"an independent online kurdish website

dr_golmerad_2011واژه های دوست ودشمن صفتها و نامهائی هستند که درمقابل هم قراردارند. مثلی است معروف که من آن را نخستین بار از مادر زنده یادم بعنوان نصیحت شنیدم که، اگر تمام دنیا دوست تو باشند کم است ولی اگر دراین دنیا، فقط یک دشمن داشته باشید، زیاد است. یعنی اینطور به ماتلقین کرده اند.

و درعمل هم دیده می شود دوست دقیق عکس دشمن برای ما عمل می کند. پس دوست ودشمن درظاهر باهم درتضاد اند به دیگر سخن با 180 درجه تفاوت در جهت خلاف وانمود شده اند. دراینجا بحث برسر صفت یا نام دشمن است. این واژه به اندازه ای، عادتا منحوس جلوه داده شده است که شاعران ما و معلمان جامعه در دورانهای گذشته بسیاری پندهای آموزنده برای زمان خویش را در چارچوب سروده ها و نوشته های خود درباره اش گفته و برجای گذاشته اند که اکنون نیز بما رسیده اند. در این سروده ها و نثرها همه انسان هارا از افرادی که دارای این صفات بد دشمنی بوده، برحذر داشته اند. به ندرت شاعر یافیلسوفی یافت شده که قلم خودرا به نیکی و مصالحه درباره “دشمن” چرخانده باشد. چند نمونه را دراینجا، برای اثبات این ادعا می آوریم. درمجموعه اشعار ویس و رامین، اثر شاعر ایرانی، فخرالدین اسعد گرگانی می خوانیم:  

“نگردد موم هرگز هیچ آهن      نگردد دوست هرگز هیچ دشمن”

پس نظرگرگانی این بوده که دوست شدن بادشمن به اندازه موم کردن آهن دشوار است. یعنی هیچ دشمنی را نتوان دوست کرد! بدیگر سخن قدرت و نفوذ عادت به آن اندازه قوی و سطح آگاهی اجتماعی به آن اندازه پائین بوده است که راهی جز پذیرش این پند اسعد گرگانی نمی توانسته وجود داشته باشد. لذابه انسانها قبولانده شده که دوست، دوست است و دشمن، دشمن و اینها غیر قابل تغییر اند. در صورتی که اینطور نمی تواند باشد و می شود همه چیز را تغییر داد. چه بسا اگرشاعر امروزه زنده می بود و انعطاف پذیری را در جهان می دید، از این مقایسه  چشم می پوشید و شعرش را طور دگری می سرود. و همچنین ناصر خسرو قبادیانی، مردم را از”دشمنان” بر حذر داشته و می گوید:{jcomments off}

                         “بر دشمن ضعیف مدار ایمنی      بخرد نباشد ایمنی از دشمنش

بنا به این سروده اگر کسی در آن زمان به دشمن رحم می کرده، نابخرد بوده است و در این باره مثال دیگری گویا ازحکایات سعدی درگلستان یا بوستان است، نمی دانم: “روزی پسر بچه ای ماری را در سرمای سخت زمستان جلو منزل بی حال دیده و بچه آن مار را به داخل منزل می برد و روی خاکستر آتش می گذارد که حال بگیرد. گرمای آتش ماررا به حال می آورد و او قصد زدن پسر بچه را می کند. در آن حال ناگهان پدر می رسد و سر مار را پهن می نماید وبفرزند خویش نصیحت می کند: به چیزیکه دشمن جانست، رحم نکند”. بهرحال سطح آگاهی انسانها به آن اندازه بوده که حیوان ذیشعوری مانند ماررا نیز دشمن می پنداشته اند. ترساندن از واژه دشمن دراینجا ختم نمی شود، مولوی نیز در این باره به انسانها هوشدار می دهد و می گوید:

                      “دشمن ارچه دوستانه گویدت       دام دان گرچه از دانه گویدت”

و در فرهنگ عوام آمده است: “با هرکس دشمنی کردید، توقع دوستی داشتن بیجاست”. این بخش بسیار کوچکی از پند گذشتگان برای مردم زمان خود بوده است. اکنون ببینیم در زمان ماچه برداشتی ازاین واژه می شود؟ برای این کار نخست تعریفی از واژه لازم است. بنا به فرهنگ دهخدا، این واژه ازدو جزء ترکیب شده و عبارتست از”دش” یعنی بد و زشت و “من” یعنی نفس و ذات که بد نفس و بد دل و زشت طبع نیز معنی می دهد یا اینکه آن دشمن عداوت می کند به شخص و یاضرر می رساند به کسی. اینها تعریف های تقریبی هستند که در فرهنگ نامه ها وجود دارند. اما گویا همین فردی که بد طبع است و عداوت می کند علیه دیگری را به این صفت مرکب از”دش ومن” نامیده اند. پس واژه “دش و من” پیش از آنکه آدم عداوت گر وجود داشته باشد، جدا از هم بوده است. در دنیای امروز علم ثابت نموده، که پذیرش هر چیزی عادتی قوی است که در جامعه رواج داده می شود. در میان انسانها، پذیرش هرآئینی، ایدئولوژیی، داشتن دوستی و یاچیزی اغلب بصورت عادت است و برخی از روی مطالعه و یا اینها قرار دادی اند، نه مادر زادی. البته هیچ کسی نمی خواهد دشمنی داشته باشد وحتا عادت، کسی را به دشمن دانستن ازیاد ببرد. پس واژه دشمن و داشتن آن نا خواسته است و این انسان ها هستند که آن را بین خود بوجود می آورند. مانند این که آدم با کسی سر چیزی رقابت کند که آن طرف رقیب آن چیز را تصاحب نماید و این خود به دلیل حرص و طمع پایه یک دشمنی است. بنابراین اساس، هرگاه واژه دشمن بکار رود، همه می دانند که به انسان بد طبع و عداوت جو گویند. پس مفهوم واژه “دشمن کیست و چیست” را خیلی ساده متوجه شدیم، اما اکنون باید فکر کرد که آیا ما درزندگی اجتماعی، نیازبه این دشمن داریم؟ اگرواقعا دشمنی نباشد، نمی توان درجامعه زندگی کرد؟ اگر می شود آیا می توان بدون دردسر این دشمن زیست؟! اگر چنین است، پس چگونه این واژه دشمنی را از میان بر داریم؟ یعنی هیچ کسی را دشمن خود ندانیم. خوب برای یافتن راه حل، نخست بایدعوا ملی که دشمنی رابوجود می آورند، شناسائی کرد و سپس درمحو  آن کوشید. یعنی درروند تعلیم و تربیت به انسانها بیاموزیم که از وازه عدو و دشمن دوری چویند و در محاورات روزمره بکار نبرند. اگر ما طرف ارتباطات اقتصادی و اجتماعی و همکاران را در جامعه رقیب خود ندانیم، بطور خودکار درمحو دشمنی اولین گام را برداشته ایم.

باجرأت می توان گفت: اکثر خصومتها و دشمنی ها دراثر رقابت مال وثروت بیشتر داشتن، بوجود می آیند. درواقع انسان به حق خودقانع نیست و می خواهد به آسانی همه نعمات مادی و معنوی را به آسانی تصاحب کند. در این باره دروغ ها گفته می شوند، نیرنگها بکار می گیرند و تقلبها خلاف عرف و قانون اخلاقی انجام می گیرد و قتلها صورت می پذیرند و چه بسا بی گناهانی به زندانهای درازمدت محکوم می گردند. اینها فقط چندنمونه ازبوجود آوردن دشمنی و عواقب آنست. اگر ما قادر باشیم از هوا و هوس، بیشترخواستن، در خود کم کنیم، طبیعتا دگرنیازی به دروغ گفتن و کلاهبرداری ونیرنگ زدن وتقلب نخواهیم داشت و دیگر اصطحکاک بوجود نخواهد آمد. لذا دشمنی خود به خود از بین خواهد رفت و هیچ لزومی به ترس از به دادگاه کشیده شدنها و تهدید دادستانیها نخواهیم داشت و حتا زور گویان و حریصانی نیز نخواهند بود که انسان از آنها واهمه کند. یعنی دروازه همه امارات دادگستری و مراجع قانونی برای جنگ و دعواها و ایجاد دشمنیها گچ گرفته خواهند شد. این یک نوع رؤیا بنظر می رسد و شاید گوینده چنین جملاتی را ایلوزیونیست خطاب کنند. حقیقتا در دنیائی که دروغ را به آن اندازه تبلیغ می کنند که دروغگو خودش مجبور است دروغ اش را باور کند، بیان این جملات اگر خیالبافی بحساب نیآید، زیاد موردپذیرش نخواهد بود. بهر حال نباید این تصور را بعید دانست. شاید صدها سال طول بکشد تا چنین ادعائی واقعیت پیدا کند. آن زمان دیگر نگارنده وجود نخواهد داشت که ببیند، آنچه راکه ادعا کرده، درست یا غلط است. این در واقع بر داشت اکثر انسانهای متفکر و عدالت پرور و دمکرات در رابطه با واژه دشمنی است. حالا ببینیم دیکتاتوران و مطلق گرایان در دنیای امروز چه بر داشتی از این واژه دارند؟ این دیکتاتوران و افراطیون، جهان را به دوبخش تقسیم می کنند (تئوری سیاه وسفید). یعنی یا دشمنی و یا دوست! خط میانی وجود ندارد. برای مثال هر کسی که مخالف روش مملکت داری آنها باشد، دشمن قلمداد می شود و بهر وسیله ای علیه او باید مبارزه کرد. حالا این وسیله اگر نیرنگ و دروغ هم باشد، مهم نیست، دشمن، دشمن است و نابودی او دررأس برنامه ها باید قرار داشته باشد و هیچ لایق بخشش هم نیست. آنان همانند قرون وسطائیان می اندیشند ودشمن را دوست کردن نظیرهمان موم کردن آهن می بینند. بر عکس، هر کسی آنهارا تأیید کند دوست است و مبرا از هرعیب و نقص. کافی است نظری کوتاه به صفحات روزنامه های، مثلا جمهوری اسلامی بیاندازیم. گردانندگان این رژیم معتقدند که مخالفان ولایت فقیه دشمنانی غیرقابل بخشش هستند. زیرا این دشمنان نمی خواهند “حاکمیت خدا و نماینده برحق او بر روی زمین” برقرار باشد. بدین ترتیب آنان دشمن آشتی ناپذیراند و بایدعلیه آنها درجدل دایم بود و دمکراسی غربی نیز بوسیله همین دشمنان علم شده و لایق اجراء نیست. به این سادگی مسئله دوست و دشمن را برای مردم عادی ترسیم می کنند روزنامه ی اینترنتی عصرایران، سایت خبری جمهوری اسلامی، از قول یک عضو مجلس خبرگان رهبری می نویسد:”دشمنان قسم خورده نظام اسلامي تاكنون مفهوم واقعي’ولايت مطلقه فقيه’ رانفهميده ودرك نكرده اند”. این آقای نماینده مجلس خبرگان، آيت الله ‘ سيد علي اكبر قرشي در ادامه و در توضیح ولایت مطلقه فقیه نقل قول می کند و گویا خود نیز بر آن صادق است: “همان گونه كه رهبر معظم انقلاب اسلامي فرمودند ‘ ولايت مطلقه فقيه ‘ يعني انعطاف پذيري دستگاه ولايت ومعناي آن اين است كه مجموعه دستگاههاي تصميم ساز و تصميم گير كه رهبري درراس آنها قرار دارد، به طور دايم با انتخاب آنچه درست تر و كامل تر است، خودرا به طور دايم متحول كنند”. وی خودش اظهار می دارد: “مخالفان نظام اسلامي تصور مي كنند ‘ ولايت مطلقه فقيه ‘ به آن معناست كه كشور براساس ميل و اراده ولي فقيه حركت كند، در حالي كه معناي حقيقي ‘ ولي فقيه ‘ عادل بودن است و كسي كه عادل است، هرگز ستمي نمي كند”. بر این اساس است اپوزیسیون خارج نشین آگاه نیستند و نمی دانند که در دستگاه ولایت فقیه، ظلم به کسی نمی رود. مثلا نسرین ستوده وکیل مدافع را بی گناه هشت سال یا بیشتر زندان نمی کنند!! کمونیستی که طبق عدالت و قضاوت اسلامی که به 5 و نیم سال زندان محکوم شده و 6 سال نیز زندانی کشیده چون برموضع خود پایبند بوده اعدام می شود. هاله سحابی چون درعزاداری مرگ پدرش شرکت نموده و در برابر سه فیلم بردار جمهور اسلام  اورا کشته اند و اکنون طبق گفته همین داد گستری عدل اسلامی این فیلمها را برای یافتن قاتلین بیرون نمی دهند. چون ولی فقیه عادل است! هر مخالفی را در خیابان به نحوی سر به نیست می کنند چون دشمن نظام تشخیص زده می شود و عدل اسلامی در باره او باید بدون محاکمه و دفاع از خودش اجرا شود!  اینها یک قطره از هزارها جنایتی هستند که در سایه ولایت مطلقه فقیه که ولایت فقیه بایدعادل باشد، انجام گرفته و می گیرد. گویا این همانی است که آیت الله سیدعلی اکبر قرشی از آن حرف می زند و دفاع می کند!!

او می گوید: “‘ولايت مطلقه فقيه’ همواره مورد نفرت دشمنان داخلي و خارجي قرار گرفته ويكي از محكم ترين ستون هاي نظام اسلامي است كه دشمنان هميشه از آن در هراس هستند”. البته او از یک نظر درست می گوید، ولایت فقیه یکی از ستونهای نظام اسلامی درایران شیعه است. اما او نمی گوید چرا باصطلاح دشمنان داخلی و خارجی، ازاین ولایت مطلقه فقیه بقول ایشان تنفر دارند و به چه دلیل ازآن می هراسند؟! طبیعی است، اگر از انسانهای معقول بپرسید، خواهند گفت: که هیچ کسی از این ولایت فقیه متنفر نیست و هیچ کسی با آن دشمنی ندارد، اما همه انسانهامی خواهند که این سیستم ولایت فقیه عوض شود و به زباله دان تاریخ بسپرند و به جایش یک سیستم دمکراتیک وانسانی حاکم شود که به ابتدائی ترین حقوق انسانی احترام بگذارد و برای وجود انسان ارزش انسانی قایل باشد. این است خواست اکثریت مردمان ملتها در این مملکت. من فکر نمی کنم این خواست زیاده از حد باشد.

در سایت دیگر بنام مشرق آنهم یک سایت خبری و تحلیلی جمهوری اسلامی است، می خوانیم: “حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تأكيد كرد: نباید بخاطر فشارهای سیاسی ـ تبلیغاتی دشمنان قسم خورده اسلام و ایران، در هیچ مسئله ای، از اصول و مبانی کوتاه آمد و در چارچوب های غربی حرکت کرد چرا که این مسئله تجدید نظر و انحراف است نه انعطاف”. دراینجا آقا سید علی خامنه ای با آگاهی کامل دروغ می گوید و عوام فریبی می کند. زیرا اگر ما چار چوبهای غربی را رد می کنیم، باید همه چیز غربی را ردکنیم. یعنی نمی توانیم اجازه به افرادی بدهیم، چون موافق نظام هستند، دزدی و کلاهبرداری بکنند، تا جائی که در مدت ده سال به قول خودشان میلیاردر شوند و تقلب مجاز باشد تا جائی که با مدرک تقلبی و جعلی سالها استاد دانشگاه شوند و پای خیلی ازمدارک فارغ التحصیلان را امضاء کنند و انواع رشوه خواری و رشوه دهی مجاز باشد یا بر آن چشم بسته شود، ولی همین که مسئله آزادی و دمکراسی به میان می آید ضد غربی شد و اجازه نداد که در چار چوب غربی حرکت کرد و سر دشمنی با این نظام را آغاز نمود! من بشخص واژه دشمنی را رد می کنم و هیچ عدوئی با اسلام و نظام خدائی اسلام ندارم، اما نمی خواهم این نظام  قرون وسطائی بر جامعه چند ملیتی ایران حاکم باشد. و نمی خواهم سیستم هائی که ابتدائی ترین حقوق انسانها را زیر پا می گذارد بر جامعه حکم برانند.

هیدلبرگ، آلمان فدرال 2011 .12 .16      

             دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی