دوستان ارجمند،
بنده چون يک ناظر مستقل اطلاعيهی اخير شما را در ارتباط با توافقنامهی حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کومله کردستان ايران
در سايت وزين “اخبار روز” با اشتياق خواندم. اگر چه با برخی واژهها و مفاهيم مندرج در اين اطلاعيه به دلايل معرفتی و درک سياسی متفاوت از شما احساس يگانگی نمیکنم، اما مبانی نظری و جهتگيری آن را درست و مبنايی مناسب برای ديالوگ میدانم.
بنده ضمن جانبداری از مفاد توافقنامهی حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کومله کردستان ايران و تقبيح شديد بيانيهی آقای اميرخسروی با جنجالی که براه انداخته بود، تناقضی بنيادی بين آنچه اين دو حزب گفتهاند و آنچه در اين اظلاعيهی شما از آن سخن در ميان است، نمیبينم. آنجا نيز که تفاوتهايی در شيوهی بيان قابل رؤيت است را در چهارچوب دمکراسی قابل پذيرش میدانم.
همچنين تصور من از توافقنامه اين نبوده که آنها شرط همکاری را تقبل فدراليسم ملی ـ جغرافيايی از سوی طرفهای مقابل قرار دادهاند، به همان دليل که آنها نيز شروط مشابهی را از طرفهای ديگر نمیپذيرند. در مورد هر نظام سياسی میتوان و بايد صحبت کرد و بر سر نکات مشترک به توافق و حتی ائتلاف رسيد. اين صدالبته بدين معنی نيست که هر کدام از احزاب ائتلافی برنامهی خود را فراموش کردهاند. و بهويژه بدين معنی نيست که الزاما بايد ترمنولوژی همديگر را ـ که میتواند از دستگاههای فکری متفاوتی منعبث شده باشد ـ پذيرفت. همانقدر که شما محقيد که از “قوم” کرد، “حکومت غيرمتمرکز” برای آيندهی ايران و “حکومت محلی” برای آيندهی کردستان سخن برانيد، احزاب کردی هم میتوانند ـ و از نظر من بايد ـ از “ملت” کرد، حکومت فدرال و حکومت ايالتی (منطقهای) کردستان سخن گويند.
شما به درستی به رابطهی دمکراسی و رفع تبعيض “قومی” اشاره فرمودهايد. اين صددرصد صحيح است. اين دو، رابطهی سببی با هم دارند. احزاب کردستانی هيچ فرصتی را از دست ندادهاند که تأکيد کنند، بدون استقرار دمکراسی (تسهيمی و تفاهمی) کردستان به خودمديريتی منطقهای خود (خودمختاری) و به امر مهم مشارکت در حکومت ميهن مشترکمان ايران نخواهد رسيد. اما اين رابطه دوسويه است؛ بدون تحقق آمالهای ديرين مردم کردستان (و ديگر مناطق ايران)، بدون يک تمرکززدايی سياسی و ژرف و واقعی نيز دستيابی به دمکراسی تنها يک سراب خواهد بود. دمکراسی در کشور به قول شما “چندقومی” گونهی ويژهی خود را میطلبد. و اين چيزی است که دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی و آقای هجری و آقای مهتدی و ديگر رهبران و سرآمدان جنبش کردستان نه يک بار و صدبار تصريح نمودهاند. لذا هيچ تفاوتی بين ديدگاه شما و آنها برای من قابل مشاهده نيست.
و اما با اين وصف بنده هم چون شما بر آن بودهام که وجه ايرانی و همگانی توافقنامه ضعيف بوده است، آن را اما نه به تغيير موضع، که به دلايلی چون محدودهی جغرافيايی مخاطبان مورد نظر اين توافقنامه (جامعهی کردستان)، ادبيات سياسی زبان کردی، ترمنولوژی احزاب کردستانی و همچنين به شتابی برمیگردانم که در تنظيم آن بخرج داده شده است.
دقت شود: دو حزب کردستانی برای تنظيم مناسبات بين خود يک توافقنامه امضا میکنند و رو به جامعهی کردی سخن میگويند. صددرصد طبيعی است که محور گفتارها و خطابههای آنها کردستان باشد. بارها من در آلمان شاهد مبارزات انتخاباتی و ائتلاف چند حزب در سطح يک ايالت بودهام. محور اصلی سخنرانیها و حتی “قرارداد ائتلاف” موضوعات مربوط به آن ايالت بوده است. تنها زمانی موضوع اين سخنرانیها و تفاهمنامهها کل جامعهی آلمان و حکومت فدرال آن است که انتخابات فدرال در جريان و يا يک ائتلاف در سطح فدرال موضوع مناقشه باشد. اين امر در ارتباط با احزاب کردستان نيز صدق میکند؛ هرآينه آنها يک توافقنامه با يک حزب سراسری امضا کردند، طبيعی است که موضوع اصلی و محوری ايران و مسائل مشترک و سراسری خواهد بود.
در ضمن، ضمن تأييد راستای کلی اطلاعيهی شما تصريح میگردد که تبعيض در ايران صرفا در حوزهی مذهبی و زبانی نبوده و راهحل هم به تبع آن نمیتواند به اين دو حوزه محدود گردد. استقرار نظام سياسی (و اقتصادی و فرهنگی و اداری و نظامی و امنيتی) متمرکز در ايران بر يک درک تبعيضآميز و غيردمکراتيک از پروسهی “ملتسازی” استوار بوده است. اين روند بايد اصلاح شود. اين پديدهی منفی صرفا با سکولاريسم و آموزش زبان مادری هر چند قابل تعديل، اما بطور کامل قابل ترميم نيست. نظام سياسی ايران بايد از نو پايهريزی شود، آن هم بر پايهی اصل “سوبسيدياريتی” به مفهوم انتقال بيشترين صلاحيتها و اختيارات و وظايف به تحتانیترين سطح اداری و سياسی کشور، بايد مدرنيزه شود بر پايهی تمرکززدايی و تراکمزدايی واقعی (و نه صوری) به مفهوم تفکيک موضوعی و تقسيم منطقهای و مرکزی اختيارات و به عبارتی ديگر توزيع افقی و عمودی قدرت در مفهوم کلی آن در سطح کشور.
من بعنوان يک کنشگر کردستانی به صراحت میگويم که ايران متعلق به کردستان نيز هست و مادام چنين است، بايد نيروهای سياسی کُرد هم بتوانند تصورات خود را در ارتباط با نظام سياسی آن به آراء بگذارند، حول آن تبليغ کنند و ائتلافها شکل دهند، بدون اينکه شب و روز با انگهای ارتجاعی روبرو شوند. ما در ارتباط با ايران هيچ حق ويژهای برای هيچ احد و نيرويی قائل نيستيم. از اين حيث هيچ ابهامی در مواضع احزاب کردستانی وجود نداشته است. آنها به هيچ کسی هم بدهکار نيستند که هر بار تعهد خود را به يک چهارچوب جغرافيايی مشخص تکرار کنند. اگر بخواهم کل آنچه را کردستان هفت دهه است فرياد میزند و عدهای با سمعک ساخت ناسيوناليستها و عينک دودی محصول شووينيستها هنوز نشنيده و نديدهاند، به زبانی بسيار ساده تکرار کنم، بايد بگويم: بگذار در سرزمينم ايران بيگانه نباشم، بگذار شهروند درجه دو و سه نباشم، بگذار اموری را که تنها و تنها مربوط به من و منطقهی من است، خود در آنجا حل و فصل کنم و اموری که مربوط به کل کشورم است با اشتراک مساعی و تفاهم با يکديگر سامان دهيم. اين چيزی نيست جز خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ايران، اين چيزی نيست جز خودمختاری و دمکراسی برای کل ايران، يعنی فدراليسم. اين آرزو و آمال و ترجيحبند من است.
و اما اگر همهی اين راهها مسدود شد، و تنها آنگاه، ديگر ناگزير به طی مسيری ديگر خواهم شد. و اما آن هنگام مقصر نه من که آنانی خواهند بود که همچنان در سودای اسارت من هستند. کردستان آنقدر قائمبهذات است که نه امروز تن به تهديد و شانتاژ نيروهای غيردمکراتيک اپوزيسيون بدهد و نه آنروز تسليم ارادهی نيروهای عقبافتاده خواهد گرديد. اين ابتدا و انتهای مانيفست مردم کردستان است به زبانی عاميانه. میتوان با آن موافق يا مخالف بود. اما نمیتوان ادعا کرد که کوچکترين ابهام و عدم صراحتی در آن ديده میشود.
در پايان تأکيد کنم که تنها زبان و منظری که شما برگزيدهايد قادر است نوميدی احزاب و بهويژه روشنفکران کردستان جهت رفع تبعيض از مردم کردستان و دستيابی به آمالهايشان در چهارچوب ايران را گستردهتر و ژرفتر نسازد.
موفق باشيد.
ناصر ايرانپور (مترجم، ژورناليست و تحليلگر سياسی مستقل کرد)
پنجم اکتبر 2012
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=48172
{jcomments off}