"an independent online kurdish website

انسان از خواندن نوشته های اجتماعی- سیاسی بسیار بر معلومات خویش می افزاید و با خیلی ازبینش ها و شیوه افکار درمیهن مان، بیشتر آشنا می شود و این کار نیکی است،dr_golmerad_2011

اگر چه نوشته ها زیاد هم در همبستگی مردمان ملتهای ایران کمک نکند. بهر حال بنده شکی در آن ندارم که گردانندگان سایت محترم ناسیونالیست، شخصیتهای متمدن و باور مند به دمکراسی و حقوق انسانها هستند و شکی هم درآن ندارم که خوانندگان و مراجعه کنندگان به سایت جز این هدف، یعنی آرزوئی جز سیستمی که برادری و مساوات برای همه ملتها یا اقوام ایرانی رعایت کند، چیز دیگری را دنبال نمی کنند. پس اگر این طور باشد و من مرتکب اشتباهی نشده باشم، تا اینجا هدف مان یکی است و ما همه می خواهیم در صلح و صفا در یک کشور کثیرالملله با فرهنگهای غنی، زندگی کنیم و خود سرنوشت خودرا در دست گیریم، نه دیکتاتوری و خارجی ها راه و روش زندگی را برایمان تعیین کنند. این نکات مهم رازمانی می توانیم عملی کنیم که خود باهم درراه تعلیم وتربیت درست، کوشاباشیم ومردم را ازبی تفاوتی و ناآگاهی بیرون بیاوریم و نهایتا با عوامفریبی مبارزه کنیم. درحقیقت اینها هستند رمز موفقیت در سرزمینی با زبانها و فرهنگهای گونا گون. البته دراینجا منظور ازمبارزه، گرفتن اسلحه به دست نیست و یا دشمن تراشی مصنوعی نخواهد بود، بلکه منطقی برخورد کردن و با دیالوگی دوستانه و آوردن فاکت وسند است. که این خود راه مبارزه با عوام فریبی را باز می کند. در واقع روی سخن من، نه فقط با نویسنده مقاله و گردانندگان محترم سایت تخصصی ناسیونالیست است، بلکه باهمه آن عزیزانی که به دیالوگ بیشتر پای بند اند تا به مغلطه، اغتشاش و عداوت. اکنون اجازه دهید با هم مقاله را که زیر نام “ساختار شکنی های عوامانه!” در این سایت منتشر شده، بیشتر بشکافیم و بر رسی کنیم. مسئله ای که دراوایل این مقاله با طنزی تلخ، آورده شده، مانند”قومیت گرایان اغلب خودرا درارتباط بادیگری تعریف ومعنا می کنند”، بیشترجلب توجه می کند. اولا، بنده متوجه نشدم که “قومگرایان” باچه چیزی خودرا تعریف و معنا می کنند، یعنی چه؟ اصلا قومگرا به این شیوه که آورده شده، یعنی چه؟ ایا اگر کسی حقوق ابتدائی خود را طلب کند، حتما قومگرا به آن مفهوم منفی باید باشد؟! دوما، من فکر می کنم این مقاله نویس عزیز با سر هم بندی کردن یک سری واژه ها و صفات مرکب و غیره، مانند “بصورت ایجابی، هویتهای قومی و مؤلفه های هویتی”، بدون آنکه احتمالا خود مفهوم این هارا درک کرده باشد. زیرا اگر خودش همان جملاتی را که این واژه ها درآنها بکار رفته اند، بخواند شاید نفهمد. بنده که در مورد ملیتها و”اقوام” “خیلی ادعا دارم”، این جملات اول را که این واژه ها درآن گنجانده شده، واقعا نفهمیدم که منظور هم میهن عزیز ما چیست و چه می خواهد به خواننده برساند؟ در ادامه، این نویسنده محترم، آقای امیر حسن پور را سر زنش می کند،که گویا در سخن رانی اش هیچ تعریفی از ملت به دست نداده است. متآسفانه خودشان که این ادعارا می کنند نیزتا این پایه هیچ تعریف درست حسابی از فوم و ملت نکرده اند که حد اقل خواننده ای مانند بنده بتواند ایشان را تأیید یا رد کند. اکنون من از ایشان می پرسم، تعریف خود شما از ملت، قوم، تیره و غیره در ایران چیست؟ اطمینان دارم هم نویسنده محترم و هم آقای حمید احمدی که کتاب قومگرایان رانوشته اند و در اینجا زیاد بر او تأکید می شود، خوب می دانند تعریف تیره و قوم و ملت را بکنند، اما متأسفانه برتری طلبی واحساساتی برخورد کردن، به آنها این اجازه را نمی دهد که واقعیت را با خوانندگان خویش در میان بگذارند.

نویسنده عزیز مدعی است: “اما باید گفت که مؤلفه هایی مانند حق تعیین سرنوشت وخلقها و ملیت های ایران تماما محصول گفتمان چپ گرایانه بود وقومیت گرایان ایران از طریق گفتمان چپ با این اصول مبهم آشنائی پیدا کردند”. من بعنوان یک کرد که هیچ  هدفی درجامعه ایران جز رعایت برابری و عدالت ندارد، از ایشان می پرسم که چرا خود شما یک تعریف درست حسابی ازملت نداده اید که این اصول مبهم را افشاء کنید؟! در ادامه می فرمایند: “اصول ویلسون(1856- 1924)و ویلسونیسم درکشور ماچندان شناخته شده نبود و دمکراسی لیبرالی نیز با پدیده ای به نام قومیت عمیقا مشکل دارد”. بیان کننده این جمله یابه یقین توجیه گری می کند و خود می داند این ادعا باواقعیت علمی انطباق ندارد ویا احتمالا مفهوم وتعریف دمکراسی لیبرالی را درک نکرده است ویا شاید نمی خواهد درک کند که به خواست مطلوب خود برسد. در اینجا هر انسان واقع بینی می پرسد، چرا دمکراسی لیبرالی باقومیتها مشکل دارد؟! آیا شما تعریف عام پسندی برای واژه دمکراسی در یک کشور چند “قومی” دارید؟! در هرحال باید به این عزیز گفته شود که اگر حقوق ملیتها در یک سر زمین رعایت گردد، بدون تردید، صلح و دمکراسی با مخاطره رو برو نخواهد شد، بلکه بر عکس، اگر این حقوق زیر پا گذاشته شود، صلح و دمکراسی به خطر می افتد. این نکته را باید بدانیم، دمکراسی معنی و مفهومی نخواهد داشت، اگر حقوق اولیه فردی در یک کشور رعایت نشود. یعنی زبان مادری یک گروهی که دارای ادبیات، شعر، تاریخ و فرهنگ خود هستند، برسمیت شناخته نشود، تحقق دمکراسی محالست. چه زمانی این نکات فوق از طرف افراد و شخصیتهای آگاه دیگر ملیتها به رسمیت شناخته خواهد شد؟ زمانی که آنها خود این زبان و ادبیات را نه یاد بگیرند، بلکه حداقل بشناسند و گرنه آنها تقصیر ندارند که با بی اطلاعی در برابر آن مقاومت نشان دهند! کسی که سیدعماد الدین نسیمی آذربایجانی قرن 14 میلادی و ملای جزیری قرن یازدو و دوازده میلادی و احمدی خانی کرد حدود سیصد و اندی سال پیش را نشناسد، نمی تواند تشخیص دهد که ملت آذری و کرد و غیره در جامعه چند ملیتی ایران وجود دارد! لذا من هیچ تقصیراین نوع هم میهنان را نمی گیرم، اگرملتهای ایران راتشخیص ندهند وبرایشان سیستمهای دیکتاتوری گذشته بسیارعادی جلوه کند و برآن مبنا حرکت کنند وحتا به گذشته استناد کنند، همان گونه که مقاله نویس سایت ناسیو نالیست و نویسنده قوم گرائی، آقای حمید احمدی احتمالا تصور می فرمایند.

خوب درمجموع اگر واقعا قصد ما در بیان این مطالب مغلطه و عوامفریبی و برتری طلبی نباشد، بلکه نا آگاهی از تعریف درست و علمی از واژه های قبیله، قوم و ملت از نظر “اتنالجی” یا قوم و ملت شناسی باشد، بسیار ساده خواهد بود که دمکراتهای واقعی اینها را یاد بگیرند و روشن کنند که اینها چه هستند و به دعواهای قلمی خاتمه داده شود و ما وسیله ای فراهم نکنیم که دشمن ملتهای ساکن یک سرزمین برایمان کف بزند.

آن گونه احساس می شود که نویسنده این مطلب و آقای حمید احمدی و امثال از واژه چپ مانند مسلمانان که می گویند: جن ازبسم الله می ترسد! آنهانیز ازواژه کثیرالملله بودن ایران می ترسند وازبکار گیری ملت بجای قوم وحشت دارند. همه این راخوب می دانند که تعریف علمی واژه های ملت شناسی فقط ازطرف چپهابوده است. بنده نوعی می پرسم، چرا اگر تعریفی علمی و درست، از طرف یک مخالف ایدئولوژیک بیان شود، باید موردپسند نباشد؟! اگرواقع بین باشیم و بپذیریم، اولین گروهی که نه فقط تعریف درست قبیله و قوم وملت، بلکه واژه های سیاسی درست را، خارج ازواژه های متداول سیاسی هزار فامیل وارد عالم سیاست ایران کرد، چپ ها بودند. اگرشهامت داریم باید این را بپذیریم، وگرنه خرمان آن طرف آب معطل خواهد ماند. متأسفانه این نکته درست درفرهنگ برخی ازهم میهنان عزیز نمی گنجد، چون دشمن آشتی ناپذیر یک ایدئولوژی این را بیان کرده است!!

در دنیای امروزی، من خودرا موظف می دانم، تعریفهای درست از واژه هارا مکرر بیآورم، نه فقط به خاطر هم میهن عزیز مقاله نویس وآقای حمید احمدی عزیز، بلکه برای همه خوانندگان واقع بین ودمکرات که خود قضاوت کنند و مفهوم “قوم گرائی” از دید منفی، بیان شده را بدون پیشداوری و توجیه گری مورد توجه قرار دهند. بنده کرد فرق زیادی بین شما دمکراتهای ایران و تأیید کنندگان جمهوری اسلامی قایلم و هرگز نمی خواهم شما همان سازی را بزنید که هواداران رژیم می نوازند. دراینجا دونمونه آن را می آورم: حجت الاسلام، دکتر علی اکبر ایمانی، امام جمعه فردیس و یکی دیگر از تأیید کنندگان رژیم، بترتیب درباره تعریف واژه کمونیسم دو تعریف از این اصطلاح فرنگی را دارند که در اینجا تقدیم حضور می شود. ایمانی، چنین می گوید:

“کمونیسم این اصطلاح از ریشه لاتینی ( کمونیس ) به معنای اشتراکی گرفته شده است  و این عقیده از سال 1840 رواج یافت. و معنای اشتراک محدود به ثروت و دارائی ها نمی شود، بلکه اشتراک شامل زنان و مسائل جنسی می گردد …..”. این حجت الاسلام خود خوب می داند که این دروغ محض است. امابرای عوام فریبی باید بگوید و باید مدت زمان طولانی تری برگرده مردم پاک دل سوار باشند. احتمالا نظیر آن دروغ مصلحت آمیزیست که گویابه پیغمبر اسلام بسته اند،باشد. یکی ازبدبختی های ماهمین است که عده ای از میان همین مردم پاک دل بسیار متعصب، بار آورده شده اند و این نکات را زیاد بد می دانند و نکات بدرا به کمونیستها یا مخالفان ایدئولوژی باید بچسبانند. در صورتی که خود خوب می دانند که اینطور نیست. بهمین دلیل این آقای حجت الاسلام، این گونه عوام فریبی می کند. تعریف بعدی از واژه کمونیسم: “در واقع کمونیزم یعنی مسلک اشتراکی در گذشته این اشتراک مفهوم وسیعتری داشته مانند زمان قباد که مذهب مزدک پدید آمد و شامل اشتراک عمومی در همه امور زندگی ومسائل جنسی می شد. …”. خوب، امروزه بیان این چنین تعریف ها(!)، چیزهائی هستند که مسلمانان واقعی شرم دارند بر زبان آورند، چون اکثر ازمحتوای پوچ آن باخبر هستند. اکنون شما عزیزان خودتان تا آخرش را بخوانید و ببینید که اینها تاچه اندازه مردمان ملتهای ایران را نادان و بی اطلاع بحساب می آورند. با اطمینان لیبرالهای ایران چنین تعریف هائی را به پشیزی نمی خرند. اکنون نمی خواهم از اصل موضوع فاصله بگیرم. لذا اجاز دهید تعریف واژه هائی را که بحث این مقاله یعنی قوم و قبیله و ملت است، بیآورم. کاری که نه نویسنده ی محترم انجام داده است ونه همه محافظه کاران به آن توجه می کنند. آرزو دارم آن کسانیکه به دمکراسی پای بند اند و باور دارند، به این تعریفها توجه کنند:

نخست، قبیله، به گروهی از انسانها گویند که از طوایف هم خون تشکیل می شود و تجمع چندقبیله به قوم تبدیل می شود. دوم، قوم، گروهی از انسانها را گویند که علاوه بر خصوصیات فوق، دارای زبان مشترک، رسم و رسومات و لباس و سر زمین و فرهنگ مشترک باشند. اکنون خواستها و ضروریات اقتصادی انسانها که به این خصوصیات فوق اضافه شود، قوم تبدیل به ملت می گردد که این مقوله ای سیاسی است و در پائین که تعریف ملت است، بیشتر توضیح داده می شود.

سوم، ملت و تعریف آن: مـتأسفانه در میان برخی از هموطنان اپوزیسیون عمدا و یا نا آگاهانه، ملت را بانژاد یکی می گیرند و یکی از نکات مشترک را نیز مذهب برای تشکیل ملتی می دانند که این ادعاها بنابه اثبات علم ملت شناسی، نادرست اند. زیرا نژاد یک روش زیست شناسی است و ملت یک تعریف سیاسی است و از نظر تاریخی عمر بس کوتاهی دارد (حدود 150 تا 200 سال) و افراد یک ملت می توانند دارای آئینها و مذاهب مختلف باشند. مانند ما کردها که هم مسلمان داریم و هم یارسانی، زرتشتی، بهائی و غیره و درمیان ملت فارس نیز همین طور است. تعریف علمی ملت، بگروهی از انسانها می گویند که دارای زبان مادری مشترک، رسم و رسومات و لباس ویژه خود، سر زمین مشترک (یعنی همان تعریف برای قوم) به اضافه حیات اقتصادی مشترک و وِیژگیهای روانی باشند. در اینجا مذهب و نژاد کمترین نقشی دارند و اصلا نه. البته درجهان امروز، شده و می شود که چندین ملت باهم جمع شده و آزادانه و بدون زور درکنار هم زندگی کنند و یک سرزمین متحد و روابط بازرگانی مشترک را دارند. آنطور که قبلا اشاره شده، نیروهای محافظه کار در جامعه ایران از اصطلاح ملتهای این سر زمین خود داری می کنند. البته آنها اقوام ایرانی را نمی توانند انکار کنند و اکثر می گویند که ایران از اقوام فارس، آذری، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن تشکیل شده. هیچ کسی با این ادعا مخالفت ندارد، اگرحقوق مساوی بین این اقوام وجود داشته باشد. متأسفانه افراد ناسیونالیست و کنترا محافظه کاری در قدرت و اپوزیسیون هستند که عمدا تعریف نادرستی برای ملت بکار می گیرند ومی گویند، چون جمع اقوام درایران یک دولت را تشکیل داده اند پس یک ملت اند و بدین ترتیب ایران دارای یک ملت است. در صورتی که این باتعریف علمی از ملت، فاصله زیاد دارد. این نکته ای است که فقط برتری طلبان ودیکتاتوران برآن تکیه می کنند. برای نمونه و بنابه اشاراتی که در پیش شده، هیچ کسی نمی تواند انکار کند که ملت کرد دارای زبان وادبیات مستقل و رسم و رسومات و لباس ویژه خود و سر زمین آباء و اجدادی وخواستهای اقتصادی مشترک خود است. همچنین این فر مول در باره فارس، آذری، بلوچ، عرب و ترکمن صدق می کند. بهر حال، ملتهائی که با هم در یک سرزمین یک دولت راتشکیل داده اند، به کشور کثیرالملله معروفند. که تاکنون در ایران متأسفانه دیکتاتوری حاکم بود وملتها درحق تعیین سدنوشت خویش محروم بوده اند. اما سیستم فدرالیسم درکانادا، سویس، هندوستان وبلژیک وغیره را می توان نام بردکه نمونه هائی از دمکراسی هستند. آرزو داریم روزی جامعه ی ایران چند ملیتی، روی دمکراسی را به خود ببیند و درخاور میانه به سویس اروپا تبدیل شود. من این نکته مهم را برای متبحرین و متخصصین بی طرف یاد آوری می کنم و از جمله می خواهم نویسنده مقاله ذکرشده و آقای حمید احمدی نیز به آن توجه فرمایند و اگر واقعا ریگی درکفش نیست که حتما نباید باشد و به حل مسالمت آمیز مسئله حیاتی در منطقه علاقه داریم و بر تری طلب هم نیستیم، بادقت به این نکات تاریخی و پیدایش ملت توجه کنیم و اگر غلط است با صراحت و بدون توجیه گری نقد کنیم وبنویسیم واگر درست است، آن را بپذیریم. اکنون یک اشاره بس کوتاه به ریشه های تاریخی و ایجاد ملت:

عامل اصلی پیدایش ملت، لهستانیها بودند: در سالهای 1772، 1792 و 1795 میلادی بود که لهستان بین کشورهای روسیه تزاری و پروس آلمان و اتریش سه بار تقسیم شد. مبارزان لهستانی برای شناسائی ملت خود اولین گام را در سالهای 1830 و 1848 و 1863 برداشتند. یکی از هنرمندان به زبان آلمانی قطعه ای دارد مبنی بر این که رقص محلی مازورکا دراطراف ورشو به رقص سیاسی تبدیل شده بود و در جنبش سال 1830 نقش مهمی داشته. لهستانی ها در جنبش اول شکست خوردند، اما عاقبت در سال 1848 یعنی همزمان باانقلاب صنعتی دراروپا، موفق شدند قراردادی بااین کشورها امضاء کنند که آنها(روسیه، پروس واتریش) ملت لهستان را درچار چوب این کشورها به عنوان یک ملت برسمیت بشناسند و این گویا در سال 1863 قطعی شده است و امروز ملت لهستان یک دولت مستقل دارد. در هر حال این نباید ترس و وحشتی ایجاد کند که ملتهای ایران نیز تجزیه شوند. ما باید جوی را از نظر رعایت دمکراسی و اقتصادی بوجود آوریم که اتوماتیک مانع تجزیه شود، نه با زور سر نیزه و حقه های سیاسی. نویسنده مقاله می گوید: “بررسی ارگانهای گروه هاو سازمانهای چپ بویژه درآغاز انقلاب نشان خواهد داد که آن ها تاچه اندازه در بسط و گسترش گفتمان واگرایی قومی در جامعه و در آینده در تولید نفرت از سایرین نقش داشته اند”.

اگراین نازنین به نکات فوق توجه فرماید، حرفهای ضد چپ خودرا پس خواهد گرفت وهر چیزی را در مورد واژه های قوم و ملت شناسی و غیره فقط به چپها ربط نمی دهد. در واقع بیشتر چپ های واقع بین چیزی مطرح نمی کردند مگر واقعیت. درست است که واقعیت بمذاق این عزیزان تلخ است، اما بدون شک تولید نفرت نمی کند، بلکه بر تری طلبی و دیکتاتوری از هر نوعش تولید نفرت می کند که ما امروز به روشنی می بینیم.

نویسنده، سخنان امیر حسن پور را که مثالهائی آورده است، تجزیه طلبی تلقی کرده و می گوید: “قبل از هر توضیحی باید یاد آوری کرد که تجزیه طلبان معمولا سعی می کنند با معمولی و عادی جلوه دادن پروسه تجزیه کشور به شهروندان بقبولانند که تمامیت ارضی تابو تلقی نمی شود و می توان یک کشور را علیرغم همه کوشش ها و فدا کاری هایی که نسل های قبلی انجام داده اند به تکه های مختلف تقسیم کرد و سرنوشت جداگانه ای برایش رقم زد”. خوب خوداین آقای نویسنده بخوبی می داند که این جمله عوام فریبانه است، زیرا همان طور که اشاره شد، کوشش دیکتاتورها برای بر سرقدرت ماندن خود بودنه فداکاری نسلهای قبل. این کوششها هیچ به سود ملیتهای ایران نبوده. ایشان ازخود نمی پرسند اگر بفرض، گروهی از انسان ها زیر نام یک ملت، بخواهند ازملت دیگر جدا شوند، دلیلش چیست؟ چه عاملی باعث آن شده که مردمان این ملت نمی خواهد با ملت حاکم زندگی کند؟ مگر نه وضع اسفبار اقتصادی در ولایات و انسان درجه دوم بحساب آمدن، عامل اصلی جدائی این گروه ها، از ملت حاکم می تواند باشد؟ آیا از خود پرسیده اید که هیچ قدرتی نمی تواند جلو گروهی از انسانهای مدرن و متمدن را با زور شمشیر بگیرد که نخواهند برده وار تابع باشد و به زندگی ادامه دهد؟ آقای نویسنده هر گز از خود نپرسیده است که چرا ملتهای آلمانی و فرانسوی و ایتالیائی و رتو رمانی سویس نمی خواهند ازهم جدا شوند؟ اکنون نمی توان شکی در آن دید که فقط برتری طلبان این نکات را مطرح می کنند، مبنی براین که اگرانسان حق خود را بخواهد، مهر تجزیه طلبی خواهد خورد. در واقع من هم مخالف تجزیه یک کشور هستم، اما زندگی در یک کشور بصورت شهروند درجه دوم را هم مطلقا رد می کنم و می خواهم مساوات و برابری در جامعه برقرار باشد و به فرزندان همه اقوام یا ملیتها امکان تعلیم و تربیت مساوی داده شود و استعدادها در داخل هر ملیتی امکان پرورش به زبان مادری خود داشته باشند. از نظر مادی امکانات تعلیم و تربیتی فقط متعلق به کاست هزار فامیل نباید باشد، بلکه قوانینی در مملکت بوجود آید که همه بتوانند به راحتی از امکانات تعلیم و تربیتی برابر استفاده کنند.

در ادامه مقاله می خوانیم: “درآمریکایی که میلیونها نفر غیر انگلیسی زبان یا به روایت هانتینگتون غیر آنگلو-پروتستان زندگی می کنند هنوز زبان انگلیسی تنها زبان رسمی کشور است”. با تأسف باید بگویم بیان کننده یا استناد کننده این جملات چه بخواهد و چه نخواهد به تجزیه کشور از طریق خشونت دامن می زند. زیرا مسایلی احساسات بر انگیز مطرح می فرمایند، بدون آن که جوانب علمی آن را بررسی کنند. اولا اگر واقعا هدف دشمنی نداشته باشیم، مسئله آمریکای لاتینی ها در آمریکا با آذریها و کردها و بلوچ ها و عربها و ترکمنها از آسمان تا زمین فاصله دارد. دوما لاتینی ها مهاجر به سر زمین آمریکا بوده اند و هنگامی که وارد این سرزمین شده اند، تمام قوانین وضع شده را درآن کشور پذیرفته اند. اما ملتهای نامبرده ایران مهاجر نیستند و سر زمین ایران مال و ملک آباء و اجدادی همه ساکنان آن است.

مقاله نویس کوشش می کند ازآقای امیر حسن پور خورده بگیردکه گویا آقای حسن پور پرسشی طرح کرده است، مبنی بر این که: “اگر یکی از استانهای کشور بخواهد طی رفراندومی جدا شود و سرنوشت جداگانه ای بر گزیند واکنش ملیون چه خواهد بود آیا به ابزار خشونت متوصل خواهند شد یا راه حل دمکراتیک را بر خواهند گزید و در ادامه به گونه ای تلقین می کنند که گویا راه حل دمکراتیک متضمن جدائی است”. خوب این در واقع تأییدی بر آن ادعای بنده است که همین آقایان برتری طلب، نه ملیون، خیلی احساساتی بر خورد می کنند و در واقع جنگ افروزند که ما با هر وسیله ممکن می خواهیم جلو آن را بگیریم و اجازه ندهیم که این حضرات از آب گل آلود ماهی بگیرند.

من در حقیقت در سیمینار سخنرانی آقای حسن پور نبوده ام، اما اطمینان دارم که راه حل دمکراتیک ایشان فقط جدائی نیست. و این بر داشت این آقایان ملیون باید باشد که مردمان خلق حاکم را بر علیه دیگر خلقها بر انگیزد. من در پیش مکرر گفته ام که ما باید عوامل نا رضایتی و جدائی را بیابیم و به رفع نابسامانی ها بپردازیم که خود جلو تجزیه را به قطع خواهد گرفت، مثال سویس آوردم. این شیوه بیان آقایان و طرح مسئله خود دامن زدن به جدائی و تجزیه سر زمین است. در مقاله یک جمله درست را می خوانیم و آن استناد به حقوق بین المللی است، مبنی بر اینکه: “در حقوق بین الملل  عرفی حق جدائی باید در اوضاعی حاد و هنگامی به رسمیت شناخته شود که گروه یا سرزمین مشخص تحت تبعیض عمدی و گسترده و یا نقض حقوق بنیادین بشر قرار داشته باشد”. ما از نویسنده این مقاله و همفکرانش می پرسیم خودتان قضاوت کنید آیا در ایران ابتدائی ترین حقوق ملیتهای غیرحاکم رعایت شده است و می شود؟ بدون شک نه. پس حق بدهید به آن عده که نمی خواهند باشما زندگی کنند، اگرحقوق آنها را رعایت نکنید. در واقع می توان بیشتر موضوع ملیتها را شکافت و توضیح داد. اما بنده نمی خواهم مطلب طولانی و خسته کننده شود، لذا برای جلو گیری ازطاقت فرسائی درهمینجا کوتاه می آیم. آرزو دارم عزیزان دمکرات و آزادیخواه را بیشتر باعمق درد ملتها آشنا کرده باشم. ببخشید من این مطلب را درژنو در 20مین کنگره حقوق بشر سازمان ملل (18 ژوئن تا 6 ژوئیه) بین 18 تا 25 ژوئن نگاشته ام، اگر حالا منتشر می شود بدلیل کار زیاد بوده. به امید پیروزی

هایدلبرگ، آلمان فدرال اول ژوئیه 2012

      دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

منابع برای مفهوم اتنیکی:

فرهنگ پنجاه جلدی دهخدا سالهای 1337 تا 1345 خورشیدی زیر واژه های قوم و قبیله و ملت

فرهنگ سیاسی امیر نیک آئین چاپ اول سال 1350 خورشیدی زیر واژه های اصطلاحات ذکر شده

Philosophisches Wörterbuch, Leipzig 1975, Band II., 11. Auflage, S. 834, 1270 

{jcomments off}            

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی