"an independent online kurdish website

البته در جهان علم و بویژه علم ملت و نژاد شناسی این کار باید انجام بگیرد و انسان تابع تعریفهای تعیین شده است و هیچ اشکالی ندارد. ولی اگر درجهان سیاست، آنهم به شکل منفی اش،dr_golmerad_2011

این واژه ها را بصورت فوق بکار گیریم، کمی بوی ناسیونالیست از آن خواهد آمد و بیش از حد پر بهاء به یک نژاد خاص دادن است. دراینجا مثالهای زیادی می توان آورد اما برای جلو گیری از اختلاف سلیقه ها و در گیری های بی جهت از ذکر آنها خود داری می شود. فقط در یک کلام می توان گفت: که دیکتاتور طلبان و کسانی که به دنبال مشت آهنین می گردند، نه فقط استفاده از این واژه ها، بلکه دست بهر نیرنگی می زنند و ازهر وسیله ای استفاده می کنند که دشمنی بین ملتهای یک سر زمین را بوجود بیاورند. اینها مثالهای تاریخی که هیچ گونه ربطی بهم ندارند، می آورند. اینها فکرمی کنند بدین ترتیب آمادگی ذهنی برای پذیرش تئوری مطرح شده خودبوجود خواهند آورد که جامعه به قبول یک دیکتاتوری ویک مشت آهنین بله بگوید. همین کاررا به شیوه دیگری اکنون درجمهوری اسلامی، انجمن حجتیه درکنار دعاهای روزانه، تقریبا انجام می دهد. یعنی دامن زدن به نارضایتی عمومی که امام زمان زود تر بیاید. در واقع همان مشت آهنین. پس شاخه ای ازاین انجمن می کوشد فاجعه ای و وضع اسفباری را بوجود آورند که “امام زمان زود تر ظهور” کند و این فاجعه و نا بسامانی را او ازمیان بر  دارد. حالا این امام زمان اگر دیکتاتوری هم باشد و کاری به کارترویج خرافات نیز نداشته باشد که معمولا نخواهد داشت، هیچ اشکالی ندارد و حجتیه ای ها و نظیر آنان سکوت خواهند کرد. حقیقتا عین همین را در میان دیکتاتور طلبان داریم، نظیر کسانیکه به تنفر و دشمنی دامن می زنند و یا مانند آقای محمد امینی و امثال، دروغ می بافند و بخورد مردم می دهند که این گونه اختلاف بوجود آید. در صورتی که کسی از دانشگاه فارغ التحصیل شود و تیتر دکترا داشته باشد، حق ندارد دروغ بگوید و مطلقا حق ندارد حقه بازی سیاسی بکند، زیرا اگر چنین باشد، باید مقام و تیتر دانشگاهی را زود پس بدهد. آنگاه هر کاری دلش می خواهد می تواند بکند در غیر آنصورت همان کاری که درآلمان انجام گرفت، مانند، آبرو ریزی فون گوتنبرگ وزیر دفاع آلمان و یا خانم سیلویا کوخ-مهرین عضو فراکسیون لیبرالها درپارلامان اروپا که کار دکترای خودرا رونویس کرده بودند، نوعی تقلب و کلاه برداری به شیوه دیگر بود. پس آقایانی مانند محمدامینی که تبلیغ حکومت دیکتاتوری می کنند و باور دارند که پیشرفت درسایه دیکتاتوری هم امکان پذیر است، این حق برای خودشان است، اما نباید زیر نام محقق و سوء استفاده از تیتر دکترا به مردم دروغ بگویند و یا با واژه ها بازی کنند! شاید در گذشته می کردند و کسی به آنها معترض نمی بود، اما امروزه دیگر گذشته نیست و انسان نمی تواند هر کاری که دلش بخواهد، در صورتیکه به جامعه لطمه بزند، انجام دهد. مامی توانیم درهر دادگاهی ثابت کنیم که ازاعتماد مردم سوء استفاده کردن خودبزرگترین لطمه است. درهرصورت خوش بختانه جز بنده نوعی، آن هم برای پاسخ گوئی به نوشته ها و گفته های این آقایان و روشنگری در افشای تحریف تاریخ که بویژه از طرف آقای محمد امینی بدون توجه به پرنسیپ انسانی، فراوان انجام می گیرد، خیلی هم جدی گرفته نمی شود و کمتر کسی به آنها توجه می کند. آن کمتر افراد، جز دیکتاتور طلبان و احسا ساتیون نمی توانند باشند، و گر نه کسی مطالب از این دست را نمی خواند. زیرا”نان گندم خورها”  خوب می دانند که قلم زنان این مطالب درخدمت به جنگ افروزی و خون ریزی هستند. در حالی که دنیای امروز، جنگ و دشمنی را نمی پذیرد.

شاعر بزرگ ایران زمین، مولوی چند قرن پیش پند شعر گونه ای گفته است که در اینجا ذکرش بی سود نیست:  “ما برای وصل کردن آمدیم      نی برای فصل کردن آمدیم”

قصد از نگارش این مقاله آنست که اخیرا نوشته ای خواندم از هم میهن عزیز آقای ناصر کرمی، زیرعنوان “فرهنگ ترک تبار و نفرت آفرینی” و همچنین ویدئوی را شنیدم  ودیدم که از تلویزیون آی آر تی وی و ایران ما پخش شده است زیر نام صد سال تلاش و گفت گوئی تلفنی از شهره عاصمی با محمد امینی در رابطه با تجزیه طلبی و فدرالیسم. برای من و با اطمینان هزارها و میلیونها هم میهن عزیز این پرسش مطرح است که چرا گردانندگان این چنین رسانه ها، درحالی که همکاران مخالف خودرا متهم می کنند که از آمریکا پول می گیرند و تبلیغ برای تجزیه کشور می کنند؛ اولا خود از تجزیه طلبی چه می فهمند وبفرض گروهی ازانسانها، اگر نخواهد باگروه دیگر زندگی کنند وتجزیه طلب باشند، هیچ ازخود پرسیده ایم چرا؟! دوماخود ازکجا پول می آورند تا بتوانند تلویزیونهای 24 ساعته را بگردانند؟! ما کردها مثلی داریم که گوید: “شمامه فقط برای دست خرس خوب است؟” اگر پول گرفتن از آمریکا بد است، پس باید برای همه بد باشد و اگر خوب است، آنهم برای همه بایدخوب باشد. بعلاوه اینها، بنظرمن برای اجرای هر برنامه، باید متخصص در موضوع دعوت شود، نه هرکسی که حتا تعریف واژه های سیاسی و ملت شناسی را، باصراحت بگویم، نمی داند و یا نمی خواهد بداند، اما چون “موافق ماحرف می زند” و تکیه بر دروغ گوبلزی می کند، چپ و راست او را دعوت کنیم و از این پول باد آورده که اگر از آمریکا گرفته نمی شود، از کجا می آید؟! برای دروغ بافی های اش خرج کنیم! در هر صورت من به ترتیب، از هر دو بحث خواهم کرد. اگر چه پاسخ گوئی به این مطالب پخش یا نوشته شده که همه امکانات دراختیار مجریان آن گذاشته می شود و واقعا وقت گیر و طاقت فرسا هستند، اما برای حداقل خوانندگان عزیز با امکانات محدود رسانه ای که ما دراختیارداریم، زیانی نداردکه بدانند واقعیت چیست وچراکف لای دهان این حضرات افتاده است وضمن اینکه بهم حمله می کنند وتحمل سایه یکدیگررا ندارند، اما با تمام قوا علیه اقوام و ملتهای آگاه ایران مبارزه مشترک دارند و هر دو جناح، تا خر خره راست و برتری طلب می کوشند به ساختار یک دیکتاتوری چه مایل باشند و چه نباشند، در آینده کمک رسانند. اول به محتوای مقاله آقای ناصر کرمی، می پردازیم که بدون شک مارا، بر عکس پند مولوی، ازهم دور می کند وتفرقه می اندازد تا بهم نزدیک کند! البته این بدان معنا نیست که گفتگوهای آقای امینی اختلاف برانگیز نباشد. نه بر عکس این افکار، مصاحبه های او چون با دروغ و سفسطه آمیخته است، برای جوانان پاک دل و نا آگاه، بسی خطر ناک تر است. اما خوشبختانه بدلیل آسانی ارتباطات در جهان مدرن و آشنائی جوانان ما بازبانهای بیگانه و دنیای اینترنت و دانشی چند ازتاریخ سر زمین خویش و کسب اطلاعات در مورد تعریفهای علمی ملت شناسی و بعلاوه آشنائی کم و بیشی با افکار ناسیونالیستی افراطی و دروغ پر دازی بیش ازحد آقای امینی، کمتر کسی به حرفهای او توجه می کند. خوب آقای ناصر کرمی نیز باید بداند که دنیای امروز مانند صد سال پیش نیست که مابرای جمع آوری نیرو و پشتیبان، احساسات جوانان را برانگیزیم. درست است به ظاهر دیده می شود که عده ای از جوانان به دلیل تنگنای اقتصادی به نیروی بسیج و پاسدار روی می آورند، اما همه جوانان غیور ما با هر قیمتی زندگی نمی کنند و نمی خواهند از چاله در آیند و به چاه بیافتند و این عزیزان دیکتاتور طلب کور خوانده اند، جوان فارس و کرد و آذری و بلوچ و عرب و ترکمن نمی خواهند در برابر هم قرار گیرند که یک مشت آهنین، بر پشت آنها سوارشود. جهان متمدن تجزیه وتحلیل درست براساس منطق می پذیرد تا احساسات بر انگیزی و دشمنی پراکنی. بنا بر این بیان چنین جملات تحریک کننده و خصومت زائی که می گوید: “به جرأت می توانم بگوییم اگر همهءِ نسل جوان میهن دوست ایرانی متوجه دید گاههای شوم تُرک تباری در ایران شوند، من را هم بعنوان عضوی از خود و یا سخنگوی خود نخواهند پذیرفت، همین امروز از گوشه کنار پیام هایی دریافت می کنم، که من نباید انرژی و وقت خودم را صرف گفته ها و نوشته های مردم تُرک تبار کنم، آنها براین عقیده هستند، که درزمان مناسب جواب دنداشکنی در ایران به آنها خواهند داد و ایران را برایشان به جهنم تبدیل خواهند کرد”، بسیار خطر ناک است، این جملات را گفتن. این یک نوع تحریک به جنگ افروزی بین مردمان پاک دل ملیتها خواهد بود. ایشان تا خرخره و دندان ناسیونالیست، تازه ازخود افراطی تر درمملکت می بیند و بدون آنکه ریشه های قلدری و احساساتی بر خورد کردن را بررسی کند، جمله مقابله به مثل را از زبان برخی از جوانان متهور و احساساتی مملکت مطرح می کند که جواب دندان شکنی در ایران به “ترک تباران” خواهند داد و ایران را برایشان به جهنم تبدیل خواهند کرد!! انسان از خود می پرسد، چه تحریک و دشمنی تنفر برانگیزی بدتر از این بین جوانان می تواند باشد؟! درجای دیگر آقای کرمی می کوشد، سید علی خامنه ای را که گویا نام یکی ازشهرهای آذربایجان، راتصادفی برایش به فامیلی برگزیده اند، و آن هم به دلیل مهاجرت پدر بزرگش ازتفرش به آذربایجان بوده، ترک تبار معرفی کند!! در صورتیکه خامنه ای متولد و بزرگ شده مشهد است و در آنجا مدرسه رفته و در قم تحصیل دینی کرده است.

شاید آقای کرمی عزیز خود متوجه فرمایشات خودشان نباشند، اما جملات شان جوانان احساساتی را تحریک می کند و بوی دشمنی و چند دستگی از آن برمی خیزد. یعنی هر خواننده ای این برداشت را از آن می تواند بکند. ایشان اول ترکهارا بدو افراط گرا که اسلام را رواج داده اند، معرفی می کند و بعد خامنه ای را ترک تبار می نامد که خوب بتواند به نتیجه دلخواهش برسد. تازه بفرض اگر هم خامنه ای ترک تبار باشد. مثلی است فارسی که می گوید: یک گل بهار نمی شود. بعلاوه او در بست در خدمت فارسهای ناسیونالیست افراطی است. یعنی واقعا در هیچ برهه ای از زمان حتا در دوره پهلویها که تاپوست و استخوان ناسیونالیست و یک دست خواه بودند، به اندازه یک دهم خامنه ای خدمت به افراطیون فارس نکردند. بعلاوه باز روایتی آلمانی ومعروف است که گویند آدم هرچه خودش بخواهد از ایل و تبار کسی، برداشت می کند، نه آنچه که واقعیت است. گویند: مردی تبرش را گم کرده بود و به همسایه خود مظنون شد که او تبررا دزدیده است، زیرا با زیرنظر گرفتن این همسایه، می دید او مانند یک دزد راه می رود و نگاهش مثل یک دزد است و مانند یک دزد بیخ گوشی حرف می زند و غیره. تصادفی زن خودش تبررا جابجا کرده بود و پیدا شد. این بار مرد همسایه را که نگاه می کرد، آدم با وقاری می دید که همه صفات نیک در او جمع بود. آن طور که گفته شد آقای خامنه ای درمشهد متولد شده و جدش تفرشی است. آقای کرمی چون ضدیت با نام ترک دارد و او نیز مانند همه ما با رژیم ملاها در ایران که استبداد مذهبی بدون دخالت لیبرالهای آقای کرمی پسند را بوجود آورده اند، مخالف است. پس باید خامنه ای را که رهبر این جمهوری اسلامی است با هر صفتی که بنظر این آقای کرمی بد است، نامید! پس این روایت آلمانی درست است. آدم هرچه خودش بخواهد می بیند، نه واقعیت را. حالا اگر پدر بزرگ، خامنه ای برای کار و کاسبی به آذربایجان رفته و در خامنه مقیم شده و شناسنامه رضاخانی گرفته است، نمی توان او را ترک تبار خواند. چه بسا سید حسن تقی زاده در خدمت رضا شاه، ترک تبار هم بود! یا محمدساعد مراغه ای دودوره نخست وزیر دیکتاتور، آذربایجانی وترک تبارهم بود، اما در خدمت خود ودیکتاتوری قرارداشت نه خدمت به ملت آذربایجان. بر گردیم به خامنه ای، دربعضی منابع آمده است که مادرخامنه ای، خواهر شیخ محمد خیابانی بوده و در منابع دیگر گویند که عمه اش زن شیخ محمد خیابانی بوده است. اگر اینطور باشد پدر خامنه ای و شیخ محمد خیابانی با خواهر های هم ازدواج کرده اند. بهر حال آن از بحث این مقاله خارج است و ما یک گل را بهار و خزان نمی دانیم. در تاریخ اردلانهای کرد وزیر دربار و اینانی که نام بردیم داشته ایم. این دلیل بر آن نمی شود که اینها خادم به ملت خویش بوده اند. ما صلاح الدین کرد داشتیم که افتخار به کرد بودن خود می کرد و بزرگترین خدمت را به اسلام نمود، یعنی اسلام را دریک برهه اززمان نجات داد، اما حتا یک مدرسه زبان کردی ایجاد نکرد. آقای کرمی عزیز، شما اگر ضدیت با ترک تبار دارید، جای خود دارد. آن گونه که خودتان می فرمائید ندارید، پس بهتراست ازبیان چنین جملاتی هم خود داری کنید. خوشبختانه با صراحت از راسیست بودن فاصله گرفته اید و این کار درستی است. اماخامنه ای ترک تبار نیست، بلکه فارس تبار اصل است. من کرد بر عکس شما هیچ کسی را برای ستایش یا گرایش به ملتی سر زنش و تعریف نمی کنم. اگر واقعا به دمکراسی باور داریم و به دنبال مشت آهنین نیستیم، باید حقوق همه انسانهارا ازهر ملت وقومی محترم بشمریم. بدون شک درمیان همه ملتهای ایران افراد بد وخوب به نسبت کم و زیاد داریم. اگرفردی متعلق به جامعه ترک به شما بدی کرده است، همان گونه که حکومت ترکیه به بیشترین بخش از کردهای ما می کند، این دلیل بربدی همه ترک تبارها نیست، بلکه تعلیم و تربیت است که انسان را نیک یا بد بار می آورد و ما باید در تغییر بنیادین این تعلیم و تربیت بکوشیم و جامعه ای بوجود آوریم که آقای امینی نوعی امکان نیابد، مجددا قصد پیاده کردن حکومت مستبده را بکند. اینکه شما با صراحت و بنا به این فرموده خودتان: “من مخالف سلطنت در شکل آسیایی و در فرم تشریفاتی اروپایی و غربی و دمکراتیک آن بوده ام و هستم، گر چه لیبرالیسم و سیستم پارلمانی از درون همین پروسهء رفرمیستی سلطنت بوجود آمد؛ ولی من هر نوع سلطنت را شکل تکامل یافتهء برده داری ارزیابی میکنم”. مخالف سلطنت از هر نوعش هستی، لایق ستایش است. و ما تا اینجا همراهیم. اما باید بپذیریم که انسانها و ملتهای یک سرزمین مانند فارسها، آذری ها، کردها، بلوچها، عربها و ترکمنها هر کدام دارای حق و حقوقی هستند اگر ما به الفبای دمکراسی معتقدیم، باید حقوق این ملتها را به رسمیت بشناسیم. نه مانند آقای امینی از بنیاد منکر زبان و ادبیات ملتها و حتا اقوام ایرانی بشویم!!

آقای امینی در مصاحبه اش با آی آر تی وی گویا در سال 1388 خورشیدی است که علنا پیشرفت و مدرنیته را بر آزادی و دمکراسی مقدم می دانند و در واقع می خواهند ثابت کنند که رضا شاه دست نشانده انگلیسی ها بایستی بطور دیکتاتورانه رفتار می کرد وگر نه هیچ پیشرفتی در کشور انجام نمی گرفت! یادم نمی رود من نیز چهل سال پیش فکر می کردم رضا خان در مملکت کارهائی کرده. یک شمالی عزیز دوستم که پزشک بود، نگاهی دوستانه به من کرد و گقت: “شگرد انگلیسیها که بر نیمی از جهان حاکمیت می کردند درهمین بود اگر ننه قزی را هم بر رأس یک مملکت بگذارند، اورا به پیشرفتهائی مجبور می کنند که کارت برنده در دست داشته باشند و آن را به رخ مردم بکشند. پس چادر از سر زنان برداشتن و راه آهن درست کردن کار رضاخان به تنهائی نبود، بلکه استراتژی نظامی و دنیای مدرنتر در برابر انقلاب اکتبر ایجاب می کرد این رفرمها انجام گیرد. درهرصورت او در این مصاحبه می گوید: امنیت مقدم بر دمکراسی و آزادی است. بدیگرسخن ایران می بایستی بامشت آهنین اداره می شد! او استبدادی محمد علی شاه قاجار را غیرمستقیم تأیید می کند. بدین ترتیب می گوید: “103 سال پیش در میدان توپخانه شیخ فضل الله نوری آن آخوند مردمی یا مترقی را اعدام کردند و 70 سال بعدش خمینی آمد و همان کاری را کرد که شیخ فصل الله می خواست بکند”! ببینید عوامفریبی تا کجا پیش می رود. خوب آن کسانی که در باره تاریخ نوین ایران کم می دانند، شاید بحرفهای آقای امینی و مقایسه ایشان با دو دلی و شک و تردید نگاه کنند و یا بپذیرند آنچه را که آقای امینی می گوید. درواقع این شیخ فضل الله نوری هوادار پر و پا قرص محمدعلی میرزای قاجار که مجلس را به توپ بست، بود و او یک حکومت مشروعه بجای مشروطه در ایران را می خواست پیاده کند. خوب حالا اگر از مردمان ملتهای ایران پرسش شود که حکومت شاه خوب بود یا حکومت خمینی و ملاها، طبیعی است که همه خواهند گفت: حداقل حکومت شاه بهتر از حکومت فعلی ملاها بود. آقای امینی و همه دیکتاتور طلبان از این آب گل آلود بخوبی ماهی می گیرند و برخی از مردم نیز احتمالا بحرفشان هم باور کنند. آقای امینی مضراتی در آزادی می بیند و هیچ لزومی نمی بیند که به مسئله ی تعلیم و تربیت اشاره  کند.

در مصاحبه دیگر خانم شهره عاصمی، گوینده تلویزیون “ایران ما” حدود 45 پنج دقیقه با آقای امینی در باره نگرانی های آقای مهندس کورش زعیم از ترس تجزیه ایران و پیاده شدن فدرالیسم درآن کشور صحبت کردند. که خوشحال می شدم خانم گوینده محترم این چنین امکانی را هم به فدرالیست خواهان بدهند که در همان تلویزیون حرفهایشان را بزنند نه فقط سفسطه ها و ماست مالی های آقای امینی را بخورد بینندگان محترم خود بدهند. در این مصاحبه آقای امینی با پر روئی تمام ملتها و حتا اقوام ایرانی را زیر پرسش بردند و تأییدی بر نگرانی آقای زعیم گذاشتند. اینکه لیبرالهای محترم، به ظاهر مصدقی، می دانند که فدرالیسم باتجزیه طلبی فرق بنیادی دارد، بنا به این مثال که گویند: “همیشه بالاترین را بخواه که به حداقل دست یابی”. اینان نیز می خواهند بدین وسیله حقوق ملیتها را زیر پا بگذارند که به آن حد اقل برسند. آقای امینی در مصاحبه، مدعی شد که تلویز یونهای کردی باپول آمریکا به راه افتاده است وحتا مرکز یکی از این تلویزیونها دراسرائیل است! شرم و پرروئی خوب چیزی است که تمام تلویزیونهای لوس آنجلسی زیر نام ضدیت با جمهوری اسلامی بدون استثناء از آمریکا پول می گیرند و از جمله آن تلویزیونهائی که برای خود آقای امینی برنامه ترتیب می دهند و اغلب 24 ساعته هم هستند. اگر این تلویزیونها درخدمت به اهداف عالی مردمان ملتهای ایران عمل کنند، نه درخدمت بوجود آمدن یک دیکتاتوری دیگر، کارشان بسیارخوب خواهد بود و پرداخت هزینه کمک بلاعوض به آنها هیچ مانعی ندارد. آقای امینی ادعا می کند که جورج بوش 75 میلیون دلار برای این تلویزیونهای ضد جمهوری اسلامی بودجه گذاشته بود و ایشان (آقای امینی) نمی داند که بکدام تلویزیون داده شده است! این احتمالا از آن دروغهای شاخدار است که یک اکادمسین معمولا نباید بگوید. در غیرآنصورت درجه و تیتر دکترای خودرا بایدپس بدهد. اوخوب می داند که بیشتر این پول راتلویزیونهای لوس آنجلس دریافت کرده اند و ازجمله آنها، “آی آر تی وی وایران ما” نیز هستند. خوب خانم شهره عاصمی محترم بعداز یک توضیح و پرسش مقدمه ای، ازایشان درباره فدرالیسم و تعریف آن می پرسد. اینجا است که سفسطه و نیرنگ آقای امینی شروع می شود. بنده باور نمی کنم که او تعریف واژه های قوم و قبیله و ملت، درکشور چندملیتی مانند کانادا و بلژیک و سویس وهندوستان که فدرالی اداره می شوند، نداند وچرا دراین مثال ازتعریف فدرالیسم، به تفسیر، آمریکا وآلمان رامی آورد ودرباره بلژیک وکانادا که فدرالی براساس ملتهای فرانسه زبان و انگلیسی زبان و فلامی (هلندی) زبان اداره می شوند سکوت می کند؟

خبرنگار محترم تلویزیون ازایشان می پرسد که بسیاری ازافراد “اقوام” ایرانی مدعی اند که می خواهند درچارچوب ایران یک سیستم فدرالی داشته باشند و هیچ قصد جدائی را ندارند و باور دارند که تنها سیستمی که در ایران بتواند به دمکراسی و آزادی ختم شود فدرالیسم است، شما در این باره چه می گوئید؟

بازهم آقای امینی تفرقه انداز و تجزیه طلب واقعی با پر روئی می گوید گرفتاری اصلی همین جاست. ما می بینیم که “جامعه ایران به اقوام تقسیم نمی شود و اقوامی در ایران نداریم” و حتا گفتن قوم به آدربایجانیها توهین به آنها می داند. ازیک نظر درست می گوید آذربایجان یا کردستان هرکدام ملتی هستند و آنها را کمتر از ملت بگوئید واقعا توهین است، اما منظور او حتا نفی واژه قوم است. این دیگر ازآن ناسیونالیستهای چند آتشه وتفرقه انداز است. آقای امینی نه این که تعریف علمی ملتهارا بدست نمی دهد و به رسمیت نمی شناسد، بلکه حتا اقوام ایرانی رارد می کند و مثال آمریکا را می زند و می گوید:”ماقوم ایتالیائی وفرانسوی و آلمانی و غیره درآمریکا نداریم و یا قوم ترک در آلمان نداریم. آنها می توانند ایتالیائی تبار وفرانسوی تبار وترک تبار و غیره باشند، امانه قوم. خوب در اینجا با یک حقه ویژه ای مطلب را به گونه ای مطرح می کند که به ظاهر درست باشد. اینجاست که واقعا باید شکایت نمود و اجازه نداد ازتیتر اکادمیک و محقق بودن استفاده کند چون یک نوع توهین به ساحت دانشگاه وبه کسانی است که تیتر و مقام دانشگاهی دارند. خوب، از طرفی ایشان راست می گویند ما قوم ترک درآلمان و اقوام ایتالیائی وفرانسوی وغیره درآمریکا نداریم. اینهارا ازنظر علمی می توان مهاجران ایتالیائی تبار و فرانسوی تبار و ترک تبار وغیره نامید، زیرا قوم و ملت تعریفهای ویژه ای دارند و آن عبارتنداز دارای زبان وفرهنگ وسرزمین مشترک بودن. اما اینها بعنوان مهاجر با وصف زبان و فرهنگ مشترک اما سر زمین مشترک ندارند. یعنی سر زمینی که پدر و پدر جد آنها در آن بدنیا آمده باشند و خود آن سر زمین را ساخته باشند. اینجاست که دست آقای محمد امینی دیکتاتور طلب باز می شود، زیراملتهای ساکن ایران هیچکدام مهاجر و کار گر مهمان نبوده اند و همه با هم هزاران سال است در سر زمینهای خود زندگی می کنند و این سر زمینها ملک پدری و پدرجدیشان بوده. اینست فرق بین مثلا کردها و آذری ها در ایران با ایتالیائی ها و فرانسوی ها و ترکها در آمریکا و آلمان. یکی دیگر ازحقه ها و بازی کردن باواژه ها از طرف آقای امینی این است که مثال می آورد. مبنی بر اینکه اگر ده ها کتاب به آذری و کردی در تعریف و تمجید از خامنه ای نوشته شود، اجازه چاپ دارد و به چاپ چندم هم می رسد اما اگر یک کتاب به زبان فارسی علیه این رژیم نگاشته شود، نه اینکه اجازه چاپ نمی گیرد، بلکه نویسنده آن نیز مجازات می شود! حالاخوب حقه بازی آقای امینی را نگاه کنید، البته هرکسی حتا هوا داران آقای امینی این جملات را بشنوند با نیش خند به آن ادعا می نگرند. معلوم است که اگرکتابی درتعریف و تمجید هردیکتاتوری حتا به زبان عبری نیز نگاشته شود درسایه آن دیکتاتور اجازه چاپ خواهد گرفت. چه بسا ماهزارها جلد کتاب به فارسی داریم که هیچ تمجیدی از رژیم هم نکرده است اما اجازه چاپ دارد. بر عکس گفته بی مسئولانه این آقای امینی واقعا باید شرمش باد که این را گفته اند، زیرا فرهنگ کردی فارسی که نه دشمنی بارژیم دارد ونه تعریف وتمجید می شود درفرهنگ نامه کرد ونه انتقاد نمود، نه فقط مجوزچاپ نتوانست درایران بگیرد، بلکه ناچارا درکردستان عراق هم چاپ شده، بلافاصله نویسنده آن را گرفتند و چندین ماه درزندان نگهداشتند. این آقای امینی یا خود واقعا … یا مردم را احمق حساب می کنند! چرا دور برویم کتاب خود بنده که به فارسی هم هست و در باره یک آئین اقلیت است و هیچ موضعی هم در باره رژیم در آن گرفته نشده، فقط بخاطر اینکه نویسنده نمی خواهد واژه بسم الله و رحمن و رحیم در صفحه اولش باشد، نه این که اجازه چاپ نمی گیرد، بلکه اگر این کتاب را که در سوئد منتشر شده است دست کسی بگیرند، با زندان و محاکمه سر و کار پیدا خواهد کرد. من از همینجا به آقای کرمی و آقای امینی توصیه دوستانه می کنم، راهی که برای مبارزه انتخاب کرده اند به هندوستان است نه به ایران و باید یاد بگیرند زمان دشمنی ایجاد نمودن و تحریک کردن سپری شده است. با دیالوگ وهمراهی بهتر می توانند به صلح و آرامش و حقوق انسانی برسند، نه با تهدید و خشونت. در پایان آقای کرمی جملات زیر را آورده اند: “وظیفهءِ همهءِ ایرانیان همچنین مجوعهء کلی مردم کُرد ایرانی تبار در خارج از کشور در اروپا و اسکاندیناوی، بویژه در آلمان هست که بر علیه اسلامگرایی و مسجد سازی حکومت ترکیه و مردمان تُرک تبار با شهروندان اروپایی و مردم آلمان هم زبان وهمقدم شوند، مردم اروپا و آلمان را متوجه اهداف این اسلامگرایی ومسجد سازی بکنند، که این تاکتیک واستراتژی درازمدت حکومت ومردم تُرک برای تسخیر سر زمین و خاک آنها هست، چنانکه درایران و درترکیه امروز و در آسیای میانه هم چنین کاری را کردند”. من در این کامنت کوچک به آقای کرمی عزیز توصیه می کنم که نخست الفبای دمکراسی را رعایت کردن، بهتر است از کاری که محافظه کاران اروپائی علیه گروهی از انسانها با فرهنگ ویژه خود، انجام می دهند. طبیعی است که هر آئین بخشی ازفرهنگ روبنائی است و جلو گیری از ترویج این بخش از فرهنگ، اگر غلط می دانیم، این نیست که بنده وشما بپا خیزیم و نگذاریم مثلا، مسجد بسازند، بلکه بهبود بخشیدن به تعلیم وتربیت و آگاهی دادن به توده هاست. با تأسف بایدگفت: هم مذهبیون مخالف این آگاهی دادن،  هستند و هم دیکتاتوران برتری طلب. باید علیه اینها به وسیله آگاهی رساندن درست به مردم، مبارزه کرد، نه بازور. باید به نو جوانان توصیه نمود که کلیه کتاب های دینی را بخوانند و بر داشت خودرا از این کتب به محک بزنند و تقلید نکنند. من انتقاد را دشمنی نمی دانم و مایلم انتقادهای عزیزان را بخوانم و بشنوم که بر معلوماتم خواهد افزود.

هایدلبرگ، آلمان فدرال 7.7.2012   

دکتر گلمراد مرادی

g-moradi@t-online.de

http://www.youtube.com/watch?v=ymd2-vyYNUQ

–         در این مصاحبه امینی علنا تبلیغ دیکتاتوری می کند

http://www.iranian.com/main/blog/shohre-50

–          گفتگوی شهره عاصمی با محمد امینی در مورد تجزیه ایران در تلویزیون ایران ما. لطفا سوال های خودتان را مطرح کنید.

–          مقاله آقای کرمی در ایران گلوبال.|یونی|2012 میلادی| آلمان|

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی