بیش از سه دهه است که نظام سیاسی جمهوری اسلامی به شیوهای وحشیانه ملت کرد و آزادی خواهان ایرانی را سرکوب و فعالان سیاسی مخالف را قتل عام نموده است.
البته هر چند از همان روزهای آغازین پس از انقلاب 57 حذف مخالفان و یکدست کردن حکومت در دستور کار آخوندهای حاکم قرار داشت اما قدسی کردن خمینی و یافتن صورت او در ماه چنان طرفداران اسلام گرا، احزاب و جریانهای سیاسی و تودههای مردم را مجذوب خود کرده بود که فرصت اندیشیدن به استبداد نعلین را از عموم مردم و احزاب سیاسی گرفته بود.
اما در همان روزها هم ملت کرد و احزاب دمکرات کردستان ایران و کومله کردستان با درک درست انچه در جریان بود و با پیشبینی درست اینده تاریکی که در انتظار همه ایرانیان بود رفراندوم نمایشی تایید جمهوری اسلامی را تحریم کردند و همزمان در دو جبهه با ارتجاع مذهبی و شونیزم مرکزگرای فارس محور درگیر شدند.
اراده استوار ملت کرد برای مقاومت و درافتادن با نظامی که در توهم صدور انقلاب خود به دنیا بود چندان بر خمینی گران آمد که با صدور فرمان جهاد عملا به کشتار و قتل عام مردم مشروعیت مذهبی داد. دستور بنی صدر به سربازان برای نگشودن بند پوتینها تا سرکوب کامل جنبش فرگیر ملت کرد نقطه تلاقی مذهب و ملی گرایی افراطی ایرانی برای سرکوب ملت کرد و سرآغاز سی سال کشتار، زندان، شکنجه و اعدام مخالفان در ایران بود.
تحمیل جنگ به کردها راهی جز مقاومت مسلحانه باقی نمی گذاشت، جنگی که سالها به طول انجامید و به جان باختن تعداد زیادی از شهروندان مدنی کرد، تخریب زیرساختها، ویران کردن روستاها و شهادت تعدای از شجاعترین و پاکترین جوانان کرد شد. فضای جنگی، اختلافات سیاسی و باورهای ایدئولوژیک متفاوت متاسفانه به جنگی داخلی در میان دو حزب کردی نیز منجر شد که آسیبهای زیادی به ملت کرد و مبارزات انان وارد کرد.
در بستر چنان تجربهای دو حزب کردستانی دمکرات و کومله چندی پیش با انشار توافق نامهای بر همپیمانی خود در تحقق حقوق ملت کرد در چارچوب ایرنی سکولار، دمکراتیک و فدرال تاکید کردند. توافقی که در پرتو تجربه تاریخی سه دهه گذشته و در قیاس با ناتوانی اپوزیسیون ایرانی در متحد کردن خود، می توانست سرمشقی برای توافقات اینده باشد و جا داشت با تحسین و استقبال مواجه شود با اتشباری سنگین از تخریب، بدفهمی و انکار مواجه شد.
اما واقعیت این است که این بیانیه جدا از تاثیراتی پایداری که بر اینده جنبش کردی در ایران خواهد گذاشت نقش تاریخی دیکری را نیز ایفا کرد: فروافتادن نقاب از صورت کسانی که علی رغم ادعاهای دمکراتیک در مواجهه با پرسش از حقوق ملیتها در ایران به دامن خامنهای اویزان شده و به دستبوسی او می روند. از تلویزیون اندیشه و فروزنده که از مسئولان ان می باشند و پیشتر نیز با دریافت پول برای قانعی فرد تریبون ایحاد کرده بود و دوباره از سائیدن سر خویش بر دامن اربابش سخن می گوید انتظاری نیست اما از روشنفکران، فعالان سیاسی و احزاب سیاسی که مدعی حقوق بشر هستند باید پرسید
چگونه در عین انکار حق تعیین سرنوشت ملتها می توان مدعی حقوق بشر شد؟
احزاب کردستانی به شهادت اساسنامه، کنگرهها و بیانیهها و مواضعشان در سی سال گذشته خواهان و مایل به جدایی از ایران نیستند اما اینک باید بدون لکنت و با صراحت به یا خودمان بیاوریم که در هر حال حق تعیین سرنوشت جز حقوق قانونی و انکار ناپذیر ملت کرد و سایر ملیتهای ایرانی است حتی اگر نتیجه اعمال این حق خوشایند ما نباشد.
{jcomments off}