"an independent online kurdish website

گرچه هیچ اعدامی وگرفتن جان هیچ زیشعوری حتا به فرض، جنایتکار هم باشد،peshewa_qazi_2

در تمدن بشری نمی گنجد و سزاوار یک انسان اصلا نیست که اعدام شود. در واقع آن طور که در بعضی ازحتا کشورهای متمدن و در همه رژیمهای دیکتاتوری حکم اعدام عملی می شود، نمی تواند قانونی و انسانی باشد، تا چه رسد به اعدام انسان هائی که برای آزادی وکسب حقوق هم نوعان خویش که ازراه و روش مسالمت آمیزنیز استفاده شده و می شود، آن هم با تهمت و افترا انجام گیرد.

لایق ذکر است که رژیم شاه با نیروهای ارتش (3 لشگر) و کمک فئودال های منافع از دست رفته، بعد از حمله وحشیانه به خاک آذربایجان و قتل و عام بیش از بیست هزار نفر از مردم آن دیار، در 28 و 29 آذرماه 1325 یک لشگر از سه لشگر آذربایجان را به شیوه ای مزورانه، وارد خاک کردستان و شهر مهاباد کرد، به طوری که قاضی محمد، رهبر جمهوری کردستان در آن ایام، به دیدار تیمسار همایونی، فرمانده نظامی نیروهای شاه رفت و به او خوش آمد گفت. درواقع ایشان چون چیزی پنهان نداشتند وهیچ مایل به جنگ و کشتار مردم برای حفظ مقام، نبودند، می خواستند ارتش با آرامی و بدون درگیری، وارد مهاباد شود. رژیم شاه آنگونه وانمود می کرد که ارتش فقط برای نظارت برانتخاباتیکه درآینده می بایست انجام گیرد، بود.

بهمین دلیل قاضی محمد، قبلا برای جلو گیری از خونریزی که در آذر بایجان اتفاق افتاده بود، ازنیروهای بارزانی خواسته بود که شهر مهاباد را ترک گویند و به مردم قهرمان کرد نیز خانه به خانه توصیه شده بود، که هیچ گونه مقاومتی در برابر ارتش نشان ندهند. مردم نیز بباور اینکه ارتش برای نظارت بر انتخابات خواهد بود، هیچ عکس العملی نشان ندادند و به احترام سخنان قاضی محمد در خانه های خود ماندند. فرماندهان ارتش با آگاهی از این توصیه وسوء استفاده از پاکدلی ومهمان نوازی کردها، وارد مهاباد شدند. تیمسار همایونی، قاضی هارا در سرباز خانه های شاه، نخست به عنوان مهمان نگهداشت. او این موضوع را مخفیانه به تهران خبر داد. شاه به دستور مشاورین خارجی اش که سخت مخالف  خودمختاری و علاقمند به یک حکومت مرکزی مقتدر بودند، رهبران اصلی ملت کرد را به دادگاه فرمایشی که از چند سرهنگ (قاضی و دادستان و وکیل مدافع تعیین شده بودند) سپرد و بدین صورت آنهارا در یک دادگاه صحرائی چندساعته محاکمه کردند.

صحنه این دادگاه از طرفی جالب و تئاتر مانند بود، زیرا استدلالی که برای اثبات جرم ارائه می شد، خیلی بی معنی و خودساخته بود و از طرف دیگر غم انگیز بود، زیرا قاضی محمد و دیگر انسانهای بیگناه را محکوم به اعدام کردند. در این دادگاه فرمایشی زنده یاد قاضی محمد با دفاعیه خود رژیم تهران را به محاکمه کشاند و درنتیجه آن سرهنگ ها، هیچ گونه پاسخی برای پرسشهای منطقی قاضی هارا نداشتند. اما دستور بود که آن هارا به اعدام محکوم کنند. برای نمونه کلیه 12 جرمی که دادستان نظامی برای زنده یاد قاضی محمد پیشنهاد کرده بود، حتا در بیشتر کشورهای با رژیم دیکتاتوری، جرایمی در حد اعدام نیز نمی توانستند باشند، گر چه این اتهامات، حقیقت هم می داشتند، مرتکبین به آنها سزاوار اعدام نبودند. تازه از این 12″ جرم”، 9 قلم آنان مطلقا از جانب زنده قاضی محمد، با سند و مدرک رد شدند و این “اتهامات” دراصل نیز واهی بودند. آنطور که درادامه گزارش سروان صالح، خبرنگار ارتش آمده است: “اتهامات سیف قاضی یامحمدحسین خان قاضی وزیر جنگ و جانشین رهبر حکومت کردستان قاضی محمد، این سه نکته زیرین بودند:

1- رفتن به خارج کشور، باکو پایتخت آذربایجان روسیه.

shehidan_xakelewe33

2- پیوند با پیشه وری رهبر حکومت آذربایجان ایران در تبریز و برگزاری جلسه با او و بستن پیمان با دو رهبر حکومت آذربایجان روسیه و آذربایجان ایران یعنی هم پیشه وری و هم با باقراف که هر سه پیمان نظامی بسته بودند.

3- قبول کردن وزارت جنگ از حکومت کردستان  بر علیه حکومت ایران”. امروزه خنده آورتر و مسخره تر از این نوع اتهامات چیز دیگری نیست. در ادامه گزارش می خوانیم که: “اتهامات صدرقاضی یا ابوالقاسم صدر قاضی که بعنوان نماینده مجلس 14 شورای ملی ایران از طرف مردم کرد در شهر مهاباد و در اطراف آن انتخاب شده بود، بشرح زیر آورده می شود:

1- نوشتن شعر حماسی گرم جهت تشریف فرمایی ملا مصطفی بارزانی و به وسیله این شعر او را خیر مقدم گفتن مانند رمز پیروزی ملت کرد.

2- همکاری با قاضی محمد وزیر حکومت کردستان و راهنمایی نمودن جهت راه و رسم حکومت داری مهاباد.

3-  نوشتن نامه ای برای قاضی محمد با این مضمون که خودتان را نگهدارید تا از خارج کمک به شما برسد.

4- تشویق و ترغیب مردم بر علیه حکومت ایران و مطمئن ساختن مسئولین کردستان به اینکه دیگر حکومت ایران توانایی جنگ با کردستان را ندارد”.

آنطور که ملاحظه می شود، این اتهامات آبکی ترین و مسخره ترین ادعاهائی هستند که “دادگاه نظامی” شاه می توانست مطرح کند و علاوه براین هیچکدام ازاین اتهامات سزاوار اعدام نمی توانست باشد. برای نمونه و آن گونه که در پیش اشاره شد، زنده یاد قاضی محمد، از 12 مورد اتهام خود، فقط 3 نکته آنهارا درست می دانست و با بزرگمنشی خود به آنها اعتراف نمود که هیچ کدام عمل پنهانی هم نبود. یعنی؛ درست کردن پرچم بانقش خورشید در وسط آن، نه داس و چکش آن طور که در اتهام آمده است.

دوم پذیرش جنرال بارزانی کرد در مهاباد و سوم سفر ایشان با یک هیئت نمایندگی کرد به باکو که هیچ کدام از اینها جرمی نبودند که قاضی محمد را به چوبه دار بسپارند. در خصوص سه اتهامی که به سیف قاضی می زدند، او هیچکدام را نفی نمی کرد، زیرا آنهارا درتناقض با قانون ایالتی ولایتی زمان مشروطه نمی دانست و اگر هم در مواردی مغایر با آن بودند، حکمش اعدام نمی توانست باشد. درمورد چهار اتهام که به صدر قاضی، نماینده مردم مهاباد در مجلس 14 شورای ملی، زده شده بود، هیچ کدام اتهامی نبودند که حکم اعدام بگیرند.

اما شاه دستور داشت که این اعدامها، انجام گیرد و خود شخصا تأکید ورزیده بود که حکم اعدام حتمی باید باشد. لذا این خود نشان می داد که دستور اعدام آن ها فرمایشی بود و ازقبل درتهران بر آن تأکید شده بود. به قول صاحب نظران در مورد سیاست در ایران، این اعدامها بدستور اکید انگلیس و آمریکا بودو این لکه سیاه و ننگی ابدی است که بردامان دیکتاتوری پهلوی خواهد ماند. بله مرحوم محمد رضا شاه پهلوی به دستور اربابان خود قاضی ها و 9 نفر از سران سقز (اکثرا فیض الله بیگی) را بیگناه به چوبه دار سپرد.

انسانهائی که سعی و کوشش پاک دلانه برای آوردن دمکراسی و خود مختاری به سراسر ایران کرده بودند و تا پای جان هم رفتند. لذا، اعدام چنین انسان هائی، از جمله آنها اعدام قاضی های زنده یاد عملی جنایت کارانه بودو این حق کشی درتاریخ خلق کرد فراموش نشدنی است وگریبان برتری طلبان و دیکتاتوران را هرگز رها نخواهد کرد. البته ما به درازای تاریخ مبارزات بر حق خلق کرد، از چنین واقعیات ناگوار و فاجعه بار انسانی و رعایت نکردن عدالت و بکار گیری انواع نیرنگها و چسباندن دروغ و زدن تهمت به رهبران محبوب مبارزه و پیش از همه به رهبران ملت کرد، فراوان و بی حد داشته ایم.

اگر ما فقط صد سال گذشته این ملت را بنگریم خواهیم دید که چگونه برتری طلبان با حقه و نیرنگ و حتا با رعایت نکردن ابتدائی ترین قاعده و قانون شرافت انسانی، نخست درنیمه اول همین قرن سران کرد را، از میان بر داشتند. نمونه وار می توان از جعفرخان شکاک نام برد که حاکم تبریز پای قرآن را امضاء کرده بود و تأمین جانی داده بود، اما با نیرنگ اورا در چادر محل دیدار به گلوله بستند. و یا از محمود خان دیزلی در وان کردستان ترکیه نام برد که فرماندهان ترک پای قرآن را برایش امضاء کرده بودند، در صورتی که محمودخان از جنگ علیه ترکها دست بر دارد، به ایشان و نیروهای پیشمرگش امان خواهند داد وحتا پست فرمانداری حکاری را به او خواهند سپرد، اما در عوض او را به درخت بستند و عسل بصورت اش مالیدند و زنبور عسل بسر و صورت او رها کردند، از اسماعیل آقا سمتکو درمنطقه شکاک ایران باید نام برد که توسط مأموران رضاخان با یک توطعه از قبل طراحی شده در نزدیکی منزل اش غافل گیر و به گلوله بسته شد، ازشیخ رضا درسیمی درکردستان ترکیه باید نام برد که بجرم تماس با مأموران بیگانه محکوم به اعدام شده بود، در حالی که او در مدت عمر 75 ساله خود با یک خارجی، اصلا صحبت نکرده بود و ازقاضی ها و دیگران درکردستان ایران باید نام برد که به جرایم احمقانه وبیشتر دروغ، محکوم به اعدام شدند.

درنیمه دوم همان قرن می توان ازترور دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی رهبران حزب دمکرات کردستان ایران هر دو شاخه و دهها نفر از مخالفان رژیمهای شاه و شیخ یاد کرد. بنابراین پیش از همه کردها یک تاریخ بس خونین پشت سر خویش دارند و نمی توان حق کشی ها را به این سادگی در مورد آنها فراموش نمود. تازه این روزها ترور شخصیتی، سران نامدار کرد چه زنده وچه قربانی شده هدف اصلی و در بر نامه کارهای تبلیغاتی این رژیم مذهبی قرون وسطائی قرار دارد. رژیم تا آنجا که می تواند خیلی ارزان افراد خودی را برای این تبلیغات می خرد و یا با سود گیری از تکنولوژی مدرن و درست کردن سایتهائی مانند؛ سایت سیاسی- افشاگری و یا کومله ی انتقادی و دهها سایت دیگر، می کوشند چهره های مردمی راخراب کنند.

اکنون باید ازخود بپرسیم که چه بایستی کرد؟! آیا اجازه دهیم که این فراموش نکردنها به دشمنی و کینه های کور تبدیل شوند؟ آیا مقاومت مسلحانه در برابر این جنایتکاران که از هر نیرنگ و دروغ و باخریدن افراد روشن فکری به خراب کاری خود ادامه می دهند، درست خواهد بود؟ یاما ازآنها بدون افکار انتقامجویانه ونکوهش مرتکبین آن دوره، نسلهای بعدی رابرای رعایت دمکراسی وشناخت حقوق دیگرملیتها آماده کنیم؟ خوشبختانه جهان بطورکلی درحال تحول عظیمی است ودر میان نسلهای امروزی کمتر برتری طلب وجود دارد و بیشتر پای بند به دمکراسی و رعایت حقوق انسانی هستند. در چنین جوی، باید سیاست ما نیز تغییر کند و باید با متانت و برد باری با این نسل رفتار کنیم. باید جدا، آموزش داد و کار را به دست خود مردم سپرد.

بنا بر این، نه برتری طلبی درد را درمان است و نه دشمنی و انتقام جوئی و جنگ مسلحانه!! مثلی است معروف که گفته اند ورواج دارد، گاهی واقعیت رامی توان ازدهان وقلم دشمن شنید و خواند. لذا من به همه خواستاران دمکراسی و حقوق برابر انسانها و جویندگان حقیقت، توصیه می کنم و ازهمینجا ازهمه هم میهنان تقاضا دارم، درصورت امکان و دست رسی، مروری مکرر ومکرر برگزارشات واقعه نگار مجله ارتش، سروان کیومرث صالح بکنند. مهمی این گزارش در آنست که توسط خواهر زاده سرلشگر آن زمان فریدون جم، شوهر خواهر شاه که بعدها ارتشبد شد ورئیس ستاد ارتش و سپس سفیر ایران در اسپانیا گردید، نوشته شده است. روی سخن من بیشتر با آن عزیزان هم میهن است که هنوز نمی خواهند فرقی بین فدرالیسم و تجزیه طلبی را ببینند. ما اکیدا می خواهیم و آرزو داریم که مسئله بین ملتها در انقلاب آینده ایران، بدون در گیری و خشونت حل و فصل شود. نمی خواهیم برتری طلبان و افراطی گرایان بر ایران حاکم شوند. به امید آن روزکه واقع بینان ودمکراسی خواهان اداره مملکت را بدست گیرند.

لایق ذکر است، اخیرا نگارنده این سطور، بطور تصادفی در آرشیو شخصی، یاد داشتهائی را یافت، درباره سفرش به لندن. یک سالی قبل از انقلاب بهمن بود که برای دیدار مرحوم تیمسار سروش و خانواده اش به لندن رفتم. روز یک شنبه ای بود که در هاید پارک لندن، ارتشبد جم با مرحوم تیمسار لطف الله سروش بازنشسته که علاقه نشان داد به مافوق سابق خویش عرض ارادتی بکند، دیداری انجام گرفت. نگارنده، این را فرصتی دانست به عنوان کردی کنجکاو و علاقمند به موضوع و پیش از همه ملاقات یک گروهبان سابق با یک ارتشبد سابق و سفیر مملکت، گفتگوئی داشته باشد.

امکان این دیدار بوجود آمد و من از ایشان که در حال دانه دادن به کبوترهای هاید پارک بود، خیلی مؤدبانه پرسیدم که: آقای سفیر محترم، حضرتعالی در آن زمان در ارتش یک جنرال تصمیم گیرنده در بودین، آیا این شایعه درست است که قاضی های مهاباد بی گناه اعدام شدند، در پاسخ و خیلی خون سردانه گفتند که به مجله ارتش مراجعه کنید و گزارشات سروان صالح را ببینید. بنده در آن مقطع زمانی نمی دانستم که سروان صالح کیست وچکاره بوده است! و درواقع جرأت هم نکردم از ایشان بپرسم. من اینها را یاد داشت کرده بودم و باز مؤدبانه پرسیدم، آیا شماره آن مجله ویژه بخاطرتان هست، پاسخ دادند، نه خیر! بهر حال من این گفتگوی چند دقیقه ای را بی اهمیت دانستم و از آنجا که هیچ چیزی را پرت نمی کنم، آن هارا نیز پرت نکردم وکناری گذاشتم. امروزه بسیارخوشحالم که این نوشته های ارزنده رانگهداشته ام.

در آن زمان نه قلمم زیاد روان بود و نه به آن بی حد اهمیت می دادم. اکنون که گزارشات سروان صالح، رو شده است و اکثر علاقمندان آن را خوانده اند، این یاد داشتهای من نیز اهمیت پیدا کرده اند. زیرا من همان گونه که در پیش اشاره شد، خواندن گزارشات یک وفا دار به رژیم شاه را اکیدا توصیه می کنم. این دیگر ساخته و پرداخته دست کمونیستها و یا خود شیفتگان و ناسیونالیستها و حتا حزب دمکرات کردستان ایران هر دو شاخه نیستند، بلکه ازقلم یک افسر از خانواده شاه (فامیل سببی) و وفادار به رژِیم تراوش کرده و در مجله ارتش قبل ازانقلاب نیز به ثبت رسیده است. جالب تر آنجا است که این افسر بخاطر افشاء این اسرار محرمانه و گزارش واقعیات محاکمه قاضی ها، خلع درجه شد و به یک سال زندان محکوم گردید. گویا جلو پخش مجله را نیز بین افسران گرفته بودند و آن را می بایستی فقط در آرشیو ارتش نگهدارند. در اینجا برای اطلاع خوانندگان گرامی عین جملات سروان صالح با یک مقدمه کوتاه، آورده می شود:

“کیومرث صالح، در حقیقت گزارش دادگاه را برای ستاد ارتش نوشت تا در بایگانی “رکن دوم” باقی بماند. آنچه را می خوانید گزارش سروان کیومرث صالح است که به ادعای خود وی، بدلیل اقدام به انتشار آنها در مجله ارتش، متهم به افشای اسناد محرمانه (دادگاه علنی قاضی ها!) خلع درجه و لباس شد. خود او در این باره نوشت: 

«…. بعد از اتمام محاکمه قاضی ها و اعدام آنها تمامی این دادگاه و محاکمه را بدون کم و زیاد در ماهنامه “ارتش” و مسائل محرمانه آن در ویژه نامه « تاج کیانی » چاپ نمودم. اما قبل از آنکه منتشر شود من را به دادگاه ارتش احضار کردند. در آنجا به من گفتند تو به جرم افشاء اخبار و مدارک محرمانه محاکمه قاضی ها گناهکار شناخته  شده ای . درجه سروانی را از من گرفتند و به یک سال زندان محکوم شدم. ماهنامه توقیف شد و این اخبار پخش نشد»”. بله این گزارش حدود شصت سال مخفی نگهداشته شد وحتا قشر روشنفکر جامعه از آن اطلاع نداشت. اکنون حدود پنج سال است، منتشر شده و به اذهان عمومی رسیده است. اکنون باید شهامت نشان داد، نه اینکه فقط خود از آن مطلع شد، بلکه آن را نیز، که یک واقعیت است، تبلیغ کرد و هیچ توجیه گری برای دفاع از مطالب دروغی که تا کنون از طرف دیکتاتورها تبلیغ می شده، نپذیرفت.

هایدلبرگ، آلمان فدرال، 28 مارس 2012                               دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی