"an independent online kurdish website

لایق ذکر است که من این مقاله را در ادامه سلسه مقالات تعریف واژه ها می نویسم که بخشی ازآنها به دلایل ویژه ای به مسایل حانواده و رفتار ما انسانها درجامعه ربط دارد و به نظر من نگاشتن آن سودمند باید باشد. dr_golmerad_2011

آرزو دارم چه از جانب ناشر محترم و چه از جانب خوانندگان عزیز، توجه ویژه ای به آنها بشود. من سعی می کنم در حد توانم ساده نگاری کنم و واقعیتی را بیان دارم که بخشی از فرهنگ تحمیلی به جامعه خود ما است. احتمالا بیشترین خوانندگان گرامی با آنها آشنائی دارند و حتما در جامعه با چنین مواردی برخورد کرده و دیده اند. باز اگر مشکلی وجود دارد و من کاملا نتوانسته ام توضیح دهم، اولا، بنده را با بزرگواری خودتان ببخشند و دوما، خوشحال می شوم که نظرات و تجربیات روزمره و سود مند شمارا دریافت نمایم که هم برمعلوماتم بیافزاید وهم بتوانم برای استفاده دیگران بکار گیرم.

روش ساده نگاری بنده در مقابله با خود نمائی و قلمبه نوشتن برخی است که درگذشته عمل می کرده اند وهنوز هم بعضی بدان شیوه عادتا عمل می کنند. معمولا در اوایل جوانی که قلم به دست می گیریم، عادت داریم، اگر چند نام با تلفظ سخت خارجی و چند تا کتاب از قلم آنها را ذکر کنیم، گر چه احتمالا، کتاب ها به موضوع کمترین ربطی داشته باشند و ما آن کتب را به زبان اصلی هم مطالع نکرده باشیم و اگرهم کرده باشیم نصف آن را فهمیده ایم، فکر می کنیم با این فهم از آنها، مطالبی که خود در باره موضوعی می نویسیم ارزش علمی پیدا می کند! برخی درنوشته ی خود اگر هم واژه مشابه زبان مادری را بدانند، احتمالا به قصد چند واژه خارجی را بکار می گیرند، با هدف این که؛ اولا فکر می کنند، هر چه مطلب بیشتر قابل فهم نباشد، علمی ترجلوه می کند!! دوما نشان دهند، دانشمندان خارجی را به خوبی می شناسند و اثرات آنها را مطالعه  کرده اند. زیرا زمانی خارجی پرست بودن مد بود و با تأسف هنوز این مد بودن، کاملا از بین نرفته است! خوش بختانه در دنیای امروز و با بوجود آمدن تکنولوژی مدرن ارتباطات، دیگر چنین قماشی در بازار علم کمتر خریداری دارد. بنده کوشش می کنم نتیجه ی مطالعات چهل ساله و تجربیات شغلی خود را، بیش از 16 سال به عنوان مشاور خانواده و بدون استناد به یک خارجی، به روی کاعذ بیاورم که امیدوارم سودمند باشد.

عادتا در زندگی از بزرگترها یاد گرفته ایم که زود قضاوت کنیم و بایک حرف که می شنویم و یا صحنه ای را که می بینیم، بلافاصله نظرثابت و مطلق خود را ارائه دهیم، بدون آنکه در باره هرآنچه شنیده ایم یامی بینیم، بیشترجویا شویم و تحقیق کنیم. البته این شامل حال همه نمی شود، اما به یقین اکثریت این گونه یاد گرفته ایم. این را گویند قضاوت یا قصاص پیش از جنایت که از نظر انسانی بسی شرم آور است. ببینیم مفهوم واژه های قضاوت و قضاو عجولانه پیش از صحت و سقم آن و نیز قصاص چیست و چرا در دنیای امروز و بویژه در میان جوامع متمدن و برخی ازجوانان امروزی، این نوع بر خوردها منفور هستند؟ در واقع آن گونه که در واژه نامه ها آمده است، قضاوت یعنی حکم کردن و داوری درست در مورد چیزی یا کسی. اما قضاوت عادتی و پیش ازدانائی درباره فردی یا شیئی بسیار بد و نا معقول است و قصاص یعنی کشنده یکی راکشتن، یا کین کشی بمثل که این درآئین یهودیت و اسلام، بخشی ازقوانین دینی است. دنیای امروز وروابط متمدنانه انسانها، دیگر این قوانین کهنه و قرون وسطائی را رد می کند.

یک منطق برای چنین ردی بکار می گیرند و آن بدین صورت استدلال می شود: اگر بفرض من برای منافع شخصی خودم یا هر چیز دیگر درباره دیگری قضاوت نا بجا کنم و من نوعی به مراد خویش برسم، آیا این چنین حق کشی و یا تهمت به ناحق می گذارد، وجدان من راحت باشد؟ بدون شک نه! و یا اگر یک قاتلی را، بهر دلیل که مرتکب قتل شده، قصاص کنند آیا مقتول زنده می شود و بما باز خواهد گشت؟! پاسخ این هم مطلقا منفی است. چندی پیش درباره موضوع قصاص، یک اسید پاش که خوش بختانه و با بزرگ منشی، طرف زیان دیده، انجام نگرفت، مقاله ای نوشتم و درروزنامه ها درج شد. منطق قوی آن طرف که یک زن خردمند و با گذشتی بود و درفاجعه اسید پاشی یک نادان چشمانش و زیبائیش را از دست داده بود، بنده و هزاران هم میهن را به تحسین در برابر بزرگواری خود، وا داشت.

امکان دارد چنین مجرم بخشیده شده ای این گذشت را یک نوع ساده لوحی طرف و زرنگی با لابه کردن خود بداند، اما این چنین برخوردی، نه اینکه از بزرگواری و منش طرف باگذشت، نمی کاهد، بلکه چندین برابر به شهرت نیک او می افزاید. بهر حال این چنین مجرم نادانی را به دست قانون باید سپرد که مجازات زندان یا هرنوع مجازات دگر بشود و نه  قصاص! در اینجا در مورد قضاوت پیش از دانائی باید چند جمله دیگر عرض کنم. اگر بنا به مشاهدات سطحی خود و باتکیه به حرف دیگران درباره کسی قضاوت کنیم، این قضاوت ما چون با آبرو و شرف فردی در اجتماع در ارتباط است، کمترین فرقی باقصاص دارد.

یعنی یک نوع ترور شخصیتی، در این باره چندی پیش، این مطلب کوتاه زیر را که از پیش داوری های عجولانه می توان آن را برشمرد، از جانب یکی ازدوستان بسیار صمیمی و نویسنده و ادیب خوش قلب و محترمی، با ای میل دریافت کردم. بنده درج مجدد آن را لازم و مفید دانستم، چون در ارتباط با موضوع جانبی است. پس اجازه دهید، آن را همان طور که در یافت کرده ام، با آن سبک نگارش، در اینجا بیاورم:”دختری 15 ساله، نوزادی 1 ساله به بغل داشت… ((مردم)) زیر لب بهش میگفتن فاحشه! اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده بود …! … پسری 23 ساله رو ((مردم)) “تنبل چاقالو” صداش میکردن، اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن داره…! … ((مردم)) زنی 40 ساله رو “سنگدل” خطاب می کردن، چون هی…چ وقت روزا خونه نبود تا با بچه هاش بازی کنه و به کارهاشون برسه، اما هیچ کس نمیدونست زن بیوه است، و برای پرکردن شکم بچه هاش باید سخت کار کنه! مردی 57 ساله رو ((مردم)) “بی ریخت” صدا می کردن، اما هیچکس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را درراه حفظ وطنش فدا کرده! و هرروز مردم من وتو رو به غلط قضاوت می کنن…! موافقین”؟ پرسش بس تلخی است.

البته که نه! بهیچ وجه نباید موافق بود. در حقیقت درباره این موضوع، می توان یک کتاب نوشت. حالا که نه وقت و نه توانائی آن هست، من واقعا حیفم آمد که در ادامه تعریف واژه ها در این باره هم چیزی ننویسم. آرزو دارم برای عزیزان خواننده بهمان اندازه مهم باشد که برای بنده مهم است. بله دایم و به ویژه از مردم کوچه و بازار اغلب شنیده می شود که یارو پشت گردنش پهنه و یاقواد است و یا شوهر زنکه است و یا زن مردکه الدنگ است! اگر دلیلش را بپرسی چرا؟ می گویند: “بی غیرت است، زیرا زنش هر شب بغل یکی است” و یا بر عکس، شوهرش علنا زن رفیقه دارد؟! در حالیکه اگر آدم درست و دقیق تحقیق کند، می بیند، به هیچ وجه این طور نیست و این از آن قضاوت های بی مورد و بی مسئولانه است که ما به آن عادت کرده ایم و یا اگر دشمنی با کسی داشته باشیم انواع و اقسام تهمتها را به او می بندیم. بدون آن که تهمتهای ما شامل حال طرف باشد. در واقع این عادتی است که از مریضی سرطان بد تراست. احتمالا چنین زنان و مردانی که تهمت زده می شوند، اصلا بدکاره نباشند، اگر ما این کار را بدون جستجو برای دلیلش بد بدانیم.

پس پیش از قضاوت باید علل را جستجو کنیم، آیا مرد بازنش خشن رفتار می کند؟ آیا زن توانائی ندارد با شوهرش مهربان باشد یا ازدواج زورکی بوده؟ و دهها پرسش دیگر که قبل از قضاوت به آنها پاسخ داده شوند. این طبیعی است که اغلب، افراد مورد تهمت، ظاهر شوخی دارند وخوش مشرب اند و باهمه می گویند و می خندند، اما بیشتر این انسانها پای بند به اصول انسانی اند و هیچگاه کاری خلاف نرم اجتماعی و علیه عهد و پیمانی شفاهی یا کتبی که با خود و شریک زندگی بسته اند، نکرده و نمی کنند. زیرا چنین عهد شکنی را توهین به شخصیت خویش می دانند وحاضر نیستند برای چند لحظه خوش گذرانی شرف و انسانیت خود و پای بندی به عهدو پیمان را زیر علامت سئوال ببرند. شما اگر ازیکی ازاین زنان باحال و خوش برخورد خوشتان بیاید و به او گرایش نشان دهید، حتما خیلی مؤدبانه به شما خواهد گفت که شوهرش را دوست دارد.

اگر همین کار برای مرد وفاداری به عهد و پیمان زناشوئی اتفاق بیافتد، با وصف ضعف بیشتر مردان در برابر جنس مخالف، خیلی با احترام خواهد گفت، تو برای من لایق احترام هستید، ولی من شریک زندگی دارم ونمی توانم به عهدو پیمان وبه شرف خود خیانت کنم. بهرحال این نوع قضاوتها به قامت این چنین افرادی نمی چسبد و گوینده بدون توجه کردن به عاقبت کار، عادتا تهمت می زند. تازه اگر هم اینطور باشد و یکی از اینها خلاف عهد و پیمان دو جانبه رفتار کند، قوادی آن به مرد یازن نمی رسد یعنی پشت گردن مرد و زن نمی تواند پهن باشد.  زیرا این فرد خاطی است که قواعد زندگی را بدون رعایت نرم انسانی زیر پا نهاده است. اگر یکی از طرفین ضعیف باشد و توانائی حفظ شخصیت خویش را نداشته باشد، با آرامی و بدون جنگ و دعوا از طرف مقابل جدا می شود.

در کنار ضعف شخصیتی و پای بند نبودن به آن، یک دلیل دیگر شکستن عهدو پیمان از هرجانب که باشد، این است: به دلایلی آن عشق وعلاقه اولیه بین طرفین، وجود ندارد و یا یکی ازآن دو به دلیل رفتار ناهنجار با طرف مقابل خود، احتمالا عیبی بوجود آورده که دیگر لایق شریک زندگی بودن با آن طرف را ازدست داده است و این گونه معلوم است که آن محبت و دوست داشتن به سردی گرائیده است ورابطه عاشقانه ازجانب یکی ازطرفین نقض شده که دیگر قابل ترمیم نیست. یک خواننده عامی و مشهور در آلمان آهنگی می خواند، بنام “قلب شکسته دیگر لایق ترمیم نیست”، یعنی احترام و عشق به هم از بین رفته است و ترمیم آن سخت است و احتمالا غیر قابل تعمیر. پس تا پیش از تخریب پل ارتباطی که هنوز وجود دارد، بهترین راه جدائی از هم با منطق و احترام به خواست طرفین است و نه شکستن عهد و پیمان انسانی.

این نکته جدائی اگر فرزندی در میان باشد، وظایف را بسیار سنگین تر می کند. طرفین نباید بهیچ وجه این گونه صفات را که یک نوع عیب شمرده می شود و اعتراف به آن نیز برای برخی ها سخت است، به کودک منتقل کنند. البته اگر راه حلی وجود دارد و بخاطر کودکان می توان از جدائی چشم پوشی کرد، می شود یک نوع فداکاری و گذشت از خواستهای شخصی طرفین تلقی نمود و این کار طرفین، در افکار فرزندان به نیکی ثبت خواهد شد که کاری با منطق باید نامید. در اروپا هستند مردان وزنانی که همدیگر را دوست دارند و یا شاید نیاز و ضرورت اجتماعی ایجاب می کند که ازاشتباهات یک دیگر نیز بگذرند.

اگر چه من باور دارم درصورتی که زن و مردی همدیگر را دوست داشته باشند و شهوت آنها را کور نکرده باشد، کوشش خواهند کرد مرتکب این اشتباه نشوند و در صورت ضعف اراده و یا شهامت رو راست بودن را داشته باشند، مسئله را با هم در میان می گذارند و تمام جوانب کار را با دقت و حوصله می سنجند و معایب را می جویند. این نکته برای ما مردان و زنان شرقی بسیار سخت است که این ضعف انسانی را بپذیریم و چون همیشه عادت به پنهان کاری داریم، می کوشیم بر آن نکته ضعف سر پوش بگذاریم. در حالی که این بد ترین کار ما انسان های شرقی است. اگر ما توانائی داشته باشیم با عقل و منطق خود کلنجار برویم و این دیگر بستگی به درجه عاطفه و تعصب طرفین دارد که آیا این ضعف را، حد اقل برای یک بار لایق  پذیرش می دانند یا خیر! که اکثرا تحمل آن در سر زمینهای خود ما تقریبا می شود گفت: امکان پذیر نیست.

زیرا این مسئله متأسفانه هنوز در جوامع اسلامی و بویژه در جوامع  عقب نگهداشته شده جا نیافتاده است و اغلب مردان خاورزمینی، اگر خودهم این نکته ضعف را داشته باشند که حتما هم دارند، نمی توانند همین نکته ضعف یا ناحق را که خود دارند و مرتکب شده اند، برای زنان شان قایل شوند. در اینجا نا گفته پیداست که در سایه فرهنگ اسلامی، زنان بخشش بیشتری دارند تامردان. زیرا قانونا وعادتا زن را نصف مرد می دانند. این مثالها در زندگی انسانی یک جانب قضیه هستند. جانب دیگر قضیه، نکات بسیار بد تر است که در جوامع ما با تآسف باید گفت، زیاد تر رواج دارد و آن مسئله عادت خود بزرگ کردن بهرقیمتی است. به قیمت بازی با شرافت و شخصیت دیگران، به قیمت بستن دروغ و تهمت به کسی و به قیمت قضاوت عجولانه بر اساس دیده های خود و شنیده هائی از دیگران است.

برای مثال، اگرکسی ازمن بپرسد که فلان فردچه جور آدمی است؟ با وصف این که شخصیت انسان مورد پرسش حد اقل برای من نیک و شناخته شده است، اما من نوعی تا آنجا که می توانم اورا خراب می کنم و دروغ به او می بندم و فکر می کنم، با این کار غیرانسانی و ناشایست، خودرا بزرگ جلوه می دهم. دراصل احتمالا خود نمی خواهم این کار زشت را انجام دهم، اما این به بخشی از عادت مضر درمن نوعی جمع شده و نا خود آگاه این کار را می کنم که این عملی بسیار نا پسند است. آرزو دارم جوانان عزیز هم میهن و والدین محترم درباره این نکات مهم کمی بیاندیشند و این منطق را درصورت امکان  تبلیغ کنند که این خود انسانها را بر اساس منطق بهم نزدیک می کند و نه بر پایه ی احساسات. روزی نیست که ما در مورد نا هنجاری های خانواده و قتلهای ” ناموسی”، و عیب دانستن مثلا پسر رفیق داشتن پیش از ازدواج و یا لخت شدن در ملاء عام برای اعتراض به حجاب و دیگر نا عدالتیها بین انسانها، در صفحات روزنامه ها مطالبی نخوانیم.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 12. 2. 2012                            دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی