این مقاله به مسایل حقوقی و سیاسی مردمان یارسان به عنوان شهروندان ایرانی که نزدیک به هزار سال است، در خاک آباء و اجدادی خود با آئین دیگری، غیر ازاسلام
که باور اکثر مردم حاکم است، زندگی می کنند، می رسد. درحقیقت زندگی برای حدود دو ونیم میلیون یارسانی درسراسرایران واقعا جهنمی شده که این آقایان مراجع تقلید شیعه به آن باوردارند. البته جهنم برای آن کسانی است که ظاهر سازی و مصلحت اندیشی را کنار می گذارند وبا خودو فرزندان رو راست هستند وسربلند زندگی می کنند ونامی درتاریخ دارند. ناگفته پیدا است آن زنان ومردان متهوری که این مرزها راشکسته و با عشق و علاقه از دوآئین متفاوت وصلت کرده اند و ثمره های نیکی خلق می کنند، لایق ستایش اند. این نشان می دهد که بعضی اوقات مصلحت کارساز است اما نه هرزمانی. بگفته ی آیت الله های افراطی یا باید همه مسلمان باشند و یاحق زندگی را ندارند و آنهم درخاک خود! بنا بگفته این آیت الله ها که حدودا بارهبر اولیه انقلاب ده نفر هستند، درباره حدودا سه یا چهار میلیون یارسانی و بهائی و غیره (حالا از آنهائی که مصلحتی خود را مسلمان نشان داده اند، مانند بابک زنجانی وشهرام جزایری عرب ازریز ودرشت آنها! چشم می پوشیم)، تصمیم می گیرند که با خواری و سر افکندگی در برابر خانواده و فرزندان و هم باوران، بمانند یا باشهامت بمیرند. ناگفته نماند که من با هرنوع مردن (چه خودسوزی باشد وچه مقاومت قهرمانانه دیگر، مخالفم) ومی خواهم انسان ها تا آن حدیکه حق دارند، زنده بمانند و موافقم ازاین مملکت غیر قابل تحمل که هرحق انسانی زیرپا گذاشته می شود، فرار کنند. دراصل یک انسان دمکرات مخالف هرنوع ظاهر سازی و مصلحت جوئی و حقیقت نگفتن است. “مسئله کنار گود بنشین و علی دمبش کن نباشد”. انسان باید برای یک لحظه هم شده خودرا دریک سیستم دیکتاتوری و آنهم از نوع مذهبی اش بجای کسانی بگذارد که در داخل کشور اند، بعدش قضاوت کند.
صحبت ازماندن یامردن بود. درحالیکه این مراجع تقلید ومی شودگفت، نمایندگان اسلام افراطی، که عکس آنها در فوق آمده، گفته اند:”باتوجه به عقاید فرقه اهل حق و براساس آموزه های دین مبین اسلام و اصول قانون اساسی، این فرقه ضاله شناخته شده و رسمیت ندارد از این رو در انجام امور مربوط به مذهب و مرام خویش و یاتبلیغ عقاید و اعتقادات خود آزادی ندارد وبسیاری از حقوق و امتیازاتی که درموردسایر ادیان رسمی وجود دارد درمورد این فرقه وجود ندارد؛ به عنوان نمونه نمی توانند دفاتر ازدواج و طلاق بر اساس تعالیم خودشان داشته باشند یا قواعد ارثی را غیر ازقواعد رسمی کشور اجرا کنند یامدرسه تأسیس نمایند و همچنین بر اساس ماده 14 قانون استخدام کشوری، از استخدام افراد این فرقه و امثال آن در دستگاه های دولتی جلو گیری می شود. حال آن که دراین قبیل امور واحوال شخصیه و درتعلمیات دینی، ادیان رسمی آزاد هستند”. منابع از اینترنت و سایت رهبری زیر:
http://farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=23
در باره یارسانی ها پرسش و پاسخی با رهبر انقلاب، آقای آیت الله، سید علی خامنه ای انجام گرفته که لازم می دانم، بخشی از آن را در اینجا بیاورم:
“استفتائات رهبر معظم انقلاب در خصوص فرقه اهل حق
در ادامه جهت روشن شدن هر چه بیشتر ماهیت این فرقه چند نمونه از استفتائات رهبر معظم انقلاب، امام خامنه ای، در خصوص فرقه اهل حق را بیان می کنیم:
سؤال:فرقهاى وجود دارد که خود را «علىاللهى» مىنامند، یعنى امیرالمومنین على بن ابى طالب(علیهالسلام) را خدا دانسته و به دعا و طلب حاجت به جاى نماز و روزه اعتقاد دارند. آیا اینها نجس هستند؟
جواب: اگر اعتقاد داشته باشند که امیر المومنین على بن ابى طالب(علیهالسلام) خدا است «تعالى الله عن ذلک علوا کبیرا»، حکم آنها مانند غیر مسلمانهایى است که اهل کتاب نباشند، یعنى کافر و نجس مىباشند.
سؤال: فرقهاى وجود دارد که خود را «علىاللهى» مىنامند و معتقدند که حضرت على(علیهالسلام) خدا نیست ولى کمتر از خدا هم نیست، این گروه چه حکمى دارند؟
جواب: اگر قائل به شریکى براى خداوند واحد منان متعال نباشند، حکم مشرک را نخواهند داشت”.
این آب پاکی است که بردست حداقل دو و نیم میلیون مردمان یارسان ریخته می شود. گناه این مردمان چیست که ازخانواده های یارسانی آمده اند؟ در هیچ جای دنیا این گونه با دگر اندیشان رفتار نمی شود. حتا دردیکتاتورترین دیکتاتوران جهان. کشورهای دمکراتیک دنیا اگربه حقوق بشر ارج می نهند، باید همه پناهجویان را که به آئین یاری روی می آورند و یا یارسانی هستند، بدون هیچگونه قید و شرطی بپذیرند. دراین روزها برمردمان یارسان که نمی خواهند ظاهرسازی کنند ودروغ مصلحتی بگویند، (تقیه کنند، آنچه که در اسلام است) چه می گذرد؟ گرچه مردم عادی و قهرمان ایران، حتا آنها که با رژیم کار می کنند، وقعی به این چرندیات حضرات آیات عظام نمی گذارند و عاشق شدن دختر وپسر جوانی از دوآئین متفاوت، همانطور که در اوایل این مقاله به آن اشاره شد، این مرزهای قرون وسطائی را شکسته اند و هیچ هم نجس نشده و پاکتر از مسلمانان واقعی مانده اند. یعنی دزد و فاسد نشده اند و به زندگی عادی خود ادامه می دهند. اما حکومت یارسانیها و بهائیها را که در قرآن مجید نامی از آنها نیامده، کافر می داند و شمشیر دومکلاس را بر سر آنان آویزان نگه داشته است. اکنون بفرض این که یارسان و بهائی ضاله و کافر شناخته شده باشند و حتا راه اشتباه بروند (که اینطور نیست، بلکه درلوای) فرهنگ دیگری می زیند. این ها با هر عقیده و مرامی بنا به اصول انسانی حق زندگی در جامعه دارند وحق کارکردن درتخصص خود وحق خدمت به میهن خود دارند و نباید از جامعه رانده شوند. این مسئله در سراسر دنیا رسم است و قانونی که حقوق انسانها با هرعقیده و مرامی رعایت شود، اگر مرتکب جنایتی نشده باشند. اما در جمهوری اسلامی هر کسی مسلمان نباشد و در کتب مقدس اسلامی نامی از آنها برده نشده باشد، اصلا حق زندگی ندارند و این بی انصافی و خلاف اصول انسانی است. مسلمانان افراطی با عملی کردن این قانون مذهبی، تیشه به ریشه خود می زنند و حتا دیگر کسی حاضر نیست پاسخ سلام مسلمانی را بدهد، تا چه رسد به اسلام علاقمند بشود!!
اینکه بر کسی پوشیده نیست، مردمان یارسانی کرد غرب کشور که بیش از دومیلیون از آنها در آنجا سکونت دارند و حدود نیم میلیون یا بیش یارسانی دیگر در سراسر مملکت و خارج از کشور بسر می برند، صلح جوترین و آرامترین انسانهای ایران هستند. در نظم و آموزش آئینی یارسانیان انتقام جوئی جائی ندارد برعکس آن، دراسلام و یهودیت انتقامجوئی در رأس برنامه کار است. در اسلام عمل قصاص و در یهودیت چشم به جای چشم و پا به جای پا، در کتب دینی آمده اند. بنا براین انتقام جوئی بهرشکل وشیوه ای درقاموس هواداران یارسان نباید باشد. بگذریم از آن هائی که تأثیر تربیت اسلامی در مدارس و بیرون از خانه بر آنها قوی تر از تربیت در منزل است، افرادی که تربیت والدین دانا گرفته و نظم آئینی دارند، و منطقی می اندیشند، همانند آموزش عیسی مسیح عمل می کنند، اگر چه مسیحی نیستند، بدین ترتیب. “اگر کسی سیلی به یک طرف صورتت نواخت، طرف دیگرصورت رابرایش می گیرد و انتقامجو نیست”. مثالی داریم عملی که یکی از دوره های تناسخی، آسید براکه گوران، اواسط قرن نوزده میلادی که در عین حال رهبر آئینی مردمان یارسان بود. روزی یکی از پسرانش با فرد دیگری، بهر دلیلی، مشاجره اش می شود و در این میان فرزند رهبر آئینی کشته شده، مردم باورمند که از جریان با خبر می شوند، به فرد قاتل حمله می کنند که اورا بکشند. قاتل فرارمی کند وبخانه رهبر آئینی (پدر مقتول) پناه می برد ومردم باورمند درپی او جلو “تکیه آقا” جمع می شوند، ناگهان رهبر آئینی درمقابل منزل یا “تکیه” ظاهرمی شود و به مردم انتقامجو می گوید: این قاتل، فرزند مرا کشته است، اگر شما درعوض اورا بکشید، فرزندم زنده می شود؟ مسلما نه! پس من اورا می بخشم”. نقل به معنی. بنا براین مردم باورمند که اینگونه از دهان رهبر دینی می شنوند، متفرق می شوند. قاتل که این منظره را شنیده و می دیده، می خواهد باهمان خنجر که فرزند این رهبر آئینی را کشته بوده، خودرا بکشد که پدرمقتول مانع خود کشی قاتل می شود. بنابراین اوبنام جوزه یکی از 36 درویش این رهبر آئینی می شود. گویند آسید براکه، شخصیت وارسته ای داشته است و مبلغ دوری از انتقام جوئی بوده است. دوری از انتقامجوئی باید یکی از پندهائی باشد که الگوئی برای پیروان باورمند و حتا غیر باورمند است.
برگردیم به رفتار جمهوری اسلامی با دگراندیشان غیرمسلمان که درقرآن مجید کتاب آئینی نامی ازآنهانیامده است و هیچ اشاره ای به آنها نشده، مانند یارسانیها و بهائیان و بنا به دستور صریح کتب دینی این افراد که مسلمان نیستند، نجس اند و هیچگونه تماسی چه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با آنها گرفته نشود. حالا از نظر مهارت و تکنولوژی برای این حضرات زیاد مهم نیست، بلکه اسلام عزیز مهم است. در نتیجه با فرار مغزها و یا زندان کردن و کشتن آنها اقتصاد مملکت رو به قهقرا می رود. مثال زنده ی دیگری، در نروژ هست که بیان آن بی فایده نیست. “من برای جوانی تحصیل کرده دندان پزشک یارسانی به بخشی ازسازمان ملل در ترکیه تأییدیه پناهجوئی نوشتم و فرستادم. من درزندگینامه او که بخشی ازتقاضانامه اش بود، خواندم. او یک دانشجوی زرنگ و باهوش وسپس یک پزشک ماهر بوده ومورد تأیید، نه فقط مراجعین، بلکه همچنین مورد تشویق و تمدید مسئولین بیمارستان که دو سال تمام درآنجا کار می کرده، قرار داشته است. از اوبه عنوان یک دندانپزشک کمال رضایت راداشته اند. اما همینکه مأموران رژیم متوجه می شوند که او برعقاید یارسانی بودن خود پای برجا مانده، بلافاصله ازبیمارستان اخراجش می کنند و حتا اجازه نمی هند مطب دندان پزشکی باز کند. برای اینکه باور دارند که او چون کافر است بنا براین نجس است و مراجعین را “نجس” می کند. لذا او فرار کرده است و اکنون در نروژ پناهجو است. این سر نوشت کسانی که حتا می خواهند در مملکت بمانند و خدمت کنند و برای ماندن انواع و اقسام ترفندها، ظاهرسازی مصلحت جویانه را بکار می بندند. اکنون وای به حال آنهائیکه نمی خواهند ظاهر سازی کنند و می خواهند حد اقل با فرزنداران خود رو راست باشند.
با این وضعی که این آقایان ایجادکرده اند، مملکت را ازنظر سیاسی، اجتماعی وفرهنگی بپرتگاه خطر ناکی حول می دهند و کماکان مردمان ملیتهای ایران از نظر اقتصادی در حال سقوط باشند. برای جلو گیری از این سقوط هولناک باید کمی انعطاف پذیری نشان دهیم، اگر فقط به مذهب حاکم فکر نکنیم و اقتصادرا مال خر ندانیم ومسایل مملکت را بارشوه خواری، دزدی، حقه بازی و فساد و در یک کلام چپاول کوتاه مدت کشور در”سایه عدل علی”، حل وفصل نشود. این حضرات خود می دانند که حتاکور ذهن ترین وفاداران “بخود و اسلام عزیز” با مطالعه دقیق کتب مقدس آئینی کمی درباره باور خودبه شک وتردید افتاده اند. همین است که درجه دزدی وچپاول زیرنام”اسلام عزیز” در مملکت بالا رفته و در تاریخ ایران، با وصف حاکمیت دیکتاتوری، این همه فساد و دزدی سابقه نداشته است. اگر می خواهید اسلام آبرومند بماند، اولا جلو دزدی ها را بگیرید و دوما انسانها با فرهنگای دیگر غیر ازفرهنگ اسلامی را آزاد بگذارید. تیشه را به ریشه خود نزنید! این مطلب هشذاری است برای آقایان آیات عظام و رهبرا اسلامی در ایران و خاورمیانه.
هایدلبرگ، آلمان فدرال 15.3.2017
دکتر گلمراد مرادی
dr.g.moradi41@gmail.com