سیاست برای خیلی ها، حربه ایست برای، حصول قدرت، ثروت و صد البته شهرت.
در مقابل، سیاست اصولی و متعهد، جامعهٔ بشری را به طرف پیشرفت، رفاه عمومی و پیاده نمودن حقوق بشر سوق می دهد. در طول این یکصد سالهٔ معاصر در ایران، خیلی ها، قدرت سیاسی را برای امیال شخصی و گروهی بکار برده اند. اخلاق را از سیاست زدوده، برای حصول قدرت سیاسی، به هر وسیله ای ولو منفور و غیر انسانی تَمَسُّک جسته اند.
در این سی و دو سالهٔ بعد از سقوط رژیم شاهنشاهی، ایران، و بلاخص صحنهٔ سیاسی کوردستان، سیاست و ایدئولوژی خیلی از جریانات با پیشینه و نو ظهور را تجربه نموده است. آنچه را من میخواهم در این مختصر نوشته، به آن بپردازم، اخلاق فحاشانه و پرخاشگرانهٔ جریاناتی به اسم کمونیست کارگری و حکمتیست می باشد، که مرشد فکری آنها، شخصی به اسم منصور حکمت یا همان معمار جنگ داخلی کوردستان در دههٔ شصت میباشد، که الان در قید حیات نمی باشد.
بزرگان فکری این گروهها، وقتی دریافتند که بارقهٔ امیدی برای زیستن زیر سایهٔ حکومت نوپای اسلامی وجود ندارد، رو به سوی تنها سنگر مقاومت ضد حکومت نوپای آخوندی نمودند، که همانا کوردستان بود. آمدند و سر سفرهٔ مهربانی و سخاوت مردم کوردستان ، مهمان شدند. ولی صد افسوس، حرمت مهمان و میزبان را پاس نداشتند. آخر سر، نان و نمک را خورده و نمکدان را شکستند. سران این دو گروه، با سوء استفاده از احساسات پاک و کم تجربه بودن عده ای از جوانان کورد، جنگ لفظی را بین کومه له و حزب دموکرات به راه انداختند، که یکی ازموءثرترین دلایل شروع جنگ داخلی کوردستان بود، که صدها تن از اعضای دو طرف، قربانی آتش افروزی حضرات شد که هنوز هم بعد از سالها، آثار مخربش، مشاهده می شود.
حال هم، رسوب ته نشین شدهٔ فکری امثال منصور حکمت ها، پسِ افکارِ هواداران آنها باقی مانده و هراز گاهی، دست به قلم شده، تراوشات فکریشان به بیرون می تراود. تراوشاتی غیر سیاسی، مسموم و تکراری، دور از هر عرف باب سیاسی و نزاکت شخصی، چشمها را بسته، دهان می گشایند، عقدهٔ خود کم بینی و منزوی شدن خود را در قالب بعضی جملات رکیک ریخته، و آن را در بعضی سایتهای طرفدار رعایت اصول آزادی بیان، چاپ می کنند. اکثراً هم، دست به دامان سایتهای پر خوانندهٔ هوادار به اصطلاح آنها، ً ناسیونالیست ً می شوند، چون خود بر این روشن خوب واقفند که سایتهای به اصطلاح حزبی آنها، خریداری ندارد.
روی سخن فحشنامه هایشان هم، فقط و فقط، احزاب ریشه دار و به اصطلاح آنها ناسیونالیست کوردستان می باشد. آن حضرات، که تعداشان هم از شمار انگشتان دست هم کمتر است، بجای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، اپوزیسیون احزاب کورد شده اند! مشتی واژه گان و کلمات تکراری، دایم نشخ……. و تکرار میکنند که معنی بعضی را هم خود، خوب نمی فهمند، چون طوطی وار آنها را آموخته اند. غلطهای املایی فاحش، خود بیان گر این واقعییت می باشد. برای نمونه، نگاهی به یاداشت، یا بهتر بگویم، فحشنامهٔ یکی از ذوب شدگان درتئوریهای منصور حکمت بیندازیم، به اسم محمد جعفری، که در سایت بیان، به تاریخ بیست و هشت آپریل چاپ شده، زیر عنوان: تهدید حملهٔ نظامی آمریکا_ اسرائیل به ایران، موضع ناسیونالیست کرد…..
محمدی در چند سطر به اول ماندهٔ نوشتهٔ خود، ذکاوت سیاسی و نزاکت اخلاقی خود را اینطور به نمایش می گذارد: ً اگر لبیک گویان پَست، مرتجع و بی عرضهٔ منطقه ای آنها، از جمله احزاب بورژوا_ ناسیونالیست کرد را افشا و محکوم نکرد……ً آیا چنین ادبیات سخیفانه ای، هیچ وقت از فکری سالم صادر می شود؟
در جایی دیگر می نویسد: ً در آینهٔ اتفاقات بزرگ جهانی و منطقه ای هم میتوان چهرهٔ بغایت ضد مردمی و اپورتونیستی این جریانات مرتجع را واضحتر دید……ً آیا مرتجع آقای محمدی و همپالگیهایشان هستند که می خواهند، یک تئوری علمی صد و سی سال قبل را بدون یک نقطه کم و زیاد آن هم در عالم روءیا پیاده نمایند، یا احزاب دموکراسی خواه کورد می باشند، که ذیل و بم سیاست جهان مدرن امروز را تحلیل نموده، و خواسته های بر همین مبنا در چهار چوب اهداف خود گنجانده اند؟
در جایی دیگر، مینویسد: ً اما اصل مطلب، همان قبول کردن تبیین و صورت مساله است که آنچه دول غربی در مورد ماهیت قلدری خود می گویند، و جهان امروز، ( منظور نشریهٔ حکا میباشد)، آن را نشخار کرده را می پذیرد….ً آیا اگر دول غربی قلدر و زورگو هستند، چرا شما مدافعان ستمدیدگان کرهٔ زمین، در کشور هم مسلک و خوش نام کرهٔ شمالی سکنی نمی گزینید؟! اما اگر می نویسم که طوطی وار یاد گرفته اند، گزاف نگفته ام، نگاهی به جمله بندی جملهٔ بالا بیندازید و همچنین نگاهی به املای کلمهٔ نشخار بیندازید. اگر این آقا، دانشگاه رفته باشد و کلمات متن خود را بصورت آکادمیک فرا گرفته باشد، هیچگاه جمله بندی به این شکل نمی شد و حتماً یاد می گرفت که نشخوار را در زبان فارسی اینطور مینویسند نه آن طور که او نوشته: نشخار….! این یک نمونه را ذکر نمودم، تا کم سوادی و طوطی وار یاد گرفتن صاحب جملات سلمبه قلمبه و تکراری آن متن را گوش زد نمایم!
یا در جایی دیگر از فحشنامه اش می نویسد: ً فقط نیروهای بورژوا، اپورتونیست، معامله گر، فرقه گرا، فالانژ و لمپن وغیر مسئول می توانند آتش بیار ……ً من می پرسم: آیا بهتر نیست بگوییم لمپن کسی است که حرفش با عملش یکی نیست؟! آیا کسانی که توکوردستان و عملاً مشغول مبارزه هستند لمپن هستند یا کسانی که دم از کمونیست بیست و چهار عیار میزنند، ولی زیر چتر حکومتهای قلدر و سوسیال دموکرات و مستبد، در اروپا لَم زده و در پس بد مستی هایشان، شبانه در خواب، انقلاب کارگری با قوهٔ قهریهٔ خلق به راه میندازند؟!
آیا فرقه گرا٬ مینی احزابهای شماها نیست که اسم یک نفر را یدک می کشد، هیچکدام، اون یکی را قبول ندارد. مارکس بود ویک مانیفست، ولی شماها سی گروهک هستید با القاب و عناوین پر زرق و برق، ریزو درشت، پنجاه عضو ندارید….
این که احزاب کورد، هیچگاه به این فحاشی های شماها، چواب نمی دهند، بماند، چون خود بهتر دانند، شاید آنها هم از مَثَل معروف دنباله روی می نمایند که می گوید: جواب …. خاموشیست. ولی از نظرمن، گفتار و رفتار نامعقولانهٔ این جریانات، چندین دلیل روشن دارد. یکی اینکه، منزوی شدن این افراد و جریانات، در جنبش و مبارزات مردم کوردستان، آنها را تا حد جنون و عقده ای شدن پیش رانده، هرازگاهی، عقده ها را در قالب چنین فحشنامه هایی بروزمی دهند.
دوم اینکه، بلامحلی احزاب پر نفوذ کوردستان نسبت به جریانات فوق، آنها را وادار می نماید هراز گاهی٬ پاچهٔ احزاب دیگر را گرفته، که باعث واکنش دیگر احزاب شوند.
سوم اینکه زمانی که کوچکترین نفوذی در تحولات کوردستان ندارند، به اصطلاح می خواهند با بزرگان در افتاده، برای خود کسب شهرت و اعتباری نمایند. فلسفهٔ وجودی چنین محفلهایی، راه بزرگ شدن را در کوچک نمودن دیگران می بینند. یا ره معتبر شدن را استفاده از واژه های سلمبه قلمبه، تکرای و یک من دو هزار می دانند.
آنان آسمان ریسمان می بافند، تا مثل کودکان جلب توجه نمایند. اینان دایی جان ناپلیونهایی هستند که خود را ناجی ایران میدانند، در حالی که روز به روز کوچکتر شده، که به روزی رسیده اند که از دید مردم محو شده اند. اینان در تئوری بافی، علامهٔ دهرند، ولی در عمل، همانی هستند که می بینیم. اینان خود شیفتگانی هستند که هرگز معشوقه ای نخواهند یافت.
اینان خود، بزرگترین دشمنان موجودیت خود می باشند….!!
چهارم مای دوهزارو دوازده{jcomments off}