"an independent online kurdish website

بینشی بدون حاشیه و عاری از تعصب و دگماتیسم فرهنگی ، باچاشنی واقعیت گرایی لازم است تا با اذعان به تاریخ و نمایان نمودن لایه های شخصیتی واقعی پنهان شده fartburz_abdanan
در” فسیلی لجن وار” از باورهای نشأت گرفته از جعلیات و خرافات و عقده گشایی هایی که نتیجه ذهن بیمار و فرتوت و متوهم ایرانی پارسی به منظور متجلی نمودن و ظهور شخصیتی که بدیلی جامع از فرهنگ و کلتور نمادین و اسطوره ای باشد در ادبیات آکنده به مانور و نمایش خودبرتربینی که رکن اساسی آن برگرفته از محتوای ” شونیزم ” و ” فاشیزم ” اصیل ایرانی پارسی است ،هویت واقعی فردوسی وبطورکلی ایرانی پارسی رابرای همگان آشکارسازد.

شونیزم پارس تلاشی بی وقفه اما ناشیانه در خصوص معرفی فردوسی همان ” مطرب دهن کج دربار ” کرده است و با طراحی شخصیتی اسطوره با تاسی از فرمولهای مجازی افسانه های محبوب کذایی که در تصورات متزلزل و سست بنیاد خود ، الیت و نخبه ای تمام عیار و متناسب برای فرهنگ رکیک ایرانی پارسی است ،سعی در پنهان نمودن ماهیت فاشیستی وبیمارفردوسی **نموده اند. ناشیانه از این منظر که تمام شواهد و قرائن ، حاکی از بومی بودن ابتدا به ساکن « فحاشی نامه » یا همان شاهنامه تا الی آخر آن از تخلصهای باطنی و اعتقادی و برگرفته از ضمیر ذاتی و فرهنگی ساری و جاری ایرانی پارسی و شخصیتی همان مطرب دربار و جامعه ایرانی پارسی است و با مطالعه دقیق چندین بار این به اصطلاح شاهنامه که خوشبختانه افتخار فرهنگی و برتری آریایی مجعول را فریاد می زند ، چیزی جز تبعیض ، دهن کجی ، اهانت ، جنایت ، نقض حقوق بشر ، تجاوز و تعدی ، استهزاء به سایر ملل و فرهنگها و توهین به مقام انسانی زن و صد البته توهم را نمی توان جویا شد .

سالیان درازی است که مدافعان آن فرهنگ فاشیستی، تمام هم و غمشان تحریف و اصلاح انشاء و نحوه گویش و ادبیات فردوسی در شاهنامه و دیگر شاهکارهای ناادبی اواست و فرهنگ ایرانی پارسی را از ابیات الحاقی و منتسب به او میدانند که همانگونه که توضیح دادم ، تلاشی بی فایده و فرار از واقعیت است .

از چنین ادبیات انحصاری به لحاظ لودگی و بی بند و باری در کلام و اهانت های بی امان انتظار ابیاتی در وصف و ثنای همجنس بازی و شاهد بازی و تجاوز به حریم محارم که جزیی از تاریخ و تمدن در دسترس و ثبت شده این قوم می باشد ، می رود که با اطمینان نمی توان عدم چنین ابیاتی را تا قبل از تحریف نسخه اصلی آن به اصطلاح شاهنامه رد کرد.

شاید خود فروسی نیز روزی فکر نمی کرد که افکار و اذهان عمومی جهانیان عرصه را بر خرافات و خزعبلات سلیقه ای تنگ خواهد نمود و دیدمان های سنتی و افقهای کوتاه و نگرشهای بسته و کم ظرفیت جای خود را به تحقیقات و واکاوی ها و قیاس تاریخ با فرهنگهای زایده شده کنونی می دهد و واقعیتها نمایان خواهد شد و اگر قطعا لحظه ای به فکر آینده ای مدرن و رشد نرم افزاری و عقلانی سایر ملل بود که در آن زمان با زبانی نیش دار و فکری مسموم آنها را به سلاخی می کشید ، اینگونه زبان به مستی نمی سرود و محتوای شخصیتی خود و فرهنگی ایرانی پارسی را به نمایش نمیگذارد.


frgosi_frgosiوسعت حماقت در ادبیات پان فارس و فاشیزم سلطه جویانه فقط در مبادی حکومتی و استثمار ملتها و بردگی اقوام ختم و خلاصه نمی شود ،متاسفانه ادبیات آغشته به لجن و ظلم، در قبال بشر و معنی بخش عالم هستی یا همان زن و زنانگی نیز رسوخ کرده است ، و این در تمامی **جغرافیاهای در گیر ، بالاخص ایران فاشیزم دارای منشأ و منبعی فرهنگی و دیرینه است که متاسفانه به جای تحلیل و از بین بردن آن ، بالعکس در رسانه ها و در تمام جبهه ها برای تقویت آن کار میشود و مدام از اشعار مردسالارانه و مستبدانه پشتیبانی و ترویج به عمل آمده است و مظلوم و رنجور این میدان فقط زنان و ملتهای غیر فارس بوده اند.

**متاسفانه در کشور ایران این سرکوب و حق کشی و مبارزه با آن همه احساس و عواطف لطیف زنانگی از پیش طراحی شده و از طرف انواع و اقسام نهادهای ذیربط دولتی به عناوین مختلف ساری و جاری میشود و هیچ منطقی در آن ملاحظه و مشاهده نمیشود .

امیدوارم زنان آزاد و آزاده جامعه در برابر این تبلیغات ننگ و غیر اخلاقی و غیر انسانی با تمام وجود ایستاده و تا تغییر نهایی مقاومت کنند .

فردوسي يكي از شاعران فارسي گو و یاوه گویی ايران پارسی است كه از آن با عناويني مانند حكيم ابوالقاسم فردوسي زنده نگه دارنده زبان فارسي حماسه سراي بزرگ؛ بزرگترين شاعر ايراني منجي پارسي و ….. نام مي برند، فردوسي در اواخر حكومت سلسله ساماني به دنيا آمد و كودكي و نوجواني وي در عصر اين سلسله طي شد و ايام جواني و كهنسالي اين شاعر با دوران حكومت تركهاي غزنوي همزمان شد.معروف ترين اثر برجاي مانده از اين شاعر كتاب شاهنامه است که فردوسی در این کتاب به توهین و تحقیر ملتهای غیر فارس و زنان پرداخته ،شاهنامه داستانهايي خيالي وغير واقعي و تعدادي داستان واقعي مخلوط شده با خيالات را در بر مي گيرد ، افسانه سرای فردوسي در شاهنامه به حدی مي رسد كه خودش هم اعتراف مي كند كه :رستم يلي بود در سيستان كه من كردمش رستم داستان

شاهنامه :یعنی تبعیض نژادی و توهین و هتک حرمت اکثر اقوام و نقض حقوق زنان و بی ارزش دانستن آنها.

با مراجعه به شاهنامه و مطالعه آن عمق نفرت فردوسی از اکثر ملتها (تورک،-بلوچ،کورد،گیلک ،لر،عرب و…)مکرراً دیده می شود. در کتاب شاهنامه شاهد ابیات بسیاری در زمینه زن ستیزی،توهین به ملتهای غیر فارس و ابیات فرا چاپلوسانه فردوسی در مدح و ستایش سلطان محمود غزنوی هستیم.

شونیزتهای فارس در تلاش توجیه نگاه تحقیر آمیز و متنفرانۀ فردوسی به زنان و اشعار فرا چاپلوسانه وی در مدح سلطان محمود غزنوی و توهین و تحقیر ملتهای غیر فارس بوده اند، آنها همیشه در تلاش توجیه اشعار نفرت انگیز فردوسی بوده ومقام وی را تا بلندترین مرتبه ممکن و تا درجه عاری از خطا و تمایلات انسانی می رسانند.

هیچ گاه افکار شونیستی متحجر پان فارسیزمشان به آنها اجازه نمیدهد اشعار تحقیر آمیز فردوسی را که به نصف جمعیت جهان، یعنی به زنان وملتهای دیگرتوهین کرده است را مورد انتقاد قرار دهند.

شونیستهای فارس با تلاش بسیار سعی در توجیه این ابیات دارند اما توجیهات آنان از قبیل ابیات الحاقی و حتی حذف بسیاری از ابیات شاهنامه توسط شاهنامه پژوهان فارس نیز نتوانسته ماهیت زن ستیزی و فاشیستی شاه نامه را از بین ببرد. در سالهای اخیر فردی به نام جلال خالقی مطلق در اقدامی به اصطلاح تصحیح شاهنامه برای تطهیر فردوسی و فریب افکار عمومی دست به کاری زشت و ناپسند زده و با گردآوری چاپهای قدیم و جدید شاهنامه بیشتر این ابیات را از شاهنامه حذف نموده است که این کار با روح امانتداری یک نویسنده در تضاد است و چنین عمل زشتی فقط از یک شونیزم فارس بر می آید که برای منزه نشان دادن فردوسی که بنیان گذار نژادپرستی است انجام دهد.

ایرانشناس بزرگ ، تئودور نولدكه درباره مقام زن در شاهنامه مینویسد:

«در شاهنامه زنان نه تنها نقش فعالی ایفا نمیكنند بلکه تنها زمانی ظاهر میشوند كه هوس یا عشقی در میان باشد ! »

در شاه نامه فردوسی زنان نیز از تراواشات ذهن بیمار فردوسی در امان نبوده اند.فردوسی در شاه نامه شخصیت زن را تا حد سگ و اژدها تنزل میدهد. گرچه ریشە زن ستیزی درفرهنگ ایران پارسی مسئلەای ایدئولوژیک، کهن و اسطورەای است وشاعران فارس تنها بازگوکنندەی آن هستند.اما فردوسی در اشعارش نه تنها بازگو کننده است بلکه نظرشخص خود را نیز در مورد زن بیان میکند.

تحریفگران شونیزم فارس ابتدایی ترین اصول اخلاقی را رعایت نکرده واز طریق جداکردن بیت ها و تصحیح شاه نامه چنان عقایدی را به فردوسی نسبت دادند که از فردوسی زن ستیز یک فمنیست قرن ۲۱ بسازند که در واقع با ذهن بیمار انسان ستیز فردوسی در تضاد است.

اما مهم این است که ما گفته ی خود فردوسی را که بیانگر نظر واقعی فردوسی است را بشناسیم چون از روی هر اثر هنری می توان عقاید و افکار نویسنده را اثبات کرد وبه او نسبت داد.

و برای اثبات ادعایمان به این نمونه اشاره میکنیم .

در اینجا فردوسی نظر مستقیم و طرز تفکر خودش نسبت به زنان را ارائه داده است . در این داستان که داستان خیانت سودابه نامادری سیاوش به اوست به پیشنهاد موبدان ، سیاوش برای اثبات بی گناهی خود باید از آتش بگذرد. هیزم انبوهی گرد می‌آید و همه منتظرند که سیاوش از کوه آتش بگذرد:

نهادند هیزم دو کوه بلند

شمارش گذر کرد بر چون و چند

ز دور از دو فرسنگ هرکس بدید

چنین جست باید بلا را کلید

همی‌خواست دیدن درِ راستی

ز کار زن آید همه کاستی

چُن این داستان سر بسر بشنوی

به آید ترا گر به زن نگروی

(چ، خالقی، ج2، ص 234، ب 476-472)

اما وقتی نقل داستان را فردوسی به پایان می برد ابیات زیر را می سراید که در “اصل نظر و طرز تفکر خود فردوسی است ” . حتی اگر فردوسی این بیت را نقل قول از زبان فرد دیگری در باره زنان با این محتویات میکرد باز چیزی از طرز تفکر وی نسبت به زنان کم نمی شد :

به گیتی بجز پارسا زن مجوی

زن بدکنش خواری آرد به روی

زن و اژدها هر دو را خاک به

جهان پاک از این هر دو ناپاک به

یعنی فردوسی بعد از اتفاق افتادن این داستان نظر خودرا در باره زنان این چنین بیان می کند :

در جهان اگر دنبال پارسایی هستی آنرا در وجود زن جستجو نکن ، زن خواری و ذلیلی برای آدم می آورد ، زن و اژدها هر دو مثل هم هستند و بهتر است وجودشان از روی زمین پاک شود ! ” .

این دیگر حتی نقل قول از زبان دیگری هم نیست !و نظر خود فردوسی میباشد.

برای مثال چند نمونه ازدیگر ابیات زن ستیزانه فردوسی را میاوریم که این شاعر پارسی چگونه بر زنان خشمیده است:

همی خواست دیدن در راستی …. ز کار زن آید همی کاستی

گر این داستان سر به سر بشنوی … همان به که دیگر به زن نگروی

به گیتی به جز پارسا زن مجوی ….. زن بد کنش خواری آرد به روی

زن و اژدها هر دو در خاک به …… جهان پاک از این هر دو ناپاک به

……………………………………………………………….

کسی که بود مهتر انجمن …… کفن بهتر او را ز فرمان زن

سیاوش به گفتار زن شد به باد …. خجسته زنی کو ز مادر نزاد

………………………………………………………………..

به اختر کسی دان که دختر نیست ..چو دختر بود روشن اختر نیست

زنان را از آن نام ناید بلند ……. که پیوسته در خوردن و خفتن اند

زنان را ستایی سگان را ستای …. که یک سگ به از صد زن پارسای

چو زن زاد دختر دهیش به گرگ.. که نامش ضعیف است و ننگش بزرگ

………………………………………………………………..

کرا از پس پرده دختر بود ….. اگر تاج دارد بد اختر بود

کرا دختر آید به جای پسر …. به از گور داماد ناید به در

…………………………………………………………………

چو فرزند شایسته آمد پدید … ز مهر زنان دل ؛ بباید برید

بکاری مکن نیز فرمان زن ….. که هرگز نبینی زن را رای زن

…………………………………………………………………

ز مردان مکن یاد ؛ در پیش زن … دل زن همان دیو را هست جای

…………………………………………………………………………..

**و اما خشمیدن و توهین فردوسی به ملتها و نژادهای دیگر: فردوسی ریشه ی تنفرازملت های دیگر و ترک ستیزی و عرب ستیزی و….. را در فرهنگ فارسی نهادینه نمود. این یاوه گوی نژادپرست از سوی شونیزم فارس در حالی ستوده می شود که اشعاروافکار مسموم وی بذرنفاق و کینه در میان ملت های خاورمیانه را نه امروز و دیروز که درست 1000 سال پیش کاشته است و با تحریف کهن ترین داستان های ، هندی ، ترکی ، یونانی،کوردی و عربی و……خدایان قوم فارس را بوجود آورد. بسیاری از پادشاهانی که او در شاهنامه اش از آنها نقل می کند هرگز وجود خارجی نداشته و وی با تحریف داستانهای کهن تر و کاراکترهای آنها تاریخ و هویتی جعلی برای فارس ها بوجود آورد که بدون ترک ستیزی و عرب ستیزی و کورد ستیزی و….. این هویت نمی تواند ادامه داشته باشد.

فردوسی با کمال بیشرمی و وقاحت اینگونه بر ملت ترک خشمیده است:

کسی را ز تُرکان نباشد خرد ،

کز اندیشه ی خویش رامش برد،

که آن تُرک بد ریشه و اهریمن است ،

که هم بد نژاد و هم بد گوهر است !!

واما توهین فردوسی به اعراب:

عرب هر که باشد به من دشمن است

کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است

ز شیر شتر خوردن و سوسمار

عرب را به جایی رسیده است کار

که فر کیانی کند آرزو

تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

آیا میتوان این ابیات را الحاقی نامید ؟

**فردوسی دراشعارش در مورد کشتار کورد و بلوچ و…اینگونه به تمجید وتوصیف سلاطین ظالم میپردازد و اظهار خرسندی میکند؛ اما شونیزم فارس اینگونه تحریف میکنند که فردوسی تنها به توصیف پرداخته است.همه این اشعارو نظم، بیانگربرهه هایی از تاریخ سرزمین بقول فردوسی پارسی هستند و در اینجا که از کشتار ملتهای دیگر میسراید اظهار خرسندی میکند.شاهنامه پژوهان فارسی چگونه میخواهند این اشعارکه درتمجید کشتارملتهای غیر فارس است راتوجیه کنند؟

او از بلوچ كشي انوشيروان به نيكي ياد كرده و گفته

سراسر بشمشیر بگذاشتند ستم کردن ِ”لوچ” برداشتند

بشد ایمن از رنج ایشان جهان “بلوچی” نماند آشکار و نهان!

همه رنج ها خوار بگذاشتند در و کوه را، خانه پنداشتند!

ازاینان فراوان و اندک نماند! زن و مرد و جنگی و کودک نماند!

کشتار کوردان توسط اردشیر بابکان را با افتخار چنین می گوید : چو شب نیمه بگذ شت و تاریک شد جهاندار با کُرد نزدیک شد

برآهیخت شمشیرو اندر نهاد گیا را ز خون بر سر افسر نهاد!

همه دشت از ایشان سر و دست گشت بروی زمین ،کُرد بر، پَست گشت!

بی اندازه، زیشان گرفتار شد “سترگی و نا بخردی “خوار شد

همه بوم-هاشان بتاراج داد! سپه را همه “بدره “و “تاج” داد……

گيلك و ديلمي ستيزي:

ذهن بيمار فردوسي بسرعت برگیلان و دیلم تاخته، داد آنان را هم در می آورد و این قوم هم از گزندش مصون نمی ماند.

زگیلان تباهی فزونست از این ز نفرین، پراکنده گشت، آفرین

از آن جا یگه سوی گیلان کشید چو رنج آمد از گیل و دیلم پدید

چنین گفت کای- در ، ز خُردوبزرگ نباید که ماند پی ِشیر گرگ

چنان شد ز کشتن همه بوم رَست که از خون همه روی کشور بشُست

زبس کُشتن و غارت و سوختن خروش آمد و نا لۀ مرد و زن

زکشته به هرسویکی توده بود گیاها، بمغز سرآلوده بود

بد نبا ل این عدالت گستری و دادگری شاهانۀ انوشیروان :

زگیلان هرآنکس که جنگی بُدند هشیوار و ،باداد، و سنگی بدند

ببستند یکسر همه دست خویش! زنان از پس و کودک خُرد پیش

اگر شاه را دل ز گیلان بخَست ببُریم سرها زتن- ها بدَ ست

دل شاه خشنود گردد مگر چو بیند بریده یکی توده سر

برایشان ببخشود شاه جهان گذشته شد،اندر دل او نهان

نوا خواست از گیل و دیلم دو صد کزان پس نگیرد کسی راه بد

هندی کُشی:

فردوسی فاشیست در بارۀ فتح خیالی هندوستان، و زهر چشم گرفتن از آنان بوسیلۀ انوشیروان “دادگر” که با لشکرش طی الارض میکرده چنین یاوه گویی میکند :

و ز آن جایگه شاه لشکر براند به هندوستان رفت و چندی بماند

بفرمان، همه پیش اوآمدند بجان هرکسی چاره جو آمدند

زدریای هندوستان تا دو میل در م بود و دیبا و اسبا ن و پیل

بزرگان همه پیش شاه آمدند زدوده دل و نیکخواه آمدند

برسید کسری و بنواخت- شان بر اندازه بر، جایگه ساخت- شان

بدل شاد برگشت از آن جا یگاه جهانی پر از اسب و فیل و سپاه

شاهنامۀ فردوسی مشحون از عرب کُشی و کرد کُشی و بلوچ کُشی و لرکُشی و زن ستیزی وجنگ مداوم دو قوم اسطوره ای ایرانی و تورانی است اساس شاهنامه بر برتري نژادي و قومي بنا شده است نه برابري و انسانيت كلمه نژاد در شاهنامه هزاران بار تكرار شده است.

منابع :

1:شاهنامه فردوسی چاپ انتشارات ایران باستان جلد 1 ؛ ص 131

2 : شاهنامه فردوسی چاپ امیر کبیر ص 123

3 : شانامه فردوسی ؛ چاپ مسکو ؛جلد 1 ص 89

4 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ مسکو ؛ جلد 3 ص 39

5 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ مسکو ؛ جلد 5 ص 23

6 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ مسکو ؛ جلد 9

7 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ کلکته ؛ جلد 2 ص 551

8 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ محمد رمضانی جلد 1 ص 432

9 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ دبیر سیاقی جلد 2 ص 487

10 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ امیر بهادر ؛ ص 110

11 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ ژول مول جلد 1 ص 223

12 : شاهنامه فردوسی ؛ چاپ ژول مول جلد 1 ص 125

13 : امثال و حکم دهخدا ؛ تهران 1310 ش ؛ جلد 2 ص 919

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی