"an independent online kurdish website

1. احزاب معاصر کردستان ايران از بدو پيدايششان خواهان برقراري يک نظام دمکراتيک در ايران و تحقق خواسته‌هاي مردم کردستان در چهارچوب آن براي برقراري نوع معيني از خودمديريتيnaser_iranpur-0

منطقه‌اي و مشارکت در سرنوشت کشورشان ايران بوده‌اند. اين خواسته‌ها آنچنان بنيادي و بديهي هستند که‌ هيچ انسان دمکراتي در صحنه‌ي گيتي، چه‌ برسد به‌ هموطنان خودمان در عرصه‌ي داخلي, بخواهند و بتوانند با آن مخالفت ورزند. اگر بخواهيم اين مطالبات را به‌ زباني ساده‌ خلاصه‌ کنيم، بايد بگوييم که‌ آنها چيزي جز رفع تبعيض به‌ دلايل اتنيکي، زباني و مذهبي بر مردم خود مطالبه‌ ننموده‌اند. آيا هيچ هموطن فارس‌زباني حاضر است در مقابل خواست تحصيل به‌ زبان کردي بايستد و براي ممنوع كردن آن بر‌ عليه‌ هموطن کرد خود دست به‌ اسلحه‌ ببرد؟ من اين را بسيار بعيد مي‌دانم، مگر اينکه‌ وي يا از خواست مردم کردستان به‌ دليل انحصار رسانه‌هاي همگاني در دست دولت خبر نداشته‌ باشد و يا اينکه‌ عامل حکومت اسلامي باشد. آنچه‌ کرد در کردستان ايران مطالبه‌ مي‌کند، دهه‌هاست از بنيادي‌ترين ارکان حکومتهاي دمکراتيک و متمدن در جهان مي‌باشد. آن زماني که‌ کردستان ايران براي ايران دمکراسي و براي کردستان خودمختاري مطالبه‌ مي‌کرد، بخش عظيمي از اين جهان که‌ اکنون دمکراتيک و مناطقي از آنها خودمختار مي‌باشند، در استبداد بودند. شوربختانه‌ کمتر کسي مي‌داند که‌ فدراليسم از خواسته‌هاي اصلي جنبش مشروطه‌ (تجلي يافته‌ در انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي) و خودمختاري (ايالتي و ولايتي‌کردن تقسيمات کشوري ايران، همان چيزي که تازه‌‌ در شکل پيشرفته‌تر و توسعه‌يافته‌ترش در آمريکا، کانادا، استراليا، آلمان، اتريش، بلژيک، سويس، بخشا بريتانيا و… وجود دارد) از خواسته‌هاي کردستان و آذربايجان بوده‌ است و جنبشهاي مشابه‌ متعدد ديگري نيز در خوزستان و ترکمن‌صحرا و بلوچستان براي دستيابي به‌ آن وجود داشته‌اند. اين مطالبات دمکراتيک نه‌ تنها در تعارض و تباين با مصالح مابقي مردم ايران قرار نداشته‌، بلکه‌ اگر تحقق مي‌يافتند، امروز ديکتاتوري وحشتناک متمرکز و پر قدرت کنوني نمي‌داشتيم و اين خود نقش بزرگي در دمکراتيزه‌کردن فضا و نظام سياسي کشور ايفا مي‌کرد. از بطن اين تمرکز قدرت است که‌ حکومت اسلامي ايران شکل گرفت. بدين ترتيب مبارزه‌ برای رهائی کردستان بطور ارگانيک مبارزه‌ برای رهائی ايران نيز بوده‌ و هست.

  1. لاينقطع تلاش شده‌ اين مطالبات دمکراتيک و واقعا بديهي از طريق مذاکره‌ و گفتگو و کار اقناعي با هموطنان ايراني حاکم بر ايران تحقق يابد. پاسخ اين حکومتها اما همواره‌ خشونت، جنگ، اعدام، بمباران و توپ‌باران و حتي ترور رهبران کرد در حين مذاکره‌ با آنها بوده‌ است.

3. مردم کردستان در مقطع بعد از انقلاب بهمن 57 دو راه‌ در پيش نداشته‌اند: تسليم يا مقاومت. بديهي بوده‌ که‌ مقاومت در مقابل زورداران حاکم را برگزينند. توجه‌ شود که‌ آن هنگام که‌ از جنبش کردستان سخن در ميان است، مقصود اين يا آن سازمان سياسي معين نيست، بلکه‌ يک جنبش وسيع و ژرف واقعا مردمي و سراسري در گستره‌ي کردستان ايران مي‌باشد. در اين جنبش سازمانهاي کردستاني و سراسري متفاوت با جهان‌بيني گوناگون مشارکت داشته‌اند. کم نبودند هموطنان غيرکرد ايراني که‌ به‌ کردستان چون سنگر اصلي مقاومت مردم سراسر ايران بر عليه‌ حکومت فاشيستي “جمهوري” اسلامي ايران مي‌نگريستند، در اين مقاومت شرکت کردند و بخشا جان باختند. کردستان تنها منطقه‌اي در ايران بود که‌ پلوراليسم سياسي در آن وجود داشت، سازمانهاي سياسي فعاليت علني داشتند، زنان زير پوشش قوانين ارتجاعي اسلامي نرفته‌ بودند و در فعاليتهاي اجتماعي و مبارزاتي شرکت داشتند. کردستان تنها جايي بود که‌ حرکتهاي مدني دور از سرکوب حکومت اسلامي ممکن بود. رژيم اسلامي ايران بنا به‌ ماهيت ارتجاعي و استبدادي خود نمي‌توانست چنين فضاي آزادي را بپذيرد. حکومت ايران فراموش نکرده‌ بود که‌ احزاب کردستان از همان ابتدا رفراندوم “جمهوري اسلامي، آري يا نه‌؟” را به‌ دليل ضددمکراتيک‌بودن آن تحريم نمودند. آنگاه‌ که‌ متوجه‌ بشوند که‌ کردستان يزد نيست، خميني فرمان جهاد بر عليه‌ اين مردم صادر نمود و انبوهي از نيروهاي پاسدار و ارتش و … خود را براي سرکوب روانه‌ي کردستان نمود. جانوراني چون خلخالي و حسني را هم به‌ جان مردم بي‌دفاع کردستان انداخت؛ يکي در زندانها دسته‌دسته‌ جوانان را از تيغ مي‌گذراند، آن ديگري مغول‌وار روستائيان بي‌دفاع را کشتار جمعي مي‌کرد. آيا کردستان مي‌تواست تحت چنين شرايطي دست بالا ببرد و بگويد تسليم اراده‌ي حکومت اسلامي مي‌شويم؟! کسي که‌ کردستان را مي‌شناسد، نمي‌تواند پاسخي جز “نه‌” به‌ پرسش بدهد.

4. لذا مقاومت سازماندهي شد و کردستان آگاهانه‌ وارد جنگي نابرابر با يکي از مسلح‌ترين و درنده‌ترين رژيمهاي منطقه‌ شد، رژيمي که‌‌ از نيرومندترين حمايتهاي نهان و آشکار بلوک شرق و غرب برخوردار بود. اين مقاومت به‌ مرور زمان نياز به‌ پشت جبهه‌ پيدا کرد. اين پشت جبهه‌ به‌ لحاظ جغرافيايي عراق و ترکيه‌ مي‌توانست باشد. ترکيه‌ در سرکوب با حکومت ايران متحد شد. عراق اما خصومت ديرينه‌ با ايران داشت. اين خصومتها با به‌قدرت‌رسيدن رژيم خميني و تحريکات آن به‌ مرحله‌ي جديدي رسيد و منجر به‌ حمله‌ دولت عراق به‌ ايران شد و بدين ترتيب شکافي جدي بين اين دو دولت ايجاد شد. نيروهاي کردستان  و بخشي از نيروهاي سياسي چپ ايران که‌ به‌ يدک حکومت اسلامي تبديل نشده‌ بودند، راهي جز استفاده‌ از شکاف اين دو دولت ارتجاعي و استبدادي نداشتند. لذا از سويي نيروهاي کردستان عراق و جريانات شيعه‌گرا و حتي حزب کمونيست عراق از کمکهاي دولت ايران بر عليه‌ دولت عراق برخوردار گشتند و نيروهاي کردستان ايران و بخشي از نيروهاي چپ ايراني از کمکهاي دولت عراق براي مقابله‌ با دولت ايران.

5. در همان اوان جنگ دکتر عبدالرحمن قاسملو، دبير کل حزب دمکرات کردستان ايران طي پيامي تاريخي اعلام داشت که‌ اگر حکومت اسلامي ايران بخشي از خواسته‌هاي مردم کردستان را بپذيرد، در جبهه‌ي حکومت اسلامي بر عليه‌ دولت عراق وارد جنگ خواهد شد. رژيم اسلامي ايران اما به‌ چيزي کمتر از نابودي فيزيکي جنبش کردستان و قلع و قمع مبارزين کرد راضي نبود. به‌ اين ترتيب مبارزه‌ بر عليه‌ رژيم ايران ادامه‌ يافت. در تمام طول اين سالها حزب نامبرده‌ بارها و بارها اعلام داشت که‌ اصل مذاکره‌ و گفتگو حتي با‌ رژيم ايران را منتفي نمي‌سازد. رژيم از اين فرصت بهره‌ گرفت و طي پيامي غيرمستقيم اعلام داشت که‌ حاضر است با حزب دمکرات کردستان ايران مذاکره‌ کند. تحليل اين حزب اين بود، اين رژيم حاضر است با رژيم صدام که‌ مسؤول حمله‌ به‌ ايران و نابودي بخشي از آن در طي اين هشت سال بوده‌، مذاکره‌ کند، چرا نبايد با هموطنان خودش به‌ سازش برسد. لذا پاي اين مذاکره‌ رفت. رژيم اسلامي اما آنجا نيز ماهيت پليد و تروريستي خود را به‌ اثبات رساند و گفتگوکنندگان کرد به‌ رهبري دکتر قاسملو را ترور کرد.

  1. اين مبارزه‌ امروز با کميت کمتر و کيفيت بيشتر همچنان ادامه‌ دارد. مبارزه‌اي چنين وسيع بدون اخذ کمکهاي متفاوت از طرفهايي که‌ مصالحشان در تقويت مبارزه‌ با حکومت اسلامي است، ناممکن است. مبارزه‌ي کرد مبارزه‌ي يک جريان سياسي روشنفکري نيست که‌ بتواند با انحلال خود و يا مهاجرت رهبرانش به‌ خارج تعطيل شود. احزاب کردستان ايران تنها مسؤوليت تشکيلاتهاي خود را بر عهده‌ ندارند؛ آنچه‌ بر دوش آنهاست انتظارات عظيم يک ملت و تأمين انبوهي از فعالين و خانواده‌هايشان است. لذا هرگونه‌ شکست اين احزاب شکست يک ملت و فاجعه‌اي انساني (و نه‌ صرفا سياسي) براي اين انسانها تلقي مي‌شود که‌ حاضر نشده‌اند به‌ دليل چند دهه‌ مبارزه‌ زير يوغ حکومت اسلامي بروند. براي جلوگيري از اين تراژدي نمي‌توان و نبايد از کمکهاي خارجي صرف نظر کرد. اين خصلت تمام جنبشهاي رهائيبخش جهان بوده‌ است. خارج از جنبش کردستان در ترکيه‌، عراق، سوريه‌ مي‌توان من باب نمونه‌ از جنبش ملي فلسطين و جنبش ضدنژادپرستي آفريقاي جنوبي نام برد. آيا کسي پيدا مي‌شود اين‌ دو جنبش را بخاطر اخذ کمک از اين يا آن دولت مورد مؤاخذ قرار دهد. براي نمونه‌ فلسطينيان همواره‌ مورد حمايتهاي وسيع شرق و غرب، کشورهاي عربي و سرمايه‌داري و سوسياليستي، استبدادي و دمکراتيک قرار گرفته‌اند. جنبشهاي ملي بايد براي اين کمکها سياست خارجي و ديپلماسي بين‌المللي داشته‌ باشند. اين جنبشها را بنا به‌ رسالتشان نمي‌توان يکباره‌ در قالب شرق يا غرب گنجاند. آنها چون نمايندگان مصالح سياسي يک ملت ناگزيرند تلاش کنند با هر دو بلوک و ماوراي آن ارتباط برقرار کنند.

7. من عضو هيچکدام از احزاب کردستان ايران نيستم، اما به‌ آنها از جمله‌ براي حفظ استقلال سياسي‌شان در دشوارترين شرايط فخر مي‌ورزم. اين استقلال باعث شد که‌ حکومت عراق هيچگاه‌ نتواست از آنها اهرم ويژه‌ي خود بر عليه‌ دولت ايران بسازد. اين استقلال باعث شد که‌ حکومت عراق نتوانست از منطقه‌ي نفوذ آنها وارد ايران شود. اين استقلال اما در همان حال باعث شد که‌ نيروهاي آنها بارها از سوي هواپيماهاي دولت عراق بمباران، حتي بمباران شيمايي شوند. اين استقلال باعث شد که‌ شهرهاي کردستان ايران نيز بارها مورد تجاوز هوايي دولت عراق قرار گيرند. نگاهي به‌ نشريات آن هنگام اين جريانات حکايت از اين قائم‌به‌ذاتي آنها دارد. جالب است که‌ احزاب کردستان ايران مخصوصا به‌ اين دليل در ميان اپوزيسيون آن هنگام و نيروهاي حاکم کنوني کردستان عراق و عراق از حرمت ويژه‌ برخوردار بوده‌اند. قياس اينکه‌ امروز در عراق چگونه‌ به‌ سازمان مجاهدين خلق ايران و احزاب کردستان ايران نگريسته‌ مي‌شود، بسيار جالب است. چندي پيش سندي از ويکي‌ويکس در مورد مذاکرات دکتر قاسملو با سفارت آمريکا در بغداد منتشر شد که‌ بسيار خواندني است. در گزارش سفارت آمريکا به‌ وزارت خارجه‌ي آمريکا آمده‌ بود: “قاسملو از اينکه “شورويها پيوسته فکر مي کنند که حزب دمکرات کردستان ايران به آمريکايي ها نزديک است و امريکاييها فکر ميکنند که به روسها نزديک هستند” شکوه ميکرد، وي ادعا ميکرد که‌ “کردها هيچ دوستي به غير از کوهستانها ندارند”. ملاحظه‌ می‌شود دکتر قاسملو آنجا بعنوان نماينده‌ی حزب دمکرات سخن نمی‌گويد؛ وی ديپلمات يک ملت است و از موضعی نيرومند سخن می‌گويد، چون غير از اين را در شأن کردستان نمی‌داند. کردستان عادت دارد با قامتی برافراشته‌ با دشمنان کوچک و بزرگ خود روبرو شود. برای سازماندهی اين روبرويی نه‌ ايدئولوژيک، بلکه‌ کاملا پراگماتيسی و چون يک ملت عمل و مصالح ملی خود را دنبال می‌کند. اين مصالح ملی است که‌ ضرورت ايجاد روابط با جهان خارج را ايجاب می‌کند. اين را حکومت اسلامی و بخشی از اپوزيسيون هنوز درک و هضم نکرده‌ است. به‌زعم رژيم قباحت است کردستان با دشمنان اين رژيم رابطه‌ داشته‌ باشد.

8. درحاليکه‌ خود‌ اين حکومت در بحبوبه‌ی جنگ با عراق نه‌ تنها از آمريکا، بلکه‌ از خود اسرائيل نيز کمکهای تسليحاتی تعيين‌کننده‌ می‌گرفت. بمباران تأسيسات نيروگاه‌ اتمی عراق از سوی اسرائيل در جريان جنگ با ايران به‌ درخواست و همکاری و هماهنگی دولت ايران صورت گرفت، همان دولتی که‌ می‌خواست از راه‌ کربلا به‌ قدس برود و اسرائيل را نابود سازد. و از ياد نبريم که‌ دولتهای ايران همواره‌ با تمام دولتهای جهان، چه‌ برسد به‌ دولتهای همسايه،‌ روابط و همکاری داشته‌ است. يک نمونه‌ی استثنائی تنها اسرائيل در مقطع بعد از انقلاب بوده‌ است که‌ اين هم ـ همانطور که‌ ذکرش رفت ـ تماما درست نبوده‌ است. معلوم نيست چرا نيروهايی که‌ با آن درگيرند، نبايد چنين روابط و همکاريهای داشته‌ باشند. اگر نفس ايجاد روابط با کشوری از نيرويی “وابسته‌” می‌سازد که‌ حکومتهای ايران وابسته‌تر از هر جريانی بوده‌اند. مابقی اپوزيسيون ايران نيز بسته‌ به‌ بزرگی و کوچکی‌اش کم و بيش هميشه‌ از اين روابط برخوردار بوده‌ است، به‌درستی هم بوده‌ است. اما رابطه‌ی‌ احزاب کردی به‌ پيراهن عثمان تبديل می‌شود. همين ديشب خيلی کوتاه‌ شاهد بحث مجموعه‌ای از روشنفکران ايرانی حول اخلاق و معنويت در تلويزيون بی‌بی‌سی بودم که‌ گويا در کتابخانه‌ی سلطنتی برگزار شده‌ بود. اين برای خيلی‌ها به‌درستی امری بديهی جلوه‌ می‌کند. اما آيا مشارکت روشنفکران کرد هم در چنين بحث و تلويزيون و مکانی امری طبيعی ديده‌ می‌شود يا با اتهامات “وابستگی” و غيره‌ همراه‌ می‌گردد؟! 

9. آيا اخذ کمکهايی از خارج توسط احزاب کردستان قابل ملامت است؟ ابدا. قابل ملامت می‌بود اگر

  • يک) امکان فعاليت سياسی علنی و قانونی در ايران موجود می‌بود،
  • دو) احزاب کردستان استقلال عمل و سياسی خود را از دست می‌دادند،
  • سه‌) رژيم در تعامل با آنها به‌ خشونت و جنگ و ترور و اعدام متوسل نمی‌شد،
  • چهار) آلترناتيو ديگری جز تسليم وجود می‌داشت،
  • پنج) خود رژيم در سرکوب آنها از دولتهای همسايه‌ ياری نمی‌گرفت،
  • شش) رژيم در سرکوب جنبشهای کردستان آن سوی مرزها با اين رژيمها همکاری نمی‌کرد،
  • هفت) خود رژيم در موارد ديگری به‌ جنبشهای کردی آن سوی مرزها کمکهای مالی و نظامی و لجستيکی و پشت‌جبهه‌ای نمی‌کرد،
  • ·         هشت) رژيم به‌ جنبشهای ملی و اسلامی کشورهای ديگر از اين نوع کمکها نمی‌کرد.
  1. حال خارج از تأمين ملزومات مبارزاتی پرسيدنی است: هزاران فعال سياسی کرد، آن هنگام که‌ ماشين سرکوب نظامی و جوخه‌های اعدام متعلق به‌ حکومت اسلام شهرهای کردستان را اشغال کردند، کجا بايد می‌رفتند جز به‌ عراق؟ آيا آنها امکان اين را داشتند و يا می‌خواستند با هواپيماي ايران‌اير از مهرآباد به‌ استانبول و کويت و دبی و از آنجا به‌ اروپا و آمريکا و استراليا “مهاجرت” کنند؟ خوب انبوه‌ اين نيروها به‌ امکاناتی برای زنده‌ماندن و تجديد سازمان خود نياز داشتند.
  2. به‌ويژه‌ شايسته‌ است در نظر گرفته‌ شود که‌ موقعيت مبارزاتی و وسيع‌بودن و اجتماعی بودن مبارزه‌ راه‌ ديگری پيش پای نيروهای جنبش کردستان نمی‌گذارد. هر اتفاقی در بطن اين مبارزه‌ می‌افتد، وسعت آن آنقدر است که‌ درنورديدن مرزها امری ناگزير می‌شود. اين برای تمام بخشهای کردستان صدق می‌کند. صدام يورش می‌آورد و در پی آن صدها هزار نفر برای نمونه‌ وارد خاک ايران می‌شدند. در چنين وضعيتی نيروهای جنبش کردستان عراق می‌بايست در پی ارتباطاتی با ايران می‌بودند. اين برای کردستان ايران نيز بارها صدق نموده‌. به‌ يادم دارم، انبوهی از ستونهای ارتش و سپاه‌ پاسداران به‌ مهاباد نزديک می‌شد. احزاب سياسی برای اينکه‌ آسيبی به‌ مردم و شهر نرسد، شهر را ترک کردند ـ با آنها هزاران نفر مردم مدنی، چون در غيبت نيروهای رزمنده‌ی کرد در شهر احساس امنيت نمی‌کردند. آيا سامان و سازمان‌دادن سيل عظيم اين مردم کار حزب سياسی در حال مبارزه‌ای سخت است؟ نمونه‌ای ديگر: رژيم ايران مهاباد را از زمين و هوا با توپ و خمپاره‌ می‌کوبيد. رژيم شهر را محاصره‌ نبوده‌ بود و اجازه‌ نمی‌داد آذوقه‌ به‌ شهر برسد. آنچه‌ آن هنگام احزاب سياسی (دمکرات و کومله‌ و فدائی) که‌ در داخل شهر نبودند، بايد خارج از آن ابتکاراتی برای رساندن مواد غذايی به‌ شهر بخرج می‌دادند، تا مردمی را که‌ در شهر گروگان حکومت اسلام بودند و از خمپاره‌های آن جان سالم بدر برده‌ بودند، از گرسنگی جان ندهند. آيا اين چنين کاری اصولا کار کلاسيک حزبی است؟ البته‌ که‌ نيست. اين نمونه‌ و دهها نمونه‌ی ديگر نشان می‌دهند که‌ مسؤوليت احزاب کردستان از محدوده‌ی مسؤوليت احزاب کلاسيک فراتر بوده‌ است و انتظارات مردم کردستان هم از آنها فراتر. مردم کردستان از احزاب کردستان توقع دارند همان نقشی را ايفا کنند که‌ معمولا دولتها ايفا می‌کنند: از آنها در مقابل رژيم صيانت کنند، برايشان راديو و تلويزيون داير کنند و نشريه‌ انتشار دهند و با کشورهای خارج ارتباط بگيرند و شر قاچاقچايان و موادفروشان را از سرشان کم کنند، … و در همان حال برايشان با رژيم اسلامی مبارزه‌ کنند.
