مطلب زیر نوشتهای اختیاری نیست تا خواننده را مستقیم به سرمنزل مقصود برساند، این مطلب بر اساس یک برنامهء رادیوئی
که روز (شنبه 14 /4/ 2018) در رادیوهمبستگی در ستهکولم پخش گردید، آماده گشته و یک هفته بعد در (روز شنبه 21/4/2018) زیر عنوان (رادیو همبستگی و پخش یادنامه یا سفرنانه؟) در همان رادیو قرائت گردیدهاست که چنین میباشد:
(رادیو همبستگی و پخش یادنامه یا سفرنانه؟)
روز شنبه 14 آپریل 2018 مجری رادیو همبستگی عنوان برنامههای آن روز اعلام نمودند و در باره قسمت آخرین چنین گفتند: برگ آخر کسلت، دنبالهء داستانخوانی فریده ابلاغیان بخش پایانیء (مادرم در آینه نشت) وصف الحال بسیاری از ما، از ما تبعیدیانی که به گاهء از دستدان عزیزی دستانمان کوتاه است. پایان نقلقول
سپس در موقع مقرر مطلب (مادرم در آینه نشت) زیر عنوان دادستانخوانی با صدای زنی به نام فریده ابلاغیان پخش گردید
در آن مطلب که پخش گردید چند مسئله وجود دارد، متاسفانه مجریان رادیو همبستگی به آنها توجه نه نمودهاند.
1- تهیه کننده برنامه آقای افشار میگویند: این وصف الحال بسیاری از ما، از ما تبعیدیان که به گاهء از دستدان عزیزی دستانمان کوتاه است:
اگر بگویم آقای افشار برداشت نادرستی نمودهاند، اشتباه نکردهام! تبعیدی نمیتواند به محلی که از آن فرار کرده، برگردد! خانم ابلاغیان در آن نوشته اشاره نموده که بارها به بروجرد نزد مادرشان رفتهاند و مجددا” به سوید برگشتهاند. بکار بردن لقب تبعیدی برای کسانی که به محلی که از آن فرار کردهاند و برمیگردند، نادرست است.
2 – خانم ابلاغیان در بارهء مادرشان میگویند:
مادرم شبها قبل از خواب آیت الکرسی میخوانند. مادرم در سفر مککه کفن برای خودش خریده بود. مادرم به علت کوهلت سن و از دستدان حافظه، نماز خواند و خدا را هم از یاد برده است.
به آن جملات بنگریم. آیت الکرسی مجموعه آیاتی از کتاب قران رهنمای مسلمانان میباشد.
کفن را از مککه خریده بود. کفن عبارتست از چند متر چلوار که به هنگام فوت کسی او را در داخل آن قرار میدهند.
آیا در بروجرد این چند متر چلوار پیدا نمیشد، چرا باید در مککه تهیه گردد؟
مککه، مککه شهری است که به گفته مسلمانان (کعبه یا بیت الله) در آن قرار دارد، (بیت الله یا خانه خدا) قبلهء مسلمانان است. طبق دستور دین اسلام هر فرد مسلمان که توانای مالی داشته باشد باید در یک ماه معین و (یک روز مشخص که عید قربان) نام دارد، برای انجامدان فرضیه حج به مککه برود! مسلمانی هم که توانای مالی نداشته باشند، طبق علاقه خویش برای زیارت (بیت الله) در هر زمان که خواستند به مککه میروند، اینرا (حج عمره) میگویند. مادر خانم ابلاغیان هم به مککه رفتهاند و کفن را هم در آنجا تهیه نمودهاند. تهیه کردن کفن در مککه جنبهء قودوسیت دینی را دارد.
3 – مادرم به علت کوهلت سن و از داستدان حافظه، نماز خواند و خدا را هم از یاد برده است.
در مقابل آن سه کار دینی اسلامی که ایشان انجام دادهاند، خانم ابلاغیان مینویسند: مادرم بی دین آمد و بی دین هم رفت. بی خدا آمد و بیخدا هم رفت. راستی این وفاداری است نسبت به مادرشان که بیان داشتهاند، یا کمال بی لطفی و بی وفای؟ چرا باید زندگینامهء مادرشان را آن چنان تغیر دهند؟!
مادر ثروتمند باشد یا فقیر، مادر است
متدین باشد یا لایک، مادر است
فرزند هر چه باشد مهم نیست، گوید مادر:
چون نور چشم و تپش قلب مادر است.
**
متاسفانه مجریان رادیو به آنها توجه ننمودهاند.
و اما، در آن قست از برنامهء رادیو که مجری برنامه انتخاب نمودهاند، خانم ابلاغیان در باره مادرشان میگویند:
شاید هم در انتظار بازگشت (رضا)ی خودت بودید که در کردستان کشته شد و فرصت زندگی را از او گرفتند و ترا هم مانند صدها هزار مادر دیگر در دوران آشفته سیاسی پس از انقلاب داغدار کردند.
آقای افشار به عنوان مجری برنامه در رابطه با آن جملات از خانم ابلاغیان سئوال نمیکنند (رضا)ی برادرت چرا از بروجرد به کردستان میروند و مانند آن صدها هزار نفر دیگر در آنجا کشته میشوند؟
اگر مقداری با دید باز به نوشتهء (مادرم در آینه نشست) بنگریم، این یک سفرنامه میباشد که عاطفه و میل به دیدار را در قلب و ذهن شنوندگان تبعیدی رادیو تشدید مینماید، آنها سوق میدهد تا پا بر کرامت پناهندگی خویش بگذارند و به نتیجه آن در نزد مردم سوئد و دولت سوئد و کشورهای دیگری که به آنها پناهندهگی دادهاند، که چگونه قضاوت خواهند کرد، توجه نکنند و سفرنامهای بنویسند و یک سوقاتی گرانبها هم ضمیمه آن نمایند تا < مقاماتی > که آنها مجبور به تبعید نمودهاند، رازی و شوند و سپس آنها را عفو فرمایند.
با تشکر، سهعی یکی از شنوندهگان رادیو
21/4/2018
سپس در روز (شنبه 28/4/2018) خانم ابلاغیان با رادیو تماس گرفتند و گفتند، من سفرنامه ننوشتهام، من خاطری نویسی کردهام. نه آنطور نیست که ایشان میگویند، او داستان در بارهء خودش نوشته، خود را داستانخوان معرفی کرده و مجریان رادیو هم او را داستاننویس و داستانخوان معرفی نمودند، غافل از اینکه داستاننویس داستان در بارهء خودش نمینویسد، داستان خیالی است و قهرمانان داستان هم تصنعی.
و اما چرا سفرنامه است، ایشان نوشتهاند که چند دفعه به بروجرد رفته، وقتی هم از مرگ مادرش مطلع میشود، میخواهد به بروجرد سفر کند، اما بلیط پیدا نمیکند. برادرش از سوئد به بروجرد رفته. مرحوم مادرش چند بار از بروجرد به سوئد آمدهاند.
2 – من بمانند شنونده به مجری برنامه انتقاد داشتهام که به کسی که از جای فرار کرده و به همان جا برمیگرد نمیشود او را در خانه تبعیدی قرار داد.
خانم ابلاغیان در آن برنامه در بارهء سفرشان به بروجرد گفتند: من تبعیدی نیستم، من فرار کردهام.
جهت اطلاع شنوندهگان گرامی رادیو: ایشان نه تبعیدی، نه فراری، نه پناهنده هستند! اینرا من نمیگویم، این دیدگاه سفارت ایران در سوئد میباشد و مینویسد: کسانیکه میگویند از ایران فرار کردهاند، اینها ادعا میکنند! این افراد مدام در حال سفر به ایران هستند و مجددا’ به سوئد برمیگردند، این افراد روزانه به سفارت مراجعه میکنند تا ما امکانات سفرشان را فراهم نمایم. به کار بردن کلمهء (ادعا) طنزی تند و توهینیی است و سفیر ایران میگوید: آنها دروغ میگویند.
همچنین اداره مهاجرت سوئد هم در نوشتهای مینویسد: حرف ایرانیان در نزد کارکنان اداره مهاجرت جای اعتماد نیست، چون اینها به سفارت ایران میروند و سپس به ایران سفر میکنند و به سوئد برمیگردند. (جملهء جای اعتماد نیست) هم در نوشتهء اداره مهاجرت معنای خاص خود را دارد.
3 – من از خانم ابلاغیان پرسیدم، برادرتان چرا به کردستان رفت و مثل آن صدهاهزار نفر در آنجا کشته شدهاندا.
ایشان میگویند: این سوال اساسا” جواب ندارد، شما نمیتوانید نویسنده را مورد سئوال قرار دهید که چرا این جوری شد یا نشد. ما خیلی هامون از شهری به شهر دیگر، از ناحیهای به ناحیه دیگر، از کشوری به کشوری دیگری رفتیم و مبارزاتمان را ادامه میدهیم.
بسیار خوب، ولی برادرتان و آن صدهاهزار نفری که برای مبارزه به کردستان رفتهاند، بر علیه کی مبارزه کردهاند؟
و اما مسئله اینکه: شما نمیتوانید نویسنده را مورد سئوال قرار دهید؛ در اینجا باید گفت شما اشتباه میکنید! نویسنده خوشحال میشود که در هر قسمت از نوشتهاش چه یک صحفه باشد یا صدهاهزار صفحه مورد سئوال قرار گیرد و او هم جوابگو میباشد. نویسنده نه (شاه است، نه امام است و نه جانیشین خدا) تا کسی نتواند از سئوال کند.
ایشان میگویند: ما خیلی هامون از شهری به شهری دیگر، از ناحیهای به ناحیهای دیگر، از کشوری به کشوری دیگری رفتیم و مبارزاتمان را ادامه میدهیم.
چه جالب، ایشان هم به ایران سفر میکنند و هم مبارزه را ادامه میدهند.
خانم ابلاغیان در آن برنامه میگویند، من به کسی رشوه ندادهام و با کسی هم قرار و مدار نه گذاشتهام.
در اینجا باید گفت: رهبران ایران به لحاظ مالی احتیاج به پول ندارند تا از شما رشوه بگیرند، اینکه نوشتهاید برادرم مثل آن صدهاهزار نفر در کردستان کشته شدهاند، بهترین سوقاتی و بزرگترین رشوهای است که تقدیم رهبران ایران نمودهاید. ایشان گفتند: در بارهء آن صدهاهزار نفر اغراق کردهام. اما بدون معذرت خواهی از مجریان رادیو همبستگی؟
باسپاس از وقت رادیو
سهعی سهقزی 5/5/2018