمام دورانهای حکومتهای مستبد در ایران از نشر آزاد کتاب و تاریخچه خود محروم بوده و هستند، ولی جامعه برون مرزی یارسان این آزادی را داشتند چرا نتوانستند اقدام به چاپ و نشر این گنجینه های مهم بکنند؟

این درواقع نمک پاشیدن بر روی زخم است. بنده می خواستم و هنوز هم می خواهم در نشر این گنجینه کوشا باشم. اما نیاز مبرم به نیروی آگاه و پشتیبانی مادی برای کار و درج آن ضروری است. من امیدوار در حقیقت در انتظار پشتیبانی مادی و معنوی بودم وهستم و هیچ چشم داشتی هم درمیان نبوده و نخواهد بود. بنده هنگام اعلام برای چاپ این کتاب فکر می کردم اگر صد جلد آن پیش فروش شود بخش بزرگی از مخارج آن با همت همه یارسانیان بدست خواهد آمد. اما متأسفانه به دلیل کار شکنی های برخی ها، فقط حدود 20 جلد از آن فروش رفت که نمی شد هیچ کاری با آن کرد حتا یک دهم چاپ و کاغذ هم نمی شد. این را باید پذیرفت که هیچ کاری بدون همیاری و پشتیبانی مردم نمی تواند انجام گیرد و تا زمانی که مردم بی تفاوت اند، کار متأسفانه باید بخوابد.

همه میدانیم که این کتاب یک کتاب معمولی نیست، آیا کتاب خانه هریم تا چه اندازه حق دارد بدون اجازه وارثین اصلی این کتاب آن را منتقل و از آن استفاده کنند؟

شما درست می گوئید این کتاب منحصر بفرد است و فقط یک جلد دست خط مرحوم عمویم است. این اگر دستکاری های جزئی در آن نمی شد ارزش موزه ای بالائی داشت. حالا هم تا اندازه ای اینطور است. اما اگر یکی از وارثان قانونی یا غیر قانونی آن را بفروشد یا تحویل یکی از کتابخانه های هریم بدهد یا داده باشد، فقط از طریق قانونی می توان اقدام کرد. امابنظر من این مسئله قابل حل خواهد بود اگر این جوانان عزیز کمی عقل را حکم قرار دهند و احساسات و انتقامجوئی را کنار بگذارند. اگر واقعا خدمت به فرهنگ و آئین یاری است ما باید کمی برخورد منطقی بکنیم و جلو زورگوئی و دادگاه رفتن را سد نمائیم و نگذاریم کار به آنجا بکشد.


چه بایدکرد که جامعه برون مرزی یارسان ازاین بی تفاوتی بیرون آیند نسبت به تاریخ، سر ونشت، آثار و باورهای خود.؟

تنها راه برای بیرون آمدن از بی تفاوتی، فراگیری است و نیم من باشیم نه من! مردم ما در طول تاریخ با این معضل اجتماعی دست بگریبان بوده اند و هیچ راه دگری نیست مگر یاد گیری و ارائه دادن آنچه که فرا گرفته ایم. تنگ نظری را کنار بگذاریم، همه شاگرد باشیم نه علامه دهر و هیچ، بغیر از بلوف. جنبش دمکراتیک یارسان و یاری کورد باید به میدان فراگیری مبدل شود و روی جوانان باید بیش از پیش مایه گذاشت و کار کرد. بدون شک این جوانان، همه مقام پرستان و جاه طلبان را مؤدبانه کنار خواهند گذاشت.
مجددا سپاسگزارم از شما

منهم از شما ممنونم برای وقتی که در اختیارم گذاشته اید که به پرسشها پاسخ بوگویم.

بشیر امیرخانی مدیر مسئوول سایت جنبش دمکراتیک یارسان

 

 

هایدلبرگ، آلمان فدرال، 3.1.2012                                                 دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی