اخیرا در یکی از روزنامه ها خواندم که یک جوان تیز هوش نوشته بود: “یکی از بایسته های بسط و توسعه دمکراسی در عصر جدید توسعه مطلوب جامعه مدنی است”
. این جوان درست می گوید اگر سازمانهای مدنی زیاد بوجود آیند و بطور مطلوب عمل کنند، دمکراسی کاملا برقرار خواهد شد. اکنون بر گردیم به اصل موضوع خودمان.
قبل از هر چیز باید عرض کنم که در میان ما خاورزمینی ها بطور کلی، به ندرت کسی را پیدا خواهید کرد که همه چیز دان نباشد. ما از همه چیز سر در می آوریم و در همه زمینه ها صاحب نظریم. مخصوصا اگر خارجی از ما در مورد مسئله مملکتی بپرسد. یک مشت مطالب اگر درست هم نباشد تحویلش می دهیم و ادعا می کنیم، ما که در این سرزمین بدنیا آمده ایم و چون اینطور است پس همه چیز را بهتر می دانیم. در صورتی که این طور نیست، انسان باید در هر زمینه ای که اظهار نظر می کند متخصص آن زمینه باشد و اگر در آن باره چیزی یاد گرفته است، باید بگوید که من متخصص نیستم اما اینها را یاد گرفته ام تا چه حدی درست باشد، متخصصین باید نظر بدهند. بنا بر این در اینجا باید اعتراف کنم که درست است جامعه شناسی یکی از درسهای مهم من بوده، اما متخصص تشکیل انجمنها و جامعه مدنی نیستم. این بدان معنا نیست که از جامعه مدنی چیزی ندانم، بلکه همانگونه آن جوان عزیز ادمین گفت: تا حدودی مطالعه دارم و علاقه هم داشته ام در مورد سرنوشت مردممان بفکر بنشینم، بهمان اندازه که احتمالا همه شما عزیزان علاقمند به سرنوشت جامعه ستم دیده کرد هستید.
خوب اکنون باید عرض کنم که بنده در زمینه سازمانهای مدنی، به دلیل نیاز مبرم جامعه و کمبود دانش پژو دراین باره، اجبارا چیزهائی یاد گرفته ام که آرزو دارم درست باشند و پاسخگوی پرسشهای احتمالی شماها باشم. این نکته همه چیز دانستن، مرا بیاد حرف یک دوستی انداخت که پزشک بود و در کلاس روانشناسی با من شرکت می کرد. این حرف بر می گردد به چهل و يک سال پیش که من در کلاسهای روان شناسی در دانشگاه شرکت می کردم. روزی آن پزشک دوست و هم میهن بغل دست من نشست و با دقت به حرفهای استاد روانکاو گوش می داد. من در ده دقیقه استراحت پرسیدم آخر فربد جانم تو که پزشکی چرا سر این کلاس می آئی؟ نگاهی دوستانه به من کرد و گفت: گلمراد عزیز، من و تو از کشوری می آئیم که یک پزشک (آقای دکتر) باید همه چیز دان باشد. باید قاضی باشد، وکیل باشد، روانشناس باشد، مهندس کشاورزی باشد و پزشک هم باشد، اگر نه می گویند، آقای دکتر هیچی سرش نمی شود. چون نتوانست مشکل خانوادگی مارا حل کند و یا او گل گندم از بوته ذرت را تشخیص نداد! پس از نظر پزشکی هم چیزی نمی داند. بهمین دلیل من می خواهم در باره روانشناسی چیزهائی یاد بگیرم و کلاسهاي ديگر نيز با علاقه مي روم.
آنچه که من از تعریف واژه انجمن مدنی می دانم، باید عرض کنم که این یک گروه یا سازمان را گویند که توسط افراد روشن ضمیر یا مدنی یعنی شهر نشین و مترقی تشکیل می شود. مدنیت در برابر بدویت قرار دارد که این دو یعنی شهر نشینی و صحرا گردی. امروزه ما اینها را به انجمنهائی می گوئیم که بیشتر باید کار فرهنگی و آموزشی و اجتماعی بکنند و زمینه را برای اداره امور یک مملکت آماده نمایند. درواقع انجمنهای مدنی خارج ازکار ایدئولوژیکی و حزبی می خواهند حقوق فرهنگی انسانها را بدست آورند و مدافع آن باشند. بهمین دلیل مورد پسند دیکتاتوران اصلا نیست و سعی می کنند زیر نام جاسوس و خدمت به بیگانگان و غیره آنها را سر کوب کنند. در گذشته و هم اکنون نیز همه احزاب در کنار کار حزبی و ایدئولوژیکی چندین نهاد مدنی بر پا می کنند. همزمان با اینها سازمانهای امنیتی هر کشوری بیکار نمی نشینند و به عناوین مختلف در این سازمانهای حزبی یا غیر حزبی نفوذ می کنند و یا غیر مستقیم در سازمانهای عفو بین المللی، صلیب سرخ جهانی، سازمانهای مذهبی، گروهای مدافع اقلیتها و دیگر نهادهای خیریه ای نفوذ می کنند و علنا می خواهند با حمایت مالی خود خط مشی این سازمانها را تعیین کنند. اگر نکاتی منفی در باره این انجمنهای مدنی شنیده می شود، در واقع تیز هوشی آن افراد منتقد را می رساند و بهمین دلایل می تواند باشند که انسانهای فعال در این سازمانها باید بیشتر مواظب باشند.
در سطح جهان از زمانی که سازمانهای خیریه و در مرحله نخست سازمانها مذهبی درست شدند، این سازمانها زیر نام انجمنهای مدنی دست به فعالیت زدند. در واقع این نهاد ها غیر دولتی بودند و همانطور که هفته پیش آن جوان سرپلی کرد عزیز درآخر جلسه توضیح دادند، همه ان. جی. اوها. سازمانهای غیر دولتی و مدنی باید باشند. اما متأسفانه دربعضی موارد اینطور نیست و ان. جی. اوها. سیاست خاصی را دنبال می کنند و برخی از آنها بیشتر تحت نقوذ آن منبعی خواهند بود که از نظر مالی حمایت می شوند.
بنظر من تاریخ تشکیل انجمنهای مدنی در کردستان برای ما مهم نیستند، بلکه عمل کرد آنها باید مهم باشند. من عرض کردم چون متخصص نیستم شاید دوست بسیار عزیزم دکتر خلیقی بهتر بدانند و هفته پیش در این رابطه صحبت کردند، من بر این باورم، اگر از انجمنهای جنبی احزاب سیاسی چشم بپوشیم، بنیان گذار یک نهاد مدنی درکردستان که بطور جدی ازحقوق حقه مردم کرد، حزبی و غیر حزبی دفاع می کرد و می کند، محمد صدیق کبودوند است. پس انجمن مدنی غیر حزبی در کردستان تاریخچه درازی ندارد و آن بر می گردد به بعد از انقلاب و این چند سال اخیر. بیشتر از این از من نپرسید و اگر یکی از شما عزیزان بیشتر می داند با ارائه نمونه خوشحال می شوم که من نیز چیزی از آن یاد بگیرم. نا گفته پیدا است که در شهر کرماشان، جوانی بنام کاوه کرمانشاهی از وبسایت نویسها و روزنامه نگار جوان کوشش کرد در چارچوب سازمانهای مدنی و غیرسیاسی فعال باشد، اما سیستم دیکتاتوری اورا تحمل نکرد و دست گیرش نمود و زندانی کرد و بعد از آزادی اجازه فعالیت مدنی را نیز از او گرفت. اکنون گویا در آلمان بسر می برد.
در همه جوامع دیکتاتور زده که متأسفانه کردستان ما و مناطق کرد نشین در جامعه ایران چند ملیتی استثناء نیست، مردم از فعالیت حزبی دور نگهداشته می شوند، لذا سازمانهای مدنی مردم را متشکل می کنند و و ظیفه ای که احزاب سیاسی قادر به انجام آن نیستند یا مجاز نیستند در مملکت انجام دهند، این سازمانهای مدنی انجام می دهند. پس هدف این نهادها در مرحله نخست می بایستی جلو گیری از خراب کاری دولتهای حاکم بر جامعه باشد و یاد آوری حقوق حقه شهروندان و ملیتها و آئینهای گونا گون در یک کشور به دولتهای حاکم باشد. در رأس اهداف نهادهای مدنی دفاع از حقوق انسانی، آموزش اجتماعی بدون وابستگی حزبی یا ایدئولوژیکی و غیره است. یعنی ما می دانیم نه فقط در هر جامعه ای، بلکه حتا در هر خانواده ای افراد با طرز تفکر متفاوت بار می آیند و اختلاف صلیقه در روش زندگی دارند. بنابراین سازمان های مدنی دروازه اش به روی همه باز است و هر کسی با هر عقیده ای می تواند در آن فعال باشد.
انجمنهای مدنی در سراسر کشور عقب نگهداشته شده ما و بویژدر ولایات که ملیتهای اقلیت زندگی می کنند و نیز در منطقه کرماشان که سازمانهی مدنی در این منطقه، بحث امشب ما است و آن یک بخش مهم از ملت کرد است، بدون شک اثر گذار بوده و هست. این تأثیرات که اغلب از آن نام برده می شود در مناطق ما بیشتر لایق توجه است، زیرا اولا ما در یک سیستم دیکتاتوری زندگی کرده و می کنیم و دوما ملت کرد یکی از ملتهای بسیار اکتیو و غیر حاکم در ایران بوده و هست که تحت سخت ترین شرایط سیاسی می زیسته ومی زییند. سوما این نکته زیاد به مذاق دیکتاتورها خوش نمی آید که یک ملت از ملیتهای زیر فرمانش آگاه باشد و حقوق خودرا بشناسد. بهمین دلیل برای سرکوب بیشتر چنین ملت سرکشی، همیشه کوشیده و می کوشد مردم آن ولایت یا منطقه را از نظر اقتصادی و آگاهی اجتماعی و سواد فقیر نگهدارد. خوشبختانه نه در زمان دیکتاتور پیشین و نه اکنون، نمی توانند جلو فعالیت سازمانهای مدنی در مناطق کرد نشین و بویژه استان کرماشان را بگیرند. این خود نشانه آگاهی سیاسی اجتماعی مردم است، اگر چه کوشیده شده و می شود، مردم را غیر سیاسی بار بیآورند. با تعطیل احزاب سیاسی در کردستان بطور کلی و یک بخش مهم از آن مانند منطقه گوران و کلهر نشین و لک و لر نشین بطور اخص مردم بیشتر به انجمن های مدنی روی می آورند و این خود نشانه رشد آگاهی تدریجی توده ها است و اثر مثبت این انجمنهای بوجود آمده بر مردم است. البته ناگفته پیدا است از آنجا که عمر این انجمنها در کردستان و مناطق ما خیلی جوان است، چندین سال طول خواهد کشید که مردم بتوانند بیشتر منسجم و متحد شوند و اثرات مثبت کار آنها را ببینند.
همانطور که در پیش اشاره شد، در کشورهای دیکتاتور زده که احزاب مخالف مطلقا ممنوع هستند، سازمانهای مدنی نقش بسیار مهمی در ریشه دواندن و ساختار دمکراسی دارند. زیرا اینها بعنوان سازمانهای غیر سیاسی اگر وظایف خودر را به نحو احسن انجام دهند، می توانند مردم را اولا به علاقه به مسایل سیاسی اجتماعی تشویق کنند و دوما آگاهی های فرهنگی که پایه و اساس مسایل سیاسی است در میان علاقمندان ترویج دهند. خوب برای گذار از دیکتاتوری به دمکراسی نکات ذکر شده ضروری هستند. یعنی دوری ازبی طرفی و علاقه به مسایل اجتماعی، شناسائی حق و حقوق فردی در جامعه و فراگیری آن ومتشکل شدن درچارچوب سازمانهای مدنی. اینها الف بای اولیه برای آگاهی مردم و علاقه به سرنوشت خویش است که اولین گام در راه دمکراتیزه کردن یک جامعه دیکتاتوری است.
اگر از من نوعی پرسیده شود که چه پیشنهادی برای تشکل مردم و بویژ مردم منطقه کرماشان که خود بنده از این سرزمین کردستان (قصر شيرين) هستم، چیست؟ بنده در مرحله نخست و پیش از پاسخ به پرسش، با صراحت خواهم گفت که بی تفاوتی و دوری جستن از مسایل سیاسی بالا ترین کمک به دیکتاتوری است و ما باید این دو نکته را مورد توجه قرار دهیم. باید بدانیم که صبحانه و ناهار و شام ما با سیاست درگیر است و اگر کسی را می گیرند و به دلیل سیاسی (نه دزدی یا جنایت و غیره) زندانی می کنند، دقیق به من مربوط است، اگر چه از نظر عقیدتی با من نیز مخالف باشد، باز نباید بی تفاوت از کنار آن بگذرم. برای بیرون آمدن از قبای بی تفاوتی باید نخست خودرا اجتماعی ببینم و به سر نوشت جامعه بیاندیشم. پس پینهاد من در مرحله نخست همین دوری جستن از بی تفاوتی و اولین قدم برای این کار فراگیری و شناسائی حقوق خود است و حد و مرز خواستهای خود. دو م کوشش برای یافتن هم فکر و هم پیمان. هیچ کاری را به تنهائی نمی توان و یا بسیار سخت است که انجام داد. بهمین دلیل نیاز به هم فکری و هم کاری دیگران داریم و این خود گام دوم برای تشکیل انجمن های مدنی است. در چارچوب انجمنهای مدنی ضمن فرا گیری نکات فوق، تشویق دیگران برای همکاری و کوشش برای متحد کردن گروهها و افراد دارای یک هدف عالی. البته این نکات و تحقق بخشیدن به آن از خانه و دهکده و شهر و منطقه و استان آغاز می شود و سراسر کشوری را در بر می گیرد که ما به آن میهن می گوئیم. زندگی در ميان ملیتهای یک کشور با آگاهی مردمان آن به حقوق خویش لذت بخش ترین خواهد بود که این نوع جامعه مفهوم دمکراسی را یاد گزفته است و انسان می تواند ضمن حفظ عقاید و باورهای ایدئولوژیکی و مذهبی در یک نکته مشترک باهم اتفاق داشته باشند و آن رسیدن به سراب دمکراسی است.
بعضی اوقات پرسش می شود که نقش افراد وابسته به احزاب سیاسی در انجمنهای مدنی چه می تواند باشد و آیا امکان به همکاری با آنها وجود دارد؟ همانطور که درپیش گفتم، اغلب درسیستمهای دیکتاتوری احزاب مخالف ممنوع هستند و بهین دلیل شرکت اعضای آگاه و فعال آنها در تشکلهای مدنی تنها راه مبارزه صلح آمیز است. آنها می خواهند به مردم یاری رسانند. منتها اغلب تاکنون اتفاق افتاده که بیشتر می خواهند نظرات حزبی خودرا به ارگانهای مدنی بقبولانند. ما باید یاد آوری کنیم که در سازمانهای مدنی انواع و اقسام انسانها با پیروی از ایدئولوژیهای گوناگون از چپ گرفته تا مذهبی و لیبرال وجود دارند و نمی توان یک سیاست خاص حزبی یا آئینی را مسلط نمود. ما می توانیم باهم همکاری کنیم، اگر به عقاید دیگران احترام بگذاریم وهیچ چیزی راتقلیدی عمل نکنیم بلکه از روی مطالعه و تحقیق. اگر ما همه یاد بگیریم که بحقوق خود قانع باشیم، همه مسایل لایق حل است و کمترین مشکل می تواند بوجود آید.
متأسفانه اگر ما در خاور میانه ملت خاصی را در نظر بگیریم مثلا مانند ما کردها. به دلیل حاکمیت صدها ساله دیکتاتوری و مقاومت پدران قهرمان ما که بیشتر بر اساس احساسات قرار داشت تا منطق، ملاحظه خواهیم کرد که تقریبا فرقی بین اهداف و خواستهای احزاب سیاسی و حقوق ملی و جامعه مدنی وجود نداشته و ما همه را با هم ناخود آگاه انجام داده ایم و آنهم خلاصه می شد در مسئله ملی و نیم بند. همان گونه که در پیش گفتم، عمر سازمانهای مدنی در کشورهای دیکتاتوری و بویژه در کشور خود ما بسیار کوتاه است و هنوز تجربه انجمنهای مدنی بسیار کم است. بهمین دلیل نمی توان از بهرمندی آن حرف زد و نمی توان گفت که تا چه اندازه ما از سازمانهای مدنی بهره می بریم. اکنون خوشبختانه در کنار احزاب سیاسی، گروههای بی تفاوت و دور از احزاب دارند در چار چوب سازمانهای مدنی ارگانیزه می شوند و تاکنون گامهائی بر داشته شده. برای بهره برداری از این انجمنهای مدنی که باید باتجربه شوند و ما فعالان با آگاهی کامل دراین راه بکوشیم و الزاما نیاز است که نخست روی آگاهی توده ها نیروی خودرا متمرکز کنیم. اگر در آینده نتوانیم بهره کافی از این ارگانها و فعالیت آنها ببریم، بدون شک عیب را باید در خود و شیوه کار خود ببینیم که قادر نبوده و یا امکان نداشته ایم توده ها را آگاه کنیم. احزاب سیاسی همیشه نقش ویژه ای داشته اند. همانطور که اشاره شد، در مرحله اول فعالیتهای مدنی در چارچوب احزاب سیاسی انجام می گرفت. چرای آن را باید درموقعیت منطقه وحاکمیتهای دیکتاتوری و آزادی تمام محدودیت احزاب سیاسی، دید.
فرق بین یک حزب سیاسی با یک سازمان مدنی در آن است که یک حزب سیاسی از افراد مجرب و آگاه در امور اجتماعی اقتصادی و فرهنگی تشکیل می شود و این حزب برای به دست گرفتن قدرت در یک مملکت کوشش می کند و می خواهد دمکراسی درآن جامعه بوجود آورد. اما یک انجمن مدنی موظف است نیروهای بی تفاوت را بدون درنظر گرفتن ایدئولوژی و وابستگی بیک راه خاص دور یک محور جمع کند و آنها را با حقوق حقه خویش آشنا نماید و راه و روش به دست آوردن این حق و حقوق را نشان دهد و مردم را آماده کند که بی تفاوت نباشند. در واقع انجمنهای مدنی دروازه ورودی انسانها به زندگی اجتماعی و احزاب سیاسی هستند.
در اینجا مشکلاتی وجود دارند که باید با شیوه مسالمت آمیز جلو آنها را گرفت و آن نفوذ یک ایدئولوژی خاص حالا این ایدئولوژ آئینی باشد یا سیاسی، فرق نمی کند. متأسفانه در آن سرزمینهائی که آگاهی توده ها پائین است، نفوذ نیروهای آئینی بالا است و چون این نیروها به سر مایه بیشتر میدان می دهد تا به سواد، بنابر این از نظر مالی می توانند بسیاری از افراد آگاه اما فرصت طلب را بخرند، (مانند عربستان سعودي) و در بسیاری از نهادهای مدنی نفوذ کنند. این را می توان از عوامل اصلی دانست که نیروهای مذهبی می شود گفت در کشورهای جهان سومی جای انجمنهای مدنی را گرفته اند.
وظایف ما بعنوان قشر روشنفکر جامعه کرد که دست باز تری داریم، در آن است که کوشش کنیم؛ نخست خود در بسیاری از زمینه ها آگاه شویم، دوم هر چیزی را کورکورانه نپذیریم، بلکه ازروی مطالعه دقیق و پاسخ قانع کننده به پرسشهائی که خود از خود می کنیم، باشد. یعنی کلاه سر خود نگذاریم و بدانیم که منافع ما در گرو منافع توده های زحمت کش و نا آگاه است.
من بيشتر مسایل را پرسش بر انگیز مطرح کرده ام که در میان آنها پرسشهائی باشند که من مجبور به پاسخ گردم. با احترام و سپاس از توجه تان
هایدلبرگ، آلمان فدرال 25.8.2012
دکتر گلمراد مرادی
{jcomments off}