مذهب، نژاد، عدالت اجتماعی، دسترسی عادلانه به منابع اقتصادی و مباحثی از این قبیل موضوعاتی هستند که ذهن هر کورد متولد در کوردستان ایران را به صورت خواسته و یا ناخواسته به خود درگیر میکند.
در این مقاله من سعی خواهم کرد چگونگی مرتبط بودن این مباحث که اگر چه در ظاهر بسیار متفاوت و بیربط هستند را از دید شخصی خودم و بنا بر تجارب شخصی (که مطمئنا افراد بیشماری تجارب مشترک و یا مشابهی دارند) را بررسی کنم. لازم به ذکر است که با در نظر گرفتن محدوديتها فضایی این مقاله از ورود به جزئیات ریز خودداری خواهد کرد و به جای آن سعی در بررسی کلیات بسیار مهم خواهد کرد.
ملت کورد به عنوان بخشی از کشور چند ملیتی ایران زیر یکی از ناعادلانه ترین و در عین حال سازمان یافته ترین شکل از بیعدالتی اجتماعي، سیاسی و اقتصادی قرار دارد. به عنوان مثال سالهاست که ذهن من و یقینا بسیاری از اشخاص مانند من درگیر سوالاتی از این نظیر است: چرا بسیاری از اشخاصی که میشناختم برای پیشرفت و کسب موفقیت مجبور شدند مسیرهای بسیار دشواری را طی کنند در حالی که بسیاری از اشخاص دیگر وابسته به رژیم به آسانی راهای پیشرفت و ترقی را پی میکردند. چرا مثلا شایستگی و توانایی نباید معیار تصمیم گیری درباره یک فرد نباشد و به جای آن تابعیت از نظام ارتجاعی آخوندی و ارزشهای ضدبشری اش معیار تصمیمگیری باشد. بسیاری از همسن و سالهای من مجبور به مهاجرت به شهرهای نظیر تهران و یا حتی کوردستان عراق شدند که اقدامی بود برای حفظ شخصیت و به دست آوردن کاری حداقل در خور سطح تحصیل و تواناییهایشان که نشانهای بارز از عدم وجود عدالت اجتماعی و برابری در دسترسی به منابع اقتصادی است. پرداختن به این مبحث بسیار مهم است زیرا به گفته جامعه شناسان مهاجرت اجباری و ترک زادگاه عواقب بسیار زیان باری برای این چنین افرادی دارد. این عواقب را میتوان به این نحو خلاصه کرد: از دست دادن اعتماد به نفس شخصی و اعتماد به جامعه، برچیده شدن پیوندهای اجتماعی و خصوصا خانوادگی و عواقب زیان بار از این دست. جامعه شناسان موارد ذکر شده را بسیار حیاتی تلقی میکنند و در بلندمدت بودن زیانهای منفی آنها همنظر هستند.
به نظر من سیستم حاکم به صورتی برنامهریزی شده در پی آن است که کوردها را به صورت اقلیتی ايزوله شده درآورد و به این نحو جلوی پیشرفت و ترقی آنها را بگیرد. این نحوه برخورد با اقلیت تحت ستم کورد نشانگر ماهیت دیکتاتوری و ضدانسانی جمهوری ارتجاعی اسلامی حاکم در ایران است. یکی دیگر از ابزارهای جمهوری پلید اسلامی ایجاد دو دستگی و در برابر یکدیگر قرار دادن ملیتهای ایرانی است و من معتقدم این شیوه منحوس باعث سیستماتیک شدن بیعدالتی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به خصوص علیه ما کوردها شده است. بر فرض مثال جمهوری اسلامی منابع را محدود جلوه میدهد و ملیتهای ایرانی را برای دسترسی به این منابع به مبارزه علیه یکدیگر وامیدارد. ایجاد تفرقه و دو دستگی یکی از ترفندهای شناخته شده نظامهای غیر دموکراتیک است و جمهوری اسلامی به عنوان یکی از ارتجاعی ترین و ضدبشری ترین رژیم موجود از این طرفند همیشه بهره برده است. بر فرض مثال من و هم نسلهایم همیشه نظاره گر آن بودیم که کوردها به هیچ عنوان دسترسی به فرصتهای شغلی مانند دیگر ملیتهای ایرانی را نداشتند و مجبور به مهاجرت میشدند. مناطق کورد نشین با وجود دارا بودن منابع طبیعی و انسانی بیشمار بعد از ملت بلوچ کمترین دسترسی را به سرمایهگذاری دولتی دارند. میتوان گفت که دولت ضدانسانی حاکم سعی دارد مانع از دسترسی ملتهایی نظیر کورد و بلوچ به منابع لازم برای پیشرفت شرایط زندگیشان شود. در دوران نوجوانی و جوانیام همواره شاهد آن بودم که دوستان، اقوام و آشنایان مجبور به ترک کوردستان و یا قبول شغلهای کاملا بیربط به مدارک تحصیلی اشان میشدند. شاید اشخاصی مدعی شوند که این کوچ و مهاجرت مختص به کورد و کوردستان نیست و من در جواب میگویم که شدت و ابعاد این بیعدالتی سيستماتيک و بلندمدت در کوردستان قابل قیاس با دیگر بخشهای ایران نیست.
حال سوال اصلی این است که آیا راهکاری برای حل این معضلات وجود دارد؟ بله، اتحاد ملل ایرانی و عبور از جمهوری منحوس اسلامی. در فردای عبور از جمهوری اسلامی باید سیستمی دموکراتیک که حساس به ناعدالتی های بلند مدت روا شده بر ملل ستم دیده که در ایران زندگی میکنند باشد بر سرکار بیاید. این سیستم باید با یاری گرفتن از حکومتهای محلی فدرال مشکلات ریشهدار به ارث رسیده از جمهوری اسلامی را ریشهکن کند. بر فرض مثال ایجاد فرصتهای شغلی محلی با حمایت دولت مرکزی که نماینده تمامی ملل ایرانی است میتواند یکی از بهترین راهکارها باشد. ریشهکن کردن تبعیض نژادی و مذهبی سيستماتيک نیز از کارآمدترین شیوههای مبارزه با ناعدالتی های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به میراث رسیده از جمهوری ارتجاعی آخوندی در فردای آزادی خواهد بود.
همانطور که در ابتدای این مقاله بیان کردم گر چه در ظاهر بیعدالتی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مباحثی بیربط به نژاد و مذهب به نظر میآیند ولی نظام پلید جمهوری اسلامی این مباحث را به صورتی سيستماتيک به یکدیگر متصل کرده است و به نظر من، به عنوان یکی از میلیونها قربانيان این بیعدالتی ها تنها راه چاره عبور از جمهوری اسلامی با اتحادی سراسری و جایگزینی آن با سیستمی دموکراتیک و حساس به تاریخ ملل ایرانی است.