در قسمت اول این گفتمان چند نقاطی را در مورد بیعدالتی های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی روی کاغذ آوردیم که با این قسمت هم رابطه تنگاتنگ دارد.
کردها خود قربانی تروریست دولتی بوده و هستند، در این مورد سند و مدارک بیشمارند، پس ملتی (قومی) که خود قربانی تروریست بوده و فاقد امکانات لازم برای چنین کاری است برچسب تروریست بودن نمی تواند روی افکار آزادیخواهی آنها تاثیر گذار باشد. ملت کرد برای رفع ستم ملی از خود قربانی می شوند، اگر بگویم کسانی که مرتکب چنین اشتباهاتی میشوند از جهان خارج از ایران اطلاع چندانی ندارد و تنها منبع اطلاعاتشان همان وسیلههای ارتباط جمعی ایران می باشد اشتباه میکنم چون در عصر موجود وسائل ارتباط جمعی دارد جهان را به یک شهر تبدیل می کند، اما جواب این سوال که چطور این مدعیان تروریست واقعی را نمی شناسند کار آسانی نیست و نمی توانم بطور یقین چیزی بگویم ولی امیدوارم اگر آنتن(دیش) تلویزیون این دوستان را هم مصادره نکردهاند یک مقدار بیشتر به تلویزیون های خارج از ایران نگاه کرده و روزنامههایی که منعکس کننده نظرات جمهوری اسلامی ایران وابستگان آنها نیست مطالعه نماید تا از ابهام موجود رها شده و واقعیت را با چشم و گوش خود تشخیص هویت دهند.
در این مقطع زمانی فکر من هر نوع خشونت را مردود میداند و معتقدم که همه پیچیدگی های سیاسی و اجتماعی چند راه حلی دارد و می توان از برخورد فیزیکی پرهیز کرد اما یک طرف منازعه نمی تواند به تنهای این گره کور را باز کند اگر طرف مقابل به منطق و اصولی که جهت حل اختلاف مناسب می باشد اعتنا نکند.
در ایران یک جدال سیاسی، فرهنگی و غیره وجود دارد و این جدال را میتوان به جدال بین دو طبقه نام برد، عدهای که برای ماندن و موجودیت خود یک مبارزه سیاسی را چون مکانیزمی برای رسیدن به اهداف انتخاب کرده ولی طرف مقابل آن که هیچ باوری به آزادی، عدالت اجتماعی و غیره ندارد سعی در تبدیل کردن این خواست انسانی به یک جدال فیزیکی داشته تا زمینه هرچه بیشتر سرکوب و استثمار را فراهم سازد و آنهارا وادار به حرکتی کرده که هیچ تمایلی به آن نداشته و ندارند.
کردها مدت زمان طولانی است که بطور مظلومانه و فاقد هرنوع قدرت سیاسی، مادی و سربازی برای رسیدن به حقوق اجتماعی و شهروندی خود از حاکمانی که سکان هدایت کشور را در دست داشته خواستهاند که برنامهای جهت رفع ستم که فاکتور اساسی هم در راستای بهم پیوستگی و اقتدار کشور است گام بردارند ولی هر بار جواب را برمبنای قدرت سربازی و غیره… دریافت کرده، بجای پیش کشیدن راه حل سیاسی آنهارا بطور ظالمانه و دور از منطق سرکوب، اعدام، زندان، ناچار به جلای وطن و در خارج هم طرح ترور آنهارا طراحی و اجرا کردهاند، تعداد ترورهای دولتی خارج از مرزهای کشور بعداز انقلاب 1357 بالغ بر 1000 نفر می باشد که بارزترین آنها ترور د-قلاسملو و د- شرفکندی بوده.
تاکنون من نه شنیدهام که کردها یا احزاب سیاسی مرتبط به خواست کردها کسی را ترور کرده باشند، امکان دارد که مدعیان چنین اتهاماتی مبارزه مسلحانه و تحمیل شده بر احزاب سیاسی کرد را یک حرکت تروریستی بخوانند بدون آینکه با جوانب سیاسی و تحمیلی آن آشنا باشند، کردها همانند دیگر ملیت های (اقوام) ایرانی با امید رسیدن به اهداف اصولی و انسانی خود در انقلاب 57 شرکت فعال و موثر داشتن بطور خلاصه عوامل متعدد باعث شد که انقلاب مردم به بیراه هدایت شود و کردها که از انقلاب توقعات فراوان داشتن به قربانیان بی چون و چرای این به بیراه رفتن مبدل شوند، برای اثبات واقعیت میتوان به دستور جهاد امام خمینی در سال 1358و حجم کشتار آن فتوا، دستور رئیس جمهور وقت آقای بنی صدر به ارتش که بند کفش هایشان را باز نکنند تا پاکسازی کردستان و غیره… اشاره نمایم بلکه کسانی که در مورد کردها منفی بافی می کنند خود قاضی و قضاوت نماید. می توان در مورد سفر خلخالی در سال 1358 به استان کرمانشاه و حجم جنایتهایی که این آخوند روانی مرتکب شده بود داستانها نوشت.
تنها خلخالی و دستور امام خمینی و دستورات علنی و اعلام شده دیگرعلل کشتار کردها نیست باید به دستورات غیر علنی و اعلام نشده هم توجه داشت. اگر کسی بخواهد چیزی در این مورد بداند خیلی راحت میتواند به مدارک انکار ناپذیر دسترسی پیدا کند، در این فصل منظور فقط از ستمی است که به مردم کرد در قسمتی از استان کرمانشاه رفته. لطفآ به مدرک زیر رجوع شود.
” سازمان قضائی نيروهای مسلح جمهوري اسلامی ايران، شماره : 67 تاريخ 7/ 3 / 76، دادگاه نظامی …… شعبه 1 صفحه 1…. به تاريخ 5 / 3 / 67 دروقت اداری و مقرر جلسه رسمی شعبه اول دادگاه نظامی يك استان كرمانشاه به تصدی امزا كننده ذیل تشكيل است پرونده كلاسه‘ 76 / 7 / 41 / تحت نظر است.
كردشكار:
در اين پرونده پاسداران رسمی اقايان : 1 – محمد رضا؛ تقيانی فرزند رحمان به اتهام شركت در قتل و اعدام شش تن از اكراد منطقه قلقله و همچنين نوزده تن ديگر { در اين زمينه كسی شكايت نكرده است).”
هرچند این پرونده به منظور لاپوشی جنایت های بیشتر و مقبول دانستن کار این سه جنایتکار طراحی شده اما ناچارآ در ادامه به نشر ابعاد بیشتر از جنایت اشاره شده. باید گفت که این سه شکارچی نظام اسلامی بالغ بر 50 کرد را شکار کرده و صدها خانه مردم بیچاره و بی گناه را به آتش کشیده، تعدادی زیادی را مجبور به عبور از مرزهای کشور نموده. در چنین شرایطی مسلمآ عدهای ناچار می شوند که بطور مسلحانه از موجودیت خود دفاع نمایند و این دفاع که در مقابل یک نظام دیکتاتور، مستبد و سرکوبگر جریان پیدا میکند نمی توان یک حرکت تروریستی خواند. ایا مردمی که بجای آهو شکار می شوند برای دفاع از خود باید چکارکنند؟ این یک مسئله دفاعی و برای زنده ماندن و زنده نگاه داشتن خواست آزادیخواهی می باشد. در کل باید گفت شرایط دشوار آنرا تحمیل می کند و یک امر خواستی نیست تا آنرا یک حرکت تروریستی خواند.
نباید فراموش کرد ممکن است این حرکت دفاعی در بعضی مواقع از مسیر درست منحرف شود و به چیزی مبدل گردد که دشمن آزادی آرزویش میکند، اما در مقابل بسیار جای تآسف و نگرانی همه آزادیخواهان و انسانهای انساندوست می شود.
احزاب سیاسی کرد و کلمه تولید نسل.
در بعضی موارد ادامه مبارزه سیاسی کردها را تنها در احزاب سیاسی در تبعید خلاصه کرده، واژه سیاسی و هدفمندی چون اردوگاه نشینی هم به آن اضافه می نمایند وعلت پابرجایی این خواست را تولید نسل همین مردم اردوگاهی نشین قلمداد می کنند!
در اینجا می توان بطور خلاصه به دو نقطه اشاره کرد، اول مکانی که احزاب سیاسی کرد در آن تجمع کرده نمی توان یک اردوگاه صرف نامید بلکه باید گفت این یک مرکز هدایت همین مبارزه سیاسی است که به اجبار در تبعید رهبری می شود.
در مورد تولید نسل، همانطوریکه میدانید تولید نسل در گونههای زنده یک امر طبیعی یست و نمی توان انسانهای سیاسی را از این روند طبیعی استثنا کرد، بطوریکه من اطلاع پیدا کردهام احزاب سیاسی کرد همیشه خواستهشان این بوده که مردم کرد تا حد امکان از پیوستن علنی به این دایره رهبری خارج از کشور خود دار نمایند ولی باز بر اثر نارسایی های سیاسی و اجتماعی که حاکمان مستبد به همه مردم ایران تحمیل می کنند هر سال ناخواسته عدهای به این تجمع سیاسی در تبعید ملحق می شوند.
جایی بحث نیست و تردیدی هم وجود ندارد که ملت کرد هم چون ملت های دیگر این گیتی خواستار حق و حقوق سیاسی و فرهنگی خود می باشد، هیچ ملت زندهای هم وجود نداشته و نداره که از حقوق انسانی خود صرف نظر کند و خواهان آن نباشد، اگر بطور نادر چنین ملتی هم وجود داشته یا دارد دو گزینه را می توان نامبرد یا در یک کشور دموکراتیک زندگی میکنند که حقوق سیاسی و فرهنگی آنها محقق شده یا در یک کشور استبدادی زیسته و طرح همانند سازی روی آنها موثر واقع و به بردههای سیاسی تبدیل گردیدهاند و اثری هم از ملت یا قوم بودن آنها باقی نمانده. اگر ما این چند کلمه مختصر را قبول داشته باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که احزاب سیاسی در تبعید بخشی کوچکی از یک توده عظیمند، سعی در خلاصه کردن نارسایی های سیاسی در وجود این احزاب شناخته شده را می توان چون ابزاری فرسودهای برای منحرف کردن اذهان عموم از واقعیت نامگذاری کرد.
فکری که احزاب سیاسی شناخته شده به صورت شفاف و رسانهای سعی در همه جانبه کردن آن دارند دارای طرفداران بیشماری است ولی ما فاقد توان دیدن مسئله به طور واقعی آن می باشیم، آنچه ما قادر به دیدن آنیم جزئی بسیار کوچکی از تمامیت قضیه می باشد.
نمونه دیگری برای اثبات حقیقت اینست که حکومت هرسال به میلیارد خرج میکند تا بلکه این احزاب سیاسی و شناخته شده را محدود کند، هراس استبداد بقول از این چند نفر مشخص و شناخته شده نیست بلکه از خواست آنها و تحلیلی تجربهای می باشد که خود از واقعیت بدست می آورد، شکی نیست هرملت یا قومی که سالها زیر پروژه همانند سازی قرار داشته، راه رشد فکری آنها را سد نماید افراد یا کسانی را می توان پیدا کرد که به برده سیاسی تبدیل شده باشند، مالک چنین افرادی (تبدیلی) که خود پایه و اساس حکومتش بر مبنای استبداد و سرکوب بنا شده ضعف و نارسایی های خود را خوب درک میکند و ترس و وحشت از واقعیت در درون اورا دچار یکنوع مشکلات روانی کرده، در چنین شرایطی است که استبداد برای رهایی از وحشت و به امید تسکین درد درونی خود دست به دامن آن عدد بسیار ناچیز و قابل استفاده از بردهگان سیاسی خود می شود و آنهارا با هزینه گزاف به امید واهی به میدان می آورد تا به سبک کبک قفسی از آنها استفاده کند، در این مورد میتوان عرفان قانعی فرد را چون یک نمونه مشخص نام برد که گاهگاه رژیم این برده خود را در اینجا و آنجا بکار می گیرد.
یک توضیح کوتاه، طبق یک بحث علمی که دکتر صدیقه عدالتی از تبدیل شدگان به بردههای سیاسی داشته است گفته که آنها بعد از تبدیل شدن دیگر موثر نیستند ولی من در این مورد یک ملاحظه دارم، در بحثم اسم عرفان قانعی فرد را آوردهام این فرد از لحاظ فکری به برده سیاسی تبدیل شده ولی زبانش را چون ابزاری برای خدمت به مالک خود حفظ کرده، حفظ زبان در این فرد تبدیل شده اورا تا اندازهای از تبدیل شدگانی که کاملآ تبدیل گشتهاند متمایز میکند و این تمایز میتواند مضر باشد. اما آنهایی که از هر لحاظ تبدیل شدهاند در جامعه بی خاصیت و دیگر مورد توجه تبدیل کنندگانشان هم نیستند.{jcomments off}