"an independent online kurdish website

چو حافظ منگر به‌ ذات انسان  

انسان یکی است در کل زمان   hafz-shirazi

زایش و مرگ همه‌ هست یکی

نه‌ این گدا و نه‌ آنهم سلطان

**

مقدمه:

همه‌ به‌ یاد داریم که‌ مردم ایران در سال (1357) با شعارهای (استقلال – آزادی – جمهوری اسلامی) – ( الله‌ اکبر خمینی رهبر) – (مرگ برشاه‌) و با این شعر حافظ شیرازی:

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته‌ درآید.

عرصه‌ را بر خاندان پهلوی تنگ کرده‌ و شاه‌ از ایران فرار کرد. در روز (22) بهمن همان سال سیستم پادشاهی سقوط کرد و روز (12) فروردین سال (1358) مردم ایران به‌ رهبری آیت الله‌ خمینی حکومت اسلامی را در یک رفراندم انتخاب و جایگزین سیستم پادشاهی نمود. در جریان سقوط سیستم پادشاهی مردم کردستان هم شرکت داشتند ولی شعارهای کردستان خواسته‌های سیاسی و ملی و اقتصادی را داشت و از شعار (استقلال – آزادی – جمهوری اسلامی) – (الله‌ اکبر خمینی رهبر) و … هراس داشتند و انتخابات (12) فروردین را هم بایکوت نموده‌ و در آن شرکت ننمودند.

در روز ( 28) مرداد (1358) آیت الله‌ خمینی فتوای جهاد (ملت کرد) اعلام کرد، سپس نیروهای ایرانی از قبیل ارتش – سپاه‌ – بسیج و … به‌ کردستان حمله‌ نموده‌ و آنجا را به‌ حمام خون تبدیل کرده‌ و دسته‌، دسته‌ پیر و جوان را در شهر و روستاهای کردستان تیرباران میکردند. فتوای جهاد ملت کرد از جانب آیت الله‌ کاری ابتدا به‌ ساکن یعنی حاصل همان دوران نبوده‌ و نیست، بلکه‌ حاصل پرورده‌ فکری جامعه‌ای میباشد که‌ آیت الله‌ خمینی هم یکی از احاد آن بوده‌ است.

برگردیم به‌ عنوان {حافظ شیرازی و انسان (فارس) و (کرد)}

نام (حافظ شیرازی) که‌ یکی از شاعران فارس میباشد برای خوانندگان این چند سطر نه‌ آنکه‌ آشنا است، بلکه‌ معروف میباشد. معروفیت حافظ به‌ دلیل اشعارش است. اشعار حافظ به‌ لحاظ هنر شعری در رتبه‌ بالای میباشد و در قالب جملات و بکارگیری کلماتی چون {(می- ساقی – ساغر- گل- شراب – پیر- شیخ – درویش – دیر- صومعه‌ – لب یار – قد رعنا – تار – چنگ، بربط) و اشاره‌ به‌ (افراد و اشخاص برجسته‌ و معروف جهانی)} به‌ صورتی است که‌ خواننده‌ را مدهوش مینماید. در باره‌ء اشعار حافظ بحث و تبادل نظرهای انجام گرفته‌ و کتابها در رابطه‌ با غزلیات حافظ از جانب محققین منتشر گردیده‌، کمتر خواننده‌ (آوازخوان) فارس را میتوان یافت که‌ شعری از اشعار حافظ را به‌ صورت آواز نخوانده‌ باشد. دیوان حافظ از دایرهء‌ (آوازخوانی) عبور کرده‌ و به‌ صورت (حل المسائل) و (مشکلگشا) تبدیل گشته‌ و در قالب فالگیری از آن استفاده‌ میگردد. در اینجا بهتر است به‌ جای مطالعه‌ یا پیاده‌کردن اشعار حافظ در آواز و استفاده‌ء (حل المسائلی) به‌ ایده‌ و افکار حافظ در رابطه‌ با انسان بنگریم.

انسان

موجودات متنوعی در کرهء‌ زمین زندگی میکنند، نوعی از آنها به‌ انسان معروف است، این موجود‌ به‌ لحاظ ارگانیسم بدنی یکسان و یک نوع میباشد، منتها به‌ دلیل شرایط آب و هوایی و مناطق گوناگون زمین مانند منطقه‌ صحرائی و کوهستانی – گرمسیری و سردسیری شکل ظاهری بدن انسان در رنگ پوست به‌ صورت (سیاه‌) – (سفید) – (زرد) و در شکل و قوارهء بدنی‌ به‌ صورت (بلندقد) – (کوتاه قد) دیده‌ میشود. با وجود این تفاوتها توانای انسان یکسان است. آنچه‌ را که‌ یک فرد (سفید پوست) میتواند انجام دهد (زردپوست و سیاه‌پوست) هم میتوانند انجام دهند و برعکس. تنها تفاوت انسان در کره‌ زمین تفاوت زبانی است. زبان وسیله‌ ارتباط گیری احاد انسان است با یک دیگر میباشد، این تفاوت زبانی سبب نامگذاری انسان به‌ نامهای مختلف مانند: عرب – ترک – فارس- ارمنی- بلوچ – کرد و … گشته‌ است.

حافظ در اشعار خویش که‌ به‌ صورت غزل سروده‌ به‌ (فارس) و (کرد) اشاره‌ نموده‌، اما با دو دیدگاه‌ کاملا” متفاوت، یکی در مرتبه‌ء شایسته‌ و باارزش، دیگری در موقعیت پست و بیارزش.

بهتر است به‌ دو غزل زیر بنگریم:

1 –

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که‌ راز پنهان خواهد شد آشکارا

گشتی شکستگانیم ای باد شرطه‌ بر خیز

باشد که‌ باز بینم دیدار آشنا را

ده‌ روزه‌ مهر گردون افسانه‌ است و افسون

نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه‌ گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبتوا یا ایها السکارا

‌ای صاحب کرامت شکرانه‌ سلامت

روزی تفقدی کن درویش بینوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیکنامی ما را گذر ندارند

گر تو نمی پسندی تغیر کن قضا را

آن تلخ وش که‌ صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله‌ العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که‌ چون شمع از عبرتت بسوزد

دلبر که‌ در کف او مومست سنگ خارا

آیینه‌ سکندر جام میست بنگر

تا بر تو عرضه‌ دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده‌ بشارت رندان پارسا را

حافظ بخود نپوشید این خرقه‌ می آلود

ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را.

**

2 –

مرا می دگر باره‌ از دست برد

به‌ من باز بنمود می دستبرد

هزار آفرین بر می سرخ باد

که‌ از روی من رنگ زردی ببرد

بنازم به‌ دستی که‌ انگور چید

مریزاد پایی که‌ درهم فشرد

مرا از قضا عشق شد سرنوشت

قضای نوشته‌ نشاید دستبرد

مزن دم ز حکمت که‌ در وقت مرگ

ارسطو دهد جان چو بیچاره‌ کرد

برو زاهد خرده‌ بر ما مگیر

که‌ کار خدایی نه‌ کاریست خرد

چنان زندگانی مکن در جهان

که‌ چون مرده‌ باشی نگویند مرد

شود مست وحدت ز جام الست

هر آن کو چو حافظ می صاف خورد.

***

در غزل شماره‌ (1) میگویند: خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند.

از نظر حافظ (فارسها) در چنان مرتبه‌ و موقعیتی هستند که‌ زندگی را به‌ دیگران عطا میکنند.

در غزل شماره‌ (2) اشاره‌ به‌ موقعیت و جایگاه‌ (کردها) مینمایند و میگویند:

مزن دم ز حکمت که‌ در وقت مرگ

ارسطو دهد جان چو بیچاره‌ کرد

در بیت فوق حافظ از ستمگری زمان شکایت دارد و میگویند بدبختی زمانی است که‌ زندگی شخصیت والای چون (ارسطو) بمانند یک (کرد) بیارزش و پست خاتمه‌ یابد.

با این دیدگاه‌ حافظ شیرازی میشود بیشتر از فتوای جهاد از (آیت الله‌ خمینی) و جامعه‌ فارس در رابطه‌ با انسان در (کل) و انسان (کرد) بطور اخص انتظار داشت!؟ تنها چیزی که‌ میتوانم در باره‌ دیدگاه‌ حافظ بیان دارم همین چند جمله‌ است و بس:

چو حافظ منگر به‌ ذات انسان

انسان یکی است در کل زمان

زایش و مرگ همه‌ هست یکی

نه‌ این گدا و نه‌ آنهم سلطان

**

توجه‌:

لازم به‌ یادآوری است، قبل از مطالعه‌ غزل شماره‌ (1) در سه‌ نوشته‌ فارسی که‌ در جواب به‌ اظهارات سه‌ نفر که‌ به‌ فارسی بیان داشته‌ بودند از (3) بیت از اشعار حافظ استفاده‌ نموده‌ام، همچنین در برابر نوشته‌ و تقلبهای دو نفر که‌ در رادیوهای فارسی در رابطه‌ با احزاب کردستان و شخصیتهای کرد بیان داشته‌ بودند (2 ) غزل زیر حافظ را تا اندازه‌ای تغیر داده‌ و در همان رادیوها قرائت نمودم. غزلها هم بدین شیوه‌ تغیر یافته‌اند: از این به‌ بعد اول به‌ مانند یک (انسان)، دوم به‌ مانند یک (انسان کرد) از اشعار (حافظ) دوری خواهم کرد.

سه‌عی سه‌قزی

12/2/2017

qayshi@yahoo.com

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی