در فیسبوک مطلب طولانی تحت عنوان (به نگارش واقعیتهای یک تاریخ در کردستان همت بگماریم)
به قلم (ابراهیم روستمی) یکی از دوستانم مطالعه نمودم. مطلب حاوی مسائلی میباشد، متاسفانه در اینجا نمیشود به همه آنها پرداخت، به دو مسئله آن اشاره مینمایم و در حد یک نوشته کوتا بررسی خواهم کرد.
مسئله اول: (مقدمه: هر ساله با نزدیک شدن به روز 26 بهمن/ روز کومله، بغیر از سازمان کردستان حزب کمونیست ایران اقلیتهای انشعابی از این حزب نیز که با نام کومله فعالیت میکنند به تبلیغات وسیعی برای این روز میپردازند. خارج از عرض و طول این جریانات که نام کومله را بر خود نهادهاند شخصا مانعی نمی بینم حتی هر تک نفری هم که تنها روزی در این تشکیلات فعالیت داشته، برای این روز جشن بگیرد و از تاریخ یک گرایش و جنبش معین، تجلیل کند. اما آنچه برای من و در اهمیت این روز بخصوص مهم است اینست که نام کومله یک مدال، نیست تا به مناسبتهای گوناگون بر گردن خود آویزان کنیم).
طبق پراگراف فوق جریانات انشعابی از (حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن حزب) نباید از نام (کومله) استفاده نمایند.
کومله:
کومله اسم یک جریان سیاسی است در کردستان. اسم برای هر کاری چندان مهم نیست، مهم خود آن کار است!
با توجه به اینکه نویسنده از تاریخچه کوملهای که رۆز 26 بهمن سال 1357 اعلام موجودیت نمود، مطلع هستند- چنین استدلالی نادرست میباشد. برای روشن شدن مسئله لازم است به سرنوشت کومله بنگریم. کومله تا 11 شهریور سال 1362 به مدت چند سال در صحنه سیاسی کردستان فعال بود، سپس رهبران کومله با (چند نفر) از جریانی به نام (اتحاد مبارزان کمونیست) حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند. همزمان با تشکیل آن حزب (کومله) را منحل نمودند و سپس جریانی به اسم (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) را تشکیل دادند و اعلام داشتند:
(به دلیل اینکه اسم کومله در کردستان محبوب است، آن اسم را هم برایش به کار میبریم).
در اینجا اگر مقداری دهقت نمایم نام (کومله) همان مدالی است که به سینه (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) آویزان میباشد.
***
مسئله دوم: (اینکه ناسیونالیسم در گروه انشعابی مهتدی- ایلخانی زاده، در اوج عقبگرد به (فارس ستیزی) و تلاش برای حذف نقش پرچمداران این گرایش کمونیستی میخواهند که پتانسیل کمونیستی را از دو دهه فعالیت کمونیستها بگیرند امر دیگری است که میتوان در جای دیگر به آن پرداخت.).
در آن پراگراف به مسئلهء (حذف پرچمداران کمونیستی) و (فارس ستیزی) اشاره نمودهاند
حذف پرچمداران کمونیستی
کمونیست ئیدئولوژی است، رد و قبول هر ئیدئولوژی بستگی به افرادی دارد که آنرا قبول کردهاند، همچنانچه آنرا قبول کردهاند، میتوانند از آن هم منصرف شوند. پس لازم نیست به مسئلهء (صادق و مرتد)- (مهاجر و منافق)- (انقلابی و ضد انقلاب) و (کمونیست و ضد کمونیست) تبدیل گردد.
نویسنده در همان مطلب مینویسند:
(کومله برای تقویت خود و تبدیل شدن به وزنه سیاسی در درون تشکیلات و در فعالیت رو به جامعه و تبدیل اهداف خود به سنت احتیاج به متحد داشت و نزدیکترین جریان را به خود، گرایش موسوم به خط 3 و اتحاد مبارزان کمونیست میدانست. ……. نقش انکار ناپذیر چهرههایی چون رفیق منصور حکمت مشخص و جای خود را داشت).
به گفته ایشان این پرچمداران کمونیستی حذف گشتهاند.
به دلیل اینکه چند سالی در (جوار) سازمان حزب کردستان حزب کمونیست ایران (کومله) بودهام تا اندازهای از تحولات آن اطلاع دارم. در اینجا به مسئلهای اشاره مینمایم که آقای روستمی از بیان آن خودداری نمودهاند. پرچمداران گرایش کمونیستی تیئوریسین حزب کمونیست ایران بودهاند، میدان فعالیت این حزب دوو اردوگاه (زرگوێز) و (سوران) بوده و میباشد که در نزدیکی شهرهای (سلیمانی) و (رانییه) است. این حزب در واقع تابلوئی بیش نبوده و نیست، در رابطه با این مسئله سند و مدرک کافی وجود دارد! پرچمداران گرایش کمونیستی جملگی از آن حزب بیرون رفتند و در اروپا (حزب کمونیست کارگری ایران) را تشکیل دادند. به دلیل بیمایه بودن تیئوری بنیانگذارانش این حزب در مدت کوتاهی حباب روی آب گشت. اگر نویسنده به سرنوشت اسفبار سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران توجه مینمود، چنین اشتباهی را نمیکردند که بنویسند: آنها را حذف کردهاند.
**
(فارس ستیزی)
آقای روستمی به مسئله (فارس ستیزی) اشاره نمودهاند، متاسفانه مدرکی در رابطه با آن معرفی نه کرده تا خواننده متوجه باشد. در اینجا لازم است مقداری به گذشته برگردیم و به چند سطر زیر بنگریم:
{آنچه که از گفتههای منصور حکمت به یاد مانده حاکی از آن است که منصور حکمت (ژوبین رازانی) وقتی که در دانشگاه شیراز درس میخواند با کتابهای رمان نیز آشنایی پیدا کرده، و در سال 53 و 54 به همین علت بدون رابطه گروهی توسط ساواک فراخوانده شد، او هنوز هیچ گونه آگاهی سیاسی پیدا نکرده بود، بهمین خاطر با توصیه پدرش (محمد حسین) و با تعهد به همکاری بی شائبه با ساواک از مهمانی چند روزه به خانه برگشت. بعد از آن توسط پدرش و با صلاح دید ساواک، همراه با برادرش خسرو داور (شاهین رازانی) برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و تا زمان انقلاب همراه با خواندن درس، ساواک را نیز از اطراف و پیرامون خود آگاه میساخت. گرچه او آدمی با هوش و با ذکاوت بود، اما نتوانست از استعداد خود استفاده شایسته ببرد و بعد به همین علت از خبرچینی برای ساواک- سرخورده و گوشه گیر شد. …….. بنابر آنچه که از نشریات حزب کمونیست کارگری بدست میآید: این حزب طی اطلاعیهای با امضای ایرج آزرین(سعید نستار)، منصور حکمت(ژوبین رازانی)، کورش مدرسی و رضا مقدم(غلامرضا جواجی) که در تاریخ آذرماه 1370 مطابق با اول دسامبر 1992 منتشتر و در نشریه انترناسیونال شمار یک چاپ شده، اعلام موجودیت کرد.
نشریه نیمروز، شماره 420 (سال نهم) جمعه 23 خردادماه 1376 (نویدی پور)}.
متاسفانه آقای روستمی به جای اینکه به این مسئله:که {چرا پرچمداران گرایش کمونیستی با اسم (جعلی و دروغین) در رهبری حزب کمونیست ایران قرار میگریند، حزبی که افرادش با (اسم و شهرت) خود با نیروهای (دولت اسلامی ایران) ثمر (انقلاب اسلامی مردم ایران) میجنگیدند، این افراد زخمی یا اسیر و یا کشته میشند} توجه کنند، مسئله (فارس ستیزی) را ابداع مینمایند.
**
(فارس ستیزی) یا (فارس ستایی)
تا اندازهای نشریات (کمونیست) و (پێشڕهو) را مطالعه نمودهام، میتوانم بگویم مسئله فارس ستایی در آنها تا اندازهای مشاهده میشود، در اینجا به چهار نمونه اشاره مینمایم. در شهریور سال 1368 فردی به اسم (غلام کشاورز) یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران در شهر لارناکای قبرس ترور گشت. به سه نوشتهء پیرامون آن بنگریم:
1 – (به یاد غلام کشاورز)
یکسال قبل هنگامیکه غلام برای تازهکردن دیدار با مادرش- یکی از عزیزترینهای زندگیاش- به قبرس رفته بود، در مقابل چشمان مادر، برادر و همسرش توسط جوغهء آدمکشان حرفهای جمهوری اسلامی به گلوله بسته شد و ساعاتی بعد جانسپرد.
نویسنده: ناصر جاوید. نشریه (کمونیست) ارگان حزب کمونیست ایران.
**
2 – یادی از سه ستاره جنبش کمونیستی ئیران
چهارم شهریور 1368 در یک عملیات تروریستی توسط مزدوران جمهوری اسلامی در شهر لاناکا در قبرس رفیق غلام کشاورز ترور گردید….
نشریه (پیشرو= پێشڕهو)، ارگان سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – سپتامبر سال 2000
**
3 – به یاد رفیق غلام کشاورز
چهارم شهریور 1368 در یک عملیات تروریستی توسط مزدوران جمهوری اسلامی در شهر لاناکا در قبرس رفیق غلام کشاورز ترور گردید….
نشریه (پێشڕهو) آگوست سال 2002
**
آقای غلام کشاورز عضو (اتحاد مبارزان کمونیست) بودند، متاسفانه اسم غلام کشاورز هم اسمی جعلی میباشد، اسم واقعی او (بهمن جوادی) است. ایشان در راه آوردن (مادرش) و (خواهرزن) و (برادرزنش) به قبرس، ترور میشود. در یادنامههای فوق اشارهای به اسم حقیقی (بهمن جوادی) و مسئله آوردن (خواهرزن) و (برادرزنش) به قبرس نشده است. چرا به آنها اشاره نگردیده؟!
**
4 – یادی از شاملو
روز دوشنبه سه مرداد 1379 احمد شاملو(ا.بامداد) شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و محقق بزرگ جهان را ترک کردند ….. نشریه (پێشڕهو) سپتامبر 2000
اینکه در باره مرگ و زندگی و احمد اشعار شاملو بگویند و بنویسند کاری بدی نیست، اما انیرا هم نهباید فراموش کرد: کارنامهء دولت اسلامی ایران اعدام، ترور و زندانیکردن آزادیخوان و نویسندهگان … بوده است. در این دوران کشتار و خفقان آقای شاملو مدام در راه {(تهران – اروپا) و (تهران – امریکا)} برای خواندن اشعارش بوده است. در چنین حالتی چه کسی بهخود اجازه میدهد بگوید: دولت اسلامی ایران آزادی را رعایت نهکرده و نهمیکند.
**
اگر بگویم بارها یادنامهء آقایان غلام کشاورز و احمد شاملو در نشریات(کمونیست و پێشرهو) چاپ گشته، حرف نادرستی را بیان نه داشتهام و اما در اینجا توجه شما را به چند سطر جلب دعوت مینمایم:
**
یادی از حسن بابکری
حسن بابکری یکی از پیشمرگان کومهله بود، او را با راننده بلدزری که او هم پیشمهرگه کومهله بود، برای انجام ماموریتی میفرستند، بدلیل بدی آب و هوا و باران و کولاک فراوان در مسیر راه حسن از بلدرز پائین میافتد و زیر زنجیر بلدزر میمرد. یکی از بستگان حسن بابکری با یکی از دوستان من که پیشمهرگه کومهله بوده و حالا در سوئد میباشند، تماس میگیرد و میگوید: شما میدانید که حسن پیشمهرگه کومهله بوده در راه ماموریت کومهله جانش را از دست داد، ما در آن سال و سالهای بعد نشریات کومهله را بدست میآوردیم، همچنین برنامه رادیو کومهله … گوش میدادیم، راجع به مرگ حسن مطلبی را نهدیدیم و نه شندیم. امیدوارم شما گله ما را به مسئولانه کومهله برسانید. برابری انسان، تفاوت بین زمین آسمان!
**
(کرد ستیزی)
توجه آقای ابراهیم روستمی را به دو مطلب زیر از مرحوم (منصور حکمت) جلب مینمایم:
1 – {به ما میگفتند بعضی از رفقا آقا چرا ما اکثریت قاطعیم، چرا داریم از این حزب میریم، اسم و رسم و رادیو و نیروی مسلح و اسلحهها و همه چیزو واشهشون میذاریم. چرا داریم این کارو میکنیم. من میگفتم آقا جان این یک جدلیه که ما نباد بریم توش، الان كمونیست كوشونه، بنظر خودم میگفتم كمونیست كوشونه، ناسیونالیسم رفته شهرو گرفته، پول دستشه و اسلحه دستشه، رادیو و تلویزیون دستشه و به آدم میتونه بگه ماموستا. ….. «www.rowzane.com »}.
الان كمونیست كوشون:
در مذهب شیعه یک مراسم مذهبی سالانه وجود دارد به اسم (عمر کوشون) آقای حکمت برنامهء (عمر کوشون)شان را تبدیل کرده به (كمونیست كوشون). این در حالی است که مردم منطقه خاورمیانه میدانند جریانهای سیاسی مثل (حزب شیوعی عراق) و (حیزب کمونیست ایران)…. که خود کمونیست میپنداشته و میپندارند به جای آنکه در شهر و روستاهای خود مبارزه نمایند و کارگران و … رهبری کنند، جملگی به کردستان آمده و با برپا کردن چند (چادر) ادعای رهبر ایران و عراق را مینمودند، حالا آقای حکمت میفرمایند: کمونیست کوشونه.
به آدم میتونه بکه ماموستا:
آقای (نادر – حکمت) میفرمایند: به آدم میتونه بکه ماموستا. کلمه (ماموستا) در زبان کردی = (معلم، مدرس) در زبانهای فارسی و عربی میباشد. کلمه ماموستا را برای کسانی که چه در مدارس یا مساجد تدریس میکنند، بهکار میرود- همچنین به جای کلمه (آقا). نمونه: آقای سعید = ماموستا سعید. آقای ابراهیم = ماموستا ابراهیم. خانم پروین = ماموستا پروین، خانم فریشته = ماموستا فریشته به کار میرود. حال سئوال اینست چرا آقای حکمت زبان کردی را مسخره کردهاند؟!
2 – آقا حکمت در سال 1999 در جلسهای که راجع به تشکیل (حزب کمونیست ایران) برای افرادی صحبت میکرد، چنین میگوید:
(الان یک افق بزرگتر، یک سردر بزرگتر درست کردهایم، (پرویز شافعی) میتونه بخنده و حالا تو چادر بشینه، هنوز برای رادیو بنویسه، میتونه این کار را بکنه).
پرویز شافعی
پرویز شافعی، {پیشمهرگه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران(کومهله) و عضو حزب کمونیست ایران} بودند، ایشان توسط جهادگران دولت ایران که طبق فتوای جهاد آیت الله خمینی برای کشتن مردم به کردستان آمده بودند، در یکی از روستاهای سقز همراه با یکی دیگر از {پیشمهرگان به اسم (محمد خلیلی) که او هم عضو حزب کمونیست ایران} بود، محاصر شده و در حال جنگ کشته میشوند. جهادگران اسلامی این دو انسان را پشت ماشین قرار میدهند و میروند در بیابانی آنها پرت میکنند. مردم روستاها که از این موضع مطلع میشوند، میروند جسد بیجان آنها را با غم و اندوه فراوان مثل اینکه فرزندان خودشان هستند به گورستان روستای میبرند و آنها را در دل خاک یا بهتر بگویم در قلب خودشان مکان مدهند.
12/5/2020
سهعی سهقزی
sai.saqzi@gmail.com