"an independent online kurdish website

يک دختر جنگجو در کوباني قبل از مرگ خود در نامەاي کە براي مادرش نوشتە، از آخرين روزهاي زندگي‌اش سخن ميگويد. نارين، اين دختر جنگجو در نامەاش مينويسد کە چقدر بە ياد مادرش است و آرزوي ديدن او را پس از جنگ داردma_der

اما متاسفانە مرگ امکان ديدار مادر را بە او نداد و او فقط يک نامە براي مادرش بە يادگار گذاشت. در اين نامە نارين بغير از يادکردن ازمادرش بە  رفقايش پرداختە، ميگويد: “مادر جان، رفيقم آزاد بمناسبت تولدم ترانە‌اي بە من تقديم کردەاست.” اين هم مشروح نامە نارين به‌ مادرش:

نامەاي از قلعە کوباني

“دايە گيان”(١) من خوبم. ديروز بمناسبت روز تولدم جشن کوچکي گرفتيم، فکر ميکنم ١٩ سالە شدم. رفيقم” آزاد”ترانە خوبي را کە در رابطە با مادر بود بە من تقديم کرد. آزاد صداي خوبي دارد و زماني کە آواز ميخواند اشک در چشمانش حلقە زدە بود، چون او هم مثل من بە ياد مادرش بود کە يک سالي است او را نديدە است. ديروز يکي از رفقايمان را کە زخمي شدە بود روانە بيمارستان کرديم، بە او دو گلولە اصابت کردە بود، اما او نميدانست کە دو گلولە بە او خوردە، چرا کە مدام  دستش را بە سوي سينە‌اش ميبرد کە جاي گلولە اول بود … توانستيم او را معالجە بکنيم و من يک ليتر خون خودم را بە او دادم.

دايە گيان حالا ما در شرق کوباني هستيم، فقط چند صد متري از آنها [تروريستهای “دولت اسلامی”] دوريم و کلاە‌هاي سياهشان را ميبينيم و بيشتر اوقات بە ارتباطات تلفني آنها دسترسي پيدا ميکنيم، اما هيچگاە نمي فهميم چي ميگويند، چرا کە بە زبان ديگري سخن ميگويند اما بخوبي متوجە هستيم کە از ما خيلي ميترسند.

گروە ما از ٩ جنگجو تشکيل شدە است. اسم کوچکترين ما “ڕەشۆيە” است و اهل عفرين ميباشد. او قبلا در “تل ابيض” جنگيدە و حالا نزد ما آمدە است. بغير از او “آلان” رفيقم هم از قاميشلو آمدە. او قبلا در “سەري کاني” بودە است. او هم نميداند چند سالە است و ميگويد:احتمالا ٢٠ سال داشتە باشم. در بدنش جاي چندين زخم چاقو ديدە ميشود. ميخندد و ميگويد اين چاقوها را بخاطر “ئەوين” کە دختر همسايە اش بودە، خوردە است. اسم بزرگترين‌مان “درسيم” است و از قنديل آمدە است. همسر او در دياربکر شهيد شدە و دختري بە اسم “هلن” براي او بجا گذاشتە است. او اسم دخترش را کە تا حالا موفق بە ديدنش نشدە است روي دستش تاتو کردە است.

دايە گيان، حالا ما در خانەاي مستقر هستيم کە روبروي دروازە  کوباني است. هيچ اطلاعي در رابطە با صاحب خانە نداريم. عکس مرد سن و سال داري با پسر جواني کە احتمالا شهيد شدە است بە ديوار اتاق زدە شدە است، همچنين روي اين ديوار عکسهاي قاضي محمد و ملا مصطفي و نقشە قديم عثماني ديدە ميشود، قدمت اين نقشە بە چند سدە قبل برميگردد و نام کردستان در آن ديدە ميشود.

دايە گيان، خيلي وقتە کە قهوە نخوردەايم و برامون معلوم شدە کە زندگي بدون قهوە هم زيبا و خوشايند است، اما هيچ قهوەاي بە خوشمزگی قهوەاي نيست کە بە دست تو درست ميشود. ما اينجا هستيم تا از شهری آرام دفاع کنيم کە هيچگاە بە کسي آزار نرساندە و گهوارە زخميان و برادرهاي آوارە شدە سوريمان بودە است. ما از شهري دفاع ميکنيم کە دەها مسجد دارد و ما حافظ آنها و ديگر مکانهاي مقدس آن در مقابل راهزنهاي درندە هستيم.

دايە گيان، اگر اين جنگ کثيف تمام شود پيش تو خواهم آمد. رفيقم “درسيم” هم قول دادە است بهت سر بزند و از آنجا براي ديدن دخترش “هلن” بە دياربکر برود. ما همە بە ياد مادرانمان هستيم اما جنگ عاطفه‌ و احساس نميشناسد. اگر برنگشتم مطمئن باش دايە گيان، مرتب خواب لحظە اي را ميبينم کە باري ديگر چشمم بە تو می‌افتد. پنداری بخت ياورم نباشد.

مطمئنم روزي از روزها، از اين خانە کە آخرين روزهاي زندگي ام را در آن گذراندە ام و بوي من مدتها درآنجا باقي خواهد ماند، ديدار خواهي کرد. اين خانە روبروي دروازە کوباني در شرق اين شهر است و قسمتي از آن در اثر اصابت گلولەها فرو ريختە است. يک در آهني سبزرنگ دارد و از چندين طرف ديوارهايش سوراخ سوراخ شدە است، روي يکي از سە پنجرە، آنکە مشرف بە شرق است، اسم من با قلم سرخي نوشتە شدە است. من پشت اين پنجرە ايستادەام و  آخرين لحظات زندگيم را ميشمارم. 

دايە گيان پشت اين پنجرە “آزاد” آوازي را با صداي بسيار خوب خواند. اسم آوازش “لي دايە من بيريا تا کر”(٢) بود.

 

دايە گيان دلم برات تنگ شدە.

دخترت نارين

١.‌ مادر جان

٢.‌ مادر جان دلم برات تنگ شدە!

منبع کردی:

http://pukmedia.com/KS_Direje.aspx?Jimare=36609

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی