اخیراً توافق نامه ی مابین دو حزب دموکرات کردستان ایران و کومله به کار بردن گزاره هایی چون جنبش رهایی بخش ملت کردستان و حق تعیین سرنوشت در بیانیه ی مشترک این دو حزب،
موجی از انتقادات را از جانب به اصطلاح روشنفکران و احزاب و جناههای متفاوت فارس و ذهنیت های مملوء از عناصر دیگر ستیز ی در پی داشت که به کار بردن این دوگذاره ها را گامی در جهت تجزیه(به عبارت بهتر استقلال) و تهدید تمامیت ارضی ایران ارزیابی کرده اند.
متاسفانه واکنش جناح های مختلف و متفاوت ملت فارس در خصوص این بیانیه و تاکید هم زمان آنها بر مقوله ی دموکراسی علاوه بر آشکار ساختن تضاد ها وتناقضات موجود در اندیشه ی آنها پرده از افکار خطرناک آنها نیز برداشته و آینده ای روشن را برای ملیتهای و اقلیت های متفاوت و متعدد تحت سلطه در این کشور نوید نمی دهد. این افراد و احزاب با تاکید بر مفاهیمی چون هویت ایرانی،زبان فارسی، مرز، تمامیت ارضی، دولت-ملت و… خود را همچون پدر خوانده هایی می پندارندکه وظیفه ی درونی ساختن این ارزشها و مفاهیم را برای دیگر ملیت هایی(فرزند خوانده) که از دیدگاه آنها هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده اند و قادر به تشخیص خیر وشر خود نیستند دارند، غافل از اینکه هیچ گاه جایگاه پدرخوانده گی آنها مورد تائید هیچ قوم و ملتی در ایران قرار نگرفته است.بدین جهت لازم است تا نکاتی چند پیرامون مفروضات ذهنی این افراد و جناح ها آورده شود:
1.آنچه این افراد تحت عنوان دولت-ملت مبتنی بر یک ملت از آن یاد می کنند هیچگاه مورد تمام ملیت ها و اقلیت های ساکن در این جغرافیا واقع نشده است و این امر خود ناظر بر عدم شکل گیری پدیده ی ملت به معنای واقعی کلمه در این کشور است.به عبارتی زمانی می توان از ملت واحد و هویت ملی واحد در کشور ایران صحبت به میان آورد که تمامی اقلیت ها، ملیت ها و خرده فرهنگ ها خود را قسمتی از این هویت و سهیم در آن بدانند.حال انکه آنچه تاریخ گواهی می دهد هویت ملی مورد نظر این افراد و جناح ها متشکل از ارزش ها و مطلوبات یک ملت(یعنی ملت فارس) بوده و با توسل به ابزار زور و اجبار بر دیگر ملت ها تحمیل شده است.متاسفانه این افراد و احزاب هیچ جایگاهی را برای رضایت ، اراده و خود تعریفی دیگر ملت ها برای تعریف خود قائل نیستند و به دلیل افکار قیمومیت منشانه ی خود به صورت یکجانبه اقدام به تعریف این هویت می نمایند.
این در حالی است که هویت گروهی و جمعی در صورتی قابل تحقق است که افراد با تاکید بر تشابهات و احساسات مشترک خود و به صورت کاملاً ارادی اقدام به بنا نهادن چنین هویتی نمایند.حال سئوال این است که آیا به غیر از ملت حاکم در ایران دیگر ملیت ها و اقلیت های موجود در این جغرافیا که امروزه همگی تحت عنوان هویت ایرانی شناخته می شوند می توانند عنصری از اراده و رضایت خود را در این هویت باز یابند یا نه؟به نظر می رسد برای یافتن پاسخ این سئوال باید به آراء و نظرات ملیت های موجود در جغرافیای ایران بازگشت.
2.متاسفانه امروزه احزاب وجناح ها ،تحت تاثیر منافع سیاسی و اقتصادی خود اقدام به تفسیر به نفع گزاره ها و قواعد عام اخلاقی می نمایند آنچنان که حتی پایه ای ترین حقوق بشر نیز از این اصل در امان نمانده اند.بدون شک به اصطلاح روشنفکران فارس نیز از این رویه به دور نبوده و تحت تاثیر منافع سیاسی و اقتصادی خود به رویکردی ابزاری به اخلاق و محدود کردن آن به دایره ی خودی ها به تفسیر عام ترین و اساسی ترین حقوق بشری پرداخته و به این طریق برای حفظ سلطه و حاکمیت و تامین منافع خود دیگر ملیت های تحت سلطه را خارج از دایره ی احکام اخلاقی و حقوقی نظیر حق تعیین سرنوشت می پندارند.آنچه واضح است اگر این افراد با دیدی روشنفکرانه و پلورالیستی و رویکردی اخلاقی و حقوقی به قضیه بنگرند، هر آنچه را که بر خود شایسته می پندارند بر دیگر ملیت ها نیز شایسته خواهند پنداشت و به برابر حقوقی تمام ابناء بشر اعتقاد خواهند آورد.
3.سال ها است در کشور ایران در ذیل مفهوم مبهم تمامیت ارضی هزاران انسان به خاک و خون و چوبه هاب دار کشیده می شوند.حال باید پرسید کدام تمامیت ارضی؟؟آیا یک مفهوم انتزاعی و ساخته ی ذهن بشر بیش از جان هزاران انسان ارزش دارد؟واقعیت آن است مرزهایی که بر اساس آنها اقدام به تعریف جغرافیای سیاسی یا به عبارتی تمامیت ارضی کشور ایران می شود به هیچ عنوان منطبق برواقعیات فرهنگی و جامعه شناختی موجود نبوده و همچنین به دلیل عدم برخورداری از عنصر رضایت فاقد مشروعیت می باشند.
از سوی دیگر وجود نیمه هایی از ملیت های موجود در مرزهای سیاسی (ونه فرهنگی ) با همان ویزگی ها و خصیصه های فرهنگی و جامعه شناختی در سویه ی دیگر مرزها بر بی اعتباری و غیر اخلاقی بودن این مرزها و مبتنی بودنشان بر عنصر زور و اجبار صحه می گذارد.متاسفانه تحت این عنوان مبهم سالیان سال است که اراده ی همگانی هویت های متعدد ملی به غل و زنجیر کشیده می شود.
4.از دیگر مفاهیمی که امروزه بسیار باب شده و همه به نوعی خود، افکار و اندیشه هایشان را به آن متصف و می آرایندمفهوم دموکراسی است.اما متاسفانه چه بسیار صورت هایی که دموکراسی را همچون نقابی برای پنهان داشتن چهره ی کریه افکار خود مورد استفده قرار می دهند!!!به کاربردن فراوان این واژه در بیانات و اظهارات و موضع گیری های روشنفکران و احزاب فارس و هم زمان عدم توجه و احترام آنها به خواست ها ، حقوق ، اخلاق، و اراده ی دیگر ملیت ها، بیانگر عدم درک صحیح و یا به عبارتی استفاده ی ابزاری آنها از این مفهوم است.متاسفانه آنچه اینان از دموکراسی برداشت می نمایند یک بعدی و بیشتر ناظر بر جنبه ی ساختاری این مفهوم است.
به عبارتی از نظر اینان دموکراسی یک نوع نظام سیاسی با نهادهایی چون پارلمان و انتخابات است.بر این اساس هر نظامی را که دارای پارلمان بوده و انتخابات در آن انجام بپذیرد دموکراسی می باشد.طبق این استدلال بسیاری از کشورعای اقتدارگرا و حتی جمهوری اسلامی را هم می توان در زمره ی کشورهای دموکراتیک به حساب آورد.این نوع از دموکراسی را می توان تحت عنوان دموکراسی صوری نام برد.اما در مقابل این نوع از دموکراسی می توان از دموکراسی لیبرالی و محتوایی سخن به میان آورد.دموکراسی که تنها بر وجود نهادهای صوری دموکراتیک کفایت نکرده و در کنار این موارد با رویکردی لیبرالی-پلورالیستی بر آزادی اراده و اندیشه افراد و همچنین برابری سیاسی ،حقوقی و فرهنگی ملیت ها و اقلیتها نیز توجه لازم را مبذول می دارد.
امید است این به اصطلاح روشنفکران فارس با توجه و درک واقعیت های فرهنگی، سیاسی ، و اجتماعی کشور ایران و با رویکردی اخلاقی و حقوقی و برداشتی لیبرالیستی و محتوایی از دموکراسی به تعامل و سیاست ورزی با دیگر اقلیت ها و ملیت های موجود در ایران بپردازند.{jcomments off}