شهر اروميه به عنوان نمونه بارزي از موزائيک همزيستي کرد، آذري و ارمني بوده که ،
در آينده با مد نظر قرار دادن تحولات سياسي و رونق تجاري ـ اقتصادي به خاطر بافت مرکب و موقعيت مرزي، دچار تغييراتي در جوانب سياسي و فرهنگي خواهد شد. در عين حال، پيشرفتهاي صنعتي و توسعه پروژههاي شهرسازي، زمينه مناسبي براي مهاجرت مرزنشينان به شهر را فراهم خواهد کرد. بافت جمعيتي و نحوه روابط اجتماعي در شرايط کنوني، نياز تعريف دوبارهاي از چگونگي تفاهم را به وجود خواهد آورد. کردها تا چه زماني بايد بيرون از سازههاي سياسي و فرهنگي قرار گرفته و تنها آذريها پراکتيسين تئوريهاي دولت باشند؟ و آيا ايندهاي غير از اين براي اين شهر قابل تصور است؟ زيرا اين روند نامناسب کنوني، مبادلات فرهنگي و سياسي کردها و آذريها را دچار نارسايي ساخته و در آينده نيز ما هر روز شاهد منظرههاي گوناگوني از جدال و چالش سياسي و فرهنگي بين آنها خواهيم بود. اين نيز، به مانعي براي عدم رسيدن به تفاهم و زمينهسازي ايجاد روابط سالم اجتماعي در آنجا تبديل خواهد شد.
نگاهي به جغرافيا و وضعيت دموگرافيک شهر اروميه
اگر اين شهر را نقطه صفري براي شروع و امتداد چهار جهت اصلي جغرافيايي فرض کنيم، مشخصات آن بدين صورت ميباشد: در شمال؛ سلماس و خوي و ماکو، در غرب؛ اشنويه و دشتهاي مرگور ـ ترگور و در جنوب؛ مهاباد. در امتداد عرض جغرافيايي شرق، همزيستي کرد و آذري آغاز اما بتدريج تمرکز روستاهاي آذرينشين افزايش مييابد.
1ــ در جهت شمالي که تا بازرگان امتداد مييابد، عشيرههاي جلالي، ميلاني، دنبلي و شکاک زندگي ميکنند که به تيرههايي مختلفي تقسيم ميشوند. از لحاظ اصالت فرهنگي و لهجهاي، با عشاير کردستان شمالي(ترکيه) همسان ميباشند. نوعي تشابه فرهنگي ميان مناطق سرحد در کردستان شمالي (بايزيد ـ چالدران ـ قلقلي (اوزالپ)، باشقلعه، گهڤر) و نوار ماکو، الند، قطور، سلماس و اروميه وجود دارد. سبب اصلي قطع رابطه فرهنگي ـ سياسي بين اين مناطق، به تقسيمات مرزياي بر ميگردد که پس از جنگ چالدران (بين صفويان و عثمانيان) پديد آمده است.هم اکنون نيز به دليل عدم توجه اقتصادي دولتمردان تهران به اين مناطق و نبود امکانات تحصيلي ـ روشنفکري، سطح روابط اجتماعي و فرهنگي پيشرفت چنداني نداشته است. بافت کلاسيکي به دليل عدم بهرهگيري از تکنولوژيهاي ارتباطاتي مدرن، تا حدي حفظ شده و با دنياي پيشرفته امروز در تضاد و چالش قرار گرفته است.
2ــ جهت غربي بر روي دو نوار اصلي، يکي به دشتهاي مرگور ـ ترگور و ديگري به دشت بل و شهر اشنويه ختم ميشود. عشيرههاي هرکي، بيگزاده، دوسکي و غيره در اين محدوده زندگي ميکنند. پراکندگي جغرافيايي اين عشيرهها به آن سوي مرز در ترکيه به منطقه شمزينان و در عراق به مناطق زاخو ، دهوک و آمديه نيز ختم ميشود. فرهنگي متفاوت از نوار شمالي و منحصر، با مشخصه تمرکز معيارهاي کلاسيک فئودالي نشات گرفته از ساختار جغرافياي خشن کوهستاني زاگرس و بهدينان پديد آمده است. احساس بي تفاوتي، عدم گرايش به سيستم دولتي و دوري از پستهاي اداري و آموزشي در بين اين عشاير باعث شده که هم دولت را در مقابل خويش و هم خويش را در مقابل دولت بيگانه ببينند؛ نه دولت را از آن خود ميداند و نه خود را از آن دولت. براي همين نيز مفهومي چون “بيگانگي با ساختار سياسي ـ دولتي” در اين مناطق رواج پيدا کرده است.
3- در جهت جغرافيايي جنوب، فرهنگ سوران (بخش مکريان) حاکم است که بافت فرهنگي ـ اجتماعي آن از شرايط ملايم و دشتستاني متاثر گشته و در مقايسه با فرهنگ شمالي کرمانج، باز و اجتماعيتر ميباشد. فرهنگ سوران و نحوه ارتباط آن با دولت، متفاوت با فرهنگ آذريها و کردهاي کرمانج ميباشد؛ يعني نه ادغام کامل و همه جانبه آذريها و نه سيستمگريزي همهجانبه کرمانجها را از خود نشان داده است. اما مشارکت آنها فقط محدود به عرصههاي اداري و آموزشي ميباشد نه سياسي و نظامي. از اينرو جايگاه ويژه و متفاوتي را دارا ميباشند. مهاباد به عنوان مرکز تحولات سياسي همراه با پيشينه تاريخي در کردستان شرقي، اروميه را از جهت نوار جنوبي تحت فشار قرار داده است. رشد روشنفکري و نفوذ آن در ساختار اجتماعي سوران، ميتواند منبعي باشد براي کاناليزهکردن فرهنگ روشنفکري کردي به شهر اروميه. آميزش فرهنگي سوران و کرمانج در آينده با مد نظر قرار دادن تحولات سياسي و صنعتي، در همتنيدگي فرهنگي آذري ـ کرمانجي را تحت فشار قرار خواهد داد.4 ـ جهت جغرافيايي شرقي شهر اروميه از روستاهاي همزيست کرد و آذري شروع و به آذربايجان شرقي خاتمه مييابد. در امتداد اين نوار هرچه پيش ميرويم لهجه و فرهنگ متاثر از ساختار فرهنگي شهر تبريز به چشم ميخورد.آذريها با انتخاب فرهنگ ادغام همه جانبه در پستها و فعاليتهاي اداري، آموزشي، سياسي و نظامي؛ آن را همچون بنياد اساسي فرهنگي خويش در سالهاي اخير انتخاب کردهاند و نمودي از بدنه دولت بوده و نقش بازوان عملياتي براي عمليکردن تئوريهاي دولت را دارا ميباشند.ساختار فرهنگي نوار شرقي شهر اروميه و شيوه ارتباطي آن با دولت از ديدگاه نسل قديم و نسل نو متفاوت ميباشد. فرهنگ کلاسيک متعلق به نسل قديم در روستاها همچنان به حالت فرهنگ زراعي، مرسوم است. ولي نسل نو آذري با انتخاب فرهنگ بورژوازي و ادغام همه جانبه در مراکز دولتي، رويهاي متفاوت را در پيش گرفته است. چنانچه مادر تغذيه اقتصادي نسل قديم خاک ميباشد اما در فرهنگ نسل نو آذري، سرچشمه تغذيه اقتصادي، دولت بوده و دولت براي نسل نو آذري نقش حامي و مغذي اصلي را داراست. اگر چنانچه روزي برسد مادر از نوزاد خويش عصباني شده و قطع شير کند ستونهاي فرهنگي نسل نو آذري متزلزل خواهد شد.
با مختصر شناختي که از چهار جهت اصلي جغرافياي شهر اروميه صورت گرفت با استناد بر آن ميتوانيم بافت سياسي ـ فرهنگي شهر اروميه و جايگاه دولت در زمان حال و آينده را به صورت ذيل بيان کنيم: 1ـ اروميه؛ در اصل ميتوان گفت فاقد يک نوع فرهنگ ناب و خالص ميباشد هر يک از فرهنگهاي موجود به نحوي بر شکلگيري ساختار سياسي ـ فرهنگي شهر تاثير گذاشته و همزيستي متداول فرهنگي با پيشبرد روابط اجتماعي در عرصههاي آموزشي و تجاري، نمونهاي از ادغام فرهنگ آذري و کردي در آن پديدار گشته است. چنانچه در شهرهاي فارسنشين مشاهده ميشود فرهنگ آذري بر اساس سياستهاي خاص رضاخاني مورد تحقير و تمسخر قرار ميگيرد اما در اروميه مفهومي به عنوان خود بزرگ بيني فرهنگي از طرف کردها نسبت به آذريها موجود نيست. درهمتنيدگي اين دو فرهنگ نسبت به اختلاط فرهنگ سوراني و کرمانج فشردهتر ميباشد. تا حدي که 80 % کردهاي مرکزنشين براي برقراري روابط اجتماعي و اداري مسلط بر زبان آذري هستند.
سيستمگريزي کردها در شهر، همانند فرهنگي ريشهاي خودنمايي ميکند، چنانچه بندرت پيش ميآيد کردي کرمانج در مراکز اداري جاي گرفته و همچون کارمندي به خدمت سيستم دولتي در آيد. گريز از زندگي سيستماتيک دولتي براي کردهاي کرمانج همچون فرهنگي در بافت سياسي ـ اجتماعي شهر اروميه تاثير گذاشته است. اکثر پستهاي استراتژيک اداري، نظامي و آموزشي در تحکم آذريها است. رونق اقتصادي ـ تجاري به خاطر موقعيت مرزي، سبب شده که کردها به جاي ادغام در مراکز دولتي آلترناتيو آنرا نفوذ در مراکز تجاري و تسلط بر بازارهاي اقتصادي ببينند. هم اکنون بيشتر پروژههاي کردها حول محور اقتصاد و تجارت در مراکز خصوصي ميباشد نه دولتي. دولت در طول مدت خويش تا به حال هيچگاه تغذيهکننده فرهنگي و اقتصادي کردها نبوده است. ازاين روست که سيستمگريزي کردهاي کرمانج جداي عدم مشارکت در خدمات اداري ـ دولتي در پروژههاي اقتصادي و تجاري نيز رايج شده است.فرهنگ کردي کرمانج مقولهاي است که تازگيها، پايههاي خويش را ايجاد و آن را گسترش ميدهد. فرهنگ روشنفکري کرمانجي با پشتوانه و تغذيه فرهنگ روشنفکري مناطق سوراننشين (مهاباد) و بکارگيري تکنولوژي ارتباطاتي در آينده منظره نويني را ارائه خواهد داد. اين پروسه بيشتر بر اساس داد و ستدهاي فرهنگي و ترويج آن در محيطهاي دانشگاهي امکانپذير ميگردد. تفکيک دو نيروي عظيم روشنفکري و تجاري در ساختار فرهنگي کردهاي اروميه، بدون شک دولت را متحمل مشکلات فراوا ني خواهد کرد. چرا که بايد مجبور به جوابگويي خواستهاي جديدي باشد که از بطن اين فرهنگ تازه برميخيزد.
اروميه از سه جهت اصلي جغرافياي (شمال، غرب و جنوب) در محاصره فرهنگ کردي ميباشد. رونق اقتصاد و تجارت با مرور زمان زمينهساز مناسبي است براي مهاجرت کردهاي مرزنشين به شهر که کمکم حلقه محاصره را تنگتر خواهد کرد. و با توجه به ميزان رشد جمعيتي کردها و تاثيرات اجتماعي آن، چنانچه آمار نشان ميدهد در آيندهاي نزديک جمعيت کردها به ميزان قابل توجهي افزايش خواهد يافت. ضرورت مرحله کنوني ايجاب ميکند که براي پاي نهادن به تحولات سياسي ـ فرهنگياي که در آينده صورت خواهد پذيرفت، تعريف نويني از روابط اجتماعي و تفاهم فرهنگي آذري و کرد بايد انجام بگيرد. اين تعريف بايد بيآلايش و به دور از هرگونه معيارهاي از قبل تعين شده حکومت مرکزي و يا سياستهاي پشتپرده باشد. زيرا که قربانيان جنگهايي که در اين مناطق روي داده، کردها و آذريها ميباشند. چنانچه تاريخ نشان ميدهد قرباني جنگهاي در گرفته ما بين روسها و قاجارها، آذريها و قرباني جنگهاي روي داده ما بين صفويان و عثمانيها، کردها ميباشند.
نتيجه گيري
بهرحال و در هر شرايطي بايد بر روي اين گزينه اصرار ورزيد که لازم است دورنماي سياسي و فرهنگي اروميه بر اساس تسهيم و تفاهمي متکي بر معيارهاي دمکراتيک، مدرن و حياتي همزيستانه پايه ريزي شود. حياتي مشترک در تمام جنبه هاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي؛ لازمه امکان باهم بودن کردها، آذريها و ارمنيهاست.زدايش آثار مخرب روابط قبلي و ناهمگوني در ترکيب اقتدار بايستي با متدها و روشهاي علمي و مثمرثمر صورت بگيرد. اين مهم نيز، عمدتا بر دوش روشنفکران و آگاهان مسايل سياسي و اجتماعي است. اروميه ميتواند به الگوي با هم زيستن و با هم بودن فرهنگها و قوميتهاي مجاور تبديل شود؛ الگويي براي دمکراسي و حياتي متمدن.{jcomments off}
برگرفته از : وبلاگ یسنا