"an independent online kurdish website

عبدالرحمان قاسملو را در اولین سال های دانشگاه در ایتالیا برای اولین بار ملاقات کردم. برای دیدار با رهبری حزب کمونیست ایتالیا به رم سفر کرده بود. رئیس جمهور کنونی ایتالیا جیورجیو ناپولیتانو و جان کارلو پایتتا، یکی از سرکردگان پارتیزان ها در دوران حکومت موسولینی که بعدها سناتور شد، مخاطبین او در این دیدارها بودند.ahmed_rf12

وظیفه ی ترجمه ی این دیدارها بر عهده ی یکی از دوستان کرد بود، البته تا زمانی که در جریان شامی در یکی از رستوران های شهر رم، که در آن زمان به نوعی پاتوق ایرانیان بود و به بزرگترین شرکت آبجوسازی ایتالیا یعنی پرونی تعلق دارد، با دکتر قاسملو آشنا شدم. در حین شام که فرصتی برای ما دانشجویان بود تا با ایشان آشنا شویم و به صحبت ها و تحلیل هایشان در مورد ایران و منطقه گوش دهیم، صحبت اولین سال های دهه ی ۷۰ میلادی است، دکتر قاسملو از من که “ایتالیائی” زبان مادریم است، خواست تا در ملاقات های بعدی او را همراهی کنم. دکتر قاسملو می گفت چون من دو فرهنگی هستم، با استفاده از فرهنگ ایرانی او را خوب درک می کنم و این قابلیت را دارم که با استفاده از فرهنگ غربی یا ایتالیائی ام بهتر با مخاطبین رابطه برقرار کنم. صحبت های او را انتقال دهم. نمی دانم تا چه اندازه این مسأله واقعیت دارد، ولی بدون شک می توانم بگویم که دکتر قاسملو از ترجمه ی من و نوع رابطه ای که با مخاطب ایتالیائی برقرار می کردم راضی بود. من هم از این که ترجمه ی صحبت های یکی از بزرگترین شخصیت های سیاسی ایرانی را در ملاقات هایش با شخصیت های برجسته ی ایتالیائی عهدهدار هستم، به خود می بالیدم و اغراق نیست اگر بگویم که بسیاری از این انتخاب دکتر قاسملو ناراحت بودند، چون من دانشجوی جوانی بیش نبودم و تجربه ی سیاسی ام به شدت محدود بود. در آن سال ها چندین بار دکتر قاسملو را در ملاقات هایش با رهبران سیاسی احزاب مختلف ایتالیا همراهی کردم و این فرصت کمیابی برای من بود که با نظرات و شخصیت او که از نظر من تنها رهبر مهمترین حزب کردستان ایران نبود، بلکه یکی از معدود شخصیت های سیاسی بود که می توانست ایران را تغییر دهد، از نزدیک آشنا شوم و مبالغه نمی کنم اگر بگویم که این دیدارها نقش عمده ای در بلوغ سیاسی من داشت.
کاک دکتر، نامی بود که من و برخی دیگر از دانشجویان آن زمان از آن برای مخاطب قرار دادن قاسملو استفاده می کردیم، چند چیز یاد گرفتم که هنوز هم بخش تفکیک ناپذیر باورهای سیاسی من هستند. نخست اینکه تنها احترام متقابل میان اقوام و ملیت ها می تواند همزیستی را امکانپذیر کند و تا زمانی که هر انسان، قوم یا ملیتی خود را به هر دلیلی برتر بداند، این همزیستی بدون شک اجباری و با استفاده از قهر یکی بر دیگران خواهد بود.

از کاک دکتر همچنین آموختم که در کشوری چون ایران که از اقوام، ملیت ها، زبان ها و ادیان مختلف تشکیل یافته، نمی توان از دمکراسی و آزادی صحبت کرد اگر یکی از این اقوام و ملیت ها و یا زبان ها و ادیان بخواهد خود را بر دیگران تحمیل کند. فراموش نکنیم که در آن سال ها صحبت از آزادی زیاد بود، ولی در محافل سیاسی و دانشجوئی چپ کسی نامی از دمکراسی نمی آورد و برخی حتی دمکراسی را پدیده ای مختص جوامع سرمایه داری می دانستند. دکتر قاسملو اگرچه دارای افکاری سوسیالیستی، یا به زبان امروزی سوسیال دمکرات بود، ولی با این وجود، عمیقاً به دمکراسی در هر سطحی از خانواده و حزب تا جامعه و سیستم کشوری اعتقاد داشت. این اعتقاد در حدی بود که گاهی بسیاری از ما جوانان چپ و مثلاً انقلابی، قاسملو را با توجه به اینکه از خانواده ای زحمتکش نبود، بورژوا می دانستیم. یکی دیگر از درس هائی که از کاک دکتر آموختم، توجه به مسائل منطقه و جهان بود. قاسملو معتقد بود که در قرن بیستم هیچ ملت و مردمی نمی تواند در لاک خود فرو رفته و بدون توجه و در نظر گرفتن آنچه در دیگر نقاط جهان می گذرد، برای آینده اش برنامه ریزی کند. امروز این مقوله که نام گلوبالیزاسیون به آن داده شده است، چیز تازهای به نظر نمیرسد، ولی آن زمان آنچنان مطرح نبود. خلاصه کنم بسیاری از صحبت های قاسملو آن زمان حتی برای مخاطبین اروپائی اش هم زیاده از حد آینده نگر و مدرن بودند، چه رسد برای ما جوانان کشور در حال توسعه ای مثل ایران و با حکومتی غیر دمکراتیک. کاک دکتر بر لزوم همبستگی با دیگر ملت ها هم اعتقاد عمیقی داشت. می گفت ما ایرانی ها چون زیر سلطه ی استبداد زندگی می کنیم، انتظار داریم دیگر ملل با ما همدردی داشته باشند، ولی کمتر پیشقدم همبستگی با دیگران هستیم. این واقعیتی است که متأسفانه امروز هم تغییری نیافته و همچنان پابرجاست. کمتر ایرانی ای با سوری ها که در منطقه ی ما زندگی می کنند و یا مثلاً رواندا در آفریقا ابراز همبستگی می کند، در حالی که برآشفته می شویم اگر این یا آن کشور اروپائی و آسیائی نسبت به مبارزه ی ما برای دمکراسی در ایران بی توجهی کند.
کاک دکتر نه تنها شخصیتی بسیار بارز بود که با استفاده از علم و جامعه شناسی موقعیت های سیاسی را ارزیابی می کرد و تلاش می کرد برای آنها پاسخ مناسب بیابد، بلکه یک معلم هنر زندگی بود. حاضر بود به مشکلات شخصی کسانی که با او شبی را در مقابل شیشه ای از شراب سرخ می گذراندند، به مشکلاتشان گوش دهد و چون معلمی با حوصله آنها را راهنمائی کند. در خلال حدود نیم قرن فعالیت سیاسی و روزنامه نگاری، کمتر رهبر سیاسی ای را یافتم که آمادگی داشته باشد به مشکلات شخصی یک دانشجو و به شک و تردیدهای یک جوان با حوصله گوش دهد و او را چون یک دوست راهنمائی کند. رفتاری به ویژه با جوانان داشت که بر هر تفاوت سنی خط بطلان می کشید.

این هم یکی دیگر از رفتارهائی است که شخصاً از کاک دکتر آموختم و هنوز هم تلاش دارم آن را در زندگی روزمره بکار گیرم. فقدان دکتر قاسملو، نه تنها به کردهای ایران لطمه ای جبران نشدنی وارد نمود، بلکه اعتقاد دارم که همه ی ایرانیان را از داشتن رهبری خردمند، واقعیت گرا و عملگرا محروم ساخت. آخرین بار دکتر قاسملو را پس از سال ها، در پاریس در اولین سال های پس از انقلاب دیدم. من دیگر دانشجو نبودم و به حرفه ی روزنامه نگاری روی آورده بودم و برای روزنامه ای ایتالیائی کار می کردم. گفتگوئی سیاسی برای همین روزنامه انجام دادم و هنگام خداحافظی، خداحافظی ای که هرگز فکر نمی کردم پایان آخرین دیدارم با کاک دکتر باشد، گفت: “سعی کن همیشه حقیقت را آن طوری که می بینی و آن طوری که فکر می کنی باید باشد، به خواننده ات منتقل کنی”.
روحش شاد

منبع : صفحە فیسبوکی آقای کیهان یوسفی

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی