"an independent online kurdish website

شباهت عجیبی هست بین ستم جنسیتی و ستم ملی. همچنانکەباید زن بود و در موقعیت‌های مختلف ستم و تبعیضات جنسیتی در جامعە قرار گرفت تا نابرابری و اجحافات گوناگون را با تمام جوانب آن لمس نمود.ahmad-askandari

بهمین ترتیب احساس ستم ملی برای کسانی کە هیچگاە در این موقعیت قرار نگرفتە باشند کار چندان سادەای نیست. آنچە کە در چند روز اخیر از سوی بخشی ازنخبگان ایران در مورد مسئلە ستم ملی در ایران و یا بهتر است بگویم انکار ستم ملی نوشتەاند، هر چند عکس‌العملی در برابر اطلاعیە مشترک حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کوملە است، ولی در واقع برخورد بە مسئلە بسیار مهمی است کە می‌بایست بسیار پیش از این مشغلە فکری آنها می‌بود. این بیانیە خصلت نمای بینشی است کە علیرغم دانش و اطلاع نسبتا جامع امضاءکنندگان آن در مورد مسائل ایران و منطقە، نشان از آگاهی‌اند که آنان در مورد یکی از مهمترین مسائل چندین دهە اخیر ایران دارد.

شاید بی مناسبت نباشد یک تجربە شخصی‌ام را نقل کنم. چند روزی پس از ترور سرلشکر قرنی (سوم فروردین ١٣٥٨) من در یک هیأت سە نفرە از سقز کردستان بە ستاد ارتش در تهران رفتم. ارتشیان کرد پادگان سقز در مسجد جامع بست نشستە بودند. احتمالا هفتم یا هشتم فروردین بود؛ از طرف شورای شهر سقز از من خواستە شد بە همراە سرهنگ اسماعیل سهرابی فرماندە پادگان سقز (بعدها تیمسارسهرابی و رئیس ستاد ارتش) و ستوان احمد سعیدی نمایندە ارتشیان اعتصابیبە تهران بروم (زندە یاد ستوان سعیدی بەخاطر همین سفر چند ماە بعد توسط خلخالی در سقز اعدام شد).

با یک هلیکوپتر از سقز بە کرمانشاە پرواز کردیم. در آنجا چند خلبان هوا نیرو وقتی فهمیدن داز کردستان آمدەایم گفتند: “شما دیگە چی می‌خواین، شاە کە سرنگون شد و رفت، خواب و استراحت را از ما گرفتەاید! “گفتم ما کە کاری نکردەایم، شما مرتبا با فانتوم‌هایتان بر روی شهرها و روستاهای کردستان دیوار صوتی میشکنید. پس از توقفی کوتاە با یک ماشین کرایە از کرمانشاە بە تهران رفتیم. در ستاد ارتش فضای امنیتی بعد از ترور سرلشکر قرنی هنوز بر همە جا حاکم بود. هنگامی‌کە در اطاق انتظار نشستە بودیم شخصی در لباس شخصی با کسانی‌کە در آن اطاق بزرگ در نوبت ملاقات بودند صحبت میکرد و میخواست بداند بە چە منظوری آمدەاند.

افسران برایش احترام نظامی می‌گرفتند و وی را تیمسار خطاب می‌کردند. کم‌کم بە ما نزدیک شد و ابتدا از دو نفر کە در کنار ما نشستە بودند سئوال کرد کە چرا آمدەاند. از یکی از شهرهای استان تهران آمدە بودند گفتند مشکل‌مان این است کە مردم جلو در پادگان را گرفتەاند و اسلحەمی‌خواهند. پرسید خوب شماچکار می‌کنید؟ جواب: قربان نمی‌دانیم. تیمسار گفت یعنی چە نمی‌دانید،خوب باید بەسوی آنها شلیک کنید. با تعجب کامل جواب دادند: چطور می‌شود این کار را بکنیم قربان، بچەهای خودمان هستند! تیمسار گفت چطور نمیشود پس چرا در سنندج شد!؟ (اشارە تیمسار بە تیراندازی پادگان سنندج بە مردم شهر در نوروز خونین ١٣٥٨بود).

در کردستان خلبان دیوار صوتی را برفراز شهرها و روستاها می‌شکند، پادگان بر روی مردم شلیک می‌کند. چرا؟ چون این نیروها اینجا مردم را خودی نمی‌دانند. در استان تهران و یا مناطق مشابە دیگر نە می‌شود بر فراز شهر و روستا دیوار صوتی شکست و نە اینکە پادگان بە سوی مردم شلیک کند! چون آنجا “بچەهای خودمان” هستند. حکومت‌های مرکزی در ایران – از پادشاهان سلسلەهای مختلف تا رهبران جمهوری اسلامی – یکی پس از دیگری بیگانە بودن خود را با مردم کردستان نشان دادە‌اند و هر آنچە کە از دستشان برآمدە است علیە این مردم انجام دادەاند. بە بخشی از کارنامە جمهوری اسلامی ایران در کردستان بنگرید و قضاوت کنید:

اعدام‌های دستەجمعی در شهرهای مختلف و از جملە در یک روز اعدام ٥٩ نفر در مهاباد و نشان دادن آن از تلویزیون محلی؛ چاپ عکس اعدام‌های پاوە و سنندج در صفحە اول روزنامەهای عصر تهران؛ قتل‌عام روستاها از جملە قارنا و قلاتان (دراین مورد هیأتی از طرف دولت موقت با شرکت داریوش فروهر حتی بە بازدید آنجا رفت و از نزدیک در جریان قرار گرفت)؛ بمباران هوایی توسط فانتوم‌های ارتش جمهوری اسلامی؛ شکستن دیوارصوتی بر روی شهرها و روستاهای کردستان؛ مجبور کردن تمامی اهالی یک شهر بە خروج ازشهر (سقز پاییز ١٣٦٠) از طریق اعلام آن با بلندگوهای قوی و پخش خبر در سطح شهر بە بهانە اینکە پیشمرگان شب قبل از آن عملیاتی انجام دادە بودند؛ محاصرە اقتصادی منطقە و ممنوعیت ارسال آذوقە بویژە بە روستاها؛ تبعید خانوادەهای زیادی از چندین شهر کردستان بە مناطق مرکزی و غیر سنی مذهب ایران، تجاوز جنسی و اعدام دختران جوان بە جرم داشتن اطلاعیە یک حزب سیاسی و . . .

سٶال اساسی این است: آیا دولت و حکومتی کە خود را از مردم بداند، و یا این مردم را از خود بداند، با کلیە اهالی یک منطقە چنین برخوردهایی می‌کند؟ در اینجا صحبت از برخورد با فعالین سیاسی و اعضای احزاب نیست کە حکومت‌های دیکتاتوری در سراسر ایران آنان را تحت انواع شکنجە و آزار و زندان و اعدام قرار دادەاند. امضاکنندگان و نخبگان در مورد دوران استعمار و برخورد با مردم مستعمرات سخن بسیار می‌گویند و اینکە “مردم ایران کە با کردها اینطور رفتار نکردەاند”. این خلط مبحث است. صحبت بر سر برخورد “مردم ایران” نیست. بخشی از این مردم بعدها خود قربانی خشونت‌ها و ستمگری‌های رژیم جمهوری اسلامی شدند.

بحث بر سر “حاکمان، نیروهای امنیتی ارتش و سپاە پاسداران” است. در کشورهای مستعمرە هم این نە مردم کوچە و بازار لندن و شهرهای دیگر انگلستان و یاکشورهای دیگر، بلکە ارتش و نیروهای سرکوب‌گر کشورهای استعمارگر بودند کە دمار از روزگار مردم مستعمرات درمی‌آوردند. آیا رفتار ذکر شدە در فوق مشابە برخورد ارتش و نیروهای اشغالگر در یک سرزمین اشغال شدە نیست؟ آیا قابل تصور است کە مثلا بخاطر عملیات مجاهدین یا عملیات چریکی (آنچنان کە در مواردی اتفاق افتاد) بر فراز یک شهر مرکزی ایران هواپیماهای جنگندە دیوار صوتی بشکنند، روستاها را قتل‌عام کنند، با فانتوم هدف موشک قرار دهند و الی‌آخر؟ البتە کەنە!

ای کاش این نخبگان دغدغە خاطرشان دموکراتیزە کردن ایران بود تا ترساندن از تجزیە کشور! اولی تمام عناصر آزادیخواە و مردم سالار را دور خود جمع می‌کند و وحدت داوطلبانە و همزیستی مسالمت‌آمیز را در کشور ایران برقرار می‌کند و دومی حتی شکنجەگران کهریزک را نیز با آنها متحد و همراە میکند!همچنان کە صدایی از لس‌آنجلس فریاد می‌زند کە برای مبارزە با تجزیەطلبان و دفاع ازتمامیت ارضی ایران یوغ خامنەای را هم قبول می‌کند!

علی‌القاعدە باید این نخبگان بدانند کە بیش از یکصدوشصت سال است (از زمان ناصرالدی نشاە) بجز مظفرالدین شاە و خامنەای بقیە شاهان و یا روسای جمهور ایران یا ترور شدەاند، تبعید شدە، فرار کردە و یا مورد بی‌مهری قرار گرفتەاند . . . در چنین فضایی نصیب مردم کردستان هموار خشونت و سرکوب بیش ازحد بودەاست. و رهبران کرد هموارە در تلاش برای همزیستی و تفاهم بودەاند و در این راە یا بە چوبە دار سپردە شدەاند (قاضی محمد) یا بر سر میز “مذاکرە” یا درکمین‌گاە بە خاک و خون کشیدە شدەاند. (دکتر قاسملو، صدیق کمانگر، دکتر شرفکندی و یارانشان و دیگران . . .).

در چنین شرایطی شگفتا کە نخبگانبە جای گشتن برای راەحلی کە پاسخگوی اوضاع سیاسی اجتماعی پیچیدە امروز ایران باشد، هنوز سخن از ‘انجمنهای ایالتی و ولایتی’ می‌زنند کە درصدر مشروطە مطرح شد. یعنی طرحی کە قبل از جنگ جهانی اول و پیمان معروف سایکس – پیکو کە درنتیجە آن کردستان بەچهار بخش تقسیم گردید و سبب تشکیل دولت‌های سوریە، عراق،لبنان، اردن گردید نوشتە شدە است. گویا گذشت یکصدوشش سال و این همە تحولات منطقەای و جهانی موجبی برای اندیشیدن و یافتن راەحل دیگری درمورد ستم ملی در ایران نمی‌باشد. بقول کُردی باید بە اینان گفت ‘صبح بخیر’، روز نوی آغاز شدەاست!

در اینجا بد نیست اشارەای بە سخنان آقای هاشم صباغیان عضو هیأت باصطلاح حسن نیت برای مذاکرە در کردستان بکنم. بندە در نخستین جلسات این مذاکرات در مناطق کوهستانی سردشت در پاییز ١٣٥٨حضور داشتم و این نقل قول از نشریە “چشم‌انداز ایران – ویژه کردستان شماره یک” چاپ تهران فروردین ١٣٨٢بسیار جالب توجە است. “نهضت آزادی ایران هیچ برنامه یا تحلیلی نسبت به منطقه کردنشین نداشت. اولین کسیکه به کردستان رفت دکتر چمران بود. حدودا در اسفند و فروردین به کردستان رفت و مطالعه‌کرد و تشخیص‌ داد باید برخورد چریکی شود.

چون حرکت کردها هم چریکی بود و تنها کسی‌ که در آن موقع دوره چریکی دیده بود دکترچمران بود. سئوال: پس در واقع گروه فشار برای عمل نظامی ارتش بود؟ پاسخ: بله، مرحوم قرنی می‌گفت که هنوز رشد نکرده‌اند باید با آنها مبارزه کنید و از بین ‌ببریمشان. مرحوم چمران هم خیلی معتقد به مذاکره نبود و می‌گفت من رفته‌ام مطالعه‌کرده‌ام و می‌دانم.” دقت کنید این صحبت‌ها مربوط بە حدود یک ماە بعد از سقوط رژیم شاە است!

آیا این اظهار نظر از سوی کسی کە در یک هیأت کە علی‌القاعدە وظیفەاش گفتگو و تلاش برای یافتن راەحل مسالمت‌آمیز بود بە اندازە کافی گویا نیست؟ آقای صباغیان و نهضت آزادی ایران کە افراد سیاسی بسیار باسابقە و کهنەکاری بودند، فاقد هرگونە “برنامە یا تحلیلی نسبت بە منطقەکردنشین” بودند. بەنظر نمی‌رسد کە نخبگان امضا‌ءکنندە بیانیە هم برنامە یا تحلیل چندانی در این زمینە داشتەباشند. چون اگر غیر از این بود میبایستی دقیقا بخاطر آیندە ایران و آزادی و دموکراسی در این کشور از زاویە دیگری بە این مسئلە می‌نگریستند و مشغلە فکری‌شان یافتن راەحلی برای برون‌رفت از بحران دراین زمینە می‌بود.

همە می‌دانند کە در ترکیە طی ده‌ها سال کردها را ترک کوهی می‌نامیدند و اعدام‌ها، کوچ کردن اجباری، ویرانی چند هزار روستا و جنایات دیگر در کردستان جز و سیاست‌های رسمی دولت‌های حاکم بود. اینک و پس از سال‌ها می‌بینیم کە در میان نخبگان ترک اگر چە همگی مثل دکتر اسماعیل بی‌شکچی نیستند (کە خواهان برسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت برای مردم کردستان است و بە همین خاطر هم سال‌ها را در زندان سپری کردەاست)، ولی توجە جدی بەحل مسئلە کرد و رفع ستم ملی در میان طیف نسبتا بزرگی از آنان دیدە می‌شود.

تا جایی کە یکی از سر مقالە‌نویسان سرشناس و ناسیونالیست ترک کە وی هم مدتها منکر وجود مسئلە کرد در کشورش بود چند روز پیش در روزنامە حریت دیلی نیوز از جملە چنین می‌نویسد: “ما بدوا با پ‌ک‌ک بە مثابە مشتی راهزن برخورد کردیم . . . این روزها وقتی کە بە دوروبر نگاە می‌کنیم پ‌ک‌ک را یک سازمان تروریستی می‌بینیم کە صرفا می‌کشد. در عین حال اگر اندکی نزدیک‌تر بنگریم، یک سازمان عظیم بین‌المللی سر بر می‌آورد.

ما نە صرفا در مقابل پنج تا شش هزار اعضای مسلح آن‌ها در کوهستان‌های قندیل قرار داریم، بلکە با یک مکانیسم چند ملیتی مرکب از دفاتر خبررسانی کە در سطح اروپا گستردەاند، با احزاب سیاسی، نشریات و کانال‌های تلویزیونی روبرو هستیم. آنها صدها هزار اعضای مدنی دارند کە درحال جمع‌آوری کمک‌های مالی و پیشبردن فعالیت‌های سیاسی هستند. آنان سە تا چهار میلیون هوادار دارند. وقتی کە سرانجام دریافتیم کە پ‌ک‌ک ریشە در مسئلە کردها دارد و در اساس این معضل علل اجتماعی، فرهنگی و اتنیکی دارد، دیگر بسیار دیرشدە بود.” (محمدعلی بیراند، روزنامە حریت دیلی نیوز هفتم سپتامبر ٢٠١٢، ترجمە از انگلیسی)

در مورد حق تعیین سرنوشت هم وحشت پراکنی مشابهی انجام گرفتەاست؛ این حق می‌تواند اشکال گوناگونی از جملە خودمختاری، فدراتیو، سیستم سیاسی غیرمتمرکز و البتە حق جدا شدن و تشکیل دولت مستقل را هم در بر بگیرد. این نخبگان اگر سری بە ویکیپدیا زیرعنوان حق تعیین سرنوشت می‌زدند و مثلا با استناد بە آن ‘وحشت ازنقض تمامیت ارضی’ را بیان می‌کردند در آن صورت می‌توانست’ وجهەای بین‌المللی’ بخود بگیرد و مخاطبینشان را مجاب کنند.

در ویکیپدیا از جملە آمدەاست: “مطابق اعلامیە نهایی هلسینکیدر سال ١٩٧٥،مصوبات سازمان ملل متحد، دیوان بین‌المللی دادگستری و کارشناسان حقوق بین‌الملل، تناقضی بین اصول حق تعیین سرنوشت و تمامیت ارضی وجود ندارد البتە با ارجحیت دادن بە تمامیت ارضی.” (ترجمە از انگلیسی) چرا نباید بە مردم کردستان و دیگر ملیتهای تحت ستم ایران این فرصت را داد کە در فضایی آزاد و دموکراتیک در مورد تعیین سرنوشت خویش تصمیم بگیرند؟ آیا اینکە مردم کبک کانادا تا بە حال در دو همەپرسی برای ماندن در چارچوب جغرافیای کانادا و یا تشکیل دولت مستقل شرکت کردە و در هر دو مورد اکثریتی ضعیف رأی بە ماندن دادە و آب از آب هم تکان نخوردە است،نمی‌تواند آموزندە باشد؟

وانگهی، چگونە است نخبگانی کە سال‌ها در اروپا و کشورهای دموکراسی غربی زیستە، تحصیل و یا پژوهش نمودەاند، از آنچە کە در رابطە با مسئلە ملیت‌های تحت ستم در دنیا می‌گذرد مطلع‌اند، در برخورد بە مسئلە ملی در ایران این‌گونە عمل می‌کنند. آنانی کە خواهان آیندەای روشن توأم با آزادی، دموکراسی و آبادانی در ایران هستند باید جرأت بخرج دادە و راە خود را از کسانی کە حامل افکار شوونیستی و عظمت‌طلبانە و لاجرم ضد دموکراتیک هستند جدا کنند. تحریک کردن احساسات ناسیونالیستی ملت حاکم نتیجەای جز خشونت و جنگ‌افروزی بدنبال نخواهد داشت.

حل مسئلە ملی در ایران و احقاق حقوق ملیت‌های تحت ستم جز از راە دیالوگ و یافتن راهکارهای سیاسی ناممکن است. نگاهی بە برخورد خشونت‌آمیز و جنگ طلبانە رژیم‌های گذشتە و حال در عراق، ترکیە و ایران و سوریە در قبال مسئلە کرد عبث بودن این راهبرد را نشان می‌‌‌‌‌دهد.

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی