"an independent online kurdish website

با اندوهی مشترک با همه همدلان سرزمینم در رابطه با زلزله شمال غربی ایران sirus_melekuti1

 

جمهوری اسلامی سعی دارد زمین لرزه اذربایجان را بی اهمیت جلوه داده و تمرکز خبری خود را همچنان بر موضوع سوریه و نشست کشورهای غیر متعهد قرار دهد. این در حالیست که هر لحظه اخبار تلفات این زلزله بیش از پیش بگوش میرسد. قربانیان از حداقل امداد و تیم پزشکی هم برخوردارنستند.  .

  مدیریت اقتصادی ، کشوری ، و بهزیستی اجتماعی مردم ایران همیشه قربانی سیاست روزمرگی نظام حاکم بود، این نظام بدلیل ماهیت و چگونگی ماندگاریش فاقد هر گونه تدابیر دور نگر برای این سرزمین بوده و هست. تنها تدابیر دورنگر نظام را باید در غارت اموال و ضبط ثروت ملی در بانکهای جهانی و فراهم سازی ابزار و نیروی سرکوب در درون و بیرون از مرزهای ایران بازیافت. به همین خاطر سیاست شهرسازی و توسعه شهر سازی تنها بر وجوهی از سوداگری و ماکت سازی قرار گرفته اند. تدابیر امنیت زندگی شهروندان در برابر بلایای طبیعی در این اندیشه سوداگر پشیزی هم ارزش ندارد. یک زمین لرزه در تهران میتواند صدها هزار قربانی بیافریند، خشک شدن دریاچه ارومیه ، از بین رفتن جنگلهای ایران ، خشک شدن چاه های نفت بدلیل استخراج بی رویه و دها مورد دیگر مانند تباهی و اینده یاس اور زندگی نسل جوان همه و همه مبین انند که این نظام هرگز سعادت امروز و فردای ساکنین ایران را در طرح و برنامه ماندگاری خود نداشته و نخواهد داشت..

زلزله ای با شدت شش ریشتر صدها خانواده ایرانی را در شمال عربی ایران بی خانمان و داغدار نمود. در نگاه نخست تصور میشود که یک بلای طبیعی بوده و هیچ قوای انسانی مسئولیت در برابر چنین حادثه ای را ندارد. اما با نگاهی عمیقتر در می یابیم که این فاجعه طبیعی میتواند هشداری بر فردای حادثه ای باشد که جان هزاران تن را مورد مخاطره قرار دهد . هشداری که نگاه ما را بسوی مسئولیتهای قوای حکومتی متوجه میسازد.

نظام جمهوری اسلامی مدیریت سیاسی –اقتصادی و اجتماعی خود را تنها و تنها بر حفاظت و گستره قوای سیاسی و ماندگاری خود قرار داده و همه ثروت اجتماعی اعم از مادی و معنوی سرزمین ما را برای این ماندگاری نکبت وار به چوب حراج کشانید. برای این ماندگاری  ، گذشته، حال و اینده را تاراج غارت ماندگاری موقت خود نمود و مینماید. در بنیاد اندیشه این نظام ایدئولوژیک هستی تاریخ سرزمینمان و همه میراث ان  پشیزی هم ارزش ندارد مگر انکه بتواند ان  میراث را  همچون کالایی به نقدینه های سپرده در بانکهای جهانی تبدیل سازد. سوداگر است ، سلطه جوست، خود را از هستی تاریخ و ساکنینش بیگانه میپندارد ، بنابراین میداند اقامتش تداوم نخواهد داشت  و میخواهد در اندک زمان ماندگاریش غنایم جنگی خود را بردارد و برود ، زیرا میداند امدنش مبین رسالتی بود که پایانه اش با برجای نهادن ویرانیها  ، دارد به انتهای خود میرسد. از همین روی میتواند ارزشهای هستی و هویت شناسانه قومی و ملی را تاراج نموده و یا انرا در طرحهای سوداگرانه به نابودی بکشاند، همچون هم کیشان خود در افغانستان  طالبانی با هر انچه تصویر گر پیدایی و سرافرازی جهانبینی او نباشد، در ستیز است و میتواند به نیستی تبدیل گرداند. ارتزاق نظامهای فاشیستی از منابع تاریخ همواره با نفی و ویرانی بخشهای دیگر از نشانه های تاریخ میباشد، هویت جویی از بستر تاریخ و نفی نشانه های مغایر جهانبینی خود هستی فاشیزم مذهبی را به تصویر میکشاند، از همین روی تاریخ ذهنی سرزمینمان و شاید جهان بشریت  به هزار و چهارصد سال کاهش می یابد و تاریخ سیاسی ان به برامد و سلطه ان نظام. دیدیم که سراغاز این تولد توحش همراه با ایستایی ساعت زمان بود و سراغاز ساعت صفر، تا معماران سیاسی فرهنگی نوین قادر ایند نسل تازه ای را در دامان چنین روایتی بپرورانند. با همه این دورنگریها اما در بنای اجتماعی ، معماران این نظام هرگز در طرح ساختارها ی اجتماعی تدابیر دورنگری را در طرح و برنامه خود بکار نبستند.زیرا در یافتند که حتی وعده های هویت جویانه و هستی شناسانه پندارها و جهانبینیشان باید به مثابه ابزاری در بهره وریهای مادی از یک فرایند ناماندگار بکار بسته شوند. دگر دیسی بیان ارمانها و پندارهای ذهنی در سرعتی بی همتا خود را در بستر سوداگری برکشاند و بر غارت هویت و میراث تاریخی، هستی مادی و معنوی امروزین نیز افزون گشت . اینگونه ذهنیت اجتماعی را در واپس اندیشیها ، در ستایش سوگواری و اندوه، و تمکین به ذلت و خواری و قناعت ورزی بر این داشته ها میزبان شدند و انگاه خود و اقا زادگانشان کیسه گشاده از و طمع خود را از ثروت ملی پرنموده و شادمانی را در بساط پنهان زیست حقیقی  خویش فراهم اوردند. میلیلردها دلار ذخیره مالی در بانکهای جهانی، حکایت از اغاز دورانی میدهد که  پایانه این ماندگاری از پیش تبیین شده سیاسی انرا رقم خواهد زد. این منشور هستی شناسانه نظامیست که همچون بختک خود را بر مال و جان و هستی تاریخی و معاصر ما کشانیده است.

این نظام دیر یا زود میرود اما با برجای نهادن میراث میرایی خود میرود، با برجای نهادن ویرانیهای مادی و معنوی عظیم میرود، با به تباهی کشانیدن همه سامانه اجتماعی و نسل فردایی میرود، و هر روز بود و هستی ان بر گستره چنین تدبیری خواهد افزود.

جنگ هشت ساله را می اغازد برای گستره امپراطوری اندیشه خود، شکست میخورد و جام زهر را مینوشد اما اقیانوسی از این زهر را در کام مردم سرزمین ما مینشاند، همه ویرانیها را برگرده قربانیان وامیگذارد و میلیونها انسان اواره جنگی را به حال خود رها میسازد ، تا ماندگاری خویش را در حادثه زندگی رقم زنند. قربانیان زنده بگور جنگ اواره شهرها و گستره شمارش رو به ارتفاع اسیبهای اجتماعی میشوند ، امدادی برای ترمیم صورت نمیپذیرد ، زیرا سودای غارت فرصتی برای این مهم فراهم نمیسازد.

حاکمیت غاصب بخش مهم از ثروت ملی را هزینه قوایی از لمپن ها و پرورش انان میسازد تا به مثابه نیروی سرکوب عرصه مطالبات را به تنگنای خاموشی و قناعت ورزی برکشانند. بخش دیگر از این ثروت ملی را با گشاده دستی به بهبودی زیست همگنان سیاسی خود در این و ان سوی جهان اختصاص میدهند. هزاران خانه با صرف میلیلردها دلار از خزانه ملی در بیروت، ونزوئلا و دیگر نقاط ساخته میشود تا ساکنین  ان دامنه و گستره همگنی سیاسی را به نمایش بگذارند. در خانه و سرزمین ما اما چراغی که میسوزد شمع وجودیست که این چپاولگران هدیه راه  سوختن ها و ساختنها نمودند. ساکنین مرگ در زیر اوارها از پس یک زمین لرزه خفیف.

اری یک زلزله شیش ریشتری میتواند صدها خانه را ویران  نموده و هزاران تن را قربانی خود سازد. زیرا مدیریت سیاسی و اقتصادی سرزمینمان در دست سوداگرانیست که ارزش هستی ساکنین انرا با ستایش و گستره میرایی ها رقم میزنند. همین زلزله در ژاپن و امریکا شاید به تعداد یک دست قربانی نمی افرید، اما در سرزمین ما در سایه یک مدیریت سوداگر و بی توجه به جان ادمی میتواند صدها و حتی هزاران تن را قربانی خود سازد .اندیشه بهزیستی و پیشگیری از فجایع طبیعی هر گز در این مدیریت وجود نداشته و نخواهد داشت. 

حادثه زمین لرزه بم را بخاطر دارید؟ یاد دارید که چگونه امداد همگانی و جهانی در دستان مدیریت بحران نظام تاراج گردید؟ یاد دارید که چگونه مدیریت بحران از هم گسیخته پا به میدان امداد نهاد؟ مدیریتی که در سودای تاراج امداد جهانی بود و نه نجات جان ادمیان.

بار دیگر در سرزمینمان یک بلای طبیعی نیاز به امداد را فرامیخواند، نظام سیاسی و مدیریت بحرانش چه میکند؟ بی گمان نمیتوان در انتظار ارمغان هستی از سرشتی بود که جز غارت رسالت دیگری نداشته و ندارد.

در هنگامه سرکوب مطالبات انسانی انچنان مدیریت بحران نظام سیاسی حاکم سامان پذیر میشود که حتی قادر است حضور میلیونها انسان را در نظم مرگ بار خود به اسارت بکشاند. اما در هنگامه باز سازی و امداد انسانی از هم گسسته است ، نالایق است ، زیرا  انگیزه ای برای ان ندارد، زیرا هستی اش تنها برای ویران نمودن سرزمینمان مفهوم می یابد. تداوم ماندگاری این نظام گستره ویرانی ها و میرایی ها بیش نخواهد بود. 

{jcomments off} 

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی