"an independent online kurdish website

برخیز ای میزبان آزاده ی کُرد!
برخیز در ریشه ی این خاک nusin_001

ای میزبان آزاده ی کُرد! 
که مهاجران چنگیزی ات
سالهاست سندیت این خاک را 
به مالکیت جعلی خود مهمان کرده اند
تو هم ای مهاجر سفر آمده ی مغول!
بخواب در رهگذر باد پاییز
تا شاید خواب غروب سرد سیبری سلجوق مآبانه ات
سندیت اشغالگریت را 
به مرگ مالکیت اصلی این خاک 
میزبان کند
آه ! چه آشفته خاکی است ریشه ی این خاک!
آه ! چه …. .

….
با تو هستم … !

با تو هستم ای ماکو!
سلامم با توست ای ماد کوه!
آرارات سالهاست سر به دعا برداشته است
و سرافراز، قدسیت کُردستان را 
به کوههای قفقاز و شیخ شرف الدین می فرستد
خوی چندین سال است از زوزه ی شبانه ی گرگان گرسنه ی پاییز
آرام نمی گیرد و
خواب شیرین دلاورمردان ماد را دیگر در خوابش نمی بیند 
بلکه همیشه خون می گرید
تا سند به خون آغشته ی مهربانی هزاران ساله اش را در جهان ثبت نماید
و اشک زلالش را تقدیم سلماس نموده است
و سلماس هم آن را به دست نسیم صمیمی اشنویه سپرده است 
و اشنویه هم آن را به ابرهای آسمان ارومیه هدیه داده تا
تا شاید با باریدن آن ارومیه دریاچه اش خشک نشود
دیشب دریاچه ی وان
داستان اعدام امواج خروشانش را برای دریاچه ی ارومیه بازگو می کرد
دریاچه ی ارومیه هم داستان قلعه ی دم دم را به گوشش می خواند
آن شب هر دو آبهای آرامشان را فدای خاموش نمودن آتش فتنه ای نمودند 
که از پشت دریاچه های آرال و کاسپین به جانشان افتاده بود 
نقده : آن اسطوره ی همیشه جاوید
سرود ای رقیب را 
به سوی جمهوری مهاباد می خواند
و نامه ی شیخ سعید پیران را برایش بازگو می کند
و با چشمی گریان برادر شهید مهابادی اش را 
در چوارچرا به خاک می سپارد
ای نقده! سالهاست آزادی به دنبال تو می گردد
اما دریغ که فریاد گلوی خفه شده ی پیکر نیمه جانت
به گوش آزادی نمی رسد
نقده! آزادی تنها با نام و یاد تو و مردمان ماد آریایی ات
در جهان به خود می بالد
اما دریغ از … 

تقدیم به دانش آموز دختر کُردی در نقده:

تقدیم به دانش آموز دختر کُردی در نقده که به خاطر مداوم کُردی صحبت کردن با دانش آموزان کُرد همنژاد خود و اعتراض به تدریس معلمان به زبان ترکی در مدرسه در سرمای سرد زمستان برای تنبیه نمودنش توسط ناظم ترک مدرسه، ناجوانمردانه دو ساعت در حیاط مدرسه نگه داشته شد و بعداً شدیداً مریض گردید- ” زمانی که من در اداره اطلاعات سپاه انجام وظیفه می کردم این صحنه را یکی از برادران بسیجی برام تعریف کرد و متأثر شدم و چنین شعری را سرودم” ):

در گوشه ای از ویرانه ی شهر

دختری از تبار کُرد

فریاد از خاموشی می زد

و دلی پژمرده مرگش را فریاد می زد

هق هق گریه هایش گیسوان آشفته اش را

شانه می زد

اذان ” یاشاسین آذربایجان ” مناره های شهرش را فریاد می زد

انگشتان معصومانه ی او لحظات فرا رسیدن مرگش را

شمارش می زد

خاطره ی پدر و مادر پیرش امروزه دیگر

حسرت زندگی گذشته اش را

در سر می پروراند

و چشمان ماتمزده و گرفته اش

اشک شوق بازگشتن عزیزانش را

در پیچ و خم های تاریخ این سرزمین

هویدا می ساخت

خدایا چه شهر غمگینی ست

ناگهان صدای گوشخراشی وی را به خود آورد :

ای مهمان ناخوانده !!!

بار سفر بربند که همراهانت در بیرون از شهر

منتظر کوچ اجبار تواند

که به ناگاه دختره اذان گریه سر داد و گفت :

ای برادر!

من باروبنه سنگینی دارم

مزار پدربزرگان و مادربزرگانم را

یاد و خاطره ی عروسکهای تنهاییم را

و دوران تولد و شکوفایی زبان مادری ام را

سالها در این شهر به یادگار دارم

آری برادر کوله باری از آنها را با خود دارم

تو به من بگو برادر چگونه این کوله بار سنگین را

تا بیرون از شهر با خود بردارم؟!

کوله باری که هویت و موجودیتم را

وحیا و حیثیت و ناموسم را در خود دارد

تو که علناً می دانی ای برادر!

گر با دست خالی بروم دیگر زنده نخواهم بود

و ناجوانمردانه حیات انسانی ام را

از دست خواهم داد

تو به من بگو برادر ………… .

________________________________________

درد دل روزبه خراسانی با مردم کورد نقده‌ وامثال نقده‌:

آسمان نقده امروز غمگین است

خدایان سلجوق و مغول در زیر آسمان بلا

فاتحه ی مرگ خدایان ماد و ماننا را می خوانند

کبوتران بال شکسته خبر مرگ لانه هایشان را می دهند

گنجشکان بی آشیانه، دیگر خبر بازگشت مادرانشان را

به سوی لانه نخواهند شنید

آنها خواب قارنا را می بینند

آه چه شب دراز و چه خواب طولانی ای

آسمان نقده امروز غمگین است

کبوتران بال شکسته امروز دیگر کبوتران بال شکسته ی دیروز نیستند

سرود مرگبار ترکی را امروز بر سرشان می خوانند

و لانه ی مرگ و وحشت را برایش ساخته اند

و گنجشکان بی آشیانه را مژده ی خزان پاییزی داده اند

چقدر کبوتران بال شکسته و گنجشکان بی آشیانه

با همدیگر نامأنوسند

انگار سالهاست همدیگر را ندیده اند

ای نسیم صبحگاهی پرده از نا مآنوسیشان بردار

و مژده ی آزادی و رهایی را بده به آنها

تا در سرزمین ویران شده شان دوباره زندگی جدیدی را

از نو شروع کنند

و ………………… .

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی