"an independent online kurdish website

زنان ایران به عنوان نیروی اجتماعی پویا و تاثیر گذار، در جامعه بسته ،دین سالار و استبدادی همواره  به مثابه پایه های اساسی مبارزه ، مقاومت تاریخی و اجتماعی هستند،perwiz_jebari-0

که در طی سال های حاکمیت ” نظام دینی ” در رویارویی با سیاست ها و برنامه های این رژیم ارتجاعی و کهنه پرست در جبهه های مختلف مبارزه و مقاومت  نموده اند. بنیادهای فکری – دینی نظام ولایت فقیه اصولا در تضاد اساسی با آزادی های انسانی ، حیات اجتماعی ، فلسفه و باورمندی ها در خصوص  برابری حقوقی و اجتماعی زنان  می باشد.زنان خواسته یا ناخواسته  در جامعه  بنا شده بر اساس این تئوری و قرائت دینی همواره در تضاد با  نظام و دستگاه های فکری ،اعتقادی و ایدئولوژیک آن قرار می گیرند.بر همین اساس زنان آزاده ،آگاه و مبارز راه مقاومت مدنی ،حزبی ،سازمانی، سیاسی ،فرهنگی را در فردای پیروزی انقلاب ” تسلط حاکمیت دینی ” در پیش گرفتند. آنان در جبهه های مختلف در برابر ارتجاع دینی و نظام سیاسی بر گرفته از ” ولایت و ایدئولوژی اقتدار گرایانه  اسلامی ”  به مقاومت و ایستادگی پرداختند .عرصه مبارزات آنان در کنار و همراه نیروهای سیاسی و پیشرو ، شهر و روستا را به سرعت در برگرفت.

مبارزات آنان در مدت زمان کوتاهی زندان ،کوهستان، مقاومت های شهری، انجمن های فرهنگی،هنری، سیاسی ،اجتماعی تا حوزه مطبوعات، دانشجویی ،چریکی ،جنگ و تلاش های حقوق بشری،نفی خشونت، کمپین های برابری ، رفع تبعیض و بی عدالتی جنسیتی تا مادران  صلح ، مادران انتظار و اعدام را در برگرفت.

این نیروی بنیادی،آموزشی و تربیتی برای تغییر،همواره در تحولات سیاسی ـ اجتماعی در ایران حضور ممتد، محکم و آفرینش گر داشته است .تا جایی که این حضور در بسیاری موارد در قالب تشکیلات سیاسی، سازمان ها ،انجمن ها، احزاب منسجم و با برنامه  به صورت مستقل، خود جوش ونیز براساس اراده عمومی ، برنامه سیاسی و مسئولیت اجتماعی بوده است.اما  در این میانه بودند زنانی که سرسپردگی و پذیرش قوانین مردسالاری سنتی ، دینی و ارتجاعی که با روش ها ی بسیار آمرانه و عقاید دینی و فقهی نظام دینی و دستگاه سیاسی تبلیغ،هدایت و نمایندگی می شد بر خود پذیرفتند. همین عقیده دینی و ارتجاعی برخی از زنان را به بردگی و بندگی نظام دینی و حکومت سیاسی در آوردند.کسانی که  تمام تفسیرها و قرائت  های فقهی را بر اساس ایمان دینی و نگاه مذهبی و فقهی برخود پذیرفته اند.هر چند که نتوانستند تغییری در قوانین تبعیض آمیز دینی و نابرابر در راه رهایی از استبداد دینی و فقهی ایجاد نمایند.یا راهی به سوی مدیریت کلان و اساسی جامعه در حوزه قضا، سیاست، فقه و غیره را نتوانسته اند باز کنند و به آن راه پیدا کنند .آنان نیز هیچگاه تاثیری برای به دست آوردن مطالبات و حقوق اجتماعی و تاریخی خود نداشته اند، مگر در حالت و  مواردی  که از تمام هویت و اصالت خود فاصله گرفته باشند.  نزدیکترین حالت آن   ذوب در ” نظریه ولایت ” و نظام سیاسی می باشد که نیز در این دستگاه سیاسی و عقیدتی ،زنان  باز در آخرین پرده های قدرت و نقش اجتماعی قرار دارند.در همین نظام مطلوب خود دوباره اسیر و محکوم به قوانین تبعیض آمیز و نا برابر دینی و فقهی نیز می گردند . تلاش ها و نقش های آنان در سیستم دینی یک حرکت تخریبی و نفی کننده مبارزات زنان آگاه، آزاد و مبارز نیز می باشد.این حضور کاریکاتوری از مطالبات ،مبارزات و تلاش های اصیل و راستین زنان مبارز و آگاه می باشد، که توسط نظام حاکم معمولا برای انحراف اذهان، افکار عمومی و مبارزه اصلی به کار گرفته می شود.این بخش از زنان که به دلایل مختلف در چارچوب آرمان نظام دینی قرار گرفته اند به نوعی از موضوع مبارزات سیاسی و اجتماعی با تاکید بر عنصر غیر دینی  خارج می باشند. اما در برخی موارد در برابر همدیگر نیز قرار       نمی   گیرند.

  نظام دینی و اندیشه اعتقادی آن، اساسا در بنیاد فکری ،فلسفی،عقیدتی و ایمانی خود با وجود زن به عنوان انسانی آزاد و دارای حقوق اجتماعی برابر در جامعه ، تضاد کلی دارد .محروم نمودن ،تحقیر و تهدید زن در یک ” نظام  ولایی ـ دینی ” ریشه در مبانی فکری – ماهیت دین ، شریعت و فقه در حوزه زنان به عنوان جنس دوم می باشد . بر همین اساس است که در طی بیشتر از سه دهه از ” حاکمیت نظام دینی جمهوری اسلامی ” بر سرنوشت و هویت زنان و مردان ایران ،همین نگاه و قرائت  بسیار رادیکال و ارتجاعی خود را در تمام تار و پود زندگی و حیات انسانی جامعه به صورت کلی و نسبت به حقوق اجتماعی و فردی زنان در حوزه های مختلف به صورت ویژه اعمال می گردد .تا جایی که هر روز با قرائتی دیگر به اشکال مختلف باز تولید می شود. عملکرد و بیلان این رژیم در طی این سال ها در این زمینه این بوده است .عمل همراه با خشونت و نفی واقعیت های اساسی جامعه زنان، تا جایی که  همواره این نظام دارای زاویه و اختلاف بنیادی با زنان بوده است .

 جمهوری اسلامی به دلیل همین ساختار بسیار مکتّبی و عقیدتی خود که از دگماتیسم مفرّط رنج می برد. رشد و فربهی زیاد در زمینه رادیکالیسم  دینی و انحصار گرایانه همواره از شیوه های فاشیستی در اندیشه و عمل این دستگاه حکومتی و دینی در برخورد با زن بوده است .این رژیم هرگونه تلاش در عرصه های اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، حقوقی  و مدنی از سوی نیروهای  کنشگر و دگراندیش  را تهدیدی جدی برای حیات و تداوم خود در عرصه سیاست ، اعتقادات دینی،فرهنگی و اجتماعی جامعه می داند.تا جایی که به شدیدترین شیوه ها و روش ها به مقابله با آنان بر می خیزد. همواره فعالیت های اجتماعی زنان و مردان در عرصه های مختلفی چون حقوق بشر، حقوق کودکان ، زنان و جنبش زنان ، کار ،ملیت ها، دانشجویی و زمینه ها ی دیگر را به دلیل ساختار بسیار بسته و استبدادی نظام و تئوری دینی و حکومتی خود به دیده یک تضاد فکری و عقیدتی  و از منظر قدرت سیاسی برای خود تحلیل و تصور می کند. اصولا هر نوع تلاش مدنی ،فرهنگی ،آموزشی در حوزه های غیر سیاسی را هم جمهوری اسلامی به عنوان یک تهدید و خطری برای بقا و حاکمیت خود می داند و با آن به شدید ترین شیوه ها برخورد می کند.

  چرا جمهوری اسلامی چنین می اندیشد و چنین عمل می کند ؟ یا به نوعی اینگونه با این نیروها که اهداف سیاسی و هدف قدرت سیاسی را در فعالیت های خود و اندیشه و برنامه های خود ندارند عمل می کند ؟

نظام ولایی با بنیادی ایدئولوژیک و رویکردی اقتدار گرایانه در تمام حوزه ها ،هیچگاه نخواست و یا نتوانست برای سایر نیروها و اندیشه های اجتماعی – فرهنگی بستر و یا فضایی برای حضور آنان  مهیا یا ایجاد نماید .اساسا ریشه این رفتار و عقیده نظام دینی ، دقیقا به انحصار قرائت و گفتمان بسیار فاشیستی آن از دین بر می گردد که از ویژگی های نظام های ایدئولوژیک محور می باشد. این نوع رژیم ها همواره حیات، تداوم و اثبات خود را در نفی ،تهدید و ارعاب سایر نیروها و اندیشه ها می دانند. هرچند که این نیروها اهدافی دیگر غیر از کسب قدرت سیاسی در برنامه کاری خود تعریف نموده باشند .

حوزه فعالیت زنان ،موضوع زنان و اصولا حضور زنان به عنوان بخش اساسی از جامعه ایران که در تمام عرصه ها، فعالین و تلاش گران  ویژه خود را دارند.به شکل های مختلف از قربانیان ستم های مضاعف در همان ابتدای روی کار آمدن نظام دینی بوده اند.تضاد و چالش با قرائت ایدئولوژیکی نظام اسلامی که در بنیاد و اساس خود با زنان و حقوقشان در تمام حوزه ها مشکل دارد نقطه عزیمت حرکت و اعتراض زنان در جامعه ارتجاعی می باشد.

به راستی هم در طی این سال ها همواره چنین بوده است. بسیاری از تلاش گران و فعالین در حوزه های مختلف هر چند اهداف و برنامه سیاسی ندارند .ولی به دلیل ماهیت ایدئولوژیک و اقتدار گرایانه نظام دینی در عقیده و عمل  مورد اذیت و آزار ، شکنجه، زندان، تحقیر و بسیاری مشکلات و فشارهای دیگر قرار  گرفتند .آنان بر اساس کار کردهای اجتماعی ، روان و شخصیت خود در جامعه برای تغییر، دگرگونی، جابجایی افقی و عمودی در برابر نهادها و عقاید انحصار گرایانه که آنان را به عنوان شهروندان درجه 2و 3 به حساب می آورند به فعالیت و تلاش پرداخته اند . با این حال زنان در بسیاری از حوزه ها از اولین گام در مبارزه تا تربیت و آفرینش نیروهای مختلف فرهنگی، آموزشی و مدیریتی در ایران حضور رنگین و اساسی دارند .نقش زنان مبارز در تمام جبهه ها و عرصه ها برای همه نیروها و گرایشات سیاسی   فکری و اجتماعی در طی این سال ها مشهود بوده است. با تاکید دوباره بر این مسیر طی شده و بررسی آمارها و داده ها از حضور زنان در جامعه پویای ایران به عنوان( نیروی آفرینش گر، سازنده و مقاوم) می توان به درستی به این پشتوانه از تلاش برای تغییر و دگرگونی پی برد.اما در این مقطع از حیات جمهوری اسلامی  این رژیم بیشتر و شدیدتر از گذشته با پیروی از روحیه ایدئولوژیک و کاملا خشونت گرایانه و مبانی فکری ارتجاعی خود که ریشه در سه دهه برخورد ، تحقیر ،ستم و نادیده گرفتن حقوق و توانایی ها و حضور زنان در جامعه را دارد، عمل و رفتار می کند.

گستردگی و پراکندگی حضور اعتراضی زنان در تمام عرصه ها، نشانگر همین موضوع می باشد .زنان ملت های ساکن ایران در اصل با بنیادهای اعتقادی و فقهی نظام دینی مشکل دارند .شکل رفتاری نظام در برخورد با زنان و مطالبات آنان همواره ناشی از عقاید ارتجاعی و غیر انسانی بوده است.این سیاست ها و برنامه های حاکمیت دینی با جایگاه و موقعیت فرهنگی ،اجتماعی و جامعه آگاه و خواهان تغییر و پیشرفت ایران و زنان آن ناهماهنگ و متضاد بوده است. به طور مثال اولین گام نظام در برخورد با پوشش زنان ،محدودیت نقش اجتماعی و عدم پذیرفت کارکرد های آنان در جامعه در زمینه آموزش ، تربیت و غیره بوده است، که با شیوه های پلیسی و خشونت گرایانه همواره به صورت سیاست و کنترل نرم ونیز شیوه های فیزیکی  و خشونت گرایانه به پیش برده می شود . نگاه دینی و مکتبی به بدن زن و پوشش آن از سوی اسلام گرایان  که یک سیاست تخریبی و دامنه داری می باشد.اولین گام برای تحقیر ،کنترل و نفی اندیشه آزاد می باشد. سیاستی خشن و اقتدار گرایانه که راه را برای سایر اقدامات سرکوب گرانه و گزینشی باز نگه می دارد.جایی و نگاهی که بر خلاف تمام قوانین اجتماعی ،انسانی و مدرن بدن زن را به یک مقوله سیاسی که باید کنترل شود و با آن باید مبارزه شود تبدیل می کند.اما پاسخ و اعتراض زنان در برابر چنین نگاه و سیاستی حضور و تلاش تائثیر گذار و خستگی ناپذیر در این زمینه ها برای تغییر بوده است.

مطبوعات ، موضوع حقوق بشر ،حوزه وکالت ،فعالین عرصه سیاسی ،ادبیات و سینما ،هنر، دانشگاه ،جنبش دانشجویی ،کمپین های حمایت از خانواده ها و زنان ،کمپین های گوناگون مخالف قوانین تبعیضی و نابرابر در طی این سال ها شاهد حضور زنانی است  که در زمینه برابری حقوق زنان و مردان تلاش و مبارزه می کنند. بسیاری از دختران و زنان جزیی اصلی از زندانیان زندان های ایران می باشند .فعالینی که به اتهام هایی چون فعالین حقوق بشر، زنان، مطبوعات، وبلاگ نویسی ،رسانه ای ،امنیتی و غیره در بند نظام حاکم می باشند.از همین بستر است که می توان به عمیق تر شدن شکاف بین زنان به عنوان بخشی تاثیرگذار از جامعه ایران در برابر نظام دینی پی برد . با این وجود در کنار تلاش و مقاومت ،امروزه در تمام زمینه ها با تمام سخت گیری ها ،گزینش ها ،محرومیت ها در جامعه ایران و میان نهادهای فرهنگی ،سیاسی ،اجتماعی ،آموزشی و تربیتی حضور چشمگیر زنان و تاثیر ماندگار آنان را می بینیم و این نتیجه ایستادگی و پویایی مبارزه ،مطالبات و آرمان های آنان است . به رغم سه دهه سیستم آموزشی ، تربیتی ،پلیسی، دینی و ایدئولوژیک اسلامی رژیم، که در هر زمینه ای برای زنان محرومیت و محدودیت ایجاد نموده . ولی جامعه باز شاهد رشد و موفقیت چشمگیر و گسترده زنان به عنوان نیروی اجتماعی تاثیرگذار در جامعه می باشد .سه دهه استیلای عقیده دینی و تبعیض آمیز در خصوص،قوانین، حقوق ، جایگاه و جنسیت زن بر اساس نظام ولایی و ماهیت دینی آن نتوانسته است. مانع حضور و موفقیت آنان در جامعه و به دست گیری مسئولیت تاریخی و هدایت رفتارها ی اجتماعی  و آگاهی بخشی آنان گردد.این نیروی اجتماعی و آفرینش گر در عرصه های مختلف که از ظرفیت های بسیار بالایی  در زمینه های آموزشی ، تربیتی و غیره برخوردار می باشد صاحب حضور و نقش ویژه می باشد . تا جایی که فعالیت ها و تلاش هایشان امروزه بیشتر از هر زمانی ماهیت ،اهداف و خواست سیاسی ،آموزشی ، تربیتی ، عقیدتی نظام دینی و ایدئولوژی آن را تهدید می کند.به روشنی هم می توان  به تغییر رفتارها ،شیوه ها و اقدامات آنان ونیز  کارکرد نهاد های  اجتماعی ،سیاسی و فرهنگی زنان پی برد .که چگونه و به چه شکل بر اساس ضرورت ها و نیازها و پیچیدگی های جامعه  به حضور و تلاش خود تداوم می بخشند ،تا جایی که حرکت،تحول و تغییر اساسی در مطالبات و خواست های آنان به طور مشخص و مشهود ایجاد گردیده است.در کنار سرکوب ها ،تحقیرها و نفی نقش و مسئولیت زنان در جامعه از سوی نظام دینی،در مقابل می توان به پیچیدگی و شیوه های مبارزاتی آنان به همان اندازه توجه کرد.تا جایی که نظام خود را در برابر بیداری و روش های مبارزاتیشان بسیار ضعیف و ناتوان می بیند.بی شک این نظام و دستگاه فقهی و ایدئولوژیک آن در برابر موج بیداری و حرکت جنبش زنان بسیار ضربه پذیر می باشد.چرا که به دلیل زیبایی و ظرافت و حساسیت نقش های مختلف اجتماعی زن در جامعه به نوعی می توان گفت: تمام رفتارها، نگرش ها و خواست های این نیروی اجتماعی  در تعارض با شعارها و اهداف و آرمان های نظام ولایی تفسیر و تعبیر می شود. هر کدام از مطالبات و موضع گیری ها می تواند  یک تهدید اساسی و امنیتی و اجتماعی برای تداوم حیات سیاسی – اجتماعی و معنایی نظام و ماهیت آن تفسیر شود و شکل بگیرد .پیچید گی های حضورشان در فعالیت های اجتماعی ،سیاسی ،فرهنگی و سایر زمینه ها پایه های مشروعیت دینی و فقهی حکومت دینی ونیز دستگاه سیاسی و تبلیغاتی آنان را سست می کند.

نظام دینی در همان سرآغاز بنیاد نهادن دستگاه آموزشی ،تربیتی، جامعه پذیری و فرهنگ سازی خود برای نسل جوان دختر و پسر به ویژه دختران در جامعه نگاره های ارزشی دینی و ایدئولوژی خود را که بر گرفته از قرائت دینی خود از اسلام و مذهب می باشد براین جنس آفرینش گر در جامعه اعمال نمود.تفکیک جنسیتی، آموزش های عقیدتی ، ارزشی ،تکلیفی و دستوری بر مبنای جنسیت بر اساس روش های کاملا ارتجاعی بر این نیروی اجتماعی ، عاطفی ـ احساسی در اولین گام و شرایط حضور در جامعه بدترین ضربات روحی، عاطفی، شخصیتی و انگیزشی  را وارد کرد.به نوعی اراده و توان آنان را در جامعه برای پذیرش مسئولیت اجتماعی را تحت شعاع اندیشه و نگاه خود قرار داد .در همان ابتدا حرکت است که زنان  بر اساس قانون، احکام  دین، آموزش ایدئولوژیک، تربیت مکتّبی و موارد دیگر مورد اجحاف و ستم چند پاره قرار می گیرند.بی شک سنت ها ، رسوم قدیمی و خرافی ،اندیشه های ارتجاعی و سنتی خانواده و جامعه در کنار آموزه ها و تبلیغات رژیم و نظام دینی با جوهره ایدئولوژیک این فشارها و تنگناها را بسیار بیشتر و بیشتر می کند .

این نیروی عظیم  تاثیر گذار و سازنده در جامعه به رغم تمام فشارها، مراقبت ها،محدودیت ها و برنامه های  ارشادی  و اجباری با ماهیت دینی بر اساس شریعت در دستگاه های آموزشی ،اداری و فرهنگی همچنان مقاومت می کند.برنامه هایی برای کنترل ،آموزش و تربیت براساس انگاره ها و عقاید مذهبی در قالب جشن های تکلیف دختران در مدارس ابتدایی، مراقبت ها و کنترل های پلیس اجتماعی،ایجاد فضا و بستر امنیتی در میان خانواده ها بر مبنا تکلیف و تعهد ایدئولوژیک ،تفکیک جنسیتی در مراکز آموزشی و دانشگاهی و عمومی،تغییر متون و محتوی دروس بر اساس اندیشه های دینی و حکومتی که با استاندارد های اولیه آموزش بسیار فاصله دارد. تنها بخشی بسیار کوچکی از تلاش ها و کوشش های نظام دینی با پشتوانه عظیم مالی ،تبلیغاتی،امنیتی و قضایی می باشد.  باوجود این همه محدودیت و فشار که از یک پشتوانه  فقهی ، دینی ـ سنتی و فرهنگی  برخوردار می باشد، اما کما کان زنان در برابر این سرکوب ها حاضر به تسلیم و تبعیت نیستند .بلکه با مبارزات چشمگیر، مداوم، مدنی و بسیار سخت در تمام عرصه ها و حوزه ها در برابر نظام دینی، همچنان در صحنه هستند و چه بسیار در این مسیر هزینه های بی شمار داده اند. .زنان با هوشیاری و زیبایی روش های مقاومت،شیوه های مبارزاتی نوین، جبهه های جدید و نو را در برابر حاکمیت دینی گشوده اند.آنان  بر اساس کارکردهای بسیار گسترده اجتماعی و نیز به دلیل نقش بسیار متفاوتی که به عنوان نیروی اساسی و پایه ای جامعه  بر عهده دارند موفق بوده اند که افق دیگری را به نسل امروز و فردا بر اساس اندیشه ها و آرمان های انسانی ارائه نمایند.این وضعیت چیزی نیست غیر از تقابل و رویا رویی دو نظام دینی( ارزشی) با نیروی (طبیعی) ،عقلانی و انسانی که تلاش می کند مبارزه خود را به نتیجه برساند ونیز همواره مبارزه خود را برای دفاع از هویّت خود به تصویر بکشند .این حضور مداوم و گسترده جنبش زنان با طیف های مختلف منجر به پویایی بیشتر نیروی آگاهی بخش و اندیشه انسانی برای رهایی و آزادی در برابر تارها و پود های عقیده و ایدئولوژی پوسیده ،آزادی ستیز و ولایی محور گردیده است.نیروی که با بهره گرفتن از عقبه دینی و فقهی خود با ابتدایی ترین احساس ها و عواطف انسانی و اجتماعی ضدیت بنیادی دارد. اما در این میان حضور و مقاومت زنان در کنار دیگر نیروهای اجتماعی جهت مبارزه برای تغییر در عرصه های مختلف سبب گردیده است که نظام در عمل بیش از هر زمانی مشروعیت و مقبولیت خود را از دست بدهد. 

این نیروی اجتماعی با گرایش های گسترده سیاسی ،فکری ،مبارزاتی ، مدنی ونیز بهره گیری از روال عادی زندگی، همواره در برابر فشار و سرکوب همه جانبه نظام مقاوم و در حال باز تولید حضور خود و روش های مبارزه بوده است.اما در کنار آن، تمام نیروهای معتقد به ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و نیز تئوریسین ها فکری ،مجریان،مدیران و اساسا همه مردان جناح های سنتی،انقلابی ،مذهبی و ایدئولوژیک درون قدرت سیاسی و حاکمیّت به شیوه های مختلف در صدد حذف ،تحقیر و سرکوب زنان بوده  اند.این نیروها در برخورد با زنان در جامعه و نفی حقوق اجتماعی و سیاسی آنان متفق القّول بوده اند. اخته شدگان ذهنی و فکری در سایه نظام ولایی با شعارها و برنامه های کاذب خود از همان روی کار آمدن حکومت اسلامی در صدد تحقیر ، تبعیض و محدود نمودن زنان ایرانی بر آمدند. اولین حلقه ها و گروه های  سرکوب گران این نیروی اجتماعی  از مجلس خبرگان قانون اساسی ،بیت رهبری ،کمیته ها، نهادها و مدارس دینی، حوزه ها ،مساجد،زندان ها ،مجلس ،سپاه پاسداران ،نیروهای پیاده نظام حزب اللهی سر برآوردند و کار خود را در سرکوب و حذف زنان ، از دانشگاه ها ،اماکن عمومی ،ادارات و مدارس شروع کردند.از سنتی ترین لایه روحانیون طرفدار رژیم دینی تا چپ ترین گرایش دینی در میان نیروهایی که بعدها در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی متشکل شدند در تفکر،اندیشه و عمل در سرکوب و حذف زنان و محروم نمودنشان از آزادی های اجتماعی و حقوقی در همه موارد ضمن اینکه نقش داشته اند بر این باور هم  با جناح های درون نظام اتفاق و وحدت داشته اند.اما در برابر این تهاجم و هجّمه تاریخی که به پشتوانه شریعت ، اندیشه سنتی و انقلابی مسلح بود، جنبش زنان و خواست های  پیشرو و مدرن آنان بود که با تمام اراده همواره در برابر دیدگاه دینی و سنتی که نافی حقوق زنان در همه  عرصه ها بوده  ،مقاومت و ایستادگی نمودند.این جنبش اصیل و مقاوم بسیار خوب به یاد دارد که نیروهای اسلام گرا در قالب شبه نظامیان حزب الله ،چطور به شکل های خشونت آمیز و وحشیانه با بهره گیری از روش های فاشیست دینی، زندگی را در تمام عرصه ها بر زنان تنگ نمودند. از اعمال فشار در زمینه حجاب ،پوشش اجباری  برای حضور در جامعه تا تدوین قوانین بر اساس شریعت برای زنان که امروز بر اساس تنگ بینانه ترین قرائت دینی و فقهی از اسلام که منجر به ستم و نابرابری گسترده در جامعه گردیده، یادآور همان دوران است.ایستادگی ،مبارزه و تلاش زنان با گرایش های مختلف در ایران در برابر نظام دینی نقطه عطف رویارویی اندیشه نوین انسانی با ارتجاع دینی می باشد.این تلاش ها بی شک نتیجه اعتقاد و باور آنان برای زندگی  آگاهانه و آزاد می باشد که ناشی از اراده معطوف به  تغییر می باشد.این حرکت ها به صورت گسترده در طی این سال ها در ایران از پراکندگی جغرافیای،طبقاتی،هویتی و سنّی گسترد ه ای برخوردار می باشد.همین تلاش ها باعث افزایش و ارتقا سطح دانش ،آگاهی اجتماعی ،سیاسی و مطالبات در ابعادی بسیار وسیع در همه حوزه ها شده است. چیزی که حاکمیت را در ترس دائم قرار داده است و در مقابله با این نیروی عظیم دچار سردرگمی شده است. بسیاری از مراکز آموزشی، روانشناسی ،تربیتی،فرهنگی و تحقیقاتی با تمام فشارها و گزینش ها در طی سال های متمادی عرصه هایی هستند که زنان با تمام سخت گیری ها و تبعیض ها همچنان در این حوزه ها فعال می باشند.این وضعیت همواره مورد حساسیت نظام بر اساس تضاد ایدئولوژی دینی و نظام سیاسی – آموزشی خود با دیدگاه ها ،تئوری ها و آموزه های علوم انسانی و نیز تا اندازه ای علوم پایه بوده است ،که در این مراکز از دیدگاه ،تئوری و روش هایی پیروی می شود و به کار گرفته می شود که با ماهیت و هسته فکری ولایت فقیه شکاف اساسی دارد. 

جمهوری اسلامی به درستی و با ترس شدید بر این امر واقف است که تئوری ها و نظریات علوم اجتماعی که از اندیشه ها و بنیادهای فکری تمدن غرب و مدرنیته به صورت بنیادی تاثیر گرفته است در ماهیت، فلسفه،روش تحقیق و هستی شناسی خود با نظریات و دیدگاه دینی – ایدئولوژیک نظام اسلامی و رژیم دینی  تضاد و زاویه ای عظیم دارد . این خود به درستی همچون یک گسل برای بقا نظام دینی عمل می کند. گسلّی که نیروی محرک آن زنان به عنوان نیروی تاثیر گذار، آموزش دهنده،  تربیت کننده و یاری رسان در جامعه می باشند.

مبنا تضاد نظام دینی و سیاسی ولایت فقیه با زنان به نگاه و باورهای فقهی و دینی بر می گردد که دین به پیروان و حاکمان دینی توصیه می کند.در این راه ،امر دینی، راهنما ی عمل برای استثمار همه جانبه زنان می باشد .دقیقا نقطه ای که چالش اساسی میان اسارت در تقابل با آزادگی و آگاهی شکل می گیرد.آزادگی و استقلال همراه  با عقلانیت که زن با اندیشه و دیدگاه مدرن و انتقادی امروزین خود، در پی تغییر قوانین ، تبعیض های اجتماعی و حقوقی علیه خود می باشد. در اصل تضاد نظام با زنان و نقش های اجتماعی و تاثیر گذار آنان یک ریشه تاریخی – دینی دارد. ریشه ای در تاریخ و فقه اسلامی دارد که سرشار از تحقیر،استثمار،نا آگاهی،ستم، تهدید و سرکوب در برابر زنان می باشد .این تضاد میان آموزه های دینی (شریعت)و قرائت فقهی ـ ایدئولوژیک با زنان و حقوق اجتماعی و انسانی آنان  را می توان با شهامت و اطمینان یکی از شکاف ها و تضادهای اساسی دانست که امروزه به صورت بسیار جدی دامن نظام دینی را گرفته است. بی شک باید این را پذیرفت .زنان با مسئولیت اجتماعی و فردی در برابر خانواده ، فرزندان و گروه های اجتماعی خود ،هیچ راه سازگاری و توافقی را با سیستم امنیتی ،فقهی ،حقوقی، قضایی، دینی و سیاسی حاکمیت ولایی ندارند .از دیدگاه حکومت دینی و منابع فقهی و دینی این نظام و دین اسلام و فقه شیعه، زنان به عنوان نیروهای پیاده نظام حاکمیت هستند، که توسط ولی فقیه و علمای دینی بر اساس کتاب خدا ، سنت و شریعت برای آنان ایده ، برنامه و روش زندگی تدوین و تنظیم می گردد . آنان از دیدگاه این نظام مکلّفانی رام، تام و نا کامل هستند که راه هر گونه ارتباط و فعالیت اجتماعی و فرهنگی را از کانال و گذرگاه  تکلیف و امر دین می بایست تجربه نمایند .حاصل این اندیشه و عقیده وضعیت بسیار لرزان و بی ثبات حکومت دینی است که به نوعی خود اسیر عملکرد و سیاست اقتدار گرایانه  و ارتجاعی خود در نظر و عمل می باشد.امّا با تمام این فشارها، سرکوب ها، تحقیرها،نگاه ها و تبعیض ها باید این را پذیرفت و به آن پشت گرم بود  که این نیروی اجتماعی بر اساس کار کردهای مختلف در زمینه های فرهنگی ،اجتماعی،تربیتی، سیاسی و غیره یک نیروی منسجم، کارآمد و پویا برای مقابله و مخالفت با نظام پوسیده دینی و اقتدار گرای فقهی و مذهبی می باشد .همچنان که بسیاری از صاحب نظران حوزه علوم اجتماعی و فعالین سیاسی در ایران بر این عقیده اند که همین نیروی اجتماعی از ظرفیت بسیار بالایی برای مخالفت و تضاد اساسی و اندیشه ای با نظام دینی برخوردار می باشد . 

برای شکستن این فضا و ستم عظیم ،اولین گام های مبارزه برای زدودن هویت های کاذب که برای این جنسیت ساخته شده است از سوی خود آنان اعتراض و مبارزه آغاز می گردد.این مبارزه،یک نزاع تاریخی مابین اندیشه انسانی برای انسان و اندیشه دینی است که دغدغه و هدف آن رضایت خداست و فقیهانش می باشد. این پیکار همواره ار سوی آزاد اندیشان به حمایت از زنان به دلیل دیدگاه انسانی و آگاهانه در بسترهای مختلف در حرکت به جلو می باشد و از یک اراده همگانی که معطوف به تغییر می باشد پیروی می کند. این مبارزه سخت و طولانی  در سطح بسیار پراکنده و گسترده سرتاسر ایران را در بر گرفته است. هرچند در برخی مناطق این مبارزه و مقاومت به دلیل شرایط سیاسی و محرومیت ها که ریشه تاریخی دارد  بسیار شدید تر می باشد. این حضور پررنگ و پر معنا با تمام هزینه های خود آگاهانه ترین مسیری است که زنان ایران آن را انتخاب کرده اند. انتخابی برای تغییر و دگرگونی برای نفی و انهدام ارزش های کاذب و دروغین که با پشتوانه ایدئولوژی و دینی و الهام از سنت های گذشته به حیات خود ادامه میدهند. عقیده ای که جامعه سرشار از تبعیض و نابرابری ایجاد نموده است .امروزه زنان در تمام فعالیت های سیاسی – اجتماعی نقش و پویایی خود را به روشنی در برابر استبداد و چهر ه های گوناگون آن به کار می گیرند. آنان هم پای مردان، برای آزادی و تغییر با مسئولیتی دو چندان به سوی اعدام، شکنجه، زندان و تبعید گام استوار بر می دارند.

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی