قبل ازبیان هرمطلب و هرپیشداوری کور آرزو دارم بنا به این مثل معروف ازفیلسوف و عارف نامدار، ازطرف مغز متحجرین قرن پنجم هجری قمری، مورد غضب قرارگرفته، محمد غزالی عالم مسلمان که گفته است:
“با یقین دریافتم که هیچکس نمی تواند برفساد هردانشی پی ببرد مگر این که آن دانش را نیکو بیاموزذ و با داناترین آن دانش برابری کند، سپس بر دامنه معلوماتش بیافزاید و از مرزهای علمی آنان در گذرد و برحقیقت هائی دست یابد که طرفداران اصلی آن علم هنوزنتوانسته اند به کنه آن دست یازند – دریافتم که رد هرمذهب پیش ازدرست دانستن آن و آگاهی کامل ازاساس آن همچون تیراندازی بی نشان است”، زود خشمگین نشویم و قبل از قضاوت کمی بیاندیشیم. مثلی است معروف که گویند: دنیا بسیار کوچک شده است. البته با پیشرفت تکنولوژی و وسایل حمل ونقل مدرن و ارتباطات جمعی، واقعا دنیا کوچک شده است. نگارنده درهمین ماه مارس 2012 در19همین اجلاس سازمان ملل بخش حقوق بشر، ازطرف یک سازمان غیر دولتی به عنوان سخنران، درمورد آئینهای اقلیت، دعوت شده وشرکت کرده بودم. درآنجا باخانم محترمی، بنام صبری نجفی که یکی از اعضای فعال حقوق بشر، کانون حامیان مادران پارک لاله و مقیم ایتالیا است، افتخار آشنائی یافتم. ایشان یک داستان واقعی را برایم تعریف نمودند که به یکی از اقوام نزدیکشان مربوط است وچون صحت دارد وخود درزمان جوانی شاهد عینی بوده اند، اجازه دادند که این مطالب را به اذهان عمومی برسانم. بنده نیز لایق دانستم حد اقل قشر اهل مطالعه هم میهنان اهل حق(یارسانی) ازچنین وقایعی آگاه شوند که به بینش آئینی همه کمک فراوان خواهد رساند و کور کورانه، هر چیزی را قبول نخواهند کرد. زیرا چنین نکاتی تا کنون در جائی از جانب خانواده محترم مرحوم نور علی الهی نشر نیافته و یابنده ندیده ام. اگر قبلا نشر داده اند، بنده بی اطلاع بوده ام و عذر می خواهم. ناگفته پیدا است، اگر این مسایل به یک خانواده معمولی مانند خانواده بنده مربوط می بود که هیچ ادعائی نکرده و هرگز نمی توانم ادعائی که آقای نور علی الهی در آثار الحق صفحات 23، 630 و 631 و 644 تا 646 کرده و خودرا یک بار پیغمبر و یک بار خدا نامیده اند، بنمایم و علاقه ای هم به عوام فریبی ندارم، قضیه خود بخود حل بود و نکات ریزخانوادگی که درزیر خواهد آمد، هیچ نیازی به درج نمی داشت و منتشر نکردن آن هم هیچ زیانی بکسی نمی رساند و زیاد مهم هم نمی بود اگر باورمندان اطلاع می یافتند یا خیر! لایق ذکر است فرزند یکی ازهواداران آقای نورعی الهی که نگارنده را خوب می شناسد و در برلین است، تلفنی به پدرش گفته بود که فلانی یک کتاب تاریخی و فلسفی درباره آئین اهل حق نگاشته و بسیار جالب است: پدرش با عصبانیت گفته بوده، فلانی از کی تابحال ذات دار شده! خوب این آقا درتهران می زید و از قشر باسواد هوادارن مرحوم نورعلی الهی است و فکر می کند، هرکسی ذات دار است یعنی “مقدس” است حق دارد کتاب بنویسد!! نه آدم عادی مانند بنده، بهرحال ازآن جائی که این مسئله خانوادگی مربوط است به یک انسان، با شخصیت ویژه ای که ادعای پیغمبری و حتا خدائی کرده است و می بایستی مبرا از هر عیب و نقص اجتماعی و خانوادگی باشد، بنابراین ذکر مسایل خانوادگی و شغلی ضروری است. زیرا این شخصیت در زمان رضاشاه و محمد رضاشاه دو دیکتاتور رئیس دادگاه بوده و به دستور ایشان فقط در یک شهر بیش از 200 نفر باگناه وبیگناه محکوم به اعدام و زندانهای طویل المدت شده اند و بعلاوه سرور این خانواده در کتاب پر از تناقض گوئی “آثارالحق”، ادعای پیغمبر و خدا بودن را داشته ونباید اولا کسی رامحکوم به اعدام و زندان نماید. ایشان خواه ناخواه بعداز مرگ، انتظار زیارت مقبره اش را داشته و مقدس بودن خود را درخانواده مرسوم و حتا ارثی نموده است که ما درآئین اهل حق(یارسان) معتقد به تناسخ روح، دیگر مسئله ارثی، یعنی پسر بجای پدر تکیه کردن نداریم. پس باید برای اطلاع آن باورمندان خوش قلب، اگر هم اکثرا نه همه عادت کرده اند که هرحقیقتی را رد کنند و برایش یک توجیه گری بیابند، همین کاری که مسلمانان حاکم برمیهن ما کرده ومی کنند، لذا بایستی این نکات درج شوندکه عزیزان باورمند بیشتر مطلع باشند و دلیلی باشد برای زیرعلامت سئوال بردن تقدس اینگونه افراد وشخصیتهای محترم که درواقع بااین کارشان مردم اهل حق(یارسان) را بدو دسته تقسیم نموده اند. با صراحت باید عرض کنم که اگر مرحوم نورعلی الهی ادعای پیغمبری و خدائی نمی کرد ارزش خودش و زحماتش بسی بالاتر از آنچه بود که امروز هست. البته برای این عمل و ادعای ایشان هیچ توجیه گری نمی تواند قابل قبول باشد. من به مقبره ایشان به عنوان یک محقق احترام می گذارم، اما نه مانند یک پیغمبر یا خدا!! فرزند بزرگوار ایشان آقای دکتر بهرام الهی هم خوب می دانند که منظورم چیست، ای کاش ایشان حقیقت را به مردمان پاک دل اهل حقیقت بفرمایند. اما با تأسف ایشان این نکات را تا کنون به باور مندان نفرموده اند و این خود کمی لایق فکر کردن است.
معمولا درسراسر جهان مردمان پاک دلی هستند، بویژه درکشورهای باصطلاح جهان سوم که زود به همه چیزباور می کنند. از جانبی آدمهای، می شود گفت، بی مسئولیتی وجود دارند که خواسته یا ناخواسته از این پاکدلی سوء استفاد می نمایند. از جانب دیگر، خوش بختانه در دنیای متمدن و پیشرفته نیز کمتر کسی به دام این نوع جاه طلبان و نام و مقام دوستان و یا مقدس شمردن مقبره ها وغیره می افتد. درکشورهای “جهانسومی” و بویژه کشورهای مسلمان، نظیرپاکستان، بنگلادش، ایران، افغانستان وبیشتر کشورهای عربی، سوء استفاده از پاک دلی و نا آگاهی مردم بشدت بیشتری رواج دارد. یعنی بر سر هر بر زنی امام زاده ای گذر کرده و یا جای سم اسبش افتاده است و یامعجزه ای رخ داده و جاه طلبان و سودجویان مادی و معنوی دکانی برای خود باز کرده اند. چرا می گویم سودجویان و سوء استفاده گران، برای اینکه این عزیزان مروج یک مکتب، خوب می دانند، اما واقعیت را به مردم نمی گویند و همین نگفتن واقعیت، بطور آگاهانه خود به سوء استفاده و سود جوئی از پاک دلی باورمندان منجر می شود.
مثلا درجمهوری اسلامی ایران که خودرا ازهمه کشورهای اسلامی پیشرفته تر می داند، احتمالا به دلیل شیعه بودن، با تأسف باید گفت، عوامفریبی به مراتب بس بیشتری رواج داده می شود. ما دراینجا نمونه های فراوانی ازصحبتهای رهبران جمهوری اسلامی داریم که واقعا در دنیای متمدن و در مقایسه با علوم کشف شده خیلی عقب افتاده، بی مورد، مسخره آمیز و غیر قابل باور هستند. نمونه هائی از صدها نمونه جملات قصار این حضرات را دراینجا می آوریم. آیت الله جوادی آملی گفته است: “دانشمندان فیزیک، شیمی، باران شناسی و زمین شناسی، بدون پسوند اسلامی نفهمند” و حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور گفته است: “رواج بی بند و باری دریک جامعه، باعث بروز زلزله می گردد”. آقای احمدی نژاد باکمال پر روئی و یا واقعا “باور!” بعد از 1200 سال، هنوز امام زمان اش را زنده می داند و در برابر دوربین خبرنگاران برای او نامه به چاه جمکران می اندازد و یا درسازمان ملل در نیویورک هنگام سخنرانی هاله ای از نوررا اطراف سرش دیده اند! وخود این مطلب را برای آخوند هائی مانند آیت الله مصباح یزدی و امثال، تعریف کرده است. نقل به معنی. جالب تر از همه، آن است با وصف اینکه این اعمال در ملاء عام و جلو دوربین خبر نگاران و تلویزیونها انجام می گرفته است، هیچ کسی اعتراضی علیه آن هم نکرده است، یا واقعا، در سایه جمهوری اسلامی با باور به جن و پری، استخاره و غیره، کسی جرأت اعتراض را نداشته و ندارد. البته یک نکته از طرف رهبران اسلامی ایران در نظر گرفته می شود که جرأت ندارند ازدرجه امامی بالاتر بروند، چون می دانند درمیان اکثر باور مندان مسلمان نه همه، احتمالا خریداری نخواهد داشت. بهر حال متأسفانه عوام فریبی هر چه به سمت خارج از مرکز برویم، بیشتر رواج می یابد و تأثیر آن بالا می رود. نمونه های کلاسیک آن در میان خوش باوران، مانند اهل حقان (یارسانیان) و بویژه آنهائی که خودرا بیشتر به اسلام نزدیک می دانند، فراوان دیده می شوند. برای نمونه، همین مکتب نورعلی الهی که به آن اشاره شد. مرحوم نورعلی الهی ازطرفی درآثارالحق خودرا پیغمبر یاخدا می داند و ازطرف دیگر احتمالا، برای زنده ماندن افکارش، به اسلام شیعه نزدیک شده و در کتبش کوشیده است با استفاده از آیات قرآنی، مسایلی را مطرح کند که ازآئین اهل حق (یارسان) بسیار دور هستند. درهرصورت این مکتب مورد تأیید مسلمانان شیعه هم قرار ندارد و آنها، بوبژه مسلمانان افراطی حتا مقبره نورعلی الهی را درهشتگرد نزدیک کرج ویران کرده اند. خوب اگر از افراط و تفریط ها چشم بپوشیم، به واقعیت تاریخی کمی نزدیک می شویم و این امکان به جوانان با باورهای متفاوت داده شود که خود بیشتر وبدون طرفداری ازایده خاصی تحقیق و مطالعه کنند وحقیقت را بسنجند. حالا بدون پیش داوری و کوبیدن و یا بلند مرتبه کردن شخصیتی، باید تمام زحمات و اهداف فردی را یاد آور شد و همه چیز را که واقعیت دارد، بدون کم و کاست، بیان داشت. در اینجا باید گفته شود، که زحمات مرحوم نور علی الهی لایق ستایش است، اما ادعای خدا وپیغمبر بودن ایشان نه! مرحوم نورعلی الهی در ایام جوانی یکی از طلبه های مدرسه طلبگی شیعه درکربلا بود که متأسفانه هواداران ایشان احتمالا به دستور جانشین او(نمی دانم)، این بخش را از زندگی نامه نورعلی الهی از رسانه ها برداشته اند. گفته شده به دلایلی اخراجش کرده اند یا خود از طلبگی شیعه انصراف داده است (مخالفان گویند که اخراج شده، اماموافقان گویند که خود انصراف نموده است). درهرحال این نکته برای نگارنده روشن نیست. ولی چیزیکه روشن است، ایشان سالها بعد از تحصیلات حقوق، قاضی دادگستری و رئیس دادگاه خرم آباد و لارستان شیراز بوده است، این نیز بنا به گفته خود و دیگران. مرحوم نورعلی الهی پس از باز نشستگی، خرقه درویشی پوشیده و درباره اهل حق (یارسان) مطالعاتش را تکمیل نمود و مقالات و کتب زیادی دراین باره نوشته است. دراین نوشته هابویژه درآثارالحق که بعداز مرگ ایشان با همت فرزند دوم اش، دکتر بهرام الهی، منتشر گردیده، مطالبی نگاشته شده که برای صاحب نظران زیاد مقبول نیست وهمان طور که بنده حدود چهارده سال پیش در کتابم زیر نام “نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق (یارسان)” به ایشان استناد کرده ام، او یک بار خودرا پیغمبر و یک بار نیزخدا معرفی کرده اند. من توصیه می کنم، همه اهل حقان و بویژه روشنفکران یارسانی، قبل از داوری، این نوشته ها را بخوانند و خود قضاوت کنند. با شادی این منابع ذکر شده در همه جا یافت می شوند و می توان از طریق اینترنت بدست آورد. مرحوم نورعلی الهی درواقع با مطالعات زیاد درمورد اهل حق(یارسان) و نوشته های فراوان اش درچهار چوب آئین یاری یک مکتب جدید بوجود آورده که به مکتب نورعلی الهی معروف است.
فتح الله یا نورعلی الهی فرزند مرحوم حاج نعمت الله جیحون آبادی است. کسی که حدود یک قرن پیش کتاب شاهنامه حقیقت را به نظم نوشته و یا در واقع با تبحر زیاد در سرودن شعر فارسی ترجمه کرده است که بعدا بیشتر توضیح داده می شود. در واقع می شود گفت: که اولین نهال مکتب نورعلی الهی توسط پدرشان کاشته شد. فتح الله نعمتی که بعدها با تعویض نام و فامیلی به نورعلی الهی شهرت یافت، برخی از گفته های پدرشان که کمی افسانه وار و اغراق آمیز بوده، رد کرده. برای بنیانگذاران این مکتب دو نکته روشن بود: یا مردم هوادار این مکتب در نا آگاهی مطلق بسر می بردند و می برند و بسیار پاکدل اند اما اهل مطالعه نبوده و نیستند و درواقع اغلب پیرو تقلید بوده و هستند و یا گروهی از آنها به خاطر زنده ماندن و تا حدی منافع اقتصادی و تیتر و مقام دور چنین مکتبی گرد آمده و می آیند. این گروه آخری در میان باور مندان، بسیار کم هستند اما متأسفانه با نفوذ اند، زیرامانند بهائی گری از سیاست دوری می جویند. نگارنده هیچ علاقه ای ندارد که علیه کسی مطلبی بنویسد و تا کنون از افشاگری نیز خود داری نموده است. بنده شنیده ام و شایعه می کنند که بدستور دکتر بهرام الهی، هر کسی مخالف این مکتب باشد، باید سر به نیست شود (نقل بمعنی). بنده هیچگونه دشمنی با این مکتب و هیچ آئین دیگری را ندارم. لذا آرزو دارم که رهبران این مکتب بنده را دشمن خود ندانند. در اینجا بنده بخشی از خاطرات یکی از نزدیکان بنیانگذار این مکتب را همانطور که گفته شده ارائه می دهم. به نظر من این یک وظیفه است و باید این نکات ذکر شده را به اذهان عمومی و قبل از همه به اذهان باورمندان رساند. بنا به این استدلال، نگارنده خودرا موظف می داند، بدون هیچ گونه پیش داوری، با آشنائی که با بنیان گذار این مکتب (مرحوم نورعلی الهی) دارد، قبل از ترک این دنیا، واقعیت را برای عزیزان باور مند، به روی کاغذ بیاورد که در تاریخ یارسان بماند. لایق ذکر است که بنده شخصا به خدمت آقای نورعلی الهی ارادت داشته ام و نیز احترام والائی برای خانواده و بازماندگان ایشان دارم و من ایشان را به عنوان یک دانشمند و محقق در امور آئین قبول دارم، اما نه خدا یا پیغمبر. مسئله ایکه من با آن موافق نیستم، مسئله خود بزرگ بینی و طرح مسایل غیر واقعی است که باید درباره هر نوع عوامفریبی روشنگری نمود. اجازه دهید شمه ای از تاریخ پیدایش مکتب نورعلی الهی را برای آگاهی عموم بویژه برای باور مندان، بیان دارم. آنگونه که در پیش اشاره شد، پدر مرحوم نورعلی الهی، حاج نعمت الله جیحون آبادی، مقیم دهکده جیحون آباد صحنه در استان کرمانشاه بوده و درقرن نوزدهم میلادی بعد از دوره سید براکه گوران زندگی می کرده است,
درواقع حاج نعمت الله خدمتی چند به جامعه روشنفکری اهل حق (یارسان) نموده است. ایشان مطالعات بس زیادی درمورد آئین حاکم و دیگر آئینها درایران داشته اند. او کتابی زیر نام شاهنامه حقیقت یا حق الحقایق به نظم نوشته است که در حقیقت و آن گونه که در پیش ذکر شد، می توان گفت: با تبحر بالائی در سرودن اشعار فارسی، کوشیده است داستان خلقت در تورات و سروده های دفتردیوان گه وره اهل حق(یارسان) را باتفسیر خود به شعر فارسی برگرداند و منتشر نماید. پس شاهنامه حقیقت یک ترجمه از بخش خلقت در تورات و سروده های کردی یارسانی دیوان گه وره، به شعر فارسی است. البته افسانه هائی نیز به آن وارد کرده که مورد قبول حتا فرزند باسواد خود، مرحوم نورعلی الهی نبوده است که این مسئله در آثارالحق منعکس گردیده.
از محققین محترم آئینی تقاضا می شود منابع فوق را با شاهنامه حقیقت مقایسه کنند. آنگونه که شرحش رفت، خانم نجفی که فامیلی سببی با نورعلی الهی دارد، یعنی عمه خانم نجفی، بنام خانم فاطمه عندلیب زاده، متولد نجف، فرزند شیخ مهدی، همسر آقای نعمتی، فرزند ارشد نورعلی الهی، کارمندبانک بوده است. خانم عندلیب زاده دارای چهار فرزند از آقای نعمتی که بعدها تغییر شناسنامه داده اند (یعنی از نعمتی به الهی)، به نامهای شهرام، شهاب، مهدی و ژاله است. لایق ذکر است آقای نعمتی یک دختر دیگر بنام فرشته ازخانم قبلی اش داشته است. بطوریکه خانم صبری نجفی تعریف می کردند: آقای نعمتی با وصف داشتن پنج فرزند که چهار تای آنها ازخانم فاطمه عندلیب زاده است، با کلفت خانه اش، دختری بنام خیریه که گویا از جیحون آباد آورده بودند، روی هم ریخته و زنش را طلاق داده است و یا از خانه متعلق به خود خانم عندلیب زاده بیرون کرده است. گویابهمین دلیل مرحوم نورعلی الهی بعدها فرزند کوچکتر خودرا یعنی دکتر بهرام الهی به جانشینی خود تعیین کرده است که مقبول بخشی از هواداران جامعه اهل حق باشد بهر حال بعداز مسئله جدائی گویا این فرزند ارشد نورعلی الهی بارها به دیدار زن مطلقه خود رفته است. تا جائی که برادر خانم عندلیب زاده با برادر دیگرش به منزل نورعلی الهی می روند که پا درمیانی بکنند، مبنی بر اینکه آقای نعمتی فرزند ایشان حالا که به منزل همسر سابقش رفت وآمد دارند زنش رامجددا عقدنماید. مرحوم نورعلی الهی درپاسخ می گوید: “او خانمش را طلاق گفته و دیگر بنا به آئین یاری نمی تواند بر گرداند”. در حالیکه در آئین یاری واقعیت ندارد و رفتار فرزند ایشان، خلاف روش و آئین یارسان است، بعلاوه ما در آئین یاری مانند مسلمانان اهل سنت سه طلاقه نداریم که ایشان نتوانند چنین کاری را انجام دهند. مسئله جدائی و کار خلاف عرف کردن برای افراد عادی امری طبیعی است. اما این کارها برای خانواده کسانیکه خودرا مقدس می شمارند و می خواهند مقبول مردم باورمند باشند. بویژه برای فرزند ارشد آقای نورعلی الهی کاری غیر عرف و آداب یارسانی است. بنا به گفته خانم نجفی، آقای نعمتی هیچ گونه پشتیبانی مادی و کمکی نیزبه زن مطلقه خود که معمولا امری بسیار عادی است، نکرده است و آنطورکه خانم صبری نجفی گفتند: عمه او درشرایط بسیار سخت زندگی می کرده ومجبور بوده به دنبال کار برود که بتواند به زندگی فقیرانه خود ادامه دهد
ژنو، سویس بتاریخ 11.3.2012
دکتر گلمراد مرادی
{jcomments off}