کونفرانس پراگ یکی از سلسله کونفرانسهایی است که در سالهای اخیر توسط کسانی که خود را “طرفدار دمکراسی ليبرال مبتني بر اعلاميه جهاني حقوق بشرو لاجرم خواستار جدايي دين از حکومت هستند و برحفظ تماميت ارضي ايران پاي مي فشرند”
سازماندهی و تشکیل میشود که هویت شرکت کنندکان چنین کونفرانسهایی در وهلهء اول برای سازماندهندگان اینگونه کونفرانسها مهم نبوده و به آن به صورت امری بدیهی نگریسته میشود. در نتیجهء اتخاذ چنین سیاستی است که امکان شرکت کردن انواع و اقسام افراد، از انقلابیترین افراد گرفته تا جاسوسهای رژیم و کسانی همچون سردار مدحی، فراهم است.
چونکه از نظر سازماندهندگان این کونفرانسها”در سياست مدرن و دمکراتيک، مسئله مرکزی که نيروهای مختلف بايد بر سر آن توافق کنند، پروژه مشترک است و نه هويت شرکت کنندگان.» برای سازماندهندگان اینگونه کونفرانسها، تنها مسئلهء اساسی برای گذار به دمکراسی، برگزاری انتخابات آزاد است و به همین خاطر خواهان آنند که “نيروهای سياسی توان و اراده و انرژی خود را در يک کمپين گسترده و فراگير ملی در جهت رفع موانع انتخابات آزاد و دستيابی به مقتضيات و پيش شرط های آن همراه و همسو و هماهنگ سازند و بر سر هر بزنگاه انتخاباتي، از انتخابات شوراها، انتخابات مجلس و رياست جمهوري و رفراندم، تا استقرار کامل انتخابات آزاد و دوره ای با استانداردهای بين المللی، اين همسوئی و هماهنگی را ادامه دهند.» برای آنان دیگر مسائل بعد از برگزاری انتخابات آزاد قابل حل خواهند بود. با این مقدمه میخواهم شرکت احزاب کورد را که سالیان سال است برای حقوق ملی-دمکراتیک خلق کورد مبارزه کردهاند، به نقد کشیده تا روشن شود که همگام شدن با شوینیستهای عظمت طلب، قدم نهادن در راهی است که به ترکستان میرود.
دمکراسی، دمکراسی لیبرال و یا کومونیتاریستی؟
دمکراسی به عنوان یک کونسپت سیاسی و یا فلسفی از تعاریف و معناهای مختلفی برخوردار است و پیدا کردن تعریفی کلی که مورد پسند عموم باشد، سخت مینماید. اگر بخواهیم که آنرا به اختصار تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم که دمکراسی یک شکل و یا یک پروسه است برای ادارهکردن و یا حکومتداری که در آن قدرت اجرایی از مردم سرچشمه میگیرد. در دهههای اخیر دمکراسی چنان مورد توجه همه قرار گرفته که حتا دیکتاتورترین حکومتها هم سعی میکنند خود را در ردیف رژیمهای دمکراتیک نشان دهند، از حکومت پرویز مشرف که با کودتا در پاکستان سر کار آمده بود گرفته تا حکومت آخوندی-اسلامی در ایران. این اواخر اپوزیسیون ایران در خارج که سر به ملت حاکم است نیز تلاش میکند خود را دمکراسی خواه جلوه دهد اگر چه تمامی تلاشش در جهت تغییر روبنای ساختار قدرت است تا تغییر تمامیت آن ساختار. ولی آنان لوای دمکراسی لیبرالی را برافراشتهاند و سعی در به بیراهه کشاندن جنبش راستین آزادیخواهان را دارند.
در علوم فلسفی و سیاسی و علوم اجتماعی به طور کلی لیبرالیزم را منشع دفاع از حقوق و آزادیهای فردی میدانند در حالی که کومونیتاریزم منشع دفاع از عدالتهای اجتماعی است و در مقابل لیبرالیزم قرار دارد.
لیبرالیزم امروزی محصول قرنها پیشرفت و نگرشها و عکلس العملهای مختلفی است که انسانهای زیادی آنها را با یکدیگر تقسیم کردهاند. شرحش میتواند بدین صورت باشد که:
1. یک ارزیابی از آزادی بیان فردی
2. باور به استعداد انسانها برای تبدیل این بیان به ارزش برای خویش و جامعه
3. ایجاد نهادها و زندگی سیاسی برای محافظت و پیشبرد آزادی بیان و اعتماد به این آزادی.
نظریات لیبرالی بر دو موضوع اساسی تأکید دارد: یکی از آنها ضدیت با قدرت خودسرانه است که برای تکمیل و مهار این قدرت، فرمهای دیگری برای فعالیتهای اجتماعی جایگزین میشود. موضوع دوم تأمین آزادیهای فردی است. لیبرالیزم غایت اصلیش دفاع از آزادی منفی به معنی سلبی آن است. لیبرالها از آزادی وجدان و ادیان دفاع میکنند و خواهان یک جامعهء سکولار هستند. در واقع لیبرالها فرد را در مرکز توجه خویش قرار میدهند و بر حقوق و آزادیهای فردی و بازار آزاد تأکید میکنند.
یکی از فیلسوفان مدرن لیبرال، جان راولز است که افکارش را در دو کتاب به نامهای” تئوری عدالت “و “عدالت همچون انصاف” منتشر کرده است. وی با نظریه پردازی در حیطهء قرارداد اجتماعی، به یکی از قدیمیترین مشکلات عرصهء فلسفهء سیاسی برای پیدا کردن مرز و حد اینکه شهروندان کی موظفاند از قوانینی که توسط یک حکومت وضع میشوند، پیروی نمایند، پاسخ گفته است- مشکلی که به زمان هابز برمیگردد.
راولز این مسئله را با به پیش کشیدن یک مدل فرضی حل میکند. وی این مدل فرضی را “موقعیت اصلی” مینامد که منظور از آن جایی است که در آن نمایندگان شهروندان آزاد و برابر مناسبترین پرنسیپهای عادلانه را برای زیربنای ساختار یک جامعهء دمکراتیک انتخاب میکنند. نمایندگانی که در بحثها و انتخاب این پرنسیپها مشارکت دارند، از هویت و موقعیت اجتماعی و تعلق سیاسی و … دیگر نمایندگان بی خبراند. راولز این پروسه را پردهء جهل مینامد. این موقعیت به نمایندگان کمک میکند که به خاطر نداشتن اطلاعات کافی در مورد دیگر نمایندگان، عادلانهترین پرنسیپها را که به نفع ضعیفترین افراد جامعه است را انتخاب کنند. راولز این انتخاب را توافق در مورد پرنسیپ آزادی مینامد که در بر گیرندهء بنیادینترین حقوق سیاسی و اجتماعی هر یک از افراد جامعه است.
راولز از یکی دیگر از پرنسیپها نیز که از دو بخش تشکیل شده است نیز سخن گفته است که آنرا پرنسیپ شانس برابر و پرنیسپ نابرابری نامیده است. یعنی اینکه افراد یک جامعه در مورد خدمات اساسی، مثلا” تحصیلات، باید از شانس برابر برخوردار باشند. اما چونکه تمامی افراد یک جامعه از استعدادی برابر برخوردار نیستند، در آینده ممکن است از نظر مادی و یا جایگاه اجتماعی با یکدیگر برابر نباشند و این امری کاملا” بدیهی است.
به کارگیری این پرنسیپها برای پایهریزی ساختار جوامع دمکراتیک، این جوامع را پایدار و باثبات خواهد نمود.
تعداد زیادی از فیلسوفان کومونیتاریست همچون تایلر و والتزر به این نوع نگرش با دیدی انتقادآمیز مینگرند و بر این باورند که جهان به آن گونهای نیست که لیبرالیستها فکر میکنند. تایلر خودش از مدافعان آزادی مثبت به معنی سلبی آن است و در واقع منافع جمعی را بر منافع و آزادیهای فردی ترجیح میدهد. والتزر میگوید که نظرات لیبرالها یک توصیف دقیق از شیوههای پروسههای اجتماعی است که لیبرالها ادعا میکنند و آنرا درست میپندارند. با این توصیفی که لیبرالها از جامعه ارائه میدهند، جامعه نه یک اجتماع بلکه ضد اجتماع یا آسوسیال است و افراد جامعه هیچ سنت سیاسی و یا دینی و فرهنگی مشترکی ندارند که بر آن تکیه کنند.
در یک چنین جامعهای، با این توصیف، افراد هیچ قانون و هنجار اخلاقی مشترکی نیز ندارند تا برای یک زندگی خوب و درست از آن ستفاده کنند. والتزر میگوید که انسانها موجوداتی اجتماعی هستند که محتاج زندگی در جامعه و ارتباط با دیگران و تعلق به یک جمع هستند.
اگر چه والتزر از لیبرالیستها انتقاد میکند، اما اذهار میدارد که هر یک از لیبرالیستها و کومونیتاریستها تا اندازهای در باورهایشان واقعیت را گفتهاند. زیرا اگر چه افراد محتاج زندگی اجتماعی هستند، اما به تنهایی و ایزوله شدن نیز نیاز دارند.
با این بحث تئوریک که مقدمهوار به آن اشاره شد، حال برگردیم به بحث در مورد شرکت احزاب کورد در کونفرانسهایی همچون کنفرانس پراگ.
در کنفرانس پراگ حدکا، حدک و کومله انقلابی زحمتکشان کردستان ایران شرکت داشتند و با آشنایی که ما از این احزاب داریم، هیچ یک از آنها دمکراسی لیبرالی را به عنوان یک غایت انتخاب نکردهاند. کومله که یک حزب چپگرا و مارکسیستی بوده، در طیف کومونیتاریستها جای میگیرد و با این حساب، حسابش از دمکراسی لیبرالی به طور کلی جداست. آنچه که به حدکا و حدک نیز برمیگردد، از آنجا که هر دو آنها خود را پیرو مکتب شهید دکتر قاسملو میدانند، شهید دکتر قاسملو اگر چه بدترین دمکراسی را از بهترین دیکتاتوری بهتر دانسته است، ولی هرگز هدف حزب دمکرات را نه دمکراسی لیبرالی میدانسته و نه دمکراسی کومونیتاریستی.
ایشان در یکی از مصاحبههایش به وضوح به این مسئله اشاده کرده است. با واکاوی افکار و عقاید شهید دکتر قاسملو درمیابیم که وی خواهان حداکثر دمکراسی است. یعنی اینکه علاوه بر آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فردی و حق تعیین سرنوشت برای ملتها، وی همچنین خواهان عدالت اجتماعی از نظر اقتصادی نیز بوده است.
علاوه بر این، بیاننامهء پایانی کونفرانس پراگ خودش گواهی میدهد که مجریان این کنفرانس با بحث انتخابات آزاد، سعی در خفهکردن خواست ملتهای تحت ستم و مخصوصا” ملت کورد را دارند. اگر ایران صرفا” یک کشور تک ملیتی بود، آنگاه آنان میتوانستند برای دمکراتیزه کردن آن به همان انتخابات آزاد بسنده کنند. شهید دکتر قاسملو در یکی از نامههایش به شورای ملی مقاومت و شخص مسعود رجوی از دو صطلاح ماژوراسیون و ماینوراسیون سخن گفته است.
دمکراسی اکثریتی در کشوری کثیرالملله که تنها از راه انتخابات و رأی باشد و حقوق ملیتهای دیگر نادیده گرفته شده و توسط قانون از پیش تضمین نشده باشد، عین دیکتاتوری است و آنرا دیکتاتوری اکثریت مینامند (دیکتاتوری ماژوراسیون). پس بحث دمکراتیزه کردن ایران تنها دمکراسی لیبرالی و انتخابات آزاد نیست. بسی فراتر از آن است که ملت حاکم بخواهد با این تاکتیکها سر دیگران شیره مالیده و به جای حل اساسی این معضل و تعویض کلی روبنا و زیربنای ساختار سیاسی کشور، به فکر کسب قدر باشد.
فارسها از این بیم دارند که مبادا ایران مورد حمله خارجی قرار گیرد. چیزی که اگر به نفع کردها نباشد، به ضررشان نیز نخواهد بود.
کوردها چیزی برای از دست دادن، در صورت چنین حملهای، ندارند. اگر در صورت حمله نیز نتوانند به حقوق خود برسند، حداقل دزدی و چپاول منابع زیرزمینی کردستان که توسط ملت حاکم انجام میشود و در کارخانجاتشان مورد استفاده قرار میدهند، برای مدتی متوقف خواهد شد. نه در کردستان کارخانهای است که مورد حمله قرار گیرد و نه نیروگاهی. اپوزیسیون فارس با شرکت احزاب کوردی که از پتانسیل خوبی برخوردارند، میخواهند در سیاستهای خارجیشان مورد سو استفاده قرار دهند و به خارجیها نشان دهند که گویا ایرانیان خودشان میتوانند حکومت را عوض کنند و بدین وسیله مانع حمله خارجی گردنند. {jcomments off}
ما نباید با آنان همبازی شویم. در صورت همبازی شدن با فارسها، بازنده خود ما خواهیم بود. پس بهتر است که احزاب کورد به جای اینگونه نشستها به فکر کار مشترک در بین احزاب کورد باشند تا بدین وسیله به همدیگر نزدیکتر شوند. انرژی که صرف شرکت در این کونفرانسها میگردد، چه میشد که صرف تشکیل یک دورهء آموزشی سیاسی و نظامی مشترک بین کومله و دمکرات میگردید که باور دارم بسیار هزینهاش کمتر از آن هزینهای میبود که صرف شرکت در چنین کونفرانسهایی گردیده است.
اگر فارسها به دمکراسی و اصول دمکراتیک پایبند بودند، حد اقل صدای احزاب کورد را میشنیدند و در بیاننامهء پایانی کونفرانس منعکس میکردند. منعکس نکردن نظرات شما بدین معنی است که شما حرف بزن ولی ما (فارسها) گوش نمیدیم. زیرا که سرنوشت شما برای فارسها اهمیتی ندارد.
ادامه دارد…
25.11.12
نروژ