مانند بچه ای که مدتها در شوک از دست دادن پدر یا مادرش پریشان است..
آری منظورم خودمان است، قصدم هم از خودمان ، خودم و ملت ستم دیده ام میباشد. بیاد دارم 22 تیرماه سال 1368 ، آن زمان کودکی 9 ساله بودم، پیرمردی زیر درخت آلوچه ای نشسته بود و با صدای کم رادیو صدای کوردستان ایران را گوش میداد.
وقتی من نزدیکش رسیدم چون می دانستم به هنگام رادیو گوش دادن باید ساکت بود، بی سروصدا نزدیکش رفتم و نشستم. گوینده رادیو با لحنی حزن انگیز زندگینامه د. عبدالرحمن قاسملو را می خواند و پیرمرد سرش را به سوی من چرخاند و با گوشه دستمالی که به سرش بسته بود اشکهای چشمان قرمز شده اش را پاک کرد و با صدای بغض گرفته ای گفت پسرم بی پدر شدیم…! درک این
حرف او برایم سخت بود ، اما به احترام بغض سنگین و دل خونش ساکت ماندم.
من آنموقع سکوت اختیار کردم چون غیر از این بیهوده بود. بغض پیرمرد شکست و مانند بچه ها هق هق گریه می کرد و من هم با سینه ای سنگین و قلبی آشفته ، خودم را با آستین پیراهنم مشغول کردم. سالها از آن خاطره تلخ می گذرد اما هنوز برای من تازه تر از آن زمان است، تصویر پریشان آن پیرمرد و جمله قلب جوش “پسرم بی پدر شدیم” ـش بیش از هر چیزی تا کنون در مورد ترور رهبرمان د. قاسملو بر من تاثیر دارد. این نمونه ای از مردم دلسوخته جامعه و ملت کورد است. هر کسی به شیوه ای ابراز تاثر و تاسف می کرد ، اما مشکل کار جای دیگر بود، ملت ما حالت بچه مادر مرده ای داشت که هنوز در شوک مرگ نابە هنگام مادرش میباشد.
تاثیر ترور قاسملو در میان ملت کورد بحدی سنگین بود که بی قاسملویی در تمام سطح جنبش مبارزاتی نه تنها کوردستان بلکه ایران هم کاملا مشهود بود. منتهی ملت کورد و جامعه کورد از لحاظ اجتماعی و فرهنگی مثل اکثر نقاط ایران از فقر فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی در رنج بود، بیش از 70 تا 75% مردم بی سواد و کم سواد بودند، این امر دلیل اصلی شوک مرگ قاسملو بود. جامعه ای با این سطح کیفیت بی شک نمی تواند علل ترور چنین شخصیتی را علمی و وسیع در سطح کلان جامعه تحلیل و تفسیر نماید وهمچنین این نبود را هضم و جبران نماید. بهمین خاطر است که بیشتر قاسملو در حوزه احساس ، تعصب و عاطفه با وجود پرقدرت دارد و این هم باعث شده که ما بیشتر در سالگرد ترور وی یا در روز تولدش و یا در مجالسی که بحث وی به میان می آید ، ابراز احساس کنیم و دق دل خود را با جملاتی احساسی خالی کنیم و غیر از این کاری صورت نگیرد. به همین دلیل می توان گفت هرساله 22 تیر ، قلب ملت کورد تیر می کشد.
د. قاسملو خود از پیشوا انتقاد می کند که خود ساده به دام دشمن رفت ، اما باید گفت خود او هم ساده تر به دامشان رفت. باید سریح و بدون تعصب انتقاد کرد تا رهبران دیگر دچار چنین حالتی نشوند. قاسملو هم خود جایگاه ملی و بین المللیش را خوب می دانست و هم دیگران او را تا حدی می شناختند و می دانستند که باید به کدام نقطه شکلیک کنند! شاید الان بعضی از متعصبین تندرو به این انتقاد واکنش جورواجور نشان دهند، منتهی به حال قضیه فرقی نمی کند و معادله همان معادله است که بوده. ما هنوز هم به صورت واقعی قاسملو و شخصیت او را نشناخته ایم و بدون اینکه بدانیم قاسملو چگونه می خواست پیش برود، قاسملو چگونه می خواست کار بکند، قاسملو چگونه می خواست به مقصد برسد، قاسملو چگونه با انتقادات برخورد می کرد، قاسملو چگونه به دشمن و مخالفین نگاه می کرد، قاسملو چگونه به مقوله رهبری و فرمانده هی و مدیریت می نگریست و…
پس بهتر است بی خود و بدون درک واقعی ابعاد شخصیتی قاسملو به عنوان تکیه گاهی منفعتی از شخصیت او سود نجوییم. چون با شعار دادن احساسی و و زبان تملق نمی توان به مشی و نظرگاه او کمکی کرد. اگر واقعا خود را رهرو راهش می نامیم پس باید مقالات ، دیدگاها و دروس وی را به خوبی مطالعه کرد و نگاه و اندیشه و چشم اندازهایش را به خوبی کاوید وعملا آنها را به کار گرفت و بر آنها تاکید نمود. آنهایی که با زبان تملق و شعارهای متملقانه د.قاسملو را علم نموده اند چیزی از او نمی دانند و چیزی از او نمی خوانند و چیزی از او نمی خواهند جز منافع شخصی خود. وقتی می توان به خود بالید که ره
رو مشی قاسملو هستی که از پند و اندرزهای او ، برای مثال چند نمونه در خودت مشهود باشد، وگرنه زبان به تملق گشودن کار دشواری نیست و آب در هاون کوبیدن است ، چون نمیتوان زیاد در کالبدی ماند که شایانمان نیست.{jcomments off}