  3. همچنين از ياد نبريم که‌ مردم اين سوی کردستان خاک آن سوی کردستان را بيگانه‌ محسوب نمی‌کنند. فراموش نکنيم که‌ ارتباط مردم دو سوی مناطق مرزی با هم همواره ـ گاه‌ کم، گاه‌ زياد ـ برقرار بوده‌ است. سيمهای خاردار مرزهای جداکننده‌ نه‌ تنها از سوی اين مردم “گوهر” نيستند، بلکه‌ چون نماد تظلم تاريخی تحميل شده‌ بر کردها نگريسته‌ می‌شود. همه‌ی اينها وجود حداقلی از روابط را ايجاب می‌کنند.
  4. و بلاخره‌ اينکه‌ در روانشناسی کرد تفاوتی بين حکومتهای حاکم بر کردستان نبوده‌. به‌ عبارتی ديگر برای نمونه‌ حکومت اسلامی ايران حکومتی خودی نيست که‌ ارتباط با دولتی غيرخودی را توجيه‌‌ناپذير سازد.
  5. سياست خارجی از بدو جنبش کردی از اجزاء اصلی سياست و مبارزه‌ی آن بوده‌ است. اين جنبه‌ از سياست کردی در سالهای اخير با هماهنگی سازمانهای سياسی و شخصيتهای ايرانی فشرده‌تر و برجسته‌تر شده‌ است. بحرانهايی که‌ رژيم ايجاد می‌کند، بستری مناسب برای اين کار فراهم می‌سازند. هدف بايد جلب پشتيبانی بين‌المللی برای تغيير رژيم در ايران باشد.
  6. رژيم يک اپوزيسيون ايزوله‌شده‌ می‌خواهد، لذا به‌ مانند ديگر رژيمهای استبدادی همواره‌ اپوزيسيون خود را بخاطر ارتباطات خارجی وابسته‌ به‌ “اجانب”‌ معرفی می‌کند. آری، برای رژيم اسلامی ايران اپوزيسيون سالم و صادق و مستقل و بدون روابط با استکبار و صهيونيسم وجود ندارد. بخشی از اين اپوزيسيون نيز بخش ديگر را چنين معرفی می‌کند، آن هم به‌ دو دليل: نخست اينکه‌ اين بخش از اپوزيسيون نيز از همان منطق حکومتگران برخوردار است و بر آن است حکومت اسلام هر کاری دلش خواست می‌تواند در اين ارتباط انجام دهد، چون حکومت است و احزاب تحت تعقيب مجاز نيستند که‌ روابطی با کشورهای ديگر برقرار کنند و دوم برای اينکه‌ اين اتهام را از سر خود بردارد. ما بايد از اين دور باطل، از اين منطق معيوب بدرآئيم. بايد با صدای رسا بگوئيم که‌ اپوزيسيون حق دارد و مکلف است با کشورهای ديگر پيوند برقرار کند. اينکه‌ اين باب طبع حکومت اسلامی نيست، بديهی است. مرعوب شانتاژ آن شدن غيرطبيعی است.. مگر وجود اپوزيسيون باب طبع رژيم اسلامی است که‌ عملکرد آن مورد تأييدش باشد؟! به‌ هر حال جنبش کردستان به‌ دلايل پيشگفته‌ اين حق را برای خود قائل است، ترجيح می‌دهد اين کار را به‌ همراهی بخشهای ديگر اپوزيسيون انجام دهد، اما در فقدان چنين آمادگی خود در چهارچوب مصالح مبارزاتی جنبش کردستان آن را به‌ تنهايی پی می‌گيرد. صراحت در اين زمينه‌ نيز شرط صداقت است.

 

18 مه‌ 2012

:

www.nasser-iran.com

info@nasser-iran.com  

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی