بسیاری از قلم به دستان ،صاحب نظران و جریانهای سیاسی چه در داخل وچه در خارج
راجع به دلایل عدم گزارایران به دموکراسی قلم فرسایی کرده اند. بسیاری از جریانهای سیاسی از بدو انقلاب 57 دخالت بیگانه گان و به تعبیر خودشان امپریالیسم را عامل شکست وعقب ماندگی ایران میدانستند وبه هر نحوی که در توانشان بود از حاکمیت خمینی حمایت کردند وخصوصا در حمله بیرحمانه ی ارتش وسپاه به کردستان حمایت کردند.
درآن زمان تنها کردستان ورهبران دوراندیش آنها خصوصا حزب دمکرات کردستان ایران و رهبر لایق آن دکترقاسملوبود که ماهیت اصلی آخوندها را شناختند وتلاشهای بسیاری برای شناساندن رژیم به بسیار از متحدان آن زمان خمینی همچون جبهه ملی ، نهضت آزادی وجریانهای چپ کرد که متاسفانه کارساز نبود. ونیزهنر” نه” گفتن به خودکامه گان را به بسیاری دیگر از جریانهای سیاسی آموختند. که با فدا کردن جان خود هم ماهیت ترووریستی جمهوری اسلامی رابرای جهانیان ثابت کردند هم باعث بیمه شدن دیگر شخصیتهای اپوزیسیون ایران در خارج شدند.
به علاوه پژوهش عده ای به عامل استقلال اقتصادی دولت ناشی از فروش نفت اشاره دارند وآن را اصلی ترین مانع دمکراسی میدانند چراکه درآمد سرشار نفت نه تنها حکومت را از مردم بی نیاز میکند بلکه مردم را به حکومت وابسته کرده است به طوری که با درامد نفت حکومت توانسته است که پرسنل نهادهای امنیتی و سرکوب را تا مین کند وحتی با عملی کردن سیاست رقابت بین توده های طبقه متوسط به پایین قدرت بسیج واعتراض آنها را خنثی ودر نهایت مهار کندو حتی در بعضی موارد به خدمت بگیرد.
ویا بعضی به دنبال کردن دلایل این واپسگرایی وعقب ماندگی در اعماق تاریخ میکاوند ونهایتاً بااین پاسخ بحث خودرا به اتمام می رسانند که ما وارث یک تاریخ عقب افتاده ایم. راهکار را به مرور زمان وآینده موکول میکنند
ویا عده ای به شکاف سنت و مدرنیته انگشت نهاده وبه مفاهیم سنت ریشه داری که درچارچوب نگاه درون دینی با ارزشهای مدرن ودمکراسی نه تنها تضاد دارد بلکه متنا قض هم می باشد اشاره دارند . وبه مفاهیمی چون مطلق گرایی متافیزکی اسلام در برابر نسبی گرایی لیبرال .
دنیا گرای ولذت گرایی مدرن در مقابل آخرت گرایی و پرهیزگاری . ویا فرد گرایی در برابر خانواده مردسالار تاکید دارند و با وجود این مفاهیم متناقض ونیز رهبری توده ها توسط نهادهای سنتی چون مسجد و روحانیون وارتزاق آنها از این راه باعث شد، نه تنها مقاومت ومحافظه کاری بلکه حتی جنبشهای مدرن ستیزی شده است که با نام غرب ستیزی از آن نام می برند این غرب ستیزی را عامل عدم گزار به دموکراسی شده است ودر این عرصه بسیاری تلاش روشنفکرانه ای برای تعدیل مفاهیمی که قابلیت بازتولید فضای غیرمنعطف و ایدئولوژیک شده است که بسیار قابل ملاحظه می باشد .
اما من معتقد ام که هرچند این نظرات بسیار قابل تامل می باشد وبویژمورد اخیر که مفاهیم اسلامی نه تنها آزادی بخش نبوده بلکه بالاترین پتانسیل برای دیکتا توری وکشتار انسانها را دارد.اما با این وجود به دلیل عدم دیدگاه انتفادی ونیز راهکار عملی برای نشاندادن راه مبارزه وکانالیزه کردن مخالفین وجهت دهی به آنها برای خلق جنبشی دمکراسی خواه در عمل خنثی و غیر عملی می باشد به عبارت دیگر این راه کارها توان جنبشی مردم را می گیرد و دلیل درد ها و مشکلات آنها را به عواملی تاریخی وساختار برمی گرداند .
وازطرف دیگر جنایات وخیره سریهای سران جمهوری اسلامی ودر راس آنها خامنه ای را در پوشه ی برائت بایگانی می کند وبه عبارت دیگراین امران وعاملان 33سال جنایت وکشتار واختناق را به سیر طبیعی تاریخ تقلیل می دهند،وبیش ازپیش دست خامنه ای ونهادهای سرکوبگر او را در کشتار و سرکوب مردم وآزادی خواهان را باز نگه می دارد،علاوه براین تاریخ یک قرن اخیر نشان می دهد که خیلی از کشورها با مشکلات و عقب ماندگی زیادتری از ایران روبه رو بوده اند وحال توانسته اند پله های توسعه وترقی را یکی پس از دیگری طی کنند.
برای نمونه کره ی جنوبی در اوایل انقلاب بسیار کم توسعه تر از ایران وکره شمالی بوده است ویا مالزی، شیلی دها کشور دیگر که در طی دو دهه به دموکراسی رفاه رسیدند و دلیل اصلی آن همان رهبری دور اندیش ودمکراسی خواه بوده است. وبسیاری از کشورهای رهبرانی خودکامه ودیکتاتوری همچون علی خامنه ای،صدام حسین،معمر قذافی، فیدل کاسترو وکیم جونگ ایل رهبر سابق کره ی شمالی اصلی ترین عامل عدم گزار به دموکراسی و شور بختی مردم این کشورها شده اند .
تاریخ هیچگاه تلاشهای جواهر لعل نهرو و مشقتهای مندلا را فراموش نمی کند که چگونه زیر ساختهای دمکراسی را با فروتنی، ورضایت ملت خود بنیان گذاری کردند . ودر واقع از قدرت درجهت منافع ملتهایشان و آزادی هر چه بیشتر آنها به کار بردند وچه بسیار از رهبران که در برابر اراده ملت خود متواضعانه کنار کشیدند وبا کنار کشیدن خود نه تنها هزینه های سنگین جانی ومالی را بر مردم تقبل نکردند بلکه ادامه عمر خود را در آرامش سپری کردند . نه عاقبتی چون صدام حسین قذافی ویا؟؟؟؟؟ در رومانی باید به التماس وخفت به کام مرگ بروند. علی خامنه ای به عنوان دیکتاتور مدهبی حتی از دیگر دیکتا تورها پا را فراتر گذاشته است .
اگر آنها به کسی که با آنها کاری نداشت کاری نداشتند اما ایشان به عنوان ولایت فقیه نه تنها نمی گذارد کسی به او کار داشته باشد بلکه خود را جای خدایان قرار داده است وبه خودش اجازه می دهد که در خصوصی ترین عرصه های زندگی مردم دخالت کند وتمام حقوق آزادیهای مردم را مورد تجاوز قرار دهد از لباس پوشیدن زنان تا موسیقی، ارتباط دختر و پسر و تا بازی ورق را به نام خدایان دروغین وتابوهای شیعی مورد تعرض قرار دهد .و از سوی دیگر با روی کار آمدن ایشان هیچ گونه صدای مخالفی را تحمل نمی کند از زندان وکشتار ازادی خواهان ودگر اندیشان در داخل تا ترور رهبران اپوزسیون وهمه علی خامنه ای در راس امرین این جنایات بوده است.
علی خامنه ای با پشتیبانی نیروهای تحت امرش روز به روز نهادهای انتخابی همچون مجلس ریاست جمهوری وشوراها را تضعیف میکند ونهادهای غیر انتخابی را تقویت وزیر کنترل در می آورد ایشانبدون هیچ گونه توجه به سرنوشت همتایان دیکتاتور خود در منطقه سرش را زیر برف توجیه ایدئولوژی کرده است وراه اشتباه آنها را تکرار می کند وآن نیزحفظ قدرت وموروثی کردن آن در خانواده ی خود به هر قیمتی است. ودر این راه به چند شیوه عمل می کند .
اولا با دشمن تراشی در سطح جهان ومنطقه بدون هیچ دلیل عقلانی،که در جهان آمریکا ومنطقه اسرائیل می باشد تا بتواند مخالفین منتقدین خود را با بهانه همکاری با آنها سر کوب کند خامنه ای در این راه احتیاجی به مدرک وسند ندارد قوه قضائیه هیچگونه استقلالی ندارد وکاملا تحت امر اوست سخنان مکررلاریجانی رئیس این دستگاه راجع به تحت الامرییش به خامنه ای برکسی پوشیده نیست وبدین ترتیب در سطح بین المللی هم هر گونه اعتراض مجامع بین المللی وحقوق بشری را به بهانه ی اینکه این تحت نفوذ امریکا ودشمنان جمهوری اسلامی است برای خوراک تبلیغاتی داخلی استفاده می کند.
دوما با دشمن تراشی داخلی ونسبت دادن آنها به دشمنان خارجی ویا دشمنان خدا به نام محارب،ملحد ،مرتدو جاسوس هم منتقدین ومخالفین را سرکوب می کند هم با بوجود آوردن فضای ارعاب از یارگیری و فراگیرشدن اعتراضات جلوگیری می کند
سوما با تبلیغ اسلامگرایی وواپسگرایی در مدارس ورسانه های جمعی وبازتولید ذهنیت واپسگرایی فرهنگ سیاسی مردم راعقب مانده نگه می دارند و در این فضا باعث به حاشیه رفتن قشر خلاق جامعه ورشد قشر فرصت طلب که تنها به نفع وحوایج آنی خود هستند نه منافع جمعی مردم که موجب رکود جامعه ایران را در عرصه مدیریتی شده است.
این اقدامات خودکامه خامنه ای وایدئولوژی مسموم اسلامی با هزینه های هنگفتی همراه بوده است که تنها بر دوش مردم ایران است سیرنزولی اقتصاد وامید به زندگی به نسبت تراز جهانی و فرار مغزها ودهها مورد دیگر دال براین ادعاست حال چراخامنه ای را به عنوان مانع اصلی گزار به دموکراسی نام می بریم اولا از روی کار آمدن خامنه ای تا بحال اکثر دولتمردان قدیمی ونزدیکانخمینی ، توسط آقای خامنه ای از دایره ی قدرت خارج شده اند .
وایشان تلاش کرده است ازمهره های ضعیف ومطیع استفاده کند تا اراده خود را بیشتر وبیشتر اعمال کند .سیاست خامنه ای دراین راستا به شیوه ی خارج کردن مدعیان توسط رقیبان کم خطر تر است به عنوان نمونه خارج کردن جناح چپ انقلابی توسط محافظه کارانی چون رفسنجانی و کار گزاران. خارج کردن اصلا ح طلبها وکارگزاران بوسیله جریان فاشیست شیعی (شارلاتانیسم مذهبی) به سرکردگی احمدی نژاد وحال نیز مهار آنها توسط فرست طلبانی چون برادران لاریجانی وسران میانی سپاه که حال جای فرماندهان سابق را گرفته اند .
حال تمام اپوزیسیون و صاحب نظران باید بدانند که برای پایان دادن به نظام سلطه و خودکامه حاکم بر ایران لازم است، باتمام قوا در روشنگری مردم ایران تلاش کنند که عامل اصلی شوربختی آنها در تمام عرصه های اقتصادی ،سیاسی اجتماعی وفرهنگی آنها علی خامنه ای و رژیم فاسد وخودکامه اوست{jcomments off}