رۆز یکم آپریل 2017 رادیو همبستگی مصاحبهای در رابطه با سرهنویسی در زبان فارسی با دو نفر بهنامهای:
{(علی حصوری) پژوهشگر تاریخ و زبان} و {(شهرروز رشید) نویسنده و پژوهشگر ادبیات} انجام دادند.
{گوینده رادیو: (آقای حصوری نظر شما چی است در رابطه با سرهنویسی و این گرایش که بر آن تاکید دارد؟)}.
{دکتر حصوری :(ببینید تنها این سرهنویسی نیست که الآن مورد توجه است. هرگاه مللیت مردمی حس کنند میللتشان در تهدید قرار گرفته، عکسلعمل میکنند نسبت به این، از جمله عکسلعملها در زبان است. چون دین ما دینی است که زبانش عربی است.
در واقع یک دوگانگی در تاریخ ما وجود دارد در مسئله زبان و آن اینست که عده زیادی استلاح همراه دین وارد زبان فارسی شده و گذشته از این بدلیل اینکه زبان عمومی جهان اسلام عربی بوده و بسیاری از ایرانیان هم به عربی نوشتهاند، نه تنها به عربی نوشتهاند، بلکه بسیاری از لغات علمی که در زبان عربی وجود دارد اینها وضع کردهاند، یعنی لغات عربی که در زمینهء علم – در زمینه مثئلا” پزشکی- در زمینه علم و نفس یعنی روانشناسی – نجوم – مثلثات – جبر و اینها.
این استلاحات ساختهء ابوریحان و ابنسینا و ذکری رازی و اینها است نه اعراب. به همین دلیل بعضشان اصلا” مطابق ذوق عربی نیست و عربها اخیرا” آمدهاند برخی از آنها را تغیر میدهند. مقصودم اینست که زبان عربی در ایران وضعیتی را داشته است که دانشمندان ایرانی مجبور بودهاند نه تنها به این زبان بنویسند، بلکه استلاحاتی را که در این زبان وجود ندارد، خودشان وضع کنند.
این در واقع باعث یک وضعیتی در زبان فارسی شده که بسیاری از لغات علمیء زبان فارسی همانهای است که ابوریحان و ابنسینا و دیگران وضع کردند. اما خوب به مرور زمان مخصوصا” در دوره معاصر که ما دانشمان نسبت به زبان بیشتر شده عدهای حس میکنند که به این ترتیب فارسی اندک اندک عقب نشینی میکند و تبدیل به یک زبان محلی میشود و از حیطه زبان علم خارج میشود.
یک عدهای اینجور فکر کردن و تاسیس فرهنگستانها به همین دلیل بوده. فرهنگستانی اولی که در دوره رضاشاه تاسیس شد اصلا” قصدش این بود که در مقابل این استلاحات هم فرنگی و هم عربی که در زبان فارسی هست لغات سرهء فارسی بگذارد. این کار الزامی است، یعنی نمیشود یک زبان را ول کرد به حال خودش، در واقع در مقابل تحولات عظیم دنیا آنرا بی سلاح رها کرد، صلاح زبان اینست که خودش را با تغیرات علمی و صنعتی دنیا طتبیق دهد و برای هر استلاح جدیدی که وضع میشود در زبانهای دیگر، این زبان هم اینرا داشته باشد.
اگر نداشته باشد اندک اندک به یک زبان محلی محدود میشود و از حیطه استفاده علمی خارج میشود. همچنانکه مثلا” فرض کنید که زبانهای کوچکی که در ایران وجود دارد، مثل زبان گیلکی، زبان طبری، مازندرانی و بلوچی و اینها از حیطهء استفاده علمی خارج شدند. یعنی شما نمیتوانید به بلوچی مقاله بنویسید در زمینهء فلسفه یا در زمینهء روانشناسی}. پایان گفتههای آقای حصوری.
**
این نظرات از جانب یک پژوهشگر زبانی بیان میگردد و مجریان رادیو هم سئوال نمیکنند: مگر بلوچها در ایران به زبان بلوچی درس خواندهاند تا بتوانند به بلوچی بنویسند و اگر هم چنین شرایطی فراهم بوده آیا تفاوتی میان یک انسان فارس و بلوچ هست؟ حال در این زمان کوتاه رادیویی باید شنوندهای به آن مسئله و وضعیت زبابی بپردازد.
زبان،چیست؟ زبان وسیلهای است برای برقراری ارتباط با همنوعان که طبیعت در نهاد هر موجود زنده از جانوران جنگلی و دریای و خاکی که انسان هم یکی از آنها میباشد، قرار داده است. انسان اولییه که در جنگل و غارها زندگی میکردند با همین زبان با هم ارتباط بر قرار میکردند و مطلب و مقصود خویش را به طرف مقابل میرساندند.
احتیاجات، انسان را وادار نمود برای هر چیزی که در اطرافش هست، اسمی تعین نماید. برای نمونه: کوه، دریا، جنگل، زن، مرد، گل، بلبل و ابزار کار و زندگیش. سپس خط و نوشتن و خواندن به جامعه انسانی راه یافت و سبب توسعه او در هر قسمت گردید، در این دوران زبان از مرحلهء شفاهی به مرحلهء کتبی ارتقا یافت و رشتههای زبانی در جهت رفع مشکلات بیانیء انسان در قسمتها مختلف ابداع گردید، برای نمونه: رشته فیزیک- شیمی- ریاضی- ادبیات- زمینشناسی- گیاهشناسی که هر کدام خود دارای قسمتهای دیگری میباشند.
زبان مکاتباتی سبب رشد زبان محاوری کوچه و بازار میگردد. در هر جامعهای که زبان مکاتباتی وجود نداشته باشد زبان آن جامعه رشد نخواهد کرد و در مدار اولییه زبانی دور میزند. لازمه زبان مکاتباتی تحصل و تدریس به آن زبان میباشد. این امکانات در ایران برای فارسها از دبستان تا دانشگاه فراهم گشته، نویسندگان فارس هر گونه مقالات ادبی و علمی را به فارسی مینویسند. طبق نظرات آقای دکتر حصوری بلوچها توانای آنرا ندارند که به زبان بلوچی چنین مطالبی را بنویسند.
در جهت توانایی نویسندگان فارس به زبان فارسی به نمونهای از خود آقای حصوری اشاره مینمایم که چنین است:
حافظ شیرازی یکی از شاعران شراب در کشور ماست. شاعران شراب، بیشترین سخن خود را دربارهء می به کاربردهاند. عدهای در چهارصد سال گذشته کوشیدهاند حافظ را عارف نشان دهند. این کتاب آهنگ آن دارد که نشان دهد حافظ هرچه بوده، عارف نبوده و عرفان را هم مانند بسیاری از مفاهیم دیگر به شوخی گرفته است. ترسیم زندگی حافظ از تولد تا مرگ، بویژه تحول اندیشهء او در طول عمر هدف دیگر کتاب است. کتاب حافظ از نگاهی دیگر.
ایشان در آن مطلب سه سطری از کلمات (شاعر- شراب – عارف – عرفان – عمر- عدهای – ترسیم – تولد- تحول – طول- مفاهیم- هدف و کتاب) استفاده نمودهاند، این کلمات مطابق فرهنگی فارسی عمید جملگی عربی هستند.
آیا یک فرد بلوچ که در سایه دولتهای پادشاهی و جمهوری در ایران از تحصل به زبانی بلوچی محروم بوده و هستند و درس خواندن را به زبان فارسی بر او تحمیل نمودهاند، اگر آن فرد بلوچ فقط بتواند کلمات و جملات بلوچی را به صورتی که دارای معنی و مفهوم روشنی باشد- پشت سر هم قرار دهد، نمیتواند مثل آقای دکتر حصوریء پژوهشگر زبان کلمات و استلاحات عربی را قرض نماید و مطالب فلسفی و علمی بنویسد و بگوید: من که دارای دبستان و دبیرستان و دانشگاه و فرهنگستان نیستم، میتوانم مانند فارسها قلم فرسای نمایم.
،اجازه، دهید از پژوهش زبان بلوچی خارج شویم و به تاریخ ایران در رابطه با بلوچها بنگریم. زندگی امروز بلوچها در ایران زیر لوای دولت ایران به لطف تکنیک انترنتی برای هر کس مشخص میباشد، وضعیت کنونی بلوچها میراث سیستم پادشاهی است که به حاکمان امروزی رسیده است. به وضعیت بلوچها، گیلکها در گذشتهء ایران بنگریم :
سزا دادن کسری آلان- بلوچیان و گیلانیان
چو آمده بنزدیک آن برزگ کوه
بگردید گرد اندرش با گروه
سر آنگونه گرد اندر آمد سپاه
که بستند از انبوه بر باد راه
همه دامن کوه تا روی شخ
سیه بود برسان مور و ملخ
منادیگری گرد لشکر بگشت
خروشی برآمد ز کوه ز دشت
که از کوچییان هرکه یابید خرد
وگر تیغداران و مردان مرد
وگر انجمن باشد ار اندکی
نباید که یابد رهائی یکی
چو آگاه شد لشکر از خشم شاه
سوار و پیاده ببستند راه
ازیشان فراوان و اندک نماند
زن و مرد جنگی و کودک نماند
سراسر به شمشیر بگذاشتند
ستم کردن کوچ بر داشتند
بشد ایمن از رنج ایشان جهان
بلوچی نماند آشکار نهان
چنان شد که بر کوه حیشان گله
بدی بی نگهبان و کرده یله
شبان خود نبودی پس گوسفند
بهامون و بر تیغ کوه بلند
همه رنجها خوار بگذاشتند
در و کوه را خانه پنداشتند
وز آنجایگه سوی گیلان کشید
چو رنج آمد از گیل و دیلم پدید
ز دریا سپه بود تا ییغ گوه
هوا پر درفش و زمین پر گروه
چنین گفت کایدر ز خرد و بزرگ
نباید که ماند پی شیر و گرگ
پراگنده بر گرد گیلان سپاه
بشد روشنائی ز خورشید و ماه
چنان شد ز کشتن همه بوم و رست
که از خون همه روی کشور بشست
ز بس کشتن و غارت و سوختن
خورش آمد و نالهء مرد و زن
ببستند یکسر همه دست خویش
زنان از پس و کودک خرد پیش
ز گیلان هر آنکس که جنگی بدند
هشیوار و با رای و سنگی بدند
خروشان بر شهریار آمدند
دریده برو خاکسار آمدند
**
منبع جلد ششم شاهنامهء فردوسی
**
این وضعیت بلوچ و گیلک و مازندرانی بود در تاریخ ایران، متاسفانه این پژوهشگر تاریخ و زبان از آن اطلاع ندارند و نمیدانند که بجای فرهنگستان مرگستان برای آنها برقرار بوده، در نتیجه به چنان دیدگاهی میرسند و میگویند: بلوچها نمیتواند به زبان بلوچی مطالب فلسفی و علمی بنویسند.
لازم به یادآوریست که جناب انوشیروان از نظر (فردوسی و سعدی و خیام) یک پادشاه عادل میباشند.
این چند سطر در همان رادیو قرائت گردید.
سهعی سهقزی
8/4/2017
qayshi@yahoo.com