سلام. من اسمم فرهاد هست و یک اصفهانی اصیلم. ٤٢ سالمه. ٣٤ سال در اصفهان بودم و مابقی را در نروژ. میخام درد دل کنم با هموطنهام. آرزوی صلح و سلامتی و شادی برای همهء انسانها را دارم.از جمله ایران. آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی را دارم. و جایگزین شدن یک سیستم بهتر.
سرنگونی جمهوری اسلامی آرزوی شما نیست؟ تغییر سیستم مدیریتی کشور آرزوی خیلی از ما ایرانیهاست. آن هم به روش صلح آمیز و دوستانه. ولی نمیشه. چون مردم با هم متفاوت فکر می کنند واطلاعات و داده های متفاوت و متضادی دارند و متحد نمی تونند بشوند. دیدیم که حدود ٤٠ سال هست که همش مردم داد می زنن اتحاد, اتحاد. ولی اتحادی نیست.
چرا؟
چون مردم اطلاعات متناقض و اشتباهی دارند. همدرد هستند ولی همفکر نیستند. پس قدم اول برای تغییر سیستم مدیریتی اجتماع (ساختار سیاسی) دادن یک سری اطلاعاتی به مردم هست که چشم مردم باز بشه. درست مثل اینکه یک آینهء شفاف بگذاری جلوی مردم. و بگی خودتونا ببینید. یا بیایید خودمونا ببینیم. بقیهء چیزها خودش درست میشه. چون هر انسانی دوست داره که به بطور غریزی بهترین و زیباترین باشه. هر انسانی به طور غریزی شروع می کنه به تغییر باورهاش. به عبارت دیگه هر شهروندی شروع می کنه به تغییر باورها و عقیده هاش. همه صلح را دوست دارند. همه رفاه و انسانیت را دوست دارند. مگه غیر از اینه!
ببینید ما دو روش برای مبارزه یا بقا داریم در این دنیای جنگل گونه یا قانون جنگل.
Soft power and hard power
یعنی قدرت تبلیغات (روشنگری یا مسموم کردن فکرها) که به قدرت نرم معروف هست.
و یکی قدرت اسلحه و خونریزی ( دعوای تن به تن تا استفاده از اسلحه های مدرن)
هر ملتی که از حقوق خودش دفاع کنه باید هر دو را در اختیار داشته باشه.
فرض بگیریم حالا جنگ هم تمام شد و این حکومت هم مثل حکومت شاه رفت یا بردندش یا سرنگون شد. خب بعدش چی؟ مردم دور یک بت جدید جمع میشن و احتمالا یک سیستم دیگه و آزمون و خطای دیگه. جریمهء ندانم به کاری مردم را چه کسی خواهد داد؟ خود مردم. اگه جنگ داخلی اتفاق بیافته درست مثل جنگهای داخلی اسپانیا یا عراق یا افغانستان…
کی تاوانش را میده؟ خود مردم.
من آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی را دارم نه از روی کینه. بلکه آرزوی تغییر ساختار مدیریتی و اطلاع رسانی و رفاهی مردم را دارم.
تازه وقتی مبارزه تمام شد و حکومت سرنگون شد باید برنامه داشته باشیم که مدیریت بهتری (ساختار سیاسی و اقتصادیه بهتری) را جایگزین کنیم تا بتونه رضایت و رفاه شهروندانش را ایجاد کنه. با کمک و تفکیک وظایف شهروندان. شهروندی که افکار و باورهای غلط و تبعیض آمیزی داره, خودش مشکل ساز و نا امنی ایجاد کن. وقتی اکثر شهروندان باورهای غلط داشته باشند, حتی اگه انتخابات آزاد و دمکراسی هم باشه. پای صندوق های رای می روند و بر ضد خودشون و منافع خودشون رای می دهند. همون اتفاقی که سال ٥٧ افتاد.
در همین راستا من دوست دارم درد دل کنم. دردلی از عمق جانم. درددلی مشترک.
درد دل قسمت اول؛
قاچاقچی های مجرم و کردهای تجزیه طلب
یک داستان میخام تعریف کنم. این داستان از ذهن خودم ساختم. شبیه فورمول می مونه. کلا مسایل خاورمیانه و شاید اکثر کشورهای جهان را میشه توی این داستان دید.
یکی بود و یکی نبود. یک دهکده ای بود که صد فقیر و دو ثروتمند در این دهکده زندگی می کردند. دو ثروتمند مالک ٩٥ درصد زمینهای ده بودند و خانوادهء فقرا رعیت آنها بودند. سال به سال ثروتمندها ثروتمندتر می شدند و فقرا فقیرتر. قیمتها بالا می رفت ولی بچه ها گرسنه بودند. و گرسنه تر می شدند.
بتازگی یکی از فقرا که وضعش از بقیهء فقرا بدتر بود, بچه بیست و پنجمش را به دنیا آورد. سینه های مادر شیر نداشت. چون غذایی نبود که مادر بخورد. پدر ٢٠ ساعت کار می کرد ولی نمی توانست از پس مخارج بر بیاید. (پدر تخصصی نداشت که بهره وری بالایی داشته باشد و حقوق کافی بگیرد). یکی از فرزندان خانواده مرغی از خانواده و املاک ثروتمند دزدید و به خانه آورد. پرهایش را کند و پخت و خوردند. وآن شب خانوادهء فقیر خواب خوشی رفتند. فردای آن روز پدر از سر کار برگشت و از پسرش پرسید؛مرغ را از کجا آوردی؟ پسر که می ترسید پدرش او را سرزنش کند یا تحویل پلیس یا خانوادهء ثروتمندان بدهد گفت. رفتم در شهر . کار کردم و این مرغ را خریدم.
پرهای مرغ کنده شده را باد به سمت خانهء همسایه ثروتمند برد. و ثروتمندان از ماجرا با خبر شدند.
خانوادهء ثروتمند به در خانوادهء فقیر رفتند و سراغ مرغشان را گرفتند.
خلاصه داستان این شد که یکنفر از یکی از خانواده ها در این بحث و دادخواهی کشته شد.
بقیه داستان را بر دو فرضیه ادامه می دهیم
فرض اول؛ فرض را می گذاریم که خانوادهء ثروتمند کشته داد. خانوادهء ثروتمند رفت و پول هایش را خرج کرد تا به شدت خانوادهء فقیر را محکوم کند تا درسی شود که دیگر کسی دزدی نکند. او نامه ای به بقیهء ثروتمندان , از دهکده های دیگر نوشت و گفت. ما در امنیت بودیم و این خانواده نه تنها دزدی کردند بلکه یک نفر از ما را کشتند. پس باید قوانینی وضع کنیم که هر کسی دزدی را دید حق تیر اندازی داشته باشد. این خانواده به جرم بر هم زدن امنیت ملی دهکده باید تیرباران شوند.
فرض دوم؛ فرض را می گذاریم که خانوادهء فقیر کشته داد. خانوادهء فقیر شروع کردند به ترک دهکده. یا اینکه اسلحه به دست گرفتند تا از حقوق خودشون دفاع کنند. آخه پلیس درآمدش را از ثروتمندان می گرفت. به نفع فقرا هیچ وقت کار نمی کرد. همیشه فقرا محکوم می شدند و رییس پلیسها از ثروتمندان پاداش می گرفتند. رییس پلیسها هم پسر یکی از این خانواده های فقیر بود که امروز به خاطر انعامی که از ثروتمندان می گرفت به بقیهء فقرا فخر می فروخت و آنها را تشویق به همکاری با ثروتمندان می کرد.
این جنگ سالها و قرنها ادامه داشت و جنگ از ده ها به شهرها و کشورها کشیده شد. ولی هرگز ثروت و زمینها و امکانات عادلانه تقسیم نشد. ولی مردم یاد گرفتند به جای ٢٥ بچه ٢ بچه کافیست. ولی ثروتمندان هرگز قبول نکردند که مالیات برابر بدهند و از قدرت خودشان در مقابل پلیس سوء استفاده نکنند. بچه های بی تخصص قبل به نسل جدید متخصص تبدیل شد ولی ثروتمندان نیازی نمی دیدند که اجازه بدهند فرزندان متخصص روی زمینهای دهکده کار کنند. غذای مردم فقیر از کشور چیناواچین وارد می کردند آن هم غذای ناسالم. و زمینهای ده را به کشورهای ناکجاآباد کرایه دادند.
ده زمین داشت. زمین حاصلخیز. امروز دهاتیها متخصص بودند و فرزند کم. ولی اختیار ده را نداشتند. اختیار دست حکومت پلیس بود. حکومتی که در ظاهر دست پلیسها بود.
وقتی صندوق های رای برای دمکراسی هم از خارج از ده , وارد ده شد. همهء فقرا و پلیسها به ارباب هایشان رای دادند. و فقرایی که مطیع ثروتمندان نشدند در کوه و بیابان توسط پلیسها شکار می شدند. و پلیسهای شکارچیان آدم , پاداش می گرفتند.
حالا برگردیم به موضوع کردهای قاچاقچی و مجرمه خودمون.
بابا جان در کردستان , کارخانه نیست. در کردستان امکانات شهرهای بزرگ نیست. ولی صفا هست. مواد مخدر کمتر هست. صداقت هست. مردم مثل مردم شهرهای بزرگ معتاد و مطیع و مریض نشدند. مردم سالمترند و از شدت فقر و بیکاری و نداشتن تخصص مجبور میشن که کولبری و قانون گریزی کنند. ثروت و امکانات زندگی و رشد و رفاه را در اختیارشون بگذارید, بعد اگه قانون گریزی کردند مجازاتشون کنید. چطور ثروتمندان ده که در راس قدرت هستند میلیاردها بدزدند و در کشورهای خارج سرمایه گذاری کنند آن هم در حسابهای شخصی, اینها قاچاق و جرم نیست. ولی کسی که گرسنه هست و برای بقاء خودش داره کالا جابه جا می کنه دزده و مجرم و قاچاقچی! داستان یک بام و دو هواست
شنیدید؟
می گویند یک روزی در یک خانواده ای همزمان یک مادر بزرگی پسرو عروسش, و دختر و دامادش را دعوت کرد. بعد از غذا همه خواستند که چرتی بزنند. مادربزرگ پتویی را انداخت روی دختر و دامادش. ولی به پسر وعروسش هیچ پتویی نداد. یا برعکس. از او پرسیدند که چرا به ما پتو نمی دهی؟ گفت هوا گرم هست. گفتند پس چرا به انها دادی؟ گفت اون طرف اتاق هوا سرد هست. اینجا بود که گفتند مادربزرگ میگه ما همه زیر سقف یک اتاقیم. ولی دو جور آب و هوا هست تو این اطاق. یک بام و دو هوا.
هر چی ابرثروتمندها مالیات ندهند,دزدی بکنند از جیب تک تک مردم این ملت, همه چیز را به نفع خودشون تصرف کنند آزاد هست. ولی فقرا هر کاری بکنند جرم هست, جز بیگاری بدون اعتراض و نقد. این کار آزاده!
من به عنوان یک فارس و یک ایرانی خجالت می کشم. من از ملت کرد و بلوچ عذرخواهی میکنم. کشور ما کشوری با قومیتها یا ملیتهای متفاوت هست. با فرهنگها و زبانهای متفاوت ولی بسیار مشابه. متاسفم که ما نتونستیم هیچ گاه همدیگه را درک کنیم و همه چیز را در حد شعار فهمیدیم و عمل کردیم. متاسفم که ما به جای اینکه فقر را برطرف کنیم فقیر را کشتیم. یک روز به جرم ملیت متفاوت و یک روز به جرم مذهب متفاوت و یک روز به جرم متفاوت فکر کردن. ولی هرگز فکری برای ایجاد حداقل امکانات رفاهی و زندگی نکردیم که کسی مجبور نشود قانون گریزی کند. قانونی که یکطرفه هست. فقط تنبیه گر. عامل تشویق کننده ای در آن نیست.
من به عنوان یک هموطن از ملتهای کرد یا بلوچی که کشته می دهند به سهم خودم عذرخواهی میکنم. متاسفم بابت تبعیض ها و سیاست یک بام و دو هوای حکومت. متاسفم که هر وقت خواستید سهم خودتون را از قدرت مرکزی بگیری و الگوی سیاست فدرالی را بیان کردید به شما تهمت تجزیه طلب زدند. یک شعار پوچ.
تجزیه طلب! هاهاها! چقدر احمقانه. من یک فارسم ولی اگە کرد بودم قطعا می گفتم. اگه منِ کرد یا بلوچ, شهروند ایران هستم. حقوق شهروندی می خواهم. من می خواهم امکانات و رفاهی کسی که در شهرهای دیگر ایران زندگی می کند به شهرهای من در کردستان و بلوچستان یا عربستانه ایران هم بیاد. یا حداقل برنامه ریزی کنید رد طول یک دهه بیاید. اگه نمی توانید حقوق شهروندی من را به من بدهید. و من جزیی از شما نیستم. پس نیستم. اگر من ایرانی ام و حق و حقوی از ایرانی بودن ندارم یعنی شما در عمل ایران را تجزیه کردید. خودتان خبر ندارید. تجزیه کردید و ما را جز خودتان نمی دانید که مشکلات ما مشکلات شما نیست. فقر ما فقر شما نیست.
اگر تجزیه طلب نیستید مشکلات ما کی حل می شود؟ جوابی ندارید. جز شعارهای احمقانه, برچسبهایی که لایق خودتان و نتیجهء کردارهایتان هست.اگر ایرانی آباد می خواهید. ایران یک ملیت دارد آن هم ایرانی.ایرانی برای خارج از ایران. ولی وقتی ایران را زیر میکروسکوب بگذاری. می بینی دست چپ دارد و دست راست. پای چپ دارد و پای راست. دست و پای آن ملیتهای بلوچ, کرد, ترکمن, آذری, عرب و غیره هست. هر وقت یاد گرفتیم از دست و پاهایمان درست استفاده کنیم, خوب به این بدن غذای سالم برسانیم, خب دست و پا با هم ورزش کنند و هماهنگ باشند. ایران ایران خواهد ماند. متحد, قوی, و زنده
نهایتا میخام یک فلسفه ای را توضیح بدم که نشون میده چرا این آخوندها یا حکومت ها یا تحصیل کرده ها وقتی به حکومت می رسند اینقدر دروغ می گویند. این فلسفه ی منه. خیلی شبیه فلسفهء اپیکیو. فلسلفه اینه
هر انسانی یا موجودی یا تک سلولی تلاش می کنه که بیشتر بقا پیدا کنه. بیشتر لذت ببره. کمتر درد بکشه.
اگه انفرادی فکر کنیم میشه قانون جنگل یا قانون ایران. اگه ما افکار ملی گرایی داشته باشیم. میشه ملتهای ناسیونالیست مثل ملت نروژ. و اگه جهانی فکر کنیم ما وظیفه داریم که ریشهء افکاری که باعث فقر و جنگ میشه را بشناسیم و در جهت مخالفش اطلاع رسانی و کمک کنیم. چقدر تا حالا در این راستا (سافت پاور) توی کشور ایران کار شده؟ چقدر برنامه داریم برای آینده ایران یا کردستان یا بلوچستان؟ برای حکومت از مردمی به مردمی با باورها و نگرش متفاوت و بهتر؟!
درد دل فسمت دوم ؛
نقدهایی به مقالهء قبل هست که سعی می کنم در این رابطه اطلاعات و باورهایم را به شراکت بگذارم
ایران عربستان ندارد؟ عربستان در حقیقت اروستان بوده در زبان سانسکریت. یعنی محل اسبها. ولی امروز اثری از معنی اصلی کلمهء ارو نیست. میگیم عرب. یعنی یک سری انسانهایی که به زبانی به نام عربی صحبت می کنند. منظور من دقیقا محل زندگی اعراب بود که در اهواز و آبادان زیادند. در اصفهان هم زیادند. ملت ما موزاییکی هست. یعنی همهء اقوام همه جا زندگی میکنند. حالا یا به صورت متمرکز یا غیر متمرکز. صحبت سر وظایف شهروندی و حقوق شهروندی هست.
کردها قوم هستند نه ملت؟ ایران تشکیل شده از مردمی که زبانها و فرهنگ متفاوتی دارند. یکی از مشکلاتی که ما داریم و اساسی هست نداشتن منبع آماری هست. ولی اگه منبعی داشته باشیم احتمالا این شکلیه. ٥ میلیون کرد مثلا. ١٥ میلیون آذری (قرنها حکومت ایران دست ترکها بوده. یادمون نره), 5 میلیون عرب, 5 میلیون بلوچ, 15 میلیون فارس. مثلا مابقی مختلط. اگه اسم فارسها قوم هست؛ قطعا اسم آذریها و کردها هم قوم هست. اگه فارسها ملیت هستند. پس آذریها و کردها هم ملیت هستند. این بحث حقوق داخلی و شهروندی هست. اگه بحث سر حقوق خارجی ما و پاسپورت ما هست. درسته ما همه ایرانی هستیم. حالا یک عده ای هستند که دو تا کلمه را سمبلیک و شعاری استفاده می کنند. یکی پارس یا پرشیا یا فارس هست! یکی ما نسل آریاییم. و یکی کورش بزرگ. توضیح میدم
کشور یا امپراطوری پارس یا پرشیا مال هزارها سال پیشه. و آن موقع که امپراطوری بوده مصر و عراق و افغانستان و خیلی جاها جز این پرشیا بودند. امروز که نیستند. در سال ١٩٣٥ (١٣١٣) رضا شاه نام تکه پاره های باقی مانده از امپراتوری پرشیا را مشخصا ایران نامگذاری کرد. (واحد پولش هم از دینار به ریال تغییر داد. وتقریبا قیمت هر گرم طلا معادل سه ریال بود)
و اما این نسل آریایی! این نسل آریایی هم در زبان سانسکریت یعنی نسل نجیب. نجیب و نجیب زادگان هم بیشتر آدما به یاد ثروتمندان و لردهای انگلیسی می ندازه یا اسب که حیوانیست نجیب. بیشترین موقعی هم که این کلمه استفاده شده توسط سیستم هیتلر بوده که همزمان با زمان رضاشاه هست. آن زمان آلمانیها توی ایران بودند و ایران را می ساختند. راهسازی و راه آهن و غیره. ما هم از همون دوران از فرهنگ سیاسی آلمانیها, نژاد آریایی یعنی نژاد برتر به ارث بردیم و مثل طوطی تکرار میکنیم. ولی حالا آیا کلمهء نسل آریایی آمار اعدام, فحشا, فقر و بدبختی ما را کمتر می کنه؟
کورش بزرگ هم که بزرگترین یادگار و حامی ملت یهود بوده. سیستم پادشاهیش هم خیلی شبیه سیستم بوش امروز بوده. بوش هم برای مذاهب آزادی قایل هست. حامل یهودیانه اسراییل. و هرگز به اسلام و ادیان توهین نکرده. حتی حمایت هم کرده. هیلاری کلینتون رسما اعلام کرد که طالبان را آمریکا بوجود آورد. دکتر مایک اونس هم در کتابی با مدارک اثبات کرد تمام حکومت های اسلامی و جنبشهای حقوق بشری توسط آمریکا حمایت میشه تا منطقه به شکلی که آنها مد نظر دارند تغییر ساختار بده. حالا کورش خیلی بزرگ بود آیا کلمهء کورش و قداست کورش بزرگ, دردی از درهای این ملت کم می کنه؟ آمار اعدام و فحشا و فقر و بدبختی ما را کمر می کنه؟
بیایید رسم به اشتراک گذاشتن اطلاعات و ثروت را یاد بگیریم. بیایید تا الکی حرف نزنیم و همدیگر را ترور شخصیتی نکنیم. بیایید تا ایرانی بهتر برای ایرانیان بسازیم. بیایید تا با هم بسازیم. یا نیایید تا نسازیم. انتخاب با شماست.
حافظ و سعدی و مولانا و صادق هدایت همه با ارزشند و هویت ملی ما هستند مربوط به پریروز. ولی نسل دیروز ما بهتره که با نوشته ها و شخصیتهای دیروز هم آشنا باشه. شخصیت هایی مثل قاسملو, بختیار, احمد قابل, علی دشتی, فرخزاد و بسیاری دیگر. و اینکه چرا اینها کشته شدند! و اینکه اگر بخواهد اصلاحاتی در جامعه بوجود بیاید اولین قدم اصلاح سیستم آموزشی هست. کارگر یا رییس جمهور آینده از این سیستم آموزشی بیرون می آید. اگه سیستم اشتباه باشه, در آینده ,هم کارگر درست کار نمی کنه و هم رئیس جمهور. میشه ایران و افغانستان و لیبی و سومالی . امیدوارم یک روزی مردم به زبان انگلیسی آشنا بشند و خودشون بدون واسطه با شخصیتها و اطلاعات افرادی آشنا بشند و دید بهتری نسبت به خودشون و کشورشون پیدا کنند. بزرگانی مثل
Noam Chamsky , David Icke, Sam Harris, Ken O’Keefe…
امیدوارم کسایی دلسوز ملت کرد و کلا ملت ایران پیدا بشن و اینها را زیرنویس کنند و در اختیار ملت ایران قرار بدهند. چرا که اگه ملت ما آگاه نباشند یا سکوت می کنند یا پای صندوق های رای در حکومت دمکراتیک بروند , اشتباه رای می دهند. و می شه از رای شون بر علیه خودشون استفاده کرد. ضمنا بسیاری از انقلابها اتفاق می افته و متوقف میشه چون جای دیگه ای تصمیم گرفته شده که مردم عادی از آن بی خبرند. و مردم عادی بازیگر نقشهایی هستند که مجبور شدند. انتخاب نکردند. مجبور شدند برای حفظ بقاء خودشون و خانواده شون اون نقشها را بپذیرند. نقشهایی که خودشون هم ناراضی اند از بازی در اون نقش. و همچنان آمار فقر و بدبختی بالا می رود و گورستانها بزرگتر. و خبری از بهبود نیست! آنچیزی که می ماند نام شهداست و اختلاس گردان و دزدان. و دهکده ی ایران , ویرانست.
در پایان امیدوارم شخصیتهای آگاه و تولید کننده در بین نسل زنده ء امروز ما نمایان بشوند. اگه اینها نمایان بشوند, حکومت ظرف مدت کوتاهی سرنگون خواهد شد با کمترین خشونت و خونریزی. کافیست افکار مردم آزاد بشه و اجازه ندهند بزرگترین قصر یا مرقد جهان برای نادانترین رهبر ایران (خمینی) ساخته بشه. کسی که باعث بوجود آمدن جنگ هشت ساله و کشتار مردم کردستان و بسیاری از جنایات دیگر بود و ایران را به معنای واقعی نابود کرد.کسی که باعث شد جوانان فقیر و معتاد در جای جای ایران تلف بشوند یا در زندانها شکنجه و اعدام سنت شود.
به امید آگاهی عمومی بهتر برای همهء مردم, و سرنگونی حکومت نالایق
به امید روزی که مردم به جای خرج کردن پولهایشان در کارخانهء تولید داعش, در کشور خودشون پولهاشون را خرج آب و خاک خودشون بکنند
به امید روزی که مرد م به جای توجه به مرده ها, به زنده ها و جوانانه خودشون اهمیت بدهند. به امید روزی که مردم هر دهکده ای صاحب اختیار زمینهای خودشون باشند و هیچ ثروتمندی با خریدن قانون و پلیس, باعث فقر و بدبختی دهکدهء خودش نباشه. محبت و خشونت هر دو واگیردارند. امیدوارم خشونت از این خاک بیرون بره و به جاش محبت بیاد. و همه با هم بخندیم و شادیهامون را به شراکت بگذاریم فارغ از هر مذهب یا ملیتی که به ارث بردیم و ما را نسبت به هم بدبین کرده. فقر فقره. چه بین کرد باشه چه فارس و چه بلوچ. به امید روزی که حتی یک انسان در رنج فقر و زندان نباشه. فقر و زندانی که ما انسانها برای خود ساخته ایم. نه خدا باعث آن شده و نه شیطان. خود انسان. خود من و توی انسان. شاد باشیم.
درد دل قسمت سوم
بعضی واژه ها خیلی من را آزار میده. میخام در موردش درددل کنم
پارسی نه فارسی. درود نه سلام
تا حالا بارها و بارها شاید این بودم که فارسها که نه من آذریها را هم دیدم. بهتر بگم ایرانیها. ما ایرانیها یاد گرفتیم که در جمعی که وارد می شیم بگیم , درود بر شما. و از واژه پارسی استفاده کنیم. من نظری ندارم. هم واژهء سلام خوبه هم درود. مهمتر از سلام گفتن یا درود گفتن این هست که داخل قلب آدم چی می گذره. برای طرف مقابل سلامتی و خوبی میخای یا بدی و شرارت.
راستش من خیلی ناراحت میشم وقتی به کسی می گم سلام. در جواب میگه مگه تو عربی. تو پارسی هستی, باید بگی درود.
شما چی فکر می کنید؟
در جواب این افراد میگم این جمله را به پارسی برای من ترجمه کن (ورود افراد متفرقه اکیدا ممنوع) یا ( ورود افراد متفرقه اکیدا ممنوع) یا واژه (ترمز) که روسها هم با ما مشترکا استفاده می کنند. و یا واژهء (مرسی) که فرانسوی هست. و بسیاری دیگر.
واقعیت قضیه این هست که زبانهای مختلف واژه های مختلف را با هم مشترکا استفاده می کنند. گاهی انسان لال هست از زبان اشاره استفاده می کنه. زبان فقط یک وسیلهء ارتباطی هست که ما احساسات و نیازمان را به هم نشان بدیم. و وقتی ما از یک روش خاص استفاده می کنیم و با بهترین کیفیت با هم بده و بستون انجام میدیم میگن زبان مشترک.
یک تبصره بزنم تو زمینهء زبان. آیا تا به حال فکر کردیم که وقتی یک خانواده ای مثلا کرد یا آذری یا بلوچ یا عرب در ایران هست. و در خانواده زبانی غیر از فارسی را به ارث برده اند و صحبت می کنند چه میگذره. وقتی مثلا یک بچهء ٦ سالهء کرد سرکلاس زبان فارسی می نشیند همراه با یک بچهء اصفهانی یا تهرانی که در خانه همیشه فارسی صحبت می کردند؟ این دو بچه باید با هم درس بخوانند و رقابت کنند. آیا فکر کردیم چه فشاری از لحاظ روحی و روانی بر یک کودک می آید که به یکمرتبه باید زبان بیگانه ای را صحبت کند و بخواند و بنویسد؟ آیا تا به حال فکر کردیم وقتی وارد این مدرسه شدی و قوانین را قبول کردی و میخواهی زبانی که با زبان خانوادهء تو بیگانه هست را یاد بگیری. ولی گاهی ناخودآگاه به زبان مادریت صحبت میکنی. و سعی می کنی کلمات معادل را بپرسی. به تو می گویند تو حق نداری زبان مادریت را صحبت کنی چه فشاری از لحاظ روانی بر آدم می آید؟
هاهاها. قطعا ٩٩درصد فارسها هرگز نظری ندارند. تنها موقعی می توانند این نظر را بدهند که مثل من به چند زبان صحبت کنند. یعنی این مراحل یادگیری زبان را پشت سر گذاشته باشند. خب ! راه حل کسایی که درک درستی از مشکل کودک ندارند چیه؟ بزن تو سر بچه! غلط کرده اصلا که میخاد غیر فارسی حرف بزنه! بزن توی سر پدر و مادر! غلط کرده که غیر فارسی صحبت کردند تو خونه! یا به طور معتدل برخورد کن. بگو همینه که هست. اگه نمی خوان فارسی حرف بزنن ایران را ترک کنن. آیا شهروندهایی که چنین درک و جوابی برای چنین مشکلاتی دارند لایق حکومت بهتری هستند؟ مگه غیر از اینه که عده ای از مردم همیشه در راس قدرت قرار می گیرند و مدیریت می کنند. اسمشا می گذارند حکومت!
واژهء بعدی که آزارم میده کلمهء روشنفکر یا روشنفکر دینی هست؟
روشنفکر یعنی کسی که یک لامپ توی سرش روشن هست! یعنی کسی که تمام افکارش درسته و همه باید مثل طوطی مقلد اون باشند؟ روشنفکر یعنی چی؟
یک نمونهء روشنفکر خمینی هست یا نه؟ اگه نیست چرا کتابهاش چاپ میشه؟ چرا رهبر رژیم ایران شد و هزارها چرای دیگر؟ چرا گرانترین مرقد دنیا متعلق به اوست؟ اینها همه دلیل بر این هست که خمینی برای میلیونها نفر نقش روشنفکر را بازی می کند. مگر غیر از این بود که موسوی و کروبی می خواستند به دوران طلایی امام خمینی برگردند. اساسی ترین شعارهاشون همین بود دیگه! دوران جنگ! دوران نابودی اسراییل! دوران راه قدس از کربلا می گذرد! دورانی که میخواستند تخت جمشید را نابود کند, درست مثل مجسمهء بودای افغانستان توسط طالبان!
شاید بهتره این واژه هرگز استفاده نشه. و به جاش به هر کسی خواستیم بگیم روشنفکر بگیم روشنگر, شراکت گذار اطلاعات به طور رایگان. یه چیزی توی این مایه ها. آنوقت همه فرصت دارند که به هر چیزی شک کنند و زیر سوالش ببرند و فضای رشد افکار در اجتماع بوجود میاد.
دیگه واژه ء روشنفکر دینی که دیوانم می کنه.کلا بی معناست. یعنی کسی که به دین خاصی باور داره. حقایق و فاکتها را تفسیر می کنه در جهتی کاملا تبعیض آمیز تا دین خودش را بیشتر جا بیندازه و از قدرت دینش بیشترین اعتبار را بدست بیاره. و اگه فرصت باشه ثروت. بشه رییس بیت المال. درست کاری که خامنه ای می کنه و بسیاری از آخوندها.
واژهء بعدی که ناراحتم می کنه این تناقض بین واژهء ایران و پرشیا هست.
من یک دوستی دارم که از من ١٥سال بزرگتره. هر وقت با من صحبت میکنه حس می کنه من 16 سالمه. همیشه این حس را داره. من هرگز نتونستم به اون بفهمونم که من سالهاست دیگه 16 سالم نیست.
ما ایرانیها هم هرگز نفهمیدیم که ما این جغرافیای امروزمون متعلق به بعد از سال ١٣١٣هست. قبل از آن اگه پرشیا یا پارسه بودیم آثار باستانی و قصرهامون توی مصر هم بود. یعنی مصریها هم در این امپراتوری پرشیا با ما سهیم بودیند. و خیلی از کشورهای دیگه. ما ارباب آنها نبودیم. ما هموطن آنها بودیم. البته با معنای خیلی باستانیش. نه امروزی و مدرن.
رضاشاه در سال ١٣١٣ نام ایران را به جای پارس گذاشت و پول ما را هم از دینار به ریال تغییر داد. همین و بس. بحرین هم بعدا از ایران جدا شد و استقلال گرفت. کشور مرواریدها! بیاییم امروز زندگی کنیم. در نام ایران امروز و جغرافیای امروز.
واژهء بعدی غرب زده ،غرب زده یعنی چی؟
یعنی کسی که رفته غرب کتک خورده؟ یا رفته غرب را کتک زده؟ غرب زده یعنی کسی که بیماری طاعون مثلا از غرب گرفته؟ این غرب زده یعنی چی؟
شاید یعنی کسی که رفته غرب و علوم انسانی داخلی را دیگه استفاده نمی کنه. علومی که میگه زلزله بوجود میاد چون زنها حجاب ندارند. یا اینکه زنها را نگذارید برند دانشگاه. زندانیشون کنین تو خونه ها. اونوقت چیزی یاد نمی گیرن. بعد بزنین تو سرشون و بگین عقل زن کم هست. با زن مشورت نکن.
آهان! پس اینطوریه! یعنی اگه کسی رفت غرب مثل من. آمد نروژ و دید اینها فقیر ندارند.کارتون خواب ندارند. مردمشونا توی کوهها (کولبر) شکار نمی کنن. بی حجاب هستند ولی فحشا ندارند و کسی بابت سکس از کسی پول نمی گیره. مردم نظرشونا میگن ولی زندانی نمیشن. اینها میشه غرب زدگی!
عجب بیماری فجیعی. واقعا تولید برق! غرب! تولید پنسیلین! غرب! اسلحه های مدرن! غرب! تولید واکسن! غرب! و الی آخر
تولید داخلی! چاه امام زمان! مثلا سرطان داری! از فقر داری می میری ولی جرات اعتراض نداری. چون هیچی نمی دونی. نمی دونی رئیس دزدها, رهبر و پادشاه کشورته. آنوقت میری سر چاه جمکران! آهان! پس برای همین ما هر ساله امامزاده جدید کشف میکنیم! حجاب اجباری تر میشه! تازگیا امامزادهء سیار هم درست کردند! عکسهاش که توی اینترنت هست! با عقل هم جور در میاد! به اینها میگن اندیشه های غرب نزده!
چقدر خوشحالم که من اندیشه های غرب زده دارم! و از اون جنگل غرب نزده فرار کردم
ترکیب دو واژهء جمهوریه اسلامی
این دو واژه معنای ضد همدیگه دارند . درست مثل سیاه سفید. یا سفید سیاه. بی معناست.
جمهوری یعنی مردم , مطابق با آنچه می خواهند, نماینده , رهبر یا رییس جمهورشان را به طور موقت انتخاب کنند
اسلامی یعنی هر چه آخوند از قرآن, احکام و احادیث تفسیر و معنی کند. یعنی حکومت آخوند بر اساس سلیقهء آخوند که چه تفسیری از چه چیزی بکند یا نکنند! مردم هم بنده و مطیع اوامر هستند. مجاهدین میشن و آخوند فتوی داد همه جا را بمب گذاری می کنند تا حکومت اسلامی و خلیفهء اسلامی بوجود بیاد. مثال هم زیاده! از زمان صدر اسلام گرفته تا امروز. خمینی, طالبان, داعش, اخوان المسلمین, بوکوحرام و الی آخر
واژه جمهوری واژهء غربیه. اصلا هیچ جوری با اسلام نمیشه پیوندش زد. جمهوری یعنی انسان صاحب رای خودش هست و نماینده اش را تعیین می کند. واژهء اسلامی(یا هر مذهبی) یعنی بردگی موجودی به نام خداوند. با واسطهء آخوند (یا کشیش و ربای) هر چی گفت همون رای خداوند (یا فرعون یا دیکتاتور) هست. یعنی دیکتاتوری آخوند با نقاب خداوند. ولایت فقیه دقیقا نماد پادشاهی دیکتاتوریه. تاج پادشاهی هم عمامه. این عمامه کاربردش در بین هندوهاست یا عربها. عربها از این عمامه به عنوان یک ابزار استفاده می کردند برای محافظت از خودشون در مقابل آفتاب و طوفان شن بیابانها و غیره. حالا امروز توی آب و هوای معتدل, زیر کولر! عمامه شده تاج پادشاهی!
واژهء بعدی فروهر هست
امروز هر جوان ایرانی را می بینی یک گردنبندی , انسانی با بالهای عقاب استفاده می کنه. هر چی بزرگتر باشه بیشتر جلب توجه می کنه و دخترهای بیشتری دور و برت جمع میشن. ولی واقعا این فروهر چیه؟ نماد آریایی؟
فروهر اسم جدید هست. اسم قدیمیش شَمَش هست. در هزارها سال قبل پرستش می شده و نماد خدا خورشید هست. عید نوروز هم یادگاری از تقویم خورشیدی هست. یا تقویم کشاورزان. مجسمه های فروهر امروزی یا شَمَش قدیم, در جای جای ایران و عراق میشه پیدا کرد. تو ایران نمونه اصلیش توی طاق بستان هست و تخت جمشید. توی عراق هم هست. نام ایران هم به زبان کردی هورامانی برگرفته شده از همین آیین. محل آتش. البته جای تحقیق و به شراکت گذاری اطلاعات در این زمینه زیاد هست و کسی تحقیق نکرده. در ضمن این خورشید پرستی در تمام فرهنگها هست در جای جای جهان. اگه به کمی عمیق تر برگردیم متوجه میشیم که عید پاک مسیحیها و عید پسح یهودیها هم تقریبا همزمان با عید نوروز ماست. نامهاش و معانی مختلفی داره. ولی مفهموم یکی هست. تقویم کشاورزان و خدا خورشید. کسی که عدالت و نور زا به همه رایگان می دهد. به گوسفند و گرگ. به سنگ و گیاه. با همه چیز و همه کس بخشنده و مهربان است. و نقطهء مقابل این خورشید , تاریکیه شب هست. که به سِت یا شِت یا شیطان معروف شده. و متاسفانه حق کپی رایت در هیچ مذهبی به رسمیت شناخته نشده. مذاهب از همدیگه مفاهیم و لغات را قرض می گیرند و بعد از مدتی صاحب می شوند. و برای اینکه صاحب بودن خودشون را نشون بدند و ثابت کنند, تمدنها و فرهنگهای قبلی را تحریم و نابود میکنند. کاری که طالبان با مجسمهء بودا کرد. و خمینی و خلخالی خواستند که با تخت جمشید کنند. و داعش با سوریه کرد. هویت قبلی را نابود کرد تا هویت جدید را جایگزین کند. قانون جنگل! مجسمه های پالمیرا , اسراری را با خود دارند که هیچ کس از آن رمز گشایی نکرده! نحوه ء دگرگیسی و تبدیل چند خدایی به یک خدایی! خدا خورشید و ماه خورشید! و تبدیل این خدایان به فرقه های مختلف! و جنگ بر سر قدرت به بهانهء دین یا ملیت برتر یا برگزینده! البته به زور شمشیر! شمشیر حق همیشه دست برگزیدگان هست! یعنی هر کی زور داره, حق داره! توی دمکراسی هم همینطوره! ٥١درصد هر چی رای بدهند همون میشه! درست و غلطش مهم نیست! زور ٥١درصد بیشتره پس حق با اونهاست!
اگه خلاصه کنم و بیشتر نخواهم توضیح بدم
دمکراسی برای مردم ناآگاه و ظالم, منتهی به فقر و ظلم میشه و پایدار نیست. روش حکومتی یا دمکراسی جایی کار میده که مردم آگاه باشند و آگاهی از طریق بحث کردن و به شراکت گذاشتن اطلاعات به روش درست بوجود میاد. متاسفانه فرهنگ ما اینطوریه یا ارتش سایبری رژیم! یا هر دو! به هر کسی برسند برچسب مزدور می زنند و ترور شخصیتی می کنند بدون اینکه به معنای حرف او توجه کنند و به دنبال منافع مشترک بگردند! بدون اینکه بخواهند از نقدها در جهت مثبت استفاده کنند. تمام نقدهای سازنده , برچسب منفی می خوره و حذف میشه. و سیستم راه خودش را مثل قبل ادامه میده!
به امید اینکه مردم طریقهء به شراکت گذاری اطلاعات و آمار صحیح را بوجود بیارند تا این حکومت به روش درست سرنگون بشه و حکومت بهتری جایگیزینش بشه. در جهت رفاه و صلح و آرامش برای ایران و منطقه!