"an independent online kurdish website

پاسخی کوتاه‌ به “وکيل پايه‌ يک دادگستری”  در پی بيانيه‌ای که‌ آقای بابک اميرخسروی به‌ بهانه‌ی توافقنامه‌ی حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کومله‌ کردستان 

naser_iranpur15

 ايران بر عليه‌ جنبش حق‌طلبانه‌ی مردم کردستان نگاشت و تعداد قابل توجهی از مدعيان کاذب دمکراسی در خارج از کشور را در اين کارزار با خود همراه‌ ساخت و متعاقب آن سيلی از يورش ناجوانمردانه‌ ناسيوناليسم و شووينيسم و فاشيسم بيدار و خفته‌ بر عليه‌‌ جنبش کردستان جاری شد، عده‌ای نيز در داخل کشور که‌ خود را “کرد” ناميده‌ بودند، در همان چهارچوب فکری شووينيستی بيانيه‌ی فوق‌الذکر، اما با ادبيات شناخته‌‌شده‌ی جمهوری اسلامی، بيانيه‌ی ديگری انتشار دادند و در آن به‌ تکرار مهملات و اتهامات فاشيسم حاکم و محکوم بر عليه‌ مردم کردستان پرداختند.

اين جانب رديه‌ای بر اين بيانيه‌ی دوم نيز تحت عنوان “شما هم مثلا کرد هستيد و ما نمی‌دانستيم؟!” نوشتم و تلاش نمودم با نشان‌دادن تناقضات آنها چهره‌ی واقعی‌شان را از منظر خود نمايان سازم.

همين چند لحظه‌‌ پيش متوجه‌ شدم که‌ مفتخر شده‌ام؛ شخصی به‌ نام آقای شهاب تجری،‌ “وکيل پايه‌ يک دادگستری”، آن هم “مدافع حقوق بشری”، شخصا پاسخ هوشمندانه‌ و نجيبانه‌ای به‌ اين ناچيز تحت عنوان “آقای ايرانپور، شما دانشمند هستيد و ما نمی‌دانستيم؟”، داده‌اند!

با مطالعه‌ی آن به‌ اين استنتاج رسيدم که‌ نگاهم به‌ اين تعداد کاملا درست بوده‌ است و به‌ قولی به‌ خال زده‌ام.

بنده‌ در رد بيانيه‌ی اين “کُرد”نماها بسيار آگاهانه‌ و شفاف اتهاماتی را مطرح کرده‌ بودم که‌ اين وکيل پايه‌ يک دادگستری و مدافع حقوق بشر يا به‌ آنها نپرداخته‌ است و يا (جالب است) آنها را تأييد و توجيه‌ نموده‌ است. ايشان در اين نوشته‌ ديگر از خود دفاع “مظلومانه”‌ نموده‌ و از تکرار اتهامات مندرج‌ در بيانيه امتناع ورزيده‌ است! نفس اين برخورد مظلوم‌نمايانه‌ نشان می‌دهد که‌ وی سود را اين بار نه‌ در تعرض، بلکه‌ در برانگيختن احساس ترحم خواننده‌ ديده‌اند.

خود مطلب ايشان نيز در پايين اين نوشته‌ خواهد آمد. 

1.         سالی که‌ نکوست از بهارش پيداست. با “بسمه‌ تعالی” آغازنمودن و با “العاقل يکفيه الاشاره” پايان دادن خود گوياتر از آن است که‌ در باب قرابت ايدئولوژيک شما حضرت عالی با اين حکومت قلم‌فرسايی کنم. در بالای “بسم تعالی” آرم “الله‌” شمشير به‌ دست اما خالی بود.

2.         گويند حمله‌ بهترين دفاع است. اين يکی از ترفندهای کهنه‌ی شووينيسم در ايران نيز بوده‌ است. اين حضرات کلی اراجيف بر عليه‌ جنبش کردستان رديف کرده‌اند و آنها را باند و طايفه‌ و ضدايرانی و ضدکردی معرفی کرده‌اند، اين ظاهرا “بی‌نزاکتی” نيست (!)، اما پاسخ به‌ آن “بی‌ادبی” است!! جنگ‌فروشی به‌ دنيا و مظلوم‌نمايی را از حکومت ناب محمدی‌شان خوب آموخته‌ايد. آقای “وکيل پايه‌ يک” و “مدافع حقوق بشر” (!؟)، بنده‌ را در چندين مورد “بی‌ادب” و “بی‌نزاکت” معرفی نموده‌ايد. لابد “بی‌ادب” خواندن مخالفان فکری در قاموس شما نشانه‌ی “ادب” و “فضيلت” است! تعجبی ندارد؛ در نظام اسلامی پروده‌ شده‌ايد. (من همه‌ی خوانندگان اين سطور را هم به‌ مطلب بنده‌ و هم به‌ اين نزاکت‌نامه‌ی آقای وکيل جلب می‌کنم و داوری نهايی را به‌ خود آنان موکول می‌کنم.)

3.         آقای “وکيل پايه‌ يک”، من فضل‌فروشی می‌کنم؟!! شما طبق همان مثل بالا نوک حمله‌ را از اين حيث نيز متوجه‌ من کرده‌ايد و مدعی شده‌ايد که‌ بنده‌ مدعی برخورداری از معرفت و علم و فضل شده‌ام، درحاليکه‌ شما بهتر از بنده‌ می‌دانيد که‌ آنچه‌ ما گفته‌ايم و می‌گوئيم اتفاقا در پاسخ به‌ مونوپول “دانش” شما دانشمندان بوده‌ است. آقای اميرخسروی ليل و نهار، در همان بيانيه‌ و بعدها در سلسله‌ گفتارها به‌ ما گوشزد می‌کنند که‌ به‌ نسبت “حق تعيين سرنوشت” کژفهی شده‌ است و معنای آن چيز ديگری است، می‌فرمايند درست نيست از “جنبش رهائی‌بخش کردستان” سخن گوئيم، “ملت” ناميدن کرد هم غلط است و غيره‌ وذالک. شما نيز درس تاريخ و دمکراسی و حقوق بشر به‌ ما می‌دهيد و برای خوشرقصی فاشيستها از “ملت ايران” و “قوم کرد” سخن می‌رانيد و به‌ جعل تاريخ معاصر و زنده‌ نيز می‌پردازيد. با همه‌ی اين احوال کسی نبايد بگويد که‌ “استادان” گرامی، ما بنا به ‌اين دلايل معتقديم که‌ شماها هستيد که‌ در اشتباهيد. و اگر اين را بگوئيم اين “فضل‌فروشی” ناميده‌ می‌شود‌! چشم‌بندی در روز روشن به‌ اين می‌گويند.

حضرت عالی، بگذار داستانی را برايتان تعريف کنم: در ترم اول دانشگاه‌ استاد فلسفه‌ی ما که‌ چند دکترا داشت و تيتر آکادميک پروفسوری، به‌ ما دانشجويان وقت گفت که‌ “من توصيه‌ می‌کنم که‌ همه‌ با نام کوچک همديگر را صدا کنيم. من اينجا هرمی نمی‌شناسم.” ايشان ابتدا مرا “ناصر” خطاب می‌کرد و اتفاقا بخاطر کُردبودن و فعال‌بودنم به‌ گفته‌ی خودش ارزش و احترام ويژه‌ای برايم قائل بود. می‌گفت: “ناصر جان، کاری به‌ ساعات نوشته‌ شده‌ روی در اتاق من داشته‌ باش، هر وقت هر کاری داشتي، در بزن و اگر بودم، بيا تو.” بنده‌ به‌ سبب عادت و شايد هم سن و سال ايشان هميشه‌ ناخودآگاه‌ می‌گفتم: “آقای کلاوس”، تا عاقبت روزی وی خسته‌ شد و گفت” “پس آقای ايرانپور!” آری، بنده‌ با اين فرهنگ متواضعانه‌ در دانشگاه‌ پرورده‌ شده‌ام، فرهنگی که‌ در آن فقط در حالت ضروری عناوين آکادميک بکار برده‌ می‌شوند. اما فرهنگی که‌ شما در آن پرورده‌ شده‌ايد، با همان عناوين فضل‌فروشی می‌شود. ديگر پشت اين عناوين “دکتر” و “مهندس” و “وکيل پايه‌ يک” چه‌ خوابيده‌ است، تنها خود طرف می‌داند. “آقای مهندس” و “آقای دکتر” و اين و آن خواندن مخاطبينی که‌ حتی خيلی نزديک به‌ خود هستند، خود جلوه‌ای از فضل‌فروشی حقيرانه‌ و عقب‌مانده‌ است. اگر از چنين فرهنگی برخوردار و فضل‌فروش می‌بودم، بايست چون شما می‌نوشتم، “فوق ليسانس ژورناليستيک و زبان و ادبيات آلمانی از آلمان”.

4.         شما فرموده‌ايد که‌ بنده‌ دچار تناقض‌گويی شده‌ام. اگر در ادعای خود صادق هستيد، نمی‌توانستيد اين تناقضات را برشماريد؟! بنده‌ نوشته‌ام: “دنيای عجيبي‌ است: اين حضرات خود را “کرد” می‌نامند، اما جرم می‌دانند کرد خود را “ملت” بداند؛ جرم می‌دانند، اين خلق ستمديده‌ خدايی نخواسته (!)‌، حقوق اوليه‌ی خود را بطلبد، اگر نخواهد متهم به‌ “تجزيه‌‌طلبی” شود، اصلا جنايت عليه‌ بشريت است اگر زمانی طالب استقلال شود! اينان خود را “کرد” معرفی می‌کنند، اما زبان ديگری را “ملی” می‌دانند، مثلا “کرد” هستند و اما احزاب کرد را “باند و طايفه‌” می‌نامند، گويا ‘کرد” هستند اما لام تا کام اشاره‌ای حتی برای خالی‌نبودن عريضه‌ و ظاهرسازی هم که‌ شده‌ به‌ جنايات اين رژيم بر عليه‌ ملت کرد در ايران، عراق و ترکيه‌ و حتی سوريه‌ ننموده‌اند!” آيا يک تناقض و ابهام در اين اظهارنظر بنده‌ ديده‌ می‌شود؟

بنده‌ همچنين نوشته‌ام که‌: “اين حضرات به‌ يکباره‌ طرفدار “دمکراسی و حقوق بشر” شده‌اند، اما […] فراموش کرده‌اند که‌ دمکراسی قبل از هر چيز يعنی آزادی بيان، يعنی آزادی احزاب، يعنی آزادی مطبوعات، يعنی تقسيم و تفکيک قدرت، يعنی تفويض حق خودمديريتی سياسی، اداری، فرهنگی و اقتصادی به‌ پايين‌ترين ارگانهای نظام سياسی، يعنی مشارکت دادن جمعی مناطق در سرنوشت کشوری که‌ گويا ناسلامتی به‌ آنها نيز تعلق دارد! فراموش کرده‌اند (!) که دشمن اصلی و شماره‌ يک دمکراسی و حکومت مردمی ايران “ولايت فقيه‌” است.” آيا اين گزاره‌های من متناقض، بی‌زاکتی” و مبهم هستند؟!!

بنده‌ نوشتم: “فراموش کرده‌اند (!) که‌ حتی‌ يک بند از منشور حقوق بشر ـ به‌ويژه‌ در ارتباط با مردم کردستان ـ در ايران اسلامی و “ملی” آنها اجرا نمی‌شود. آيا “حقوق بشر” يعنی “غيررسمی کردن زبان نيمی از جمعيت کشور؟! “حقوق بشر” يعنی غيررسمی کردن مذهب ميليونها انسان (آن هم در يک حکومت مذهبی)؟! “حقوق بشر” يعنی عدم رسميت زبان مادری ميليونها انسان؟! “حقوق بشر” يعنی محروم کردن زنان، يعنی بيش از نيمی از جمعيت کشور از حقوق خود؟! مبارزه‌ در ايران برای دمکراسی و حقوق بشر از جمله‌ از کانال مبارزه‌ برای حقوق تضييق‌شده‌ی زنان می‌گذرد. اما دريغا از چنين طومارهايی برای اين حق‌خواهی!” آيا اين جملات من به‌ قول ايشان “بوی تعفن” می‌دهند؟!!!

5.         نوشته‌ بوديد: در بيانيه‌ “هيچ نشانه‌اي از حاکميت ايران وجود ندارد، اما معلوم نيست که از کجاي بيانيه حمايت از حاکميت ايران را استنباط کرده است.” آقای وکيل پايه‌ يک دادگستری، مدافع حقوق بشر،

(1)        ‘جمهوری اسلامی ايران’ “حاکميت ايران” نيست، بلکه‌ رژيم حاکم بر ايران است. نفس اين ادبيات حکايت از نوعی قرابت فکری و ايدئولوژيک با آن دارد. شما که‌ اينقدر در ارتباط با رژيم ايران “بانزاکت” هستيد، چگونه‌ است در ارتباط با احزاب کردستان اين چنين با بی‌نزاکتی‌ آنها را “باند و طايفه‌” می‌ناميد؟!

(2)        رژيم ‘جمهوری’ اسلامی ايران بی‌آبروتر از آن است که‌ جانبدارانش بتوانند به‌ صراحت از وی دفاع کنند. دفاع از جمهوری اسلامی از کانال دشمنی با مخالفان آن می‌گذارد. حتی آنانی که‌ به‌ نام مستعار می‌نويسند، جرأت اين را ندارند، از رژيمی که‌ ارتزاق می‌کنند، بطور مستقيم دفاع کنند.

(3)        حتی با درفش “دفاع از حقوق بشر” نيز می‌توان از حکومت ايران دفاع کرد. در همين آلمان و هلند (و يقينا جاهای ديگر) “انجمن‌”ها و “جمعيت”های “حقوق بشری” ايجاد شده‌اند که‌ کارشان تبليغ و شانتاژ عليه‌ جرياناتی چون سازمان مجاهدين خلق ايران است و از نقض حقوق بشر در آن سازمان و تنها از آن سخن می‌گويند، گويی رژيمی ضدبشری به‌ نام “جمهوری اسلامی” بر ايران حکومت نمی‌کند! با نگاهی به‌ فعالين آن مشخص می‌شود که‌ آنان همانهايی هستند که‌ برای جاسوسی به‌ داخل مجاهدين فرستاده‌ شده‌ بودند و لو رفته‌اند و بعدها از آن سازمان اخراج و ابتدا سر از ايران و بعدا خارج از کشور درآورده‌اند.

(4)        می‌توان با حکومت اسلامی به‌ لحاظ ارگانيک بود يا نبود. اين چندان مهم نيست. من حتی جانبداری آشکار از رژيم را ـ هر چند در بهترين حالت نشانی از ناآگاهی و قابل نکوهش و نقد می‌دانم ـ اما به‌خودی‌خود جرم نمی‌دانم. من حتی آنانی را به‌ محاکمه‌ نخواهم کشيد که‌ در بروکراسی اين رژيم ارتجاعی به‌ کار اشتغال داشته‌اند. اما دم زدن از دمکراسی و حقوق بشر در عين دفاع ضممنی از مبنای فکری ـ ايدئولوژيک آن را قابل افشا می‌دانم و گمان‌برانگيز. رژيم ايران خارج از استبداد آن بر اساس شووينيسم بنا شده‌. اين شووينيسم سه‌ وجه‌ ملی ـ قومی، دينی ـ مذهبی و جنسی دارد. ايدئولوژی آن ملغمه‌ای از اسلاميسم (شيعی‌گری) و ناسيوناليسم (قومگرايی) است. آنچه‌ شما گفته‌ايد در همين راستا قرار دارد. تعجب نکنيد؛ کم نيستند افرادی از خود اپوزيسيون که‌ از همين مکتب دفاع می‌کنند و به‌ عبارتی ديگر در ارتباط با کردستان و مصالح و مطالباتش همان می‌گويند و می‌کنند که‌ اين رژيم گفته‌ و کرده‌ است. شما هم همان ساز را زده‌ايد ـ آگاهانه‌ يا ناآگاهانه‌.

(5)        گفته‌ايد که‌ کجا در بيانيه‌ی شما نشانی از “حاکميت ايران” است. بنده‌ پرسش مشابه‌ را از شما می‌کنم: شما کجا در توافقنامه‌ی دو حزب کردستانی سخنی از به‌ قول شما “تجزيه‌طلبی” ديده‌ايد که‌ به‌ سنگرگيری و رديف‌کردن اين اتهامات پرداخته‌ايد؟ اگر می‌گوئيد که‌ استنباط شما از فدراليسم استقلال‌طلبی اين احزاب است، به‌ همان نسبت نيز می‌توان به‌ شما گفت که‌ استنباط ما از دفاعتان از ناسيوناليسم شووينيسم ناب و دفاع از حاکميت شووينيستی است. دشمنی با فدراليسم کانال دشمنی با مطالبه‌ی مناطقی چون کردستان و نخبگان آن است برای خودمديريتی و مشارکت در حکومت مرکزی. رو چه‌ حسابی، در کدام مکتب دمکراتيک و حقوق بشری اين معادل “تجزيه‌طلبی” است؟!! “تجزيه‌‌طلبی” ناميدن خودمديريتی سياسی چيزی جز دفاع از استمرار تمرکز شووينيستی در ايران نيست.

(6)        گفته‌ايد که من در آلمان‌ از مخاطرات داخل ايران خبر ندارم!! شما اگر فکر می‌کنيد که‌ من نمی‌دانم که‌ اين رژيم با دگرانديشان چگونه‌ رفتار می‌کند، چگونه‌ با مدافعين واقعی حقوق انسانی، با فرهيختگان جانبدار دمکراسی رفتار می‌کند، فکر می‌کنيد که‌ پس دليل خصومت من با اين رژيم چيست؟ آقای محترم، نه‌ تنها از اين مخاطرات بسيار آگاهم، بلکه‌ از دلايل آن هم آگاهم. برعکس شما من به‌ دلايل موجد اين وضعيت که‌ ريشه‌ در فاشيسم و استبداد مذهبی و قومی دارد نيز اشاره‌ دارم، ريشه‌ در تمرکز استعماری آن دارد، اشاره‌ دارم، ريشه‌ در فرهنگ خودکامه‌پروری ما ايرانی‌ها دارد، نيز اشاره‌ دارم. آری، من شماها را “کُرد” به‌ مفهوم رزمندگی آن، به‌ مفهوم آزادگی آن نمی‌شناسم. ای کاش، همزبان ـ اگر هستيد که‌ شک دارم ـ نمی‌بوديد و به‌ جای آن همدل می‌بوديد. آقای وکيل پايه‌ يک، آقای مدافع حقوق بشر، چگونه‌ صد فقره‌ از شماهای مدعيان هم‌زبان را به‌ آن وکيل و شاعره‌ و استاد دانشگاه‌ فارس‌زبان هم‌دل ندهم که‌ در مصاحبه‌ با تلويزيونهای همان احزابی که‌ از سوی شما وقيحانه‌ “باند” ناميده‌ شده‌اند، همان “مخاطرات” شما را دارند؟!

(7)        گفته‌ايد که‌ راه‌ خود را برای نهادينه‌ کردن دمکراسی طی خواهيد کرد. فکر می‌کنم بعد از آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد شما دومين نفر باشيد که‌ از وجود دمکراسی در ايران سخن می‌گوئيد که‌ می‌خواهيد آن را “نهادينه‌” کنيد! لطفا بفرمائيد که‌ کدام مؤلفه‌ی نظام سياسی، کدام بخش از حوزه‌ی عمومی در ايران دمکراتيک و از گزند رژيم در امان است که‌ شما می‌خواهيد “نهادينه‌”اش کنيد؟! آقای محترم، شما تازه‌ “دمکراسی” را کشف کرده‌ايد. اين مهم چندين دهه‌ است، دغدغه‌ و شعار استراتژيک احزاب کردستان بوده‌ است، همان احزابی که‌ شما با ادبيات رژيم به‌ آنها تاخته‌ و با چماق “دمکراسی” به‌ حرب آنها آمده‌ايد؟ آری، دمکراسی يعنی دفاع از تحزب و ازاحزاب سياسی، آن هم به‌ويژه‌ اگر دگرانديش باشند. آزادی به‌ قول روزا لوکزامبورگ هميشه‌ يعنی آزادی دگرانديش. شما اگر واقعا دمکرات و آزادمنش می‌بوديد، نه‌ به‌ قربانيان سياسی اين رژيم، نه‌ به‌ احزاب تحت تعقيب اين رژيم، بلکه‌ به‌ خود رژيم حمله‌ می‌کرديد. چنانچه‌ جربزه‌ی آن را نداريد، لطفا از دمکراسی و حقوق بشر هم صحبت کنيد. می‌خواهيد دمکرات و حقوق بشری باشيد، هزينه‌ای هم بابت آن پرداخت کنيد؟!! ای کاش می‌دانستم، کجای اين گيتی پهناور دمکراسی و حقوق بشر بدون فداکاری و بدون مخاطره‌ استقرار يافته‌ است. جدی جدی شما فکر می‌کنيد، افرادی که‌ در خارج از کشور هستند و اينگونه‌ در مورد آنها تحقيرآميز گپ می‌زنيد، هزينه‌ نداده‌اند، قربانی نداده‌اند؟ اکثريت قريب به‌ اتفاق اين سياسيون تنها به‌ ياد مردمشان زنده‌ هستد، تنها با عشق به‌ آنها نای مبارزه‌ دارند. زندگی ناخواسته‌ در آوارگی و مهاجرت تنها يکی از اين تبعات است.

(8)        گفته‌ايد که‌ با تجزيه‌‌طلبی مخالفت کرده‌ايد. شما سخت در اشتباهيد اگر چنين حقی را به‌ خود می‌دهيد و با اين حربه‌ به‌ مصاف جنبش کردستان می‌آئيد، چه‌ که‌ اين يک حق است و دوم اينکه‌ مطلقا مطالبه‌ی اين حق نشده‌ است. حضرت عالی، دفاع از فدراليسم دفاع از نوع معينی از دمکراسی است. مخالفت با فدراليسم در واقع مخالفت با اين نوع معين از دمکراسی است. اگر می‌گوئيد که‌ حکومت اسلامی به‌ اين دليل شمشير خود را بر عليه‌ جانبداران آن تيز می‌کند، شما برای آنها تازه‌ توجيه‌ و کلاه‌ شرعی نيز بافته‌ايد. می‌توان با استناد به‌ همين بيانيه‌ی شما بر عليه‌ کردستان و جنبش پيشرو آن حکم جهاد و فتوا را داد. مگر بارها شاهد آن نبوده‌ايم؟ فکر می‌کنيد رژيمی که‌ با پوست و گوشت و استخوان ضد جنبش آزاديخواهانه‌ی مردم کردستان است، چگونه‌ بايد رفتار کند، اگر قماشی از ناسيوناليستهای دوآتشه‌ی نوع شما فدراليسم را تجزيه‌طلبی بداند؟ واضح‌تر سخن گويم: اگر شما فدراليسم را جدايی‌طلبی بدانيد، رژيم بايد چگونه‌ آن را بنامد؟! لذا اين حق‌خواهی نيست که‌ مولد و موجد سرکوب است، بلکه‌ حق‌کشی و استبداد و توجيه‌گران آن هستند که‌ چنين می‌باشند. شما هم شيپور را از دهانه‌ی گشادش می‌زنيد. وانگهی، مگر تعامل رژيم با طيف ديگر اپوزيسيون که‌ چنين افقی ندارد، منعطفانه‌تر بوده‌ است؟

(9)        شما گفته‌ايد که‌ مطلب بنده‌ سراسر “دشنام” بوده‌ و اگر من هر جای دنيا در حکومت باشم، نتيجه‌ ديکتاتوری خواهد بود! حالا چرا چنين استتباطی کرده‌ايد؟ چون گفته‌ام جنبش اصيل کردستان که‌ بيش از هفت دهه‌ است، پرچم دمکراسی برای ايران و خودمختاری برای کردستان را برافراشته‌ و چند سالی است به‌ دلايلی قابل فهم آن را به‌ فدراليسم برای کل ايران که‌ نوع معينی از دمکراسی است و ترکيبی از خودمختاريهای متفاوت در ايران، تجزيه‌طلبانه‌ نناميد، چون گفته‌ام احزاب کردستان را “باند” نناميد، چون گفته‌ام لازمه‌ی تعهد به‌ دمکراسی و حقوق بشر از سويی دفاع از احزاب و از سويی ديگر ستيز با حکومت سرکوبگر است، چون گفته‌ام مشکلی با ساختار سياسی ايران که‌ بر مبنای ناسيوناليسم قومی و مذهبی بنا شده‌ نداريد، چون گفته‌ام هيج کرد سياسی فکور و فرهيخته‌ای تيشه‌ به‌ ريشه‌ی ملت خود نمی‌زند و به‌ چماق دشمنان آن تبديل نمی‌شود، آری، حال که‌ چنين گفته‌ام، “دشنام‌گويی” کرده‌ام و ديکتاتور هستم. صد البته‌ که‌ شماها حق برخورداری از هر نظری را داريد، اما اين حق را به‌ همان اندازه‌ مخالفان شما هم دارند. نکند دمکراسی و گردش آرا در قاموس شما جاده‌ی يک طرفه‌ باشد، همانطور به‌ نسبت برخورد شما با ‘جمهوری’ اسلامی تاکنون يک طرفه‌ بوده‌ است؟ همچنين گفته‌ايد که‌ من خود را معيار و ملاک آزادی قرار داده‌ام! عزيز من، من خود را عددی نمی‌دانم، چه‌ برسد به‌ اينکه‌ خود را معيار و ملاک بدانم. بنده‌ يک فرد مستقل بيش نيستم که‌ بيانيه‌ی شما را مطالعه‌ نموده‌ و بر آن بوده‌ که‌ اين بيانيه‌ چيزی جز سفسطه‌، مغلطه‌، تحريف و ناسزا نبوده‌ است. بنده‌ اما بطور واقع معتقدم که‌ هيچ کس نمی‌تواند دم از دمکراسی و حقوق بشر بزند، اما چيزی در ارتباط با هزاران جنايت ريز و درشت اين حکومت که‌ در حق مردم، در حق دگرانديشان فکری و فلسفی مرتکب شده‌‌ است نگويد. حمله‌ی يک‌جانبه‌ به‌ مخالفان اين رژيم معنايی جز جانبداری از رژيم ايران نمی‌تواند داشته‌ باشد. آری، اين از نظر من آزادگی و جوانمردی نيست چنين افسارگسيخته‌ به‌ آنانی تاخت که‌ زير تازيانه‌ی اين حکومت قرار دارند، اما خود رژيم را از قلم بيافتد. من کسی را متهم نمی‌سازم که‌ چرا بر عليه‌ اين رژيم قيام نمی‌کند، اما بر آنم که‌ نمی‌توان مدعی حقوق‌دانی، مدافع حقوق بشری بود، در انتقاد از مخالفان رژيم دست و دلباز هم بود، اما متولی اصلی سياست سرکوب در ايران را به‌ خاطر مخاطرات پيش رو از قلم انداخت.

(10)      من از همين جا به‌ شما پيشنهاد بحث مضمونی و ساختاری را می‌دهم. کاری هم به‌ جمهوری اسلامی بخاطر ملاحظات امنيتی نداشته‌ باشيم. آيا نمی‌توانيم در مورد مدل مورد علاقه‌ی خود برای استقرار دمکراسی در ايران بحث کنيم؟ تاکنون دو مورد با افرادی در ايران سر موضوعات مورد بحث منازعه‌ داشته‌ام. آخر سر از آنها پرسيده‌ام که‌: “بسيار خوب، شما چه‌ نظامی را برای ايران مناسب می‌دانيد؟” هر دوی اين افراد پاسخ داده‌اند: “يک نظام دمکراتيک و فدرال.” باز پرسيده‌ام: “پس دليل عداوت شما با احزاب کردستان در چيست؟ مگر آنها چيز ديگری را مطالبه‌ می‌کنند؟” لذا بعيد نمی‌دانم که‌ خارج از پلميک برپاشده‌ در اصلی‌ترين مبانی اختلاف ماهوی با هم نداشته‌ باشيم. البته‌ مقصودم از مدل ساختاری کلی‌گويی نيست؛ مگر کسی است امروز دمکراسی و حقوق بشر را نپذيريد؟ لذا آن را به‌ همديگر نفروشيم. بحث مشخص بايد در مورد ساختار سياسی ايران و پياده‌کردن و نهادينه‌ کردن اين موازين است و نه‌ اعتقاد يا عدم اعتقاد به‌ آنها. آيا حاضريد در چنين ديالوگی مشارکت کنيد، بدون آنکه‌ طرف مقابل خود را “دانشمند” و “دشنام‌گو” خطاب کنيد و مدعی شويد که‌ نوشته‌های وی “بوی تعفن” می‌دهند و تازه‌ بعد از “مظلوميت” خود بناليد؟ همچنين اگر قائل به‌ وجود شووينيسم در ايران نيستيد و فکر نمی‌کنيد که‌ آسيميلاسيون در کار بوده‌ و من و شما مانعی در آموزش زبان مادری خود نداشته‌ايم، توصيه‌ می‌کند که‌ من و شما با زبان ثالثی با هم صحبت کنيم و از اين و آن شاعر فارسی‌گويی نقل‌قول و شعر نياوريم. مگر کرد خود زبان و انديشورز‌ و شاعر و اديب ندارد که‌ از خلق همسايه‌ قرض بگيريم؟

آلمان فدرال، 19 اکبتر 2012

در ضميمه‌ توجه‌ شما را به‌ نوشته‌ی مورد بحث جلب می‌کنم:

بسمه تعالی

آقای ایرانپور دانشمند بودید و ما نمی دانستیم

نوشته فردی به نام ناصر ایرانپور تحت عنوان ” شما کرد بودید وما نمی دانستیم ”  علاوه بر تناقضات متعدد معنایی و نوشتاری ، حکایت از تفرعن و تکبر نویسنده و قلم خالی از نزاکت ایشان دارد .

بی ادبی و بی نزاکتی ایشان تنها مضر به حال وی نسبت بلکه بدون تردید آتش دشمنی را شعله ور تر خواهد کرد .

از خدا جوییم توفیق ادب                    بی ادب محروم گشت از لطف رب

                               بی ادب تنها نه خود را داشت بد           بلکه آتش بر همه آفاق زد

آقای ایرانپور از موضع دانشمند برجسته ای سخن گفته که بقیه افراد در محضر ایشان بی معرفت و بی دانش هستند وحق اظهار نظر راجع به هیچ موضوعی نداشته ، بلکه باید منتظر باشند ، ببینند از ذهن مغشوش و متوهم ایشان چه چیزی تراوش می کند ، تا تکلیف خویش را از آن بر گیرند و نصب العین زندگی خود قرار دهند .

ایشان به نام حقوق بشر و دموکراسی به نویسندگان بیانیه ی حمایت از تمامیت ارضی ایران حمله آورده و نه تنها آنها را بی سواد و بی معرفت معرفی می کند و به دیده تحقیر به آنها می نگرد بلکه با علم لدنی و غیبی خویش گروهی ناشناخته را کشف کرده که مزورانه و مزدورانه از حقوق بشر و دموکراسی نام می برند .

اما این عالم فرزانه و تئوریسین دردانه و عالم الغیب زمانه متوجه نشده است که بوی متعفن دیکتاتوری و خود خواهی و نا آگاهی نسبت به اوضاع و احوال داخلی و فعالان عرصه حقوق بشر و دموکراسی خواهی ، از نوشته ایشان ، مشام هر انسان منصف و آگاهی را می آزارد .

خواجه پندارد که طاعت می کند                                بی خبر کز معصیت جان می کند

البته شاید خیلی مقصر نباشد ، چون حضور در کشوری که در رعایت آزادی و حقوق بشر استاندارد های لازم را دارد ، قدرت درک ، استنباط و لمس مخاطرات فعالیتهای دموکراسی خواهانه و حقوق بشری را از وی ستانده است و باعث شده آنچه در حق خود وی صادق است به دیگران منتسب کند گویی آن نوشته خطاب به خودش است .

آن تویی و آن زخم بر خود می زنی                       بر خود آن دم تار لعنت می تنی

 در خود آن بد را نمی بینی عیان                         ور نه دشمن بودی خود را به جان

      حمله بر خود می کنی ای ساده مرد                    همچو آن شیری که بر خود حمله کرد

شاید ایشان فکر می کند با نوشتن چند مقاله در باب فدرالیسم و چند مصاحبه ، مشکلات ومعضلات علمی و عملی کردها و ایرانیان را حل کرده است و تنها مجریانی دون پایه لازم است که تئوریهای فربه و یافته های بدیع علمی ایشان را اجرا کند ، چون هنوز برای دفاع از یک زندانی سیاسی اعلام وکالت نکرده و یا یک همایش ساده حقوق بشری جهت گسترش فرهنگ آزادی و حقوق بشر برگزار ننموده تا ببیند برای همین کار به ظاهر بی اهمیت و ساده ، چه محرومیتها و تهدیدها به وی هجوم خواهند آورد و اسیر چه تحدیدهایی خواهد شد .

این نویسنده فاضل ! !  اگر اندکی در بیانیه تامل می کرد شاید درک می کرد که در آن :

اولاً : هیچ نشانه ای از حاکمیت ایران وجود ندارد ، اما معلوم نیست که از کجای بیانیه حمایت از حاکمیت ایران را استنباط کرده است . البته شاید هم واقف به این امر هست ولی باید برای خویش مجالی فراهم کند تا در آن جولان دهد و دستمایه ای برای ابراز وجود فراهم کند و گر نه ایشان قسمت غالب نوشته خود را به نقد حاکمیت که هیچ ارتباطی به بیانیه ندارد اختصاص نمی داد ، مگر اینکه ایشان فکر کند هر کسی با آن احزاب یا ایشان مخالف باشد لزوماً دشمن آزادی ، حقوق بشر و دموکراسی نیز هست ، اما اگر نویسندگان بیانیه به صراحت از دموکراسی و حقوق بشر نام برده اند و رسماً پایبندی خود را به آن اعلام کرده اند وی با دستی که در غیب نیز دارد ، کشف کرده که دروغ و کذب است .

ثانیاً : بیانیه به انکار و ضدیت با تجزیه طلبی می پردازد ، حال اگر ایشان نیز با این امر موافقند نباید اینگونه افسار ادب و نزاکت را رها کرده و استدلال خود را بر ستون فحش و ناسزا استوار کنند . ایشان اگر به قول خود دستی بر آتش دارند باید متوجه شده باشند که چنین حرکاتی از سوی این احزاب حتی اگر تحت عنوان فدرالیسم باشد ، شمشیر مخالفین آزادی و حقوق بشر را تیز تر خواهد کرد و با آن ، به سادگی گردن هر حرکت دموکراسی خواهانه را خواهند زد . حرکاتی که کوچکترین آنها بسیار موثرتر و ماندگار تر از بزرگترین ادعاها و علم فروشی های آقایان در خارج از کشور است .آیا درست است با چنین اعمال کم اثری ( حداقل در داخل ) مجال را بر آزاد مردان داخلی که شما با تحقیر و تردید از آنها نام می برید تنگ کنید ؟

آقای ایرانپور ما راه خود را برای نهادینه کردن آزادی ، حقوق بشر و دموکراسی طی خواهیم کرد و البته نقد علمی ناقدان را با دیده منت می پذیریم و اندیشه صادقانه اندیشمندان را چراغ راه خود را قرار خواهیم داد ولی فحاشی و سخنان بی محتوا تردیدی به ما راه نخواهد داد چه شما را خوشایند باشد چه نباشد و به افاضات ناصواب و ناعادلانه شماها که از فرط بی دردی ادا می شود توجه نخواهیم کرد .

ما نیز ملاحظات خود را داریم که برای شما قطعاً نه مفهوم است و نه قابل درک که از آنها نمی توان به صراحتی که شما سخن می گویید ، حرف بزنیم .

ثالثاً :آقای ایرانپور از نوشته سراسر دشنام شما می توان چند نکته را استنباط کرد :

1- شما و احزاب مورد نظرتان مساوی هستید با ملت کرد !!! ، لذا مخالفت با شما و احزاب مورد علاقه شما مخالف با ملت کرد و حقوق آنهاست .

2- فدرالیسم یک شیوه و روش سیاسی برای حکومت کردن است ومثل هر اندیشه علمی دیگر قابل بحث ونقد اما گویی به نظر شما این تنها اندیشه سیاسی مدرن قابل طرح است و احیاناً مخالفت با آن گناه نا بخشودنی !!

3- هر کسی که شما وی را نشناسید و اسم او را نشنیده باشید ، شایسته و لایق تحقیر و ناسزاست چون این ملاک و محک لیاقت اشخاص است ( البته برای شما بد نشد چون حداقل برای امضا کنندگان بیانیه از این به بعد نام شما آشناست ) .

4- توهم توطئه از مشخصه های بارز نوشته شماست . این را می توان به راحتی از آن استخراج کرد .

5- شما ملاک و معیار آزادی و حقوق بشر هستید و اگر کسی با شما موافق نبود حتماً ضد حقوق بشر و آزادیست . البته می توان بسیار بیشتر از اینها از نوشته شما درس حقوق بشــر و آزادی استخراج کرد ، اما چه کنیــم که ما در شرایطی فعالیت می کنیم که بیان پاره ی سخنان برایمان مقدور نیست .

وقتی نوشته شما را خواندم ، فهمیدم که اگر کسی چون شما قدرت را هر جای دنیا در اختیار داشته باشد ، سرانجامی جز دیکتاتوری نخواهد داشت و این بنده را بر این اندیشه مصمم تر کرد که بزرگترین معضل ما ، عدم گسترش فرهنگ حقوق بشری است  حتی در میان مدعیان آن .

کلام آخر اینکه آقای ایرانپور ، به صراحت اعلام می کنیم که ما خواهان آزادی و حقوق بشر هستیم ، اما در این راه گامهایی کوچک و موثر بر می داریم و علاقه ای به خودنمایی و گنده گویی نداریم ومتناسب با علم و عمل خود  ادعا داریم نه بیشتر .

ما کرد و ایرانی هستیم و به هر دوی آنها افتخار می کنیم و با لحاظ قرار دادن شرایط زندگی واقعی مردم ایران و مردم کرد گام بر می داریم تا باری از مشکلات آنها برداشته باشیم ، اما شما و امثال شما بدون درک واقعیات بهانه دست گروهی می دهید تا عرصه زندگی را بر فعالان داخلی و مردم ایران و کردها تنگ کرده و هزینه عدم درک شما را ماها باید بپردازیم .

احتمالاً شما و دوستانتان پس از علم فروشی و افاضات فاضلانه ، در آرامش و لذت درونی روی صندلی پارکی زیبا یا در کافی شاپی لوکس لم زده و به کشیدن پیپ یا نوشیدن نوشیدنی مشغول شوید ، اما نمی دانید که دانشجویی کرد ، صرفاً برای انتقاد از دولت احمدی نژاد و حضور در ستاد موسوی با رتبه سوم کارشناسی ارشد ، محروم از تحصیل شده است بی آنکه از استقلال با فدرالیسم سخن گفته باشد .

العاقل یکفیه الاشاره

شهاب تجری

وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر

{jcomments off}

نویتـرین هەواڵ و بابەت


فارسی