مجمع الجزایر ایران و داستان یکی بود یکی نبود!؟
ابراهیم فرشی
1
قصەها و داستانها با یکی بود یکی نبود شروع می شوند، اما داستان ما با اولین کنگرە شعر و ادب حکومت اسلامی آغاز می شود.
در اولین کنگره شعر و ادب ج.ا.ا. در سال 1360 در تالار رودکی، “حجازی، فدائی،محمد خامنهای” اعضای کمسیون ارشاد اسلامی مجلس، علی معلم ، عبدالکریم سروش و کسان دیگر، فردوسی، حافظ و خیام را به چوب تکفیر بستند. این مجموعه با دستاویز قراردان اشعار نصرت رحمانی که به زعم آنها خارج از نزاکت دینی بود، نیما و شعر نو را تختئه کردند. آنها شهریار شعر فارسی و سراینده منظومه ” حیدربابایه سلام ” را درهم شکسته، به نمایش کنگره گذاشتند و بجای شهریاران، شاعر فلانژپاسدار1 را بعنوان سنبل شاعران انقلاب اسلامی، به حاضران در کنگره تحمیل کردند و این آغازی بود، بر پایان دگراندیشی و دگرنویسی که در ادامە به کشتار، زندان و شکنجە نخبگان انجامید!
جان بدربردگان و مهاجران مقیم در اروپا، برای حفظ آنچە در ایران مورد هجوم قرار گرفتە بود، بنیاد و فرهنگکدە راە انداختند، از آنجمله بنیاد فرهنگی محوی. در تاریخ 24 و 25 شهریور(15/ 16 سپتامبر 1990) در شهر کلن کنگره بزرگداشت شاهنامه ابولقاسم فردوسی در سالن دانشگاه کلن توسط این بنیاد برگزار شد٢. استادان زبان و ادبیات فارسی عبدالجواد فلاطوری، دکتر محمد دبیر سیاق، دکتر محمد ترابی، دکتر ذبیح اله صفا، علی اکبر سعیدی سیرجانی، دکتر احمد تمیم داری، دکتر احسان یار شاطر، دکتر جلال متینی، دکتر جلال خالقی مطلق و کسان دیگر، در تمجید از شاهنامه و جایگاه آن در ایران، پاکستان، شبه قاره هند، چین و درمورد موضوعات مندرج در شاهنامه به سخن پرداختند. در کنگرە تهران منولوگ اسلامی و در کنگره کلن منولوگ قوم گرایی حاکم بود.
قوم گرایان، شاهنامه را نوعی مانیفیست هویت ملی بشمار می آورند و رهبر فعلی ج.ا.ایران هم اخیرا” شاهنامه را “پر از حکمت” و فردوسی را” انسانی برخوردار از معارف ناب دینی” ارزیابی کردە است. رئیس جمهور حکومت اسلامی هم، اکنون بر این باور است کە فردوسی” مکتب پیامبر اسلام را نجات داده است” و ” نقش مهمی در شکل گیری اندیشه ولایی در ایران داشت”ه است. رهبران فعلی جمهوری اسلامی و قومگرایان بازتاب هویت “دینی/قومی” خود را در شاهنامە و فردوسی می بینند. امری کە درست و منطبق بر هویت تاریخی اقوام ساکن در فلات ایران می باشد.
تقابل دین گرا و قوم گرا کە بعداز تشکیل حکومت اسلامی بە اوج خود رسید، ظاهرا” اینک جای خود را بە وحدت و برپایی مشترک کنگرەها دادە است. گروه دوم اکنون در کنگره و سمینارهای جمهوری اسلامی ایران در داخل و خارج که به بزرگداشت فردوسی و دیگران اختصاص دارد، شرکت می کنند و اظهارات مشابە از هر دو طرف شنیدە می شود، این پدیدە بە عرصە سیاست و رسانەها هم کشیدە شدە و برخی از چپهای سابق هم در این پروسە مشارکت دارند، کە میتوان آنهارا چپهای قوم گرا تلقی کرد.
اگر جامعه آنروز ایران منقلب نمی بود، چه بسا دو کنگره تهران و کلن در یک مسیر گام برمیداشتند. احساس مشترک بر بستر دین و قومیت در این سرزمین تاریخ هزاران ساله دارد، که بطور کامل در شاهنامه فردوسی انعکاس پیداکرده است. وجود شاهنامه، دیوان حافظ، گلستان و بوستان و همنشینی صدها ساله این کتب با قرآن در خانهها، پیوند تاریخی دین و قومیت در میان مردم و تسلط نخبگان “دینی/قومی” بر جامعه را بیش از بیش نمایان می کند٣. شاهنامه و فردوسی شیعه مسلک و قوم گرا، امروز هم محور هویت شمار زیادی از مردم فارس و حاکمان می باشد.
هویت نهفته در شاهنامه و دیگرآثار نثر و نظم فارسی، یک هویت و آنهم هویت فارس را انعکاس می دهند. هیچ آذربایجانی، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن هویت خود را در شاهنامه و آثار مشابه جستجو نمی کند. تعمیم این هویت به همه مردمان این سرزمین نادرست و غیر واقعی است. اظهارات اخیر خامنهای و احمدی نژاد هم از طرفی پیام آشتی به آن طیفی است که هویت خود را بر دو وجه فارس/شیعه استوار می کنند و از طرف دیگر خط کشی کامل با آن مردمانی است، که چنین هویتی ندارند.
آنانکه در کنگره تهران در برابر هم قرار داشتند هر دو از یک ریشه و تیره بودند و فرهنگ، آئیین و اندیشه قومی و دینی یکسان داشتند. دین اندیشی و تیرهگرایی دو خصلت برجسته مردمان این خطه اعم از آذری، عرب، کرد، بلوچ، فارس و دیگران بوده که مسیر نامشابهی را طی کردهاند و هیچگاه ملتی آمیخته نبودهاند. تمام کتیبههای بجا مانده “همه گونه” بودن و نە”همگون” بودن را در این سرزمین بازتاب می دهند.
در ترکیه با حذف همه گونه بودن، نژادپرستی دست بالا را پیدا کرد. ” ملت من ستاره است، می درخشد/او مال من است، ملت من است(سرود ملی ترکیه٤).” در مدارس ترکیه که بیش از 13 ملت غیر ترک در آن پرورش می یابند، هر روز این سرود خوانده می شود” بیر تورک دونیایه دیر/یک ترک به جهان می ارزد”
اصرار بر حذف “گونه”ها جز دیکتاتوری، سرکوب و جنگ حاصلی در بر نخواهد داشت. در ایران هم در عرصه ادبیات، سیاست و حکومت با برتری طلبی و دیگری ستیزی روبرو بوده و هستیم. “چو ایران نباشد تن من مباد / بر این بوم و بر زنده یک تن مباد”! چه کسانی خود را در این شعر بازمی یابند؟
“ز شير شتر خوردن و سوسمار/ عرب را به جايی رسيده است كار- كه تاج كيانی كند آرزو/ تفو بر تو ای چرخ گردون تفو”! این شعر را هرکسی سروده باشد، بغییر از خود، کسان دیگر را شایسته داشتن کیان نمی داند و این تفکر بجز سرکوب دیگران به چیز دیگری نمی اندیشد. تحمل نکردن جمهوری گیلان، آذربایجان، کردستان و سرکوب سی وسه ساله اخیر، تفو بر دیگران بوده! در ایران تفو بر دیگران نوعی فرهنگ است!
در این سرزمین بندرت با فرهیختگانی روبرو هستیم که تفکرات و فرهنگ غالب را به نقد کشیده باشند. اگر کسانی چون جمال زاده، هدایت، شاملو، دوستدار ناقد گوشههای از فرهنگ، باور و تاریخ این مملکت و مردم بوده باشند، چوب تکفیر بر سرشان فرود آمده و اگر غیر فارسها دادشان از بیعدالتی حاکمان و فرزانگان و اندیشمندان درآمده باشد، با جذمگرایی، اتهام زدن روبرو شدەاند. فرهنگی که هنوز هم حاکم است.
اسکندر،اعراب مسلمان، مغول و بسیاری دیگر بر این سرزمین و مردمان آن حکومت کردند! از این راه ایرانیان در وجه عمده فرهنگ استیلاگران را یا تحمل کردند یا آنرا ازآن خود نمودند، 200 سال سکوت، طرد زرتشت، مانی و میترا و پذریش دین محمد، خود به نوعی فرهنگ و عادت بدل شده است. پذیرش فرهنگ خمینی هم از این مقوله است. خمینی و گروه او بر بستر کدام باور و فرهنگ و باتکیه بر کدام مردم، توانستند یکی از خشن ترین حکومتهای تاریخ این سرزمین را برپا سازند؟ پیروان او چگونه موفق شدند 33 سال حکومت او را سرپا نگه دارند؟ راز قبضه حکومت واپوزسیون توسط رهروان خمینی در چیست؟! آیا دست غیبی در کاراست؟ کا ر کار انگلیسی ها و قیصر آلمان٥ است؟!! یا مشترکاتی میان دیکتاتوری و فرهنگ مردم وجود دارد.؟
این دیکتاتوری یادگیری زبان عربی در مدارس را تحمیل می کند، پستهای اصلی حکومت ایران را بە افراد شیعه عراقی واگذار می کند، سرمایههای مردمان ایران را به دیگر کشورها می بخشد، در برابر این بخشش ها تدریس زبان مادری غیر فارس ها ممنوع و غیر شیعهها برای تصدی پست وزارت و ریاست جمهوری ناصالح تشخیص دادە می شوند! در این سرزمین پذیرش معاهدەهای چالدران، گلستان و ترکمنچای قابل هضم است، اما اداره امور مناطق توسط خود مردم، شرکت آنها در بدست گرفتن سرنوشت خویش، قابل هضم نیست.
با آذری، کرد، بلوچ، عرب،افغان، تاجیک، ترکمن آنطرف مرزها کاری نداریم. اگر اینها هم آنطرف مرز می بودند، شامل قوانین بین الملل می شدند. حالا کە ماندەاند شامل قوانین ما می شوند. از یک تا پنج قرن پیش هیچ حکومتی، سیاستمداری، اندیشمند و فرهنگسازی در فکر بازگرداندن سرزمین های بخشیده شده به دیگران نبوده و نیست!! کسی به مخیلهاش خطور نمی کند مردمان عرب کنارههای خلیج فارس و یا مردمان آذری، کرد، بلوچ، ترکمن آنطرف مرزها را جزو “ملت ایران” بخواند و یا بگوید ”فارسی” زبان ملی مردمان جمهوری آذربایجان، ترکمنستان، تاجیکستان، افغانستان و اقلیم کردستان است، اما چون بخشی از این مردمان خواسته یا ناخواسته در زیر چتر سیاسی حکومت تهران باقی ماندەاند، می بایست پیە دیکتاتوری و سرکوب و محرومیت را هم بە تن خود بمالند!؟
اگر بطور دقیق و فارغ از سیاست بازی و تئوری بافی به عمق جامعه امروز ایران و بخصوص به خارج از ایران بنگریم حاصل این نوع سیاست، تفکر و فرهنگ را می بینیم. آذری، عرب، ترکمن،بلوچ و کردی که اکنون در غرب زندگی می کنند و تعداد آنها بالغ بر چند ملیون می شود، کلنی خود را ساختهاند و کمترین ارتباط را با سازمان، تشکیلات و موسسات فارس ها دارند، امری که در مورد فارسها هم صادق است. شیرازه فکری، فرهنگی، زبانی و سیاسی ” ایرانی بودن” به معنای عام و معمول آن از هم گسسته است. تنها اموری که بصورت سراسری و عمومی باقی مانده است سیستم حکومتی، اداری و نظام متکی بر زور و وحشت و سرکوب است، امری که پایدار نخواهد ماند.
امروز هر کسی جای خود را پیدا کرده است. دیگر خبری از کانون نویسندگان، مراکز هنری، فرهنگی و سیاسی دهه چهل و پنجاه نیست. روزگاری بخشی از رهبری و بدنه سازمانهای سیاسی سراسری را غیر فارسها تشکیل می دادند، امروز چنین نیست. چهرههای فعال غیر فارس دیروز در عرصه فرهنگ و ادبیات فارسی، امروز هرکدام از راه زبان مادری خود فعال هستند. روند بازگشت به خویشتن خویش می تواند مثبت ارزیابی شود و شانسی برای درک متقابل تلقی گردد.
یکی شدن دوبارە هویت “دینی/قومی” فارس و برگزاری کنگرەهای واحد اگر ضرورت باشد، برپایی کنگرە مشترک “هویت” ها بر بستر دموکراسی و احقاق حقوق هم، می تواند ضرورت باشد. اگر چنین شود داستان ما چنین آغاز خواهد شد:” یکی هست ، دیگران هم هستند…..”
اردیبهشت امسال – آلمان
١- فرد مذبور پاسداری بود از اورمیە.
٢- نویسندە خود در هر دو کنگره تهران و کلن شرکت داشت و در این رابطە مطلبی تحت عنون “کنگره فردوسی و ملت ها” نوشت، که آنزمان در هفتە نامەای بنام”اکثریت” چاپ آلمان شمارە ٣٢٣ مهرماە ١٣٦٩ منتشر شد.
٣- انعکاس دین و قومیت در آثار ادبی غیر فارسی هم بازتاب گسترده داشته و این امر مختص فارسها نیست. ادبیات بلوچ، کرد، آذری، عرب نیز مملواز تلفیق این دو باهم است، در آثار شاعران ملی آذری، کرد و ترکمن محمد فضولی، احمد خانی، مختومقلی فراغی این تلفیق بخوبی نمایان است. در آثار این شاعران کە قرنها پیش می زیستەاند، تحقیر دیگران و برتری طلبی دیده نمیشود اما باب مقایسه و انتقاد و گلایه ازمردم خود دیده می شود.
٤- O benim milletimin yıldızıdır, parlayacak;
O benimdir, o benim milletimindir ancak.
٥- در دو کتابی کە در سال ٢٠٠٩ و ٢٠١٠ بە زبانی آلمان بنامهای ” آلمانی ها و ایران” نوشته ماتیاس کونتسل(Matthias Küntzel – Die Deutschen und der Iran) و” سایە ارتش: سرویس های مخفی جهان اسلام” نوشتە ویلهلم دیتل (Schattenarmeen: Die Geheimdienste der islamischen Welt Wilhelm Dietl) اطلاعاتی در مورد اعلام جهاد سلطان عثمانی علیه روسیه و بریتانیا به درخواست(فرمان) ویلهلم دوم قیصر اڵمان، که اولین جهاد سیاسی بشمار می آید و ارتباط سازمان اطلاعات و دستگاهای امنیتی آلمان با رهبران مذهبی از جملە آیت اللەها قبل از انقلاب مشروطە و بعداز آن آمدە است.
—————————————————————————————2
مجمع الجزایر ایران و ملی گرایی؟!
ابراهیم فرشی
بخش فارسی صدای آمریکا (برنامه افق) در ایام نوروز، برای اولین بار به سراغ سه خواننده کرد و آذری رفت. ناصر رزازی خواننده کرد، پریسا ارسلانی و خسرو امیری خوانندگان آذری، در کنار ارائه موسیقی این و آن خطه، نظرات خود را در مورد ملت، زبان و فرهنگ خویش بیان داشتند. هر سه خواننده به دلیل “طرح نظرات”شان مورد انتقاد شنوندگان و بینندگان این رسانه قرار گرفتند و عدهای بی مهری و اتهامزنی را هم آذین بند کامنتهای خود نمودند. اتهام تجزیه طلبی به دیگری که عشق به زبان، فرهنگ، سرزمین و باورهای ملی خود را بیان می کند، تکرار نوع دیگری از ناسیونالیسم و فرقه گرایی است.
گسترش ملی گرایی و ابراز عواطف نسبت به شخصیتهائی چون کوروش، فردوسی، مصدق در سالهای اخیر فزونی یافته و هنرمندان، شاعران، نویسندگان و ابواب جمعی رسانهها در تقویت این امر نقش آگاهانهتری برخلاف سالهای قبل از “انقلاب” ایفا کرده و می کنند. سخنان محبت آمیز کسانی نظیر احمدی نژاد و مشائی نسبت به کوروش و فردوسی نیز، نشان از این گستردگی دارد.
گسترش این روند در ایران، تنها مختص فارس زبانان نبوده و شامل مردمان کرد، آذری، عرب، بلوچ، ترکمن،لر، مازندرانی ، بختیاری و دیگران هم می شود، که نوعی بازگشت به خویشتن خویش است. این بازگشت به خویشتن خویش رخسار فرهنگی، زبانی، ملی، اتنیکی و مذهبی کمتر آشکار را بیش از پیش نمایانتر نموده و به سطح سیاسی و بیان خواستهای ملی ارتقا داده است. آشکار شدن تفاوتها میان اجزای بظاهر همبسته در ایران امروز، تنش ها، تیرهگی ها، کج فهمی و عدم درک از هم یکدیگر را نیز فزونی بخشیده است.
بخش فعال “فارس”ها این روند را در درون خود به درستی مثبت و طبیعی ارزیابی می کنند، اما در مورد دیگران، ضمن عدم پذیرش آن، دچار نوعی تناقض می شوند. آنچه را برای خویش خوب می دانند، همان را برای دیگری نمی پذیرند و آنرا نوعی توطئه علیه خود، کیان سیاسی و سروری خویش می پندارند.
این بخش از مردم فارس (طیف های سیاسی، دانشگاهی، روشنفکری، هنری، فرهنگی، مذهبی و ایدئولوژیک)، روند ملی گرایی در میان خود را ملی گرایی ملت فارس نمی نامند، بلکه آنرا ایرانی ترجمه کرده، آنرا مترادف با “ملت ایران” قلمداد می کنند، از دیدگاه آنان “ملت ایران” شامل همه آحاد مردمان ایران می شود، به عبارتی “ملت ایران” ملتی است که از مجموعه فارس، کرد، آذری، بلوچ، ترکمن، لر، عرب، تالشی، مازندرانی و دیگران تشکیل شده است. در قانون اساسی حکومت پهلوی و اسلامی “ملت ایران” آن ملتی تعریف می شود، که زبان آن فارسی، مذهب آن شیعه اثنی عشری است. پرواضح است در چنین تعریفی همه آن دیگرانی که امروز خود را ملت آذری (ترک)، بلوچ، عرب، کرد، ترکمن می نامند، نمی گنجد و درصورت اظهار وجود به عنوان ملتی دیگر، با مخالفت بخش دیگری از “ملت ایران” که نوعی تجزیه “ملت، دولت و سرزمین” تلقی می شود، روبرو می گردند. اصرار بر اثبات و انکار از هر دو طرف به معضل بزرگ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه امروز ایران بدل شده است.
بیگانگی اجزای “ملت ایران” از همدیگر، در طول سه دهه گذشته به مراتب عمقیتر شده است، گسترش رسانههای صوتی، تصویری، چاپی و اینترنتی به زبانهای عربی، آذری، بلوچی، کردی، ترکمنی و کمتر بکارگرفتن زبان فارسی در این رسانهها، از یک سو و رشد رسانههای فارسی زبان در مقیاسی وسیعتر بی توجه به فرهنگ، زبان و هنر دیگران از سوی دیگر، هم جدایی هارا گسترش داده و هم بیگانگی و نیز ناآگاهی عمومی از همدیگر را!
روند تکوین فکری، سیاسی و فرهنگی هرکدام از این جوامع منفک از همدیگر جریان دارد. زبان فارسی هم به دلیل از دست دادن نقش یگانه و محوری خود، کاربرد گذشته را ندارد. روند شکل گیری ملی در جغرافیای فارس و غیر فارس گفتمان سیاسی، فرهنگی ، اجتماعی را در سطح عمومی کاهش داده، تا جائیکه مردمان امروز ایران در داخل و خارج در میان جزایر بسته خود محصور ماندهاند.
در کنار بخش فارسی صدای آمریکا، شبکه بی بی سی فارسی نیز در ایام نوروز ابتکاری جدید از خود نشان داد. این شبکه با پیروی از برنامههای مشابه در شبکههای اروپائی، به دنبال بزرگان ایران زمین رفت و از میان دهها کاندید ٦ نفر را به عنوان سرآمدان تاریخ “ایران زمین” انتخاب و آنها را از طریق فیلمهائی (٢٠ تا ٢٥ دقیقهای) به شنوندگان و بینندگان خود شناساند و از آنها خواست برترین شخصیت تاریخ ایران زمین را انتخاب کنند. مخاطبین بی بی سی از میان زرتشت، کوروش، حافظ، مصدق، فردوسی و ابوعلی سینا، کوروش پسر کمبوجه اولین پادشاه پارس را به عنوان شخصیت برتر تمام تاریخ ایران زمین انتخاب کردند.
ابتکار بی بی سی فارسی (نه ایرانی) و انتخاب مخاطبین این رسانه بریتانیایی، امر بسیار مهمی را در عرصه سیاسی -تاریخی – فکریی- فرهنگی و اتنیکی، نمایان ساخت. نخست همخوانی فکریی، فرهنگی، سیاسی نخبگان ملت فارس (کمیته برگزیده) و گردانندگان بی بی سی فارسی باهم و دوم انطباق آن با انتخاب مخاطبین بی بی سی.
بی بی سی فارسی، کمیته برگزیده و شنوندگان و بینندگان این رسانه، آگاهانه و صادقانه آن چهرهها و آن چهرهای را انتخاب کردهاند که بازتاب ملی، فرهنگی، قومی، حکومتی و کیان ملت فارس می باشد.
این انتخاب در راستای تائید درست و منطقی تاریخ ٢٥٠٠ ساله ملت پارس بوده و افزون بر این، انتخاب روح الله خمینی از طرف اکثریت مطلق ملت فارس به عنوان رهبر، سیاسی، مذهبی و ملی، در سال ١٣٥٧ نیز، با توجه به تغییرات اجزای اتنیکی و ملی و مذهبی این ملت بر بستر زمان، انتخابی منطبق بر جوهر ملی-مذهبی- تاریخی ١٤٠٠ ساله ملت فارس و شیعه مذهبها بود!
انتخاب کنونی مخاطبین بی بی سی و عطف همگانی نسبت به کوروش، بیان نوعی بازگشت به خویشتن تاریخی و ملی مردم فارس است. نزدیکی طیف ملی- مذهبی و ملی- چپ در سالهای اخیر به همدیگر نیز، نوعی رشد درک ملی در دو سوی مذهبی و چپ، ملت فارس را نشان می دهد، که آنهم منطقی است.
انتخاب کوروش غیرمسلمان [؟!] و عدم انتخاب فردوسی، حافظ، بوعلی سینا و مصدق مسلمان، تقویت رگههای ناسیونالیسم فارس و روگردانی از دین و اسلام را در میان شنوندگان و بینندگان بی بی سی فارسی، برملا می کند، عدم انتخاب شخصیتی چند ملیتی، فرا ملیتی چون زرتشت، که حلقه پیوند بین ملل ساکن در فلات ایران بوده، مزید بر علت است.
کوروش می تواند برجسته ترین شخصیت تاریخ سرزمین و مردم پارس باشد. او بنیانگذار سلسله پادشاهی پارس و سنبلی برای حکومت ٢٥٠٠ ساله شاهنشاهی پارس و ایران به زعم بسیاری بوده. اما کوروش برای بازماندگان امروزی قوم ماد، همان جایگاه را ندارد. کوروش حکومت ماد را بزیر کشید و آنرا منقرض نمود. او بسان تراژدیهای یونان باستان پدر بزرگ خود آخرین پادشاه ماد، پدر مادرش ماندانا را به درون سیاهچال انداخت و بنیاد سلسله آنهارا برکند و بر ویرانههای آن، سلسله پارس را بنیاد نهاد.
کوروش می تواند مورد احترام بازماندگان پارس و شخصیت برجسته این قوم باشد، اما او سنبل پیوند و یگانگی دو ملت کرد و فارس از طرفی و دیگر ملل غیر فارس از طرف دیگر نیست و این واقعیتی است که بینندگان و شنوندگان بی بی سی فارسی، مهر تائید بر آن زدند. اگر روزی بخش آذری و کردی صدای آمریکا همه پرسی مشابهی راه بیاندازند، نتایج آن مغایر با نتیجه بی بی سی خواهد بود، که این یکی هم طبیعی خواهد بود.
کوتاه سخن: “ما” امروز با مردمانی در جغرافیای کنونی ایران روبرو هستیم، که مانند سابق نمی اندیشند. قالب سیاسی کنونی ایران و اندیشه غالب بر بسیاری از “ما” اجزای “ملت ایران” منطبق بر واقعیت کنونی این سرزمین نیست و نیاز به (update) به روز کردن اندیشه در فکر، سیاست و فرهنگ دارد.
شنوندگان و بینندگان بی بی سی در روز سیزدهبدر (اول آوریل ٢٠١٢) انتخابی طبیعی از خود نشان دادند و دریچهای نو از اندیشدن بر روی خود و دیگران گشودند، آنچه ناصر رزازی، پریسا ارسلانی و خسرو امیری نیز در رابطه با فرهنگ، زبان، ملیت و خواستهای خود بیان کردند، به همان نسبت امری طبیعی و نشان دادن دریچهای دیگر از اندیشدن بود، که هردو بستری مشابه دارند. مشکل در انتخاب این یکی و بیان خواستهای آن دگر نیست، مشکل در عدم پذیرش انتخاب دیگری از طرف این و آن است. مشکل در آنجاست که من و ما، دیگری را هم کیش خود می خواهیم و در صدد قالب زدن همدیگر هستیم. کاری نشدنی!
فروردین امسال – آلمان
{jcomments off